موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۲
شماره جلسه : ۲۸
چکیده درس
-
بررسی اشکال چهارم براستدلال صاحب مرحوم فیض وصاحب حدائق
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
عرض كرديم كه نسبت به روايت مورد بحث (صحیحه فضیل بن یسار) بايد تأمل و دقت بيشتر بشود و ان شاء الله آقايان هم حوصله كنند كه خيلى زود نخواهيم از این روايت عبور بكنيم.
بر استدلالى كه مرحوم فيض و صاحب حدائق به اين روايت فضيل كردند و استفاده نمودند كه «ما دون الخمار » بمعناى ما تحت الخمار است. و بمعناى «ما يستره الخمار» است، «و ما دون السوارين» بمعناى «ما يستره السوارين» است. گفتيم صاحب اسداء الرغاب اشكالاتى بر اينها وارد كرده است كه در جلسات قبل سه اشكال ايشان را بيان كرديم و جواب داديم.
اشکال چهارم صاحب اسداء الرغاب بر مرحوم فیض و صاحب حدائق
2- 2- ايشان مىگويد در اين روايت كلمه « خمار» وارد شده است. ما اگر بخواهيم «ما دون الخمار» را درست روشن بكنيم بايد ببينيم در زمان صدور روايت زنها خمارشان به چه نحوى بوده است! آيا بنحوى بوده كه «خمار» صورت را مىپوشانده يانه؟ اگر بگوييم «خمار» فقط در آن زمان باندازهى بوده كه مو و عنق را مىپوشانده استدلال شما صاحب حدائق درست است «ما يستره الخمار» مىشود مو و گردن.
اما اگر گفتيم كه خمار در زمان صدور روايت طورى بوده كه اصلاً با« خمار» صورت را هم مىپوشاندند و امام (ع) كه به فضيل مىفرمايند: «ما يستره الخمار» اگر خمار در آن زمان وجه را بپوشاند وجه و مو و گردن همه راشامل مىشود.
3- مقدمه سوم اين است مىگويد: «خمار» ولو قابليت پوشاندن وجه را داشته اما در حال عادى يعنى درحالى كه يك نا محرمى نبوده اين كار را نمىكرده اما با وجود و حضور نا محرم اينها صورت خودشان را با «خمار» مىپوشاندند.
صاحب حدائق و فيض «ما دون الخمار» را و «ما دون السوارين» را چطور معنا كردند؟ گفتند «ما دون» بمعناى تحت است. در نتيجه «ما دون الخمار» يعنى «ما يستره الخمار»، ما يستره الخمار را صاحب حدائق فرمود: مو و گردن است.
و از مفهومش استفاده شد پس کشف وجه مانعى ندارد. «مادون السوارين» يعنى «ما يستره السوارين» كه از مچ تا مرفق مىشود. در نتيجه كشف كفين مانعى ندارد. پس اشكال صاحب اسداء الرغاب اين است:
مقدمه اول: زنهای عفیفه چه در دوران جاهليت و چه در دوران اسلام صورت خودشان را مىپوشاندند و شما كه نمىخواهيد ملتزم بشويد كه روايت نظر به زنهاى غير عفيف دارد.
مقدمه دوم: خمار در زمان صدور روايت بنحوى بوده كه صورت را مىپوشانده. در مقدمه اول مىگوييم زنها اين كار را مىكردند، در مقدمه دوم مىفرمايد خود خمار بنحوى بوده كه صورت را مىپوشانده.
در مقدمه سوم: مىگوييم اين كار را در صورتى كه يك نامحرمى بوده انجام مىدادند، بلى در خانه در بين محارم با نبود نا محرم طورى نبوده كه صورت را بپوشاند مثل اين كه الان زن در منزل مثلا با رو سرى حركت بكند.
قد كن يخبان الوجه تسترا و اليوم حین بدأن للنظار
یعنی: زنها طورى بودند كه «يخبان الوجه» وجه شان را مىپوشاندند، تستر مىكردند صورت خودشان «و اليوم بدأن» يعنى امروز كه چهره هايشان مكشوف است و باز است. كه حالا از قرائن قبل و بعد اشعار زنها از شدت غم و غصه و ناراحتى توجهى نمىكردند به اين جهات «بدأن للنظار» براى نظار چهره شان را باز مىكردند.
شاهد اين است «قد كن يخبان الوجه تسترا» اين مقدمه اولى را ثابت مىكند. زنهاى عفيف حتى در جاهليت وجه خودشان را مىپوشاندند.
مىگويد زنهاى شما در اثر ترس وجوهشان آشكار شد. باد يعنى «ظهر وجوهها». شاعر می گوید: چهره هايشان در اثر رعب و دراثر ترس آشكار شد. آن وقت دنبالهاش دارد طورى شد كه آنهايى كه اماء بودند (چون كنيزها معمولاً صورت هايشان باز بودند) انسان فكر مىكرد حرائر است و آنهايى كه حرائر بودند خيال مىكرديم كه اماء هستند .
سقط النصيف و لم ترد اسقاطه - فتناولته و التقتنا باليد
نصيف بمعناى خمار، بمعناى مقنعه است. مىگويد مقنعه و خمار او از صورت او افتاد در حالى كه خودش نمىخواست بيفتد.
«فتناولته و التقتنا باليد» با دست جلوى صورت خودش را گرفت. مىگويد نعمان بن منذر زنش اینقدر مقيد بود كه نمىخواست از صورتش بیفتد اما سقط النصيف اما با دست جلوى صورتش را گرفت.
صاحب اسداء الرغاب اين اشعاری که ذکر شد و اين خطبه حضرت زينب (س) را قرينه مىگيرد بر اينكه زنهاى عفيف، زنهاى پاكدامن، زنهاى حره اصلاً برنامه شان اين بوده، هم در دوران جاهليت هم در دوران اسلام كه وجه خودشان را مىپوشاندند.
پس قسمت اول اين است كه اينها جزئيات كلى است.
قسمت دوم اين است كه حالا فرض كنيد همه زنها اين كار را مىكردند؛ اما اين بعنوان يك قضيه خارجيه بوده؛ همه زنهاى عرب چه در جاهليت چه بعد از جاهليت اين كار را مىكردند اين بعنوان يك قضيه خارجيه بوده، قضيه خارجيه نمىتواند ملاك براى حكم باشد.
اشكال سوم اين است كه ما قبلاً اگر يادتان باشد وقتى بعضى از روايات قناع را مىخوانديم گفتيم قناع هم همان خمار است. آنجا بود «كن يتقنعن خلف آذانهن»، زنهاى عرب حتى در جاهليت، بعد از جاهليت خمار و مقنعهى كه مىزدند طورى بود كه از دور پیشانى از پشت گوش تمام موهايشان را مىپوشاند، اما صورت، چانه و زير چانه و گردن پيدا بود، اصلاً خلف آذانهن بود، خلف آذانهن بود كه قرآن نازل شد و آيه «وليضربن بخمرهن على جيوبهن» كه خمارشان را بايد بیاندازند روى جيب، روى صدر و سنیه شان.
پس معلوم مىشود كه زنها خمرشان را نه تنها روى سينه روى صورت هم نمىانداختند، خلف آذانهن قرار مىدادند. چطور ما بياييم از دو سه بيت شعر استفاده كنيم زنها چه زنهاى جاهلى و چه زنهاى دوره اسلام تمام اينها خمار را روى صورتشان مىانداختند!
و اما آنچه كه از خطبه حضرت زينب (س) بيان شده است بر فرضی كه سند اين خطبه درست باشد، اين «ابديت وجوههن» صاحب اسداء الرغاب مىگويد چرا حضرت زينب نگفته كه «ابديتم شعورهن»؟ چرا به يزيد نمىگويد شما موهاى اينها را براى نا محرمها آشكار كرديد! پس اين كه مىگويد وجوههن معلوم ميشود كه پوشاندن وجه حتى مهمتر از پوشاندن مو بوده است.
جواب اين است كه نه، كسى را كه به اسيرى مىبرند شما مشاهده کردید که گاهى اوقات کسی را مىگيرند مىخواهند ازش عكس بگيرند، بلا فاصله جلوى صورتش را مىگيرد، اين نگاه كردن ديگران به اين شخص اسير نگاه تحقيرآميز و همراه با اسائه ادب است، اين «ابديت وجوههن» مىگويد: يزيد! تو اين قدر مصيبت براى ما درست كردى كه نگاه خودت، نگاه اين در باريان به ماها اين نگاه تحقيرآميز است. گاهى اوقات يك نگاه تحقير آميز از صدها نا سزا گويى بدتر است براى انسان اين براى اين نيست كه بگويد ستر الوجه اهم و اعظم من ستر الشعر است. به نظر می رسد ستر الوجه مهم تر باشد چرا که خود وجه را كه ديگران مىديدند با تحقير و اهانت نگاه مىكردند.
اما مقدمه دوم اين بود كه اصلاًخمار طورى بوده كه صورت را مىپوشانده، خود خمار در مقدمه دوم باز به يك اشعارى استدلال كرده است اين شعر اين است:
«و القت قناعاً دونه الشمس و التقت باحسن موصولين كف و معصم»
صاحب اسداء الرغاب، قناع را بمعنای خمار گرفته است مىگويد قناعش را انداخت دونه شمس زير اين قناع تشبيه مىكند وجه اين زن را به خورشيد و شمس. و التقت بعد نگهدارى كرد پرهيز كرد حفظ كرد خودش باحسن موصولين، به بهترين چيزى كه متصل به يك ديگر است، كف دست و مچ را مىگويند موصولين دو چيزى كه متصل به يكديگر است. مىگويد با كف و آرنج و مچش خودش را حفظ كرد، حالا شاهد چيست؟ مىگويد و التقت قناعأ دونه الشمس معلوم مىشود قناع چهره را مىپوشانده، قناع همان خمار است.
پس اصلاً خمار در زمان صدور روايات طورى بوده كه اصلا چهره را مىپوشانده اگر هم امام به فضيل مىفرمايد: «و ما دون الخمار» شما هم مادون الخمار به ما يستره الخمار معنا مىكنيد، ما يستره الخمار وجه هم هست چون مىگويد و القت قناعاً دونه الشمس. يا مثلاً در يك شعر ديگرى دارد: «انى على شعفى بما فى خمرها » شاعر مىگويد: من خيلى دوست دارم ما فى خمرها آنچه كه در خمر اين زن است، كه بعضى از شعراى ديگر كه خواستند اين را تفسير كنند ما فى خمرها را معنا كردند به وجوههن، يعنى با حبى كه من نسبت به وجوه اينها دارم.
جواب اين است كه شما بين قناع و خمار خلط كرديد! قناع را اگر يادتان باشد ما بحثهاى مفصلى داشتيم قبلاً قناع بزرگتر از خمار است برخى آمدند خمار و قناع را يكى گرفتند اما قناع بزرگتر از خمار است.
شعر دوم این است: «انى على شعفى بما فى خمرها» حالا اينجا قرينه ى بوده كه زنى بوده باخمار صورتش را مىپوشانده؛ اما اين كه خمار هميشه طورى است كه صورت را مىپوشانده ازش استفاده نمىشود؛ چون يك زن معينى را دارد مىگويد، «انى على شعفى بما فى خمرها». خصوصيتى داشته كه اينجا تعبير را آورده است.
مقدمه سومش اين است كه مىگويد: كه زنها در اكثر اوقات كه خمار روى صورتشان نمىانداختند در مواجهه با نا محرم اين كار را انجام مىدادند، وقتى نا محرم مىديدند اين خمار روى صورت آنها انداخته مىشد، حالا بايد ديد كه آيا مواجهه با نا محرم صورت غالبى است يا در خانه بودن صورت غالبى است!
پس معلوم مىشود صورت غالبى در خانه بودن است پس معلوم مىشود غالباً با خمار صورتشان را نمىپوشاندند حالا اگر يك نامحرمى هم ديدند، گاهى اوقات بعضى از زنهاى عفيفه ما چادرشان كه يك مقدار باز است يك نامحرمى باشد بيشتر مىپوشاند اما اين فرض غير غالبى را نبايد ملاك بگيريم براى احكام.
و اساساً تعجب اين است از صاحب اسداء الرغاب كه ما بخواهيم چند بيت شعر را كنار هم بگذاريم، بلى براى تشخيص موضوع ايشان آمده اين حرف را زده ميگويد براى اينكه تشخيص بدهيم آيا در آن زمان زن های عفیف صورتشان را مىپوشاندند يانه؟ آيا خمار طورى بوده صورت را بپوشاند يانه؟ ولو براى تشخيص موضوع است، اما ما از اينها نمىتوانيم براى حكم فقهى استفاده بكنيم ما در روايت داريم «ما دون الخمار من الزينة» ما دون الخمار آنى كه زير خمار است، آنى كه غالباً زير خمار است مو و گردن است، حالا صورت گاهى اوقات تحت خمار هست، گاهى نيست اين ديگر براى ما فرقى نمىكند از نظر استدلال. على اى حال اين اشكال صاحب اسداء الرغاب هم وارد نشد تا اينجا ميگوييم آقا! صاحب حدائق كه ما دون را بمعنای «تحت» گرفته، بمعناى «ما يستر» اين اشكالات وارد نيست. تا ببينيم كه اشكال ديگرى هست يانه؟
بر استدلالى كه مرحوم فيض و صاحب حدائق به اين روايت فضيل كردند و استفاده نمودند كه «ما دون الخمار » بمعناى ما تحت الخمار است. و بمعناى «ما يستره الخمار» است، «و ما دون السوارين» بمعناى «ما يستره السوارين» است. گفتيم صاحب اسداء الرغاب اشكالاتى بر اينها وارد كرده است كه در جلسات قبل سه اشكال ايشان را بيان كرديم و جواب داديم.
اشکال چهارم صاحب اسداء الرغاب بر مرحوم فیض و صاحب حدائق
اشكال چهارم ايشان داراى سه مقدمه است:
1- اگر به تاريخ مراجعه كنيم زنهاى عفيف هم در دوران جاهليت و هم در دوران اسلام زنهاى آزاده و عفيفه روى خودشان را مىپوشاندند، يعنى ستر الوجه داشتند، اماء و كنيزها آنها ستر الوجه نداشتند، اما زنهاى عفيف و آزاد ستر الوجه داشتند.2- 2- ايشان مىگويد در اين روايت كلمه « خمار» وارد شده است. ما اگر بخواهيم «ما دون الخمار» را درست روشن بكنيم بايد ببينيم در زمان صدور روايت زنها خمارشان به چه نحوى بوده است! آيا بنحوى بوده كه «خمار» صورت را مىپوشانده يانه؟ اگر بگوييم «خمار» فقط در آن زمان باندازهى بوده كه مو و عنق را مىپوشانده استدلال شما صاحب حدائق درست است «ما يستره الخمار» مىشود مو و گردن.
اما اگر گفتيم كه خمار در زمان صدور روايت طورى بوده كه اصلاً با« خمار» صورت را هم مىپوشاندند و امام (ع) كه به فضيل مىفرمايند: «ما يستره الخمار» اگر خمار در آن زمان وجه را بپوشاند وجه و مو و گردن همه راشامل مىشود.
3- مقدمه سوم اين است مىگويد: «خمار» ولو قابليت پوشاندن وجه را داشته اما در حال عادى يعنى درحالى كه يك نا محرمى نبوده اين كار را نمىكرده اما با وجود و حضور نا محرم اينها صورت خودشان را با «خمار» مىپوشاندند.
صاحب حدائق و فيض «ما دون الخمار» را و «ما دون السوارين» را چطور معنا كردند؟ گفتند «ما دون» بمعناى تحت است. در نتيجه «ما دون الخمار» يعنى «ما يستره الخمار»، ما يستره الخمار را صاحب حدائق فرمود: مو و گردن است.
و از مفهومش استفاده شد پس کشف وجه مانعى ندارد. «مادون السوارين» يعنى «ما يستره السوارين» كه از مچ تا مرفق مىشود. در نتيجه كشف كفين مانعى ندارد. پس اشكال صاحب اسداء الرغاب اين است:
مقدمه اول: زنهای عفیفه چه در دوران جاهليت و چه در دوران اسلام صورت خودشان را مىپوشاندند و شما كه نمىخواهيد ملتزم بشويد كه روايت نظر به زنهاى غير عفيف دارد.
مقدمه دوم: خمار در زمان صدور روايت بنحوى بوده كه صورت را مىپوشانده. در مقدمه اول مىگوييم زنها اين كار را مىكردند، در مقدمه دوم مىفرمايد خود خمار بنحوى بوده كه صورت را مىپوشانده.
در مقدمه سوم: مىگوييم اين كار را در صورتى كه يك نامحرمى بوده انجام مىدادند، بلى در خانه در بين محارم با نبود نا محرم طورى نبوده كه صورت را بپوشاند مثل اين كه الان زن در منزل مثلا با رو سرى حركت بكند.
دلایل صاحب اسداء الرغاب
حالا بايد صاحب اسداء الرغاب برای این سه مقدمه خودش دليل بياورد. دلیل مقدمه اولى: يعنى تقريباً براى تمام اين مقدمات به اشعارى تمسك كرده است. براى مقدمه اولى كه زنهاى عفيفه با خمار صورت خودشان را مىپوشاندند به اين شعر كه مال يكى از شعراى حماسى است و از اشعار مهم عرب هست تمسك كرده است.شعر اول:
شاعر در اين شعر مىگويد:قد كن يخبان الوجه تسترا و اليوم حین بدأن للنظار
یعنی: زنها طورى بودند كه «يخبان الوجه» وجه شان را مىپوشاندند، تستر مىكردند صورت خودشان «و اليوم بدأن» يعنى امروز كه چهره هايشان مكشوف است و باز است. كه حالا از قرائن قبل و بعد اشعار زنها از شدت غم و غصه و ناراحتى توجهى نمىكردند به اين جهات «بدأن للنظار» براى نظار چهره شان را باز مىكردند.
شاهد اين است «قد كن يخبان الوجه تسترا» اين مقدمه اولى را ثابت مىكند. زنهاى عفيف حتى در جاهليت وجه خودشان را مىپوشاندند.
شعر دوم:
و نسوتكم فى الرعب باد وجوههامىگويد زنهاى شما در اثر ترس وجوهشان آشكار شد. باد يعنى «ظهر وجوهها». شاعر می گوید: چهره هايشان در اثر رعب و دراثر ترس آشكار شد. آن وقت دنبالهاش دارد طورى شد كه آنهايى كه اماء بودند (چون كنيزها معمولاً صورت هايشان باز بودند) انسان فكر مىكرد حرائر است و آنهايى كه حرائر بودند خيال مىكرديم كه اماء هستند .
شعر سوم:
باز يك شعر ديگر اين است كه اين شعر را گفتند در وصف زن نعمان بن منذر حاكم حيره سروده شده است.سقط النصيف و لم ترد اسقاطه - فتناولته و التقتنا باليد
نصيف بمعناى خمار، بمعناى مقنعه است. مىگويد مقنعه و خمار او از صورت او افتاد در حالى كه خودش نمىخواست بيفتد.
«فتناولته و التقتنا باليد» با دست جلوى صورت خودش را گرفت. مىگويد نعمان بن منذر زنش اینقدر مقيد بود كه نمىخواست از صورتش بیفتد اما سقط النصيف اما با دست جلوى صورتش را گرفت.
شعر چهارم:
باز صاحب اسداء الرغاب اشاره مىكند به خطبه حضرت زينب (س) كه در مجلس يزيد حضرت فرمود: «أمن العدل يابن الطلقا تخديرك حرائرك و امائك» اين عدل است كه زنهاى آزاد خودت و اماء و كنيز خودت را در پس پرده قرار دادى «وسوقک بنات رسول الله سبايا» دختران رسول الله را بعنوان اسير اينها را قرار دادى؟ «قد هتكت ستورهن» ستور اينها را هتك كردى، آن وقت جمله بعد جمله تفسيرى اش است «و ابديت وجوههن» يعنى حضرت بعنوان يكى از چيزهاى كه شكايت مىكند بعنوان يكى از مصائبى كه بر اهل بيت، بعد از قضيه عاشورا به وجود آمده است خطاب مىكند به يزيد كه «ابديت وجوههن» يعنى معلوم مىشود زنهاى با شرافت و متدين وجه خودشان را مىپوشاندند حالا قضيه اينطور شده است كه در اثر اين مصائب اين مسئله را مطرح كرده است ابديت وجوههن و ...صاحب اسداء الرغاب اين اشعاری که ذکر شد و اين خطبه حضرت زينب (س) را قرينه مىگيرد بر اينكه زنهاى عفيف، زنهاى پاكدامن، زنهاى حره اصلاً برنامه شان اين بوده، هم در دوران جاهليت هم در دوران اسلام كه وجه خودشان را مىپوشاندند.
اشکال حضرت استاد بر دلائل صاحب اسداء الرغاب
اولين اشكال اين است كه ما با اين چند بيت شعر نمىتوانيم يك عنوان كلى را بدست بياوريم؛ آيا اگر زن نعمان بن منذر يا بنات رسول خدا(ص) يا زنهاى اشراف صورت خودشان را مىپوشاندند اين دليل بر اين بوده كه همه اين كار را مىكردند و همه زنها صورت خودشان را مىپوشاندند؟ صاحب اسداء الرغاب اگر بخواهد مدعايش ثابت بشود، مشروط بر اين است كه اين كار عمومى باشد. الان در زمان ما اگر گفتند كه زنهاى عفيف شبها از منزل بيرون نمىروند، (خيلى از خانوادههاى متدين اين رسم را دارند مگر با يك احتياطاتى) حالا اين معنايش اين است كه همه زنها اين كار را مىكند؟ نه، گاهى اوقات زنها بعضى هايشان روى آن عفت و پاكدامنى، مىگوييم زنهاى عفيف الان پوشيه بر صورتشان مىزنند يعنى همه اين كارا را مىكنند! يعنى صاحب اسداء الرغاب اگر بگويد تمام زنها اين كار را مىكردند اين شاهد مىشد و دليل مىشد بر مقدمه اول. اما اين مىگويد بلى فى الجمله زنها اين كار را مىكردند.پس قسمت اول اين است كه اينها جزئيات كلى است.
قسمت دوم اين است كه حالا فرض كنيد همه زنها اين كار را مىكردند؛ اما اين بعنوان يك قضيه خارجيه بوده؛ همه زنهاى عرب چه در جاهليت چه بعد از جاهليت اين كار را مىكردند اين بعنوان يك قضيه خارجيه بوده، قضيه خارجيه نمىتواند ملاك براى حكم باشد.
اشكال سوم اين است كه ما قبلاً اگر يادتان باشد وقتى بعضى از روايات قناع را مىخوانديم گفتيم قناع هم همان خمار است. آنجا بود «كن يتقنعن خلف آذانهن»، زنهاى عرب حتى در جاهليت، بعد از جاهليت خمار و مقنعهى كه مىزدند طورى بود كه از دور پیشانى از پشت گوش تمام موهايشان را مىپوشاند، اما صورت، چانه و زير چانه و گردن پيدا بود، اصلاً خلف آذانهن بود، خلف آذانهن بود كه قرآن نازل شد و آيه «وليضربن بخمرهن على جيوبهن» كه خمارشان را بايد بیاندازند روى جيب، روى صدر و سنیه شان.
پس معلوم مىشود كه زنها خمرشان را نه تنها روى سينه روى صورت هم نمىانداختند، خلف آذانهن قرار مىدادند. چطور ما بياييم از دو سه بيت شعر استفاده كنيم زنها چه زنهاى جاهلى و چه زنهاى دوره اسلام تمام اينها خمار را روى صورتشان مىانداختند!
و اما آنچه كه از خطبه حضرت زينب (س) بيان شده است بر فرضی كه سند اين خطبه درست باشد، اين «ابديت وجوههن» صاحب اسداء الرغاب مىگويد چرا حضرت زينب نگفته كه «ابديتم شعورهن»؟ چرا به يزيد نمىگويد شما موهاى اينها را براى نا محرمها آشكار كرديد! پس اين كه مىگويد وجوههن معلوم ميشود كه پوشاندن وجه حتى مهمتر از پوشاندن مو بوده است.
جواب اين است كه نه، كسى را كه به اسيرى مىبرند شما مشاهده کردید که گاهى اوقات کسی را مىگيرند مىخواهند ازش عكس بگيرند، بلا فاصله جلوى صورتش را مىگيرد، اين نگاه كردن ديگران به اين شخص اسير نگاه تحقيرآميز و همراه با اسائه ادب است، اين «ابديت وجوههن» مىگويد: يزيد! تو اين قدر مصيبت براى ما درست كردى كه نگاه خودت، نگاه اين در باريان به ماها اين نگاه تحقيرآميز است. گاهى اوقات يك نگاه تحقير آميز از صدها نا سزا گويى بدتر است براى انسان اين براى اين نيست كه بگويد ستر الوجه اهم و اعظم من ستر الشعر است. به نظر می رسد ستر الوجه مهم تر باشد چرا که خود وجه را كه ديگران مىديدند با تحقير و اهانت نگاه مىكردند.
اما مقدمه دوم اين بود كه اصلاًخمار طورى بوده كه صورت را مىپوشانده، خود خمار در مقدمه دوم باز به يك اشعارى استدلال كرده است اين شعر اين است:
«و القت قناعاً دونه الشمس و التقت باحسن موصولين كف و معصم»
صاحب اسداء الرغاب، قناع را بمعنای خمار گرفته است مىگويد قناعش را انداخت دونه شمس زير اين قناع تشبيه مىكند وجه اين زن را به خورشيد و شمس. و التقت بعد نگهدارى كرد پرهيز كرد حفظ كرد خودش باحسن موصولين، به بهترين چيزى كه متصل به يك ديگر است، كف دست و مچ را مىگويند موصولين دو چيزى كه متصل به يكديگر است. مىگويد با كف و آرنج و مچش خودش را حفظ كرد، حالا شاهد چيست؟ مىگويد و التقت قناعأ دونه الشمس معلوم مىشود قناع چهره را مىپوشانده، قناع همان خمار است.
پس اصلاً خمار در زمان صدور روايات طورى بوده كه اصلا چهره را مىپوشانده اگر هم امام به فضيل مىفرمايد: «و ما دون الخمار» شما هم مادون الخمار به ما يستره الخمار معنا مىكنيد، ما يستره الخمار وجه هم هست چون مىگويد و القت قناعاً دونه الشمس. يا مثلاً در يك شعر ديگرى دارد: «انى على شعفى بما فى خمرها » شاعر مىگويد: من خيلى دوست دارم ما فى خمرها آنچه كه در خمر اين زن است، كه بعضى از شعراى ديگر كه خواستند اين را تفسير كنند ما فى خمرها را معنا كردند به وجوههن، يعنى با حبى كه من نسبت به وجوه اينها دارم.
جواب اين است كه شما بين قناع و خمار خلط كرديد! قناع را اگر يادتان باشد ما بحثهاى مفصلى داشتيم قبلاً قناع بزرگتر از خمار است برخى آمدند خمار و قناع را يكى گرفتند اما قناع بزرگتر از خمار است.
شعر دوم این است: «انى على شعفى بما فى خمرها» حالا اينجا قرينه ى بوده كه زنى بوده باخمار صورتش را مىپوشانده؛ اما اين كه خمار هميشه طورى است كه صورت را مىپوشانده ازش استفاده نمىشود؛ چون يك زن معينى را دارد مىگويد، «انى على شعفى بما فى خمرها». خصوصيتى داشته كه اينجا تعبير را آورده است.
مقدمه سومش اين است كه مىگويد: كه زنها در اكثر اوقات كه خمار روى صورتشان نمىانداختند در مواجهه با نا محرم اين كار را انجام مىدادند، وقتى نا محرم مىديدند اين خمار روى صورت آنها انداخته مىشد، حالا بايد ديد كه آيا مواجهه با نا محرم صورت غالبى است يا در خانه بودن صورت غالبى است!
پس معلوم مىشود صورت غالبى در خانه بودن است پس معلوم مىشود غالباً با خمار صورتشان را نمىپوشاندند حالا اگر يك نامحرمى هم ديدند، گاهى اوقات بعضى از زنهاى عفيفه ما چادرشان كه يك مقدار باز است يك نامحرمى باشد بيشتر مىپوشاند اما اين فرض غير غالبى را نبايد ملاك بگيريم براى احكام.
و اساساً تعجب اين است از صاحب اسداء الرغاب كه ما بخواهيم چند بيت شعر را كنار هم بگذاريم، بلى براى تشخيص موضوع ايشان آمده اين حرف را زده ميگويد براى اينكه تشخيص بدهيم آيا در آن زمان زن های عفیف صورتشان را مىپوشاندند يانه؟ آيا خمار طورى بوده صورت را بپوشاند يانه؟ ولو براى تشخيص موضوع است، اما ما از اينها نمىتوانيم براى حكم فقهى استفاده بكنيم ما در روايت داريم «ما دون الخمار من الزينة» ما دون الخمار آنى كه زير خمار است، آنى كه غالباً زير خمار است مو و گردن است، حالا صورت گاهى اوقات تحت خمار هست، گاهى نيست اين ديگر براى ما فرقى نمىكند از نظر استدلال. على اى حال اين اشكال صاحب اسداء الرغاب هم وارد نشد تا اينجا ميگوييم آقا! صاحب حدائق كه ما دون را بمعنای «تحت» گرفته، بمعناى «ما يستر» اين اشكالات وارد نيست. تا ببينيم كه اشكال ديگرى هست يانه؟
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .