موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۸
شماره جلسه : ۱۲
چکیده درس
-
بیان دو احتمال در وجه ذکر کلمه «قُل» در آیه و بحث آیة 30 سوره نور
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحمداللّه بحثِ از اين آيه شريفه «يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» تمام شد، آن مقدارى كه مىشد راجع به آيه و در توان بود صحبت بشود، نكاتى را عرض كرديم. يك نكتهى در ذهن ما هست امّا بايد يك مقدارى بيشتر دنبال بشود و اين را عرض مىكنم تا آقايان رويش فكر بفرمايند، البته الان نمىخواهم كه اين مطلب بصورت يك مطلب قطعى بيان بشود. و آن اينكه اگر سؤال بشود آياتى كه مُصدّر به كلمه «قُلْ» هست، آوردن اين كلمه «قُلْ» چه لزومى دارد؟
لزوم کلمه «قل» در صدر آیات!
وقتى كه پيامبر واسطه در تبليغ بوده، وقتى كه خداوند به پيامبر فرمود: به زنها و دختران و نساء مؤمنين بگو كه اينها ادنى بكنند جلباب را، آوردن كلمه «قُلْ» و اين كه اين كلمه ذكر بشود و حتى الان كه ما هم بعنوان قرآن كريم داريم باز بايد اين كلمه «قُلْ» كه امر به پيامبر بوده، خوانده و قرائت بشود!آيا ميشود گفت يك نكتهى در اين وجود دارد و مىتوانيم ما براى اين نكتهى را ذكر بكنيم يانه! اينجا احتمالاتى وجود دارد:
1) بگوييم آوردن كلمه «قُلْ» از باب اهميت مسئله است، براى اهتمام به اين مسئله باز تعبير به «قُلْ» شده است، و به همين نحو پيامبر براى مردم بيان فرموده است، چون مسئله حجاب خيلى اهميت دارد و روى اهتمامش اين معنا ذكر شده است.
وجه ترجیح احتمال دوم در بیان حضرت استاد
2) احتمال دوم (كه به نظر ما نسبت به احتمال اول رجحان دارد) اين است كه در چنين مواردى كه «قُلْ» واقع شده است از امورى است كه شارع متعال بر بيان او مرة واحده اكتفا نمىكند، و اين يك امرى است كه در محاورات بين عقلا هم رايج است و اختصاص به كلام شارع ندارد.در محاورات هم گاهى اوقات براى اينكه يك مطلبى را شخص ديگرى تكرار كند به او بگوييم «بگو» اين بگو يك ظهورى در استمرار بر اين گفتار هم دارد، نه اينكه مرة واحده بايد بيان بشود. طبق اين احتمال اگر پيامبر موظف بودند به يك بار بيان كه «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» اين ابلاغ و تكليف شان محقق نشده است، بايد مكرر اين را فرموده باشند، و يك چنين معناى را ما بتوانيم از اين آيه شريفه استفاده بكنيم كه بگوييم: «قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» يعنى اكتفاى بر مرة واحده هم نكن اين را مكرر بگو و آياتى كه مُصدّر به «قل» هست معمولاً حاوى يك مطالب بسيار مهمى است كه آنها هم با گفتن يك بار كفايت نمىكند و بايد مكرر ذكر بشود.
عرض مىكنم كه آقايان اين مطلب را يك بررسى بكنند، چون اين كلمه «قل» را هم در همين آيه جلباب داريم و هم در اين آيهى كه الان مىخواهيم بحثش را شروع بكنيم.
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ( نور، آيه 30) بالاخره نسبت به ذكر كلمه «قُلْ» يا بايد مطلب اول را بگوييم كه فقط دلالت بر اهتمام بيشتر اين تكليف است، يك تكليفى است كه شارع اهتمام بيشترى را به آن مىدهد به پيامبر مىفرمايد بگو! حتى در باب صيام نمىفرمايد قل للمؤمنين كه يجب عليهم الصيام، مىفرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره،آيه 183) اما يك مواردى كه بسيار اهميت دارد، اين كلمه «قُلْ» درش ذكر شده است، يا اين را بگوييم يا بايد اين احتمال دومى را كه ما عرض كرديم و بگوييم شارع در چنين مواردى مىخواهد اكتفاء به مرة واحده نكند كه پيامبر يك بار به زنها خطاب بكند كه خداوند فرموده «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» بعد كار تمام بشود! نه، بايد به مناسبتهاى مختلف زنى را مىبيند، دختر خودش را مىبيند و نساء المؤمنين را اين تكليف را بيان بكند.
ثمره پذیرش احتمال دوم
اگر ما اين احتمال دوم را داديم كه من عرض كردم اين احتمال دوم را نمىخواهم بگويم كه ما بعنوان يك مطلب روشن به آن رسيديم! بايد يك مقدارى روى موارد استعمال كلمه «قُلْ» در قرآن بيشتر كار بكنيم. اگر اين احتمال دوم پذيرفته شد، يك بحثى است كه اين روزها هم در جامعه ما مطرح است و آن اين است كه آيا حجاب يك وظيفه شخصى است يا اينكه علاوه بر اينكه وظيفه شخصى است حكومت هم مىتواند در او دخالت بكند، حاكم هم مىتواند در او دخالت بكند، دولت اسلامى هم كه مؤيد از طرف فقيه است مىتواند درش دخالت بكند. اگر ما گفتيم از كلمه «قُلْ» يك چنين استظهارى كرديم، قرائنى پيدا كرديم كه ظهور در اين معنا پيدا كرد نتيجه اين است كه حجاب اينطور نيست كه فقط يك وظيفه شخصى باشد، بگوييم يك زنى برايش حجاب واجب است، حالا حجابش را رعايت كرد بنفع خودش است، بنفع دنيا و آخرت خودش است، رعايت هم نكرد به ضرر خودش است امّا به ديگران ارتباطى ندارد! نه، از آيه استفاده كنيم همانطورى كه پيامبر مكلف بوده است كه به نساء المؤمنين اين را در مناسبتهاى مختلف بيان بكند و توجه بدهد، همينطور ائمه معصومين، اوصياى پيامبر، فقيه جامع الشرايط ، فقهاء و حاكم اسلامى هم بايد بتوانند نه اينكه بتواند، بايد اين كار را انجام بدهند كه زنهاى موجود در جامعه را دائماً متوجه اين تكليف بكنند و اگر آنها هم تبعيت نكردند اين ديگر حالا از اختيارات حاكم است كه عقوبتى برايى آنها قرار بدهد يا قرار ندهد. آنچه كه در زمان معاصر ما يك مقدارى در افواه مورد بحث واقع شده است اين است كه اساساً آيا بر حاكم واجب است در اين مسئله حجاب دخالت بكند؟ يا اينكه نه، مسئله حجاب مثل ساير تكاليف شخصيهاى است كه زن دارد، زن بايد غسل حيض انجام بدهد، انجام بدهد يا انجام ندهد به حاكم اسلامى چه ارتباطى دارد! بايد وظايفه شخصيه خودش را انجام بدهد آنها يك امورى است كه مربوط به شخص خودش است امّا مسئله حجاب يك مسئلهاى است كه چون ارتباط با جامعه دارد، خداوند از اول فرموده: «قُلْلِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» و اين كلمه «قُلْ» ظهور در اين دارد كه بر گفتن مرة واحده و بر مجرد الابلاغ تكيه نكن! بلكه مكرر به آنها بگو، دنبال كن كه اين تكليف را امتثال بكنند و پياده بكنند.خلاصه و اجمال الكلام اينكه اگر ما بتوانيم اين احتمال دوم را بعنوان يك معناى ظاهر از آيه شريفه استفاده بكنيم نتيجه اين مىشود: در ميان تكاليفى كه در شرع داريم بسيارى از تكاليف پيامبر اكرم (ص) فقط مأمور به اين بوده كه ابلاغ بشود به مكلفين «للهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» هر كسى مستطيع شد بايد برود، حالااگر كسى مستطيع هم شد و نرفت اين عقوبتش مال خودش است. اما قسم دوم يك تكاليفى داريم كه پيامبر علاوه بر ابلاغ، بايد پيگير هم باشد كه اجرا بشود، استمرار نه اينكه بخواهيم بگوييم فقط در تكرار بيان تكليف، بلكه استمرارى كه اين تكليف را در عالم خارج محقق بكند، چه اشكالى دارد كه ما بياييم بگوييم كه پيامبر (ص) نسبت به برخى از تكاليف علاوه بر ابلاغ موظف بوده به اينكه ببيند كه آيا مردم اجرا مىكنند يا نمىكنند و حجاب يكى از اينهاست و اگر بتوانيم اين را اثبات بكنيم نسبت به مسئلهى روز ما بسيار مفيد خواهد بود. عرض كردم اين يك مطلبى است كه در ذهن ما آمده است كه بايد موارد استعمال كلمه «قُلْ» را در قرآن بررسى كنيم و من تقاضا مىكنم آقايان اين مسئله را دنبال كنند، من در تفاسير آن مقدارى كه مراجعه كردم نديدم كه اصلاً راجع به اين كلمه «قُلْ» نكتهى را بيان بكنند، بالاخره چرا اين كلمه «قُلْ» بايد ذكر بشود.
و الان يكى از سؤالهاى كه از طريق اينترت و...مىآيد همين است كه مىگويند خدا به پيغمبر فرموده «قُلْ» پيغمبر هم فرموده، چرا ما بگوييم «قُلْ»، حالا جوابى كه فقهاء مىدهند اين است كه ما بايد قرآن را بگوييم و قرآن واقعى همين كلمه «قل» درش وجود دارد، حق نداريم يك نقطهى از قرآن كم و زياد بكنيم.
اين از ديدگاه فقهى اش درست است و واقعاً هم همينطور است ولى ما مىخواهيم ببينيم رمزش چيست! بالاخره چه حكمتى در اين وجود داشته كه خدا پيامبر را ملزم فرموده كه كلمه «قل» را بگويد، نه تنها خود پيامبر بگويد هر كسى الى يوم القيامه كه قرآن را مىخواند بايد كلمه «قُلْ» را بگويد. پس يا طبق احتمال اول بگوييم براى اهميت مسئله است، يا اين است كه اينگونه مسائل و موارد را انسان دنبال بكند تا در جامعه پياده بشود. على اى حال شما ملاحظه بفرماييد مواردى كه كلمه «قُلْ» هست مثل: «قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ (سوره بقره، آيه 94) «قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنْ اللهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلَا نَصِيرٍ» (سوره بقره آيه 120) آيات زيادى است كه كلمه «قل» در صدر آنها وجود دارد، مقتضى است تا شما آقايان يك بررسى، تفحص و تتبعى راجع به اين مسئله داشته باشيد.
ما تا حالا راجع به حجاب يكى آيه 53 از سوره احزاب «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللهِ عَظِيماً را بحث كرديم و يكى هم آيه جلباب را مورد بحث قرار داديم. آيه سومى كه مىخواهيم مورد بحث قرار بدهيم آيات 30 و 31 از سوره مباركه نور هست.
بررسى اجمالى آيه
«قلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ - پيامبر! بگو به مؤمنين كه يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ - غض بصر بكنند و چشمهاى خودشان را كوتاه بكنند و بپوشانند كه توضيح مىدهيم غض يعنى چه! و حفظ كنند فروج خودشان را اين براى تزكيه اينها بهتر است، كه حالا اولويت نيست بلكه اصلاً موجب تزكيه است - إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ - بالاخره آن كسى كه زنى را مىبيند و غض بصر مىكند يا غض بصر نمىكند خدا خبير است، خدا آگاه است به اينكه اين انسان دارد چكار مىكند، بعد در ادامهاش مىفرمايد - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ - (حالا يك گذر اجمالى به آيه داشته باشيم) به زنها هم بگو كه چشمهاى خودشان را غض بكنند، يعنى هم مرد حق ندارد نگاه بكند به زن و هم مرد برايش غض بصر واجب است طبق اين آيه شريفه، و هم براى زن غض بصر واجب است.حالا آيا از اين آيه حرمت النظر استفاده مىشود مطلقا؟ نگاه مرد به زن مطلقا حرام است، مىخواهد تلذذى باشد يا نباشد، نگاه زن هم به مرد مطلقا حرام است مىخواهد تلذذى باشد يانه، حالا بعد وارد مىشويم كه ببينيم آيه چه مطلبى را دلالت دارد!- وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ - فروج خودشان را حفظ كنند - وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا - زينت خودشان را آشكار نكنند مگر آن زينتى كه خودش آشكار هست، حالا اين - مَا ظَهَرَ - آيا مراد آن ثياب و خضاب و كحل و خاتم اين چيزهاى كه عادتاً امكان خفايش نيست، زن بالاخره انگشترى در دستش دارد، سرمه زده، معمولاً لباسى دارد اينها امكان خفايش نيست، مراد چيست! آيا مراد از - مَا ظَهَرَمِنْهَا- آيا اين مراد است، يا مراد وجه و كفين است و يا مراد وجه و كفين و قدمين است (كه اينها بحث خيلى دارد) آشكار نكنند زينتشان را مگر آنچه كه ظاهر است -
وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ - خُمُر جمع خِمار است، خِمار بمعناى مقنعه است. جيوب همين قسمت صدر را مىگويند، گريبان را مىگويند، بايد مقنعه را طورى بزنند كه اين جيوب را بپوشاند حالا باز در جيوب كه جَيب است يا جَوب است كدام يكى از اين هاست بيان مىكنيم - وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ - دوباره در همين آيه يك بار اول فرمود - َلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا - دو مرتبه مىفرمايد: - وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ - فرقش اينجا اين است كه اين استثناء كلمه (ل) دارد، آنجا اصلاً كلمه (ل) نداشت، در آنجا داشت - إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا - اينجا مىگويد: - إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ - شوهرانشان - أَوْ آبَائِهِنَّ - پدرانشان - أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ - پدران شوهرانشان - أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ - كه ما قبلاً هم داشتيم راجع به نسائهن، باز دو مرتبه بحث مىكنيم كه مراد چيست! - أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ - مراد همان جوارى و اماء و كنيزهاست - أَوْ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنْ الرِّجَالِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31) اول كه دستور مىدهد كه زنها غض بصر كنند، بعد مىفرمايند: اينها زينت خودشان را آشكار نكنند الا آنى كه آشكار هست، بعد هم مىفرمايند: مقنعه هايشان را تا سينه هايشان بپوشانند، بعد دو مرتبه مىفرمايند زينت خودشان را آشكار نكنند مگر براى چند گروه كه اينها را ذكر كرده و ما بايد يكى يكى اينها راتوضيح بدهيم و بعد از اينكه مىفرمايد - َلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ - الا براى اين چند گروه - وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ - با پاهايشان طورى حركت نكنند كه آن زينتى كه در پاها هست، حالا يا آنچه كه در پاها بالعرض زينت است (مثل خلخال) يا بالذات اين آشكار بشود.
در اين آيه سه مرتبه كلمه «زِينَتِهِنَّ» آمده است يعنى در اين آيه 31 سه مرتبه كلمه «زِينَتِهِنَّ» آمده است، آيا اينها همه يك معنا دارد يا احتمال دارد كه معانى مختلف داشته باشد! ما نكته ى را قبلاً گفتيم، در همين بحث آيات الاحكام هم اشاره كرديم كه اين چنين نيست كه اگر در خود قرآن يك جا كلمه زينت آمده جاهاى ديگر هم همان معنا را داشته باشد «خُذُوا زِينَتَكُمْ» بگوييم آقا هر جاى كه كلمه زينت آمده يك معنا را داشته باشد! نه، در يك آيهى واحد هم اگر سه مرتبه «زينت» آمده باشد بايد ببينيم هر كجا مراد چيست، نمىتوانيم بگوييم الا و لابد بايد يك معنا داشته باشد.
حالا اين اجمال آيه بايد شروع بكنيم از اين كه فقهاء در اين دو آيه كثيرى از فقهاء گفتهاند ما از اين دو آيه شريفه استفاده مىكنيم حرمت نظر مرد به زن و نظر زن به مرد مطلقا مىخواهد تلذذ و شهوت باشد يا نباشد. برخى ديگر احتمال داده اند كه ما از اين دو آيه شريفه «غض» استفاده حرمت النظر نمىكنيم بلكه «غض» كنايه است از اين كه مرد نسبت به زن طمع نداشته باشد، زن نسبت به مرد طمع نداشته باشد، و «غض» كنايه از اين است كه تغافل بكند، شما ديديد كه گاهى اوقات در كتابهاى علمى مع الغض عن ذلك يعنى با اغماض از اين، با تغافل از اين مطلب. گفتهاند مراد حرمت النظر نيست، بلكه مراد عدم جواز طمع مرد به زن، ياعدم جواز طمع زن به مرد هست. اين دو احتمال در اين دو آيه از اولين بحث هاى است كه بايد واقع بشود.
حالا براى روشن شدن معناى كلمه غض، بايد ببينيم از نظر لغوى معنايش چيست؟
معناى لغوى «غض»
در بعضى از كتب لغت «غض» بمعناى نقصان ذكر شده است. و لذا اين آيه شريفه كه «وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» (سورهلقمان آيه 19) يعنى صداى خودت را پايين بياور، كم بكن، كوتاه بكن، «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ» (سوره حجرات، آيه 3) اين مراد كم كردن صداست. يا در معامله عرب گاهى مىگويد: «لا اغضك درهما» يعنى يك درهم هم من از اين پول كم نمىكنم، غض يغض غضاً و غضاضاً و غضاضة اين بمعناى پايين آوردن، كم كردن و كوتاه كردن است.
در همان وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ مجمع البيان تصريح مىكند نقص منه يعنى كم بكن، كوتاه بكن. آن وقت بگوييم كه اين به تغيير مضاف مختلف مىشود،اگر اضافهى به صوت شد يعنى پايين آوردن صدا، اگر اضافه به بصر شد پايين آوردن بصر يعنى بستن چشم، اگر غض اضافه به بصر شد بگوييم بمعناى بستن چشم است. و لذا در بعضى از كتب لغت غض البصر را بمعناى «اطباق الجفن على الجفن» يعنى پلكها روى هم قرار بگيرد، جفن بمعناى پلك است، در بعضى از كتب لغت غض بمعناى اطباق الجفن على الجفن معنا شده است.
پس غض البصر مراد بستن چشم شد، حالا آيا اينجا واقعاً عين همين معنا مورد نظر است، يعنى مرد اگر زن را ديد بلا فاصله چشم را ببندد! يا اينكه نه اين معنايش اين است كه نگاه نكند، نگاه نكردن يك مصداقش به بستن چشم است، يك مصداقش به نگاه كردن به يك طرف ديگر است، يك مصداقش نگاه كردن به سمت زمين است، ظاهرش اين است كه خود غض به آن معنا كه جفن على الجفن است موضوعيت ندارد.
آنچه كه شارع در اينجا مىفرمايد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» كه اين (مِنْ) در اينجا را برخى گفتهاند اين (مِنْ) عبارت از من تبعيضيه است، برخى گفتهاند اين من زائد است كه حالا اين ثمره هم دارد كه اگر تبعيضيه بگيريم يا زائد بگيريم فرقش را انشاء اللّه در جلسه بعد روشن مىكنيم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .