موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۱۳
چکیده درس
-
بیان احتمالات ثلاثه در معنای «یغضضن» در آیه 30 سوره نور
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسی معانی لغوی «غض»
در آيه شريفه 30 از سوره مباركه نور «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» مختصرى راجع به كلمه «غض» صحبت كرديم كه در لغت «غض » را بمعناى كم كردن ذكر كردهاند.
و در مجمع البحرين يغضوا را بمعناى «ينقصوا من نظرهم عما حرم الله عليهم» يغضوا را بمعناى ينقصوا و تنقيص و كم كردن معنا كردهاند. عرض كرديم كه مجموعاً معناى اصلى و اولى «غض» همان اطباق الجفن على الجفن است در غض البصر، غض البصر كم كردن چشم، كوتاه كردن چشم، يا چشم پوشى اين معناى اولى و مطابقی اش اين است كه انسان چشم را روى هم بگذارد ببندد و اطباق الجفن على الجفن بشود.
اما اينجا يقين داريم كه اين موضوعيت ندارد؛ يقين داريم كه مراد از غض البصر اين نيست كه بعنوان يك واجب نفسى مستقل، اطباق الجفن على الجفن باشد، مراد اين است كه نظر را ترك بكند. حالا اين ترك النظر يا به اين باشد كه خفضه الى الارض، سر يا چشمهایش را بطرف زمين قرار بدهد، يا بصرفه الى جهة الاخرى وعدم النظر. اينجا نكته مهمى كه دراين قسمت آيه شريفه وجود دارد اين است كه آيا آيه يعنى همين «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اين يغضوا كه بعنوان مجزوم آمده است اين جزاى براى شرطى است كه محذوف است! يعنى- ان تقل لهم غضوا، يغضوا ا- گر تويى پيامبر به مردم بگويى غضوا، يغضوا مردم اين قدر از تو فرمانبردارى دارند كه تا تو امر به آنها بكنى آنها هم تبعيت مىكنند! مجزوم بودن اين يغضوا براى اين است كه جزاى يك شرط مقدر است.
البته مرحوم طبرسى در مجمع البيان ايشان طور ديگرى فرموده، فرموده است: مجزوم به لام امر است قل لهم ليغضوا كه مجزوم به لام امر باشد، على اى حال چه معناى اول و چه معناى دوم بايد در اينجا چيزى در تقدير گرفته بشود. پيامبر! به مؤمنين بگو اينها هم چشمهاى خودشان را مىبندند يغضوا من ابصارهم، يا طبق بيان مجمع البيان امر كن كه چشم های خودشان را ببندند، اولاً متعلق «غض» در اينجا یعنى غض البصر متعلقش ذكر نشده است؛ چشم خودشان را از چه ببندند از جميع آنچه كه حرم الله عليهم و اين متعلق در اينجا نيامده است. با قرائنى كه در خود آيه و شأن نزول آيه است غض البصر عن النساء است، نسبت به زنها اينها غض بصر بكنند.
گفتهاند: «غض البصر مقدمة للترك النظر» غض مقدمه ترك نظر است وقتى انسان چشم خودش را بست ديگر نظر به اجنبيه نمىكند و امر به مقدمه براى رسيدن به ذى المقدمه ابلغ است بلاغت اين بيشتر است؛ يعنى بجاى اينكه خداوند صريح بيان كند که نظر به زن اجنبيه حرام است امر كرده به مقدمه او و مقدمهاش عبارت از غض البصر است.
و از اينجا نتيجه گرفتهاند كه آيه در مقام بيان حرمت نظر مرد به زن اجنبيه است و مطلقا هم دلالت دارد مىخواهد مع شهوة باشد، مع لذة باشد، يا اينكه من دون شهوة و لذت باشد.
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» يك چنين استفادهاى را شايد بتوانيم نسبت بدهيم به مشهور فقهاء كه از اين آيه شريفه حرمت النظر را استفاده كرده اند و بر طبقش فتوا دادهاند، آن هم به نحو مطلق كه نظر به اجنبيه مطلقا حرام است. حالا اگر بعداً يك دليلى آمد گفت نظر به كافران اشكالى ندارد يا نظر به وجه و كفين اشكال ندارد آیه را تخصيص يا تقيد مىزند اما «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا» حالا يغضوا جواب شرط باشد يا مدخول لام امر مقدر باشد اين بنحو اطلاق دلالت بر حرمت نظر دارد. احتمال دومی را که برخى از بزرگان دادهاند اين است: آيه دلالت بر حرمت النظر ندارد؛ و اساساً آيه به هيچ وجهى در مقام بيان اين نيست كه بگويد نظر به اجنبيه حرام است. پس مىگوييم آيه در مقام چيست؟
مىفرمايند: آيه در مقام اين است كه تغافل از زن بكن، طمع در او نداشته باش، غض بصر بمعناى ترك النظر نيست، غض بصر به اين معناست كه او را كالعدم فكر بكن، از او تغافل كن، اغماض بكن طمعى در مورد او نداشته باش. خلاصه معناى دوم اين است كه غض البصر يعنى عدم الطمع فى النساء، طمع درمورد اينها نداشته باش. اگر اينطور معنا كرديم نتيجه اين مىشود كه طمع داشتن يا نظر كردن به زن، آن هم در فرضى كه مع شهوة باشد و مع لذة باشد حرام است. اما اگر من دون لذة باشد، نظر کردن اشكالى ندارد.
طبق معناى اول نظر اجنبى به اجنبيه مطلقا مىشود حرام، چه با لذت باشد و چه بدون لذت باشد. اما طبق اين معناى دوم، اين كه در بعضى از تفاسير به جاى غض البصر معنا كرد ه اند: « اى كف النظر » يعنى انسان خودارى بكند از اينكه طمعى و نظرى داشته باشد به زن اجنبيه، يعنى اينكه از او غفلت بكند، او را كالعدم فرض بكند، توجهى به او نكند.
همين كه گاهى اوقات در بعضى از كلمات مىگوييم اغماض كنيد، شما حالا چشم پوشى كنيد يعنى به اين توجهى نداشته باشيد، اگر اينطور معنا كرديم آن وقت منحصر مىشود به اين كه آن جايى كه نظر مع شهوة هست اشكال دارد اما آنجايى كه من دون شهوة هست اين ديگر اشكالى ندارد. پس دو احتمال در اين آيه شريفه مىآيد، يغضوا من ابصارهم بگوييم غض البصر مقدمة لحرمة النظر، مقدمة لترك النظر والامر بالمقدمة ابلغ من الامر بذى المقدمه است. و طبق اين معناى اول يك اطلاق وسيعى دارد آيه نظر اجنبى به اجنبيه حرام مىشود مطلقا، چه لذتى باشد، چه شهوتى باشد چه نباشد.
اما طبق معناى دوم، معناى دوم يعنى انصراف داشته باش از اين زن، غفلت بكن از اين زن، طمع نداشته باش نسبت به اين زن، نسبت به اجنبيه توجهى نكن او را كالعدم بگير اينجا دلالت برحرمة النظر ندارد، دلالت بر اين دارد كه اگر كسى نسبت به اجنبيه طمعى داشت اين حرام است.
ببينيم كه كدام يكى از اين دو احتمال صحيح است عرض كردم اين احتمال اول مشهور بين فقهاء هم هست. و حتى مهمترين دليلى كه براى حرمة النظر مىآورند همين آيه شريفه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» است و در باب فقه در كتاب عروه، (كتاب النكاح) در بحث احكام نظر آنجا بيشتر در اين كه آيا نظر به نساء اهل ذمه يا كافر جايز است يا جايز نيست آنجا همین آيه را مورد بحث قرار دادهاند.
ايشان در مقام رد استدلال قول اول فرمودهاند: « اگر دو شىء متضادان هستند، امران وجوديان متضادان باشند در اصول ثابت است ( همينطور هم هست از معالم اگر آقايان يادشان باشد) هيچ وقت نمىگويند احد الضدين مقدمه است براى ترك ضد آخر. احتمال اول طبق آن استدلالى كه بيان كرديم، غض البصر مقدمه است براى ترك النظر، غض و نظر امران وجوديان هستند، غض يعنى چشم پوشى، نظر يعنى نگاه كردن، غض و نظر امران وجوديان هستند متضادان هستند بلى اما اين چنين نيست كه ما اين قاعده را قبول داشته باشيم كه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر، و اين بحث را مرحوم صاحب معالم (ره) در كتاب معالم مفصل بيان فرمودهاند.
مرحوم آقاى خوئى مىفرمايند: در آنجايى كه متضادانى كه لاثالث لهما آنجا اين حرف را همه زدهاند كه البته يعنى اصوليين متأخر، بر خلاف متقدمين كه احد الضدين مقدمه براى ترك ضد ديگر نيست، نمىتوانيم بگوييم غض مقدمه است براى ترك نظر، در آنجايى كه متضادان لا ثالث لهما گفتهاند فضلاً عن المقام كه در مانحن فيه لهما ثالث درست است غض و نظر با يكديگر تضاد دارند اما شق ثالثى هم دارد؛ ممكن است يك كسى نظر نكند غض هم نكند بين خودش و بين زن يك پردهاى قرار بدهد حايل قرار بدهد وقتى حايل قرار مىدهد چشمش باز است غض البصر نكرده است، از آن طرف نظر هم نكرده است.
پس ما اينجا شق ثالث داريم جايى كه شق ثالث دارد اصلاً مجالى وجود ندارد بر اينكه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر، هذا اولاً. يعنى جواب اولى كه ايشان مىدهند اين است كه اين مبنا را ما اصلاً قبول نداريم كه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر. جواب دومى كه ايشان مىدهند اين است كه مىفرمايند: اين يك استعمال غريبى است كه ما بگوييم شارع براى اين كه بخواهد نظر را حرام بكند از راه امر به مقدمه وارد بشود، مىفرمايند: « لم نعثر بحسب التتبعنا على مورد لذلك » ما در قرآن و در فقه حتى يك مورد نداريم كه شارع براى اين كه بخواهد يك ذى المقدمهى را مورد نهى قرار بدهد بيايد امر به ضد او بكند، آخر لازمه اين فرمايش مشهور فقهاء اين است كه بگوييم شارع براى نهى از ضد امر به مقدمه كرده است. مىفرمايند: ما هرچه تتبع كرديم در آيات و روايات يك مورد هم پيدا نكرديم كه شارع امر بكند به يك مقدمهاى كه اين مقدمه با ذى المقدمه متضاد هستند هدفش هم از امر به مقدمه نهى از ذى المقدمه باشد؛ نهى از ضد ديگر باشد، چنين چيزى ما نداريم.
اين فرمايش مرحوم آقاى خوئى در جواب از اين استدلال تام است؛ يعنى (مخدوش بودن مبنا)، يعنى بگوييم احد الضدين مقدمة لترك ضد الاخر اين فرمايش درستى است و در محل خودش تحقيق شده است و اين مطلب كه معهود از شارع هم نيست كه از اين راه وارد بشود اين هم درست است. اما آيا براى استدلال به اين آيه براى اين مدعا مگر راه منحصر به اين است؟ حالا ما نظر خود ايشان را هم بيان مىكنيم بعد يك نظرى هم خودمان اينجا داريم در استدلال به آيه آن راهم ذكر مىكنيم.
ايشان مىفرمايند: «تدل على لزوم كف النظر ـ آيه مىگويد نبايد نظر داشته باشيد ـ الذى هو بمعنى الانصراف عن الشىء تماماً ـ آ يه مىفرمايد كه غضوا يا يغضوا من ابصارهم بايد از آن زن انصراف داشته باشد، تغافل كند از او، غفلت كند از او، او را رها كند ـ فتدل على حرمة جميع انواع الاستمتاع من المرأة ـ دلالت بر اين دارد كه تمام انواع استمتاع حرام است از اجنبيه ـ و عليه فاذا ثبت من الخارج جواز النظر الى بعض اعضا ء المرأة علم ان المراد من ذلك انما هو النظر البحت لا المشوب بنوع من الاستمتاع» حالا اگر دليلى آمد گفت مىشود نظر به وجه يا كفين كرد بايد حملش بكنيم بر نظر صرف يعنى نظر من دون استمتاع.
حالا آيا ترك النظر كه قول اول است، يا عدم الطمع فى المرأة كه قول دوم است، ايشان مىفرمايند ما براى ترك النظر دليل نداريم، اگر دليل نداريم چه دليلى داريم كه معناى دوم مراد است؟ بگوييد آيه مجمل است، ما نمىدانيم كدام يكى از اينها مراد است . اگر يك وقتى در يك آيه شريفه ی دو احتمال داديم ما بر هيچ كدام يكى از اين محتملات قرينهى نداشتيم آيه مىشود مجمل؛ اما ايشان در اينجا فرموده اند قرينه و دليلى كه معين كند كه مراد از غض عبارت از ترك النظر است نداريم، نداریم پس چرا قول دوم و احتمال دوم تعين پيدا كند؟
بلى ايشان مىفرمايند: در اين آيه شريفه كلمه «من» آمده است، مىخواهند بفرمايند اين «من» با معناى اول سازگارى ندارد، با معناى دوم سازگارى دارد. در اين آيه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ـ کلمه «من» سر ابصار آمده است اما در فروج «من» نيامده است، مسلم اين قول كه بعضى از ادبا دارند كه گفتهاند در اين آيه شريفه « من» عبارت از «من» زائده است اين حرف حرف باطلى است! وقتى در يك آيه نسبت به ابصار «من » راآورده است اما نسبت به فروج کلمه «من» را نياورده من زائده نيست، قرطبى در جامع الاحكام القرآن ظاهراً همين را اختيار كرده است مىگويد من زائدة. شبيه آن آيه «فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ» (47 حاقه) كه «من» در آنجا را همه قايل هستند كه زائده است ما در اين آيه وقتى مىگوييم در مقام حكم است نسبت به ابصار« من» را آورده است، نسبت به فروج نياورده اين يك ظهور روشنى دارد كه اين «من » يك معناى دارد در اينجا، نمىتوانيم بگوييم اين «من» من زائدة است، لذااين قول مىرود كنار. قول دوم كه شايد از كلمات مرحوم آقاى طباطبايى (قدس سره) استفاده بشود که اين «من» لابتداء الغاية است. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا ـ اين غض را از چه بايد شروع بكنند؟
از ابصار، چون بصر مفتاح براى تمام گناهان وتمام شرور است، يعنى مفتاح براى زنا، مفتاح براى بسيارى از فسق و فجورها بصر هست ـ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اين غض را شروع بكند از ابصارشان. احتمال سوم گفتهاند «من» براى جنس است. احتمال چهارم که كثيرى از مفسرين عامه احتمال دادهاند و اين هم حرف درستى است، اين است كه اين «من» من تبعيضيه است.
حالا ايشان مىخواهند بفرمايند من تبعيضيه يغضوا من ابصارهم، يعنى يك حصه خاصى از غص البصر لازم است، اگر ما بگوييم من تبعيضيه است با معناى اول سازگارى ندارد، معناى اول يعنى ترك النظر مطلقا، اما در معناى دوم يعنى عدم التوجه الى المرأة للاستمتاع يعنى يك حصه خاصى از نظر به زن حرام مىشود كدام حصه آنجايى كه براى استمتاع و لذت است.
اما حالا اگر كسى مىخواهد بازنى صحبت بكند قصد استمتاع هم ندارد، با زنی می خواهد معاملهى انجام بدهد قصد استمتاع هم ندارد، ديگر حرام نيست، اين «من» تبعيضيه با معناى اول سازگارى ندارد و فقط با معناى دوم سازگارى دارد.حالا اين بيان را رويش دقت بفرماييد كتب فقهى را هم ببينيد اينجا مثلاً كثيرى از تفاسير اصلاً اين بحث به اين مهمى را متعرض نشدهاند وقتى در كتب فقهى در دست فقهاء اين آيه شريفه آمده است ببينيم چه بحثهاى مهمى درش مطرح شده است.
و در مجمع البحرين يغضوا را بمعناى «ينقصوا من نظرهم عما حرم الله عليهم» يغضوا را بمعناى ينقصوا و تنقيص و كم كردن معنا كردهاند. عرض كرديم كه مجموعاً معناى اصلى و اولى «غض» همان اطباق الجفن على الجفن است در غض البصر، غض البصر كم كردن چشم، كوتاه كردن چشم، يا چشم پوشى اين معناى اولى و مطابقی اش اين است كه انسان چشم را روى هم بگذارد ببندد و اطباق الجفن على الجفن بشود.
اما اينجا يقين داريم كه اين موضوعيت ندارد؛ يقين داريم كه مراد از غض البصر اين نيست كه بعنوان يك واجب نفسى مستقل، اطباق الجفن على الجفن باشد، مراد اين است كه نظر را ترك بكند. حالا اين ترك النظر يا به اين باشد كه خفضه الى الارض، سر يا چشمهایش را بطرف زمين قرار بدهد، يا بصرفه الى جهة الاخرى وعدم النظر. اينجا نكته مهمى كه دراين قسمت آيه شريفه وجود دارد اين است كه آيا آيه يعنى همين «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اين يغضوا كه بعنوان مجزوم آمده است اين جزاى براى شرطى است كه محذوف است! يعنى- ان تقل لهم غضوا، يغضوا ا- گر تويى پيامبر به مردم بگويى غضوا، يغضوا مردم اين قدر از تو فرمانبردارى دارند كه تا تو امر به آنها بكنى آنها هم تبعيت مىكنند! مجزوم بودن اين يغضوا براى اين است كه جزاى يك شرط مقدر است.
البته مرحوم طبرسى در مجمع البيان ايشان طور ديگرى فرموده، فرموده است: مجزوم به لام امر است قل لهم ليغضوا كه مجزوم به لام امر باشد، على اى حال چه معناى اول و چه معناى دوم بايد در اينجا چيزى در تقدير گرفته بشود. پيامبر! به مؤمنين بگو اينها هم چشمهاى خودشان را مىبندند يغضوا من ابصارهم، يا طبق بيان مجمع البيان امر كن كه چشم های خودشان را ببندند، اولاً متعلق «غض» در اينجا یعنى غض البصر متعلقش ذكر نشده است؛ چشم خودشان را از چه ببندند از جميع آنچه كه حرم الله عليهم و اين متعلق در اينجا نيامده است. با قرائنى كه در خود آيه و شأن نزول آيه است غض البصر عن النساء است، نسبت به زنها اينها غض بصر بكنند.
معنای «یغضوا» در کلمات مشهور فقهاء
در اينجا بحث مهم اين است كه آيا از اين آيه شريفه ما مىتوانيم استفاده بكنيم كه آيه مىگويد نظر كردن مرد به زن اجنبى حرام است؟ آيا حرمت النظر الى الاجنبيه را می شود استفاده کرد؟ كه معمول فقهاء از همين قسمت اول آيه اين استفاده را كردهاند؛ گفتهاند:« غض البصر بمعنی ترك النظر»است . بيانى كه دارند اين است گفتهاند غض البصر مقدمه است براى ك ذى المقدمهاى، در آيه كه حرمة النظر نداريم، در آيه نفرموده اى مردها! نظر كردن به زن اجنبيه حرام است، آيه مىگويد چشمهاى خودتان را بپوشانيد، كوتاه كنيد، غض البصر بكنيد.گفتهاند: «غض البصر مقدمة للترك النظر» غض مقدمه ترك نظر است وقتى انسان چشم خودش را بست ديگر نظر به اجنبيه نمىكند و امر به مقدمه براى رسيدن به ذى المقدمه ابلغ است بلاغت اين بيشتر است؛ يعنى بجاى اينكه خداوند صريح بيان كند که نظر به زن اجنبيه حرام است امر كرده به مقدمه او و مقدمهاش عبارت از غض البصر است.
و از اينجا نتيجه گرفتهاند كه آيه در مقام بيان حرمت نظر مرد به زن اجنبيه است و مطلقا هم دلالت دارد مىخواهد مع شهوة باشد، مع لذة باشد، يا اينكه من دون شهوة و لذت باشد.
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» يك چنين استفادهاى را شايد بتوانيم نسبت بدهيم به مشهور فقهاء كه از اين آيه شريفه حرمت النظر را استفاده كرده اند و بر طبقش فتوا دادهاند، آن هم به نحو مطلق كه نظر به اجنبيه مطلقا حرام است. حالا اگر بعداً يك دليلى آمد گفت نظر به كافران اشكالى ندارد يا نظر به وجه و كفين اشكال ندارد آیه را تخصيص يا تقيد مىزند اما «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا» حالا يغضوا جواب شرط باشد يا مدخول لام امر مقدر باشد اين بنحو اطلاق دلالت بر حرمت نظر دارد. احتمال دومی را که برخى از بزرگان دادهاند اين است: آيه دلالت بر حرمت النظر ندارد؛ و اساساً آيه به هيچ وجهى در مقام بيان اين نيست كه بگويد نظر به اجنبيه حرام است. پس مىگوييم آيه در مقام چيست؟
مىفرمايند: آيه در مقام اين است كه تغافل از زن بكن، طمع در او نداشته باش، غض بصر بمعناى ترك النظر نيست، غض بصر به اين معناست كه او را كالعدم فكر بكن، از او تغافل كن، اغماض بكن طمعى در مورد او نداشته باش. خلاصه معناى دوم اين است كه غض البصر يعنى عدم الطمع فى النساء، طمع درمورد اينها نداشته باش. اگر اينطور معنا كرديم نتيجه اين مىشود كه طمع داشتن يا نظر كردن به زن، آن هم در فرضى كه مع شهوة باشد و مع لذة باشد حرام است. اما اگر من دون لذة باشد، نظر کردن اشكالى ندارد.
طبق معناى اول نظر اجنبى به اجنبيه مطلقا مىشود حرام، چه با لذت باشد و چه بدون لذت باشد. اما طبق اين معناى دوم، اين كه در بعضى از تفاسير به جاى غض البصر معنا كرد ه اند: « اى كف النظر » يعنى انسان خودارى بكند از اينكه طمعى و نظرى داشته باشد به زن اجنبيه، يعنى اينكه از او غفلت بكند، او را كالعدم فرض بكند، توجهى به او نكند.
همين كه گاهى اوقات در بعضى از كلمات مىگوييم اغماض كنيد، شما حالا چشم پوشى كنيد يعنى به اين توجهى نداشته باشيد، اگر اينطور معنا كرديم آن وقت منحصر مىشود به اين كه آن جايى كه نظر مع شهوة هست اشكال دارد اما آنجايى كه من دون شهوة هست اين ديگر اشكالى ندارد. پس دو احتمال در اين آيه شريفه مىآيد، يغضوا من ابصارهم بگوييم غض البصر مقدمة لحرمة النظر، مقدمة لترك النظر والامر بالمقدمة ابلغ من الامر بذى المقدمه است. و طبق اين معناى اول يك اطلاق وسيعى دارد آيه نظر اجنبى به اجنبيه حرام مىشود مطلقا، چه لذتى باشد، چه شهوتى باشد چه نباشد.
اما طبق معناى دوم، معناى دوم يعنى انصراف داشته باش از اين زن، غفلت بكن از اين زن، طمع نداشته باش نسبت به اين زن، نسبت به اجنبيه توجهى نكن او را كالعدم بگير اينجا دلالت برحرمة النظر ندارد، دلالت بر اين دارد كه اگر كسى نسبت به اجنبيه طمعى داشت اين حرام است.
ببينيم كه كدام يكى از اين دو احتمال صحيح است عرض كردم اين احتمال اول مشهور بين فقهاء هم هست. و حتى مهمترين دليلى كه براى حرمة النظر مىآورند همين آيه شريفه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» است و در باب فقه در كتاب عروه، (كتاب النكاح) در بحث احكام نظر آنجا بيشتر در اين كه آيا نظر به نساء اهل ذمه يا كافر جايز است يا جايز نيست آنجا همین آيه را مورد بحث قرار دادهاند.
بیان مرحوم محقق خوئی (ره)
مرحوم محقق خوئى (قدس سره) در شرح عروه شان (جلد 32، كتاب النكاح، ص 25) بر خلاف مشهور همين نظر دوم رااختيار کرده و فرمودهاند: این آیه شریفه « اجنبية بالمرة عن نظر الرجل الى المرأة او العكس» اصلاً آيه در مقام بيان حرمت نظر مرد به اجنبيه يا بالعكس نيست؛ مىفرمايند: بلى ما حرمت نظر اجنبى به اجنبيه را از راههاى ديگر استفاده مىكنيم اما اين آ يه دلالت ندارد.ايشان در مقام رد استدلال قول اول فرمودهاند: « اگر دو شىء متضادان هستند، امران وجوديان متضادان باشند در اصول ثابت است ( همينطور هم هست از معالم اگر آقايان يادشان باشد) هيچ وقت نمىگويند احد الضدين مقدمه است براى ترك ضد آخر. احتمال اول طبق آن استدلالى كه بيان كرديم، غض البصر مقدمه است براى ترك النظر، غض و نظر امران وجوديان هستند، غض يعنى چشم پوشى، نظر يعنى نگاه كردن، غض و نظر امران وجوديان هستند متضادان هستند بلى اما اين چنين نيست كه ما اين قاعده را قبول داشته باشيم كه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر، و اين بحث را مرحوم صاحب معالم (ره) در كتاب معالم مفصل بيان فرمودهاند.
مرحوم آقاى خوئى مىفرمايند: در آنجايى كه متضادانى كه لاثالث لهما آنجا اين حرف را همه زدهاند كه البته يعنى اصوليين متأخر، بر خلاف متقدمين كه احد الضدين مقدمه براى ترك ضد ديگر نيست، نمىتوانيم بگوييم غض مقدمه است براى ترك نظر، در آنجايى كه متضادان لا ثالث لهما گفتهاند فضلاً عن المقام كه در مانحن فيه لهما ثالث درست است غض و نظر با يكديگر تضاد دارند اما شق ثالثى هم دارد؛ ممكن است يك كسى نظر نكند غض هم نكند بين خودش و بين زن يك پردهاى قرار بدهد حايل قرار بدهد وقتى حايل قرار مىدهد چشمش باز است غض البصر نكرده است، از آن طرف نظر هم نكرده است.
پس ما اينجا شق ثالث داريم جايى كه شق ثالث دارد اصلاً مجالى وجود ندارد بر اينكه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر، هذا اولاً. يعنى جواب اولى كه ايشان مىدهند اين است كه اين مبنا را ما اصلاً قبول نداريم كه احد الضدين مقدمه باشد براى ترك ضد آخر. جواب دومى كه ايشان مىدهند اين است كه مىفرمايند: اين يك استعمال غريبى است كه ما بگوييم شارع براى اين كه بخواهد نظر را حرام بكند از راه امر به مقدمه وارد بشود، مىفرمايند: « لم نعثر بحسب التتبعنا على مورد لذلك » ما در قرآن و در فقه حتى يك مورد نداريم كه شارع براى اين كه بخواهد يك ذى المقدمهى را مورد نهى قرار بدهد بيايد امر به ضد او بكند، آخر لازمه اين فرمايش مشهور فقهاء اين است كه بگوييم شارع براى نهى از ضد امر به مقدمه كرده است. مىفرمايند: ما هرچه تتبع كرديم در آيات و روايات يك مورد هم پيدا نكرديم كه شارع امر بكند به يك مقدمهاى كه اين مقدمه با ذى المقدمه متضاد هستند هدفش هم از امر به مقدمه نهى از ذى المقدمه باشد؛ نهى از ضد ديگر باشد، چنين چيزى ما نداريم.
اين فرمايش مرحوم آقاى خوئى در جواب از اين استدلال تام است؛ يعنى (مخدوش بودن مبنا)، يعنى بگوييم احد الضدين مقدمة لترك ضد الاخر اين فرمايش درستى است و در محل خودش تحقيق شده است و اين مطلب كه معهود از شارع هم نيست كه از اين راه وارد بشود اين هم درست است. اما آيا براى استدلال به اين آيه براى اين مدعا مگر راه منحصر به اين است؟ حالا ما نظر خود ايشان را هم بيان مىكنيم بعد يك نظرى هم خودمان اينجا داريم در استدلال به آيه آن راهم ذكر مىكنيم.
ايشان مىفرمايند: «تدل على لزوم كف النظر ـ آيه مىگويد نبايد نظر داشته باشيد ـ الذى هو بمعنى الانصراف عن الشىء تماماً ـ آ يه مىفرمايد كه غضوا يا يغضوا من ابصارهم بايد از آن زن انصراف داشته باشد، تغافل كند از او، غفلت كند از او، او را رها كند ـ فتدل على حرمة جميع انواع الاستمتاع من المرأة ـ دلالت بر اين دارد كه تمام انواع استمتاع حرام است از اجنبيه ـ و عليه فاذا ثبت من الخارج جواز النظر الى بعض اعضا ء المرأة علم ان المراد من ذلك انما هو النظر البحت لا المشوب بنوع من الاستمتاع» حالا اگر دليلى آمد گفت مىشود نظر به وجه يا كفين كرد بايد حملش بكنيم بر نظر صرف يعنى نظر من دون استمتاع.
نقد فرمایش مرحوم محقق خوئی
حالا ببينيم ایشان چه دليلى بر اين مدعا دارند كه يغضوا من ابصارهم مراد اين است كه طمع به زن نداشته باشيد! آن مقدارى كه ما عبارات ايشان را ديديم، ايشان يك دليل روشنى بر اين مدعا نياوردهاند؛ فقط قول مقابل را در حال رد كردن هستند! مىفرمايند: اگر بگوييم آيه بمعناى ترك النظر است دليل برايش نداريم، يعنى بعد از اينكه همه قبول داريم اين معنا مسلم است غض بمعناى اطباق الجفن على الجفن مراد نيست.حالا آيا ترك النظر كه قول اول است، يا عدم الطمع فى المرأة كه قول دوم است، ايشان مىفرمايند ما براى ترك النظر دليل نداريم، اگر دليل نداريم چه دليلى داريم كه معناى دوم مراد است؟ بگوييد آيه مجمل است، ما نمىدانيم كدام يكى از اينها مراد است . اگر يك وقتى در يك آيه شريفه ی دو احتمال داديم ما بر هيچ كدام يكى از اين محتملات قرينهى نداشتيم آيه مىشود مجمل؛ اما ايشان در اينجا فرموده اند قرينه و دليلى كه معين كند كه مراد از غض عبارت از ترك النظر است نداريم، نداریم پس چرا قول دوم و احتمال دوم تعين پيدا كند؟
بلى ايشان مىفرمايند: در اين آيه شريفه كلمه «من» آمده است، مىخواهند بفرمايند اين «من» با معناى اول سازگارى ندارد، با معناى دوم سازگارى دارد. در اين آيه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ـ کلمه «من» سر ابصار آمده است اما در فروج «من» نيامده است، مسلم اين قول كه بعضى از ادبا دارند كه گفتهاند در اين آيه شريفه « من» عبارت از «من» زائده است اين حرف حرف باطلى است! وقتى در يك آيه نسبت به ابصار «من » راآورده است اما نسبت به فروج کلمه «من» را نياورده من زائده نيست، قرطبى در جامع الاحكام القرآن ظاهراً همين را اختيار كرده است مىگويد من زائدة. شبيه آن آيه «فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ» (47 حاقه) كه «من» در آنجا را همه قايل هستند كه زائده است ما در اين آيه وقتى مىگوييم در مقام حكم است نسبت به ابصار« من» را آورده است، نسبت به فروج نياورده اين يك ظهور روشنى دارد كه اين «من » يك معناى دارد در اينجا، نمىتوانيم بگوييم اين «من» من زائدة است، لذااين قول مىرود كنار. قول دوم كه شايد از كلمات مرحوم آقاى طباطبايى (قدس سره) استفاده بشود که اين «من» لابتداء الغاية است. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا ـ اين غض را از چه بايد شروع بكنند؟
از ابصار، چون بصر مفتاح براى تمام گناهان وتمام شرور است، يعنى مفتاح براى زنا، مفتاح براى بسيارى از فسق و فجورها بصر هست ـ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اين غض را شروع بكند از ابصارشان. احتمال سوم گفتهاند «من» براى جنس است. احتمال چهارم که كثيرى از مفسرين عامه احتمال دادهاند و اين هم حرف درستى است، اين است كه اين «من» من تبعيضيه است.
حالا ايشان مىخواهند بفرمايند من تبعيضيه يغضوا من ابصارهم، يعنى يك حصه خاصى از غص البصر لازم است، اگر ما بگوييم من تبعيضيه است با معناى اول سازگارى ندارد، معناى اول يعنى ترك النظر مطلقا، اما در معناى دوم يعنى عدم التوجه الى المرأة للاستمتاع يعنى يك حصه خاصى از نظر به زن حرام مىشود كدام حصه آنجايى كه براى استمتاع و لذت است.
اما حالا اگر كسى مىخواهد بازنى صحبت بكند قصد استمتاع هم ندارد، با زنی می خواهد معاملهى انجام بدهد قصد استمتاع هم ندارد، ديگر حرام نيست، اين «من» تبعيضيه با معناى اول سازگارى ندارد و فقط با معناى دوم سازگارى دارد.حالا اين بيان را رويش دقت بفرماييد كتب فقهى را هم ببينيد اينجا مثلاً كثيرى از تفاسير اصلاً اين بحث به اين مهمى را متعرض نشدهاند وقتى در كتب فقهى در دست فقهاء اين آيه شريفه آمده است ببينيم چه بحثهاى مهمى درش مطرح شده است.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .