موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۳۱
شماره جلسه : ۲۶
چکیده درس
-
بررسی فرمایش محقق خوئی در بیان فرق بین صدر و ذیل آیه با استفاده از روایات
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
عرض كرديم كه مرحوم محقق خوئى (قدس سره) (به تبعيت از صاحب كتاب اسداء الرغاب) فرمودند كه: قسمت اول در آيه شريفه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» مربوط به آنجايى است كه ستر فى نفسه و ابداء فى نفسه هست. و كلمه ابداء در اينجا با آن «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ » فرق بين شان موجود است.
و در بيان فرق توضیح داده اند كه قسمت اول آنجايى است كه فقط احتمال وجود ناظر محترم هست، احتمال مىدهد كه يك ناظر محترمى باشد. با وجود احتمال كشف وجه و كفين مانعى ندارد. اما قسمت دوم در فرض علم به وجود ناظر محترم است. با علم به وجود ناظر محترم مىفرمايند: «ابداء مطلقا حرام است حتى ابداء وجه و كفين.» و در نتيجه ابداء وجه و كفين بر طبق قسمت اول آيه مع احتمال ناظر محترم جايز است. و مع العلم به وجود ناظر محترم جايز نيست. ما عرض كرديم كه اين معنا را از آيه نمىتوانيم استفاده بكنيم و (ل) در لبعولتهن دلالت بر اين معنا ندارد.
و ما در بحث از این آیه به اين نتيجه رسيديم كه آيه اصلاً در فرض وجود ناظر محترم است؛ هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم. منتهى در قسمت اول زينت ظاهره را براى ناظر محترم تجويز مىكند، در قسمت دوم موضوعش اصلاً زينت باطنه است. در قسمت دوم كه مىفرمايد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن...» مقصود زينت باطنه است. اما هم قسمت اول و هم قسمت دوم در مورد علم به وجود ناظر محترم است.
روايت اول مؤید مرحوم محقق خوئی
ابى بصير مىگويد: من از امام صادق (ع) راجع به همين قسمت اول آیه: « وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» سؤال كردم. حضرت فرمودند: مراد از «ما ظهر»، خاتم و مسكه است. سپس در توضیح مسکه فرمودند: «و هى القُلب» كه يك انگشترهاى مخصوصى است قبلاً هم خوانديم و معنا كرديم.
ايشان مىفرمايند: «فهي صريحة في أنّ السؤال عن القسم الأوّل من الآية الكريمة دون القسم الثاني، فلا تدل إلّا على جواز كشف الوجه و اليدين و عدم وجوب سترهما في نفسه و قد عرفت أنّ ذلك لا يلازم جواز النظر إليهما.»[2] به نظر ایشان سؤال از قسم اول است؛ نه از قسم دوم . تا اينجايش درست است كه ابو بصير سؤال از قسم اول كرده ترديدى نيست.
بعد مىفرمايند «فلا تدل الا على جواز كشف الوجه و اليدين و عدم وجوب الستر هما فى نفسه» دلالت مىكند بر اينكه كشف وجه و يدين جايز است و سترش و اجب نيست «و قد عرفت ان ذلك لا يلازم الجواز النظر اليهما» اين ملازمه با جواز نظر ندارد؛ يعنى اگر كشف وجه و كفين جايز شد ملازمه ندارد با اين كه رجل به او نظر بكند. بحث در اين است كه از کجای اين معتبره ابى بصير استفاده مىشود كه اين قسمت اول آيه مع احتمال ناظر محترم هست؟! آيا اين «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» كه امام فرموده اين «الا ما ظهر» يعنى خاتم و مسكه، يعنى اگر احتمال دادى ناظری هست خاتم و مسکه را مىتوانى باز بگذارى، اما اگر علم دارى به اين كه ناظری هست حق ندارى؛ كجاى روايت دلالت بر اين دارد؟
از امام سؤال كرد كه آيا «ذراعين من الزينة» از آن زينتى كه در اين آيه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن» آمده است. «حيث ورد السؤال فيها عن الذراعين من المرأة هما من الزينة الذى قال الله عز و جل وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن فأجاب (ع) نعم. و دلت على حرمة ابدائهما لغير الزوج و من ذكر فى الاية الكريمة.» اين دلالت بر اين دارد كه ذراعين ابدايش فقط براى اين 12 گروه جايز است و برای غير از اين 12 گروه جايز نيست.
اما مىفرمايند: «فبملاحظة هذه النصوص يتضح جلياً ان ما تفسره معتبرة ابى بصير غير ما تفسره صحيحة الفضيل و انهما منضماً انما يفيدان ان الزينة على قسمين» مىفرمايند: ما وقتى معتبره ابى بصير را بياوريم، صحيحه فضيل را هم بياوريم و اين دو را با يكديگر ضميمه كنيم نتيجه مىگيريم آن تفسيرى كه معتبره ابى بصير گفته راجع به زينت با تفسيرى كه صحيحه فضيل بيان كرده فرق دارد؛ فرقش چيست؟ مىفرمايند: ازش استفاده مىكنيم زينت دو قسم است.
قسم اول: «ما يجب ستره فى نفسه و هو ما عدا الوجه و الكفين من البدن» آنى كه فى نفسه واجب است كارى نداريم به ناظر محترم «ما عدا الوجه و الكفين و قسم منها» قسم دوم از زينت آنى است كه «لا يجوز ابدائه لغير المذكورين فى الاية الكريمه مطلقا» براى غير اين دوازده گروه ابداى زينت مطلقا جايز نيست آن وقت چه؟ آنى كه ابدايش مطلقا جايز نيست در مورد اين حديث صحيحه فضيل يعنى در قسمت دوم آيه تمام البدن است «حتى مع الوجه و الكفين.»
آن وقت مىفرمايند ما اگر بخواهيم اين دو روایت را كنار هم بگذاريم بايد بگوييم ابداء وجه و كفين آنجايى كه احتمال وجود ناظر محترم است عيبى ندارد، آنجايى كه علم به وجود ناظر محترم دارد تمام بدن را بايد بپوشاند حتى وجه و كفين را. شما ملاحظه مىفرماييد! از اين دو روايت به هيچ وجهى اين بيان استفاده نمىشود؛ ما اين دو روايت را حتی اگر با يك ديگر ضميمه هم بكنيم، الان شروع مىكنيم ضميمه كردن را روايت اولى مستثنى را مصاديقش را بيان كرده است .
مصاديقش مىفرمايد: « الخاتم والمسكه» اين مصاديقش را بيان كرده است. مىفرمايند «ما ظهر» عبارتست از خاتم و مسكه. در روايت دوم دارد: «ذراعين» كه ذراع را معمولاً از مرفق تا مچ مىگويند، حالا ممكن است در بعضى از كلمات لغويين از مرفق تا نوك انگشتان هم بگويند، اين پارچه فروشها يك ذراعشان از مرفق است تا نوك اصابع.
اما عمدة و غالباً ذراع را از مرفق تا مچ ميگويند. سائل سؤال كرده كه آيا ذراعين از اين زينتى كه ابدايش حرام است هست يانه؟ مىفرمايند بلى، طبق بيان ما، ما آيه اولى را گفتيم «ما ظهر منها» استثناء مىشود. بعد كه استثناء مىشود قسم دوم در آیه، این «ولَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ» يعنى زينت باطنى. آن وقت سؤال مىكند ذراعين از زينت باطنى هست؟ امام مىفرمايند: بلى. كجا اينجا مسئله احتمال و علم به وجود ناظر و دو صورت آمده است؛ نه، تمامش آيه مىفرمايد: زينت ظاهره آنجايى كه علم به وجود ناظر محترم داريد ابدايش جايز است، ابداء وجه و كفين جايز است علم دارید ناظر هم دارد مىبيند، زينت باطنه آنجايى كه علم داريم به اين كه ناظر محترم است جايز نيست و ذراعين از زينت باطنه است. ما اين دو روايت را اگر ضميمه یکدیگر هم بکنیم هرگز اين فرمايش مرحوم آقاى خوئى ازش استفاده نمىشود.
ما هنوز با اين صحيحه فضيل يك مقدارى كار داريم، واقع مطلب اين است كه اين صحيحه فضيل از رواياتى است كه مثل صاحب جواهر (ره) مىفرمايد دلالت دارد بر استثناء وجه و كفين. اما بعضى از فقهاء مىگويند نه تصادفاً صحيحه فضيل ازش استفاده مىشود وجه و كفين سترش واجب است . امام (ع) در اين صحيحه فضيل بعد از اينكه راوى سؤال كرد كه آيا «ذراعين» از زينتى است كه در اين آيه مورد نهى واقع شده است، امام فرمود: نعم. بعد دو جمله دارد: «و ما دون الخمار من الزينة - يعنى ما دون خمار هم از زينتى است كه سترش واجب است. و ما دون السوارين» ما تا حالا دو معنا براى «دون» ذكر كرديم، يك معنا «دون» يعنى پايينتر كه اصلاً معناى شايع و متعارف «دون» همين است، دون الشىء يعنى پايينتر از شىء، دون بمعناى پايينتر كه بيايد گفتيم ما دون الخمار از زير ذقن است، پایینتر از او كه مىشود گردن و سينه، امام مىفرمايند: اينها هم جزء زينت است.
حالا شايد زنها در آن زمانها هم گردن هايشان را باز مىگذاشتند، مخصوصاً اين نكته را يك روزى در بعضى از اين جريانهاى حجاب و تاريخى حجاب رواياتش را مىخوانديم ، زنها در قديم الان هم شايد در بعضى از نقاط عربى همينطور سر را طورى مىپوشانند و پشت گوش اما چانه و گردن همه اينها پيداست. امام مىفرمايند: «ما دون الخمار» اين ما دون الذقن اين من الزينة است، ما دون السوارين را ما معنا كرديم.
اما از كلمات صاحب جواهر استفاده مىشود كه بعيد نيست امام (ع) وقتى داشتند به فضيل «ما دون السوارين» را بيان مىكردند دست خودشان را حركت دادند، وقتى دست را حركت مىدهند طبيعىاش اين است كه «ما دون السوارين» همين ذراع باشد. يك وقت دست را انسان از اين طرف ميگيرد ما دون سوارين مىشود كف دست، از مچ به پايين به طرف انگشتان. اما وقتى دارد مىگويد فضيل! «ما دون السوارين»، مىآيد پايينتر كه همين ذراع را شامل مىشود اين معناى كه ما كرديم، احتمال دوم كه در اين «ما دون» داديم.
زمخشرى در كشاف خودش، مىگويد: «دون» بمعناى قرب است، گفتيم معنا ندارد که بگوييم هم اين طرف دست قرب است و هم آن طرف دست قرب است؛ این معنا ندارد. معناى سومى را مرحوم فيض در كتاب وافى ذكر كرده است (ج 12، ص 121) و چه بسا مرحوم صاحب حدائق هم تبعيت كرده است.
تا حالا ما خمار را بصورت اينكه از ذقن به پايين بگوييم ما دون است، يا از خود بالا كه وجه را هم شامل بشود فيض مىگويد هيچ كدام اينها نيست؛ ما دون يعنى آنى كه خمار او را پوشانده است، آنى كه زير خمار است، آنى كه زير خمار است مىشود شعر و رقبه آن وقت به «ما دون السوارين» كه مىرسد به همين معناى كه ما عرض كرديم معنا مىكند ما دون السوارين ذراعين است.
اگر بگوييم حالا چون زنها سوار را گاهى اوقات تا آرنج هم يا تا نيمه ذراع مىبرند بگوييم تمام اينها مىشود «ما دون السوارين» يعنى اگر يك زنى بخواهد النگو دست بكند تا مرفق تمام اينها مىشود «ما دون السوار» كه زير سوار باشد، على اى حال اگر اينطور بگوييم آن وقت اين كلام صاحب حدائق درست مىشود كه «دون» را مرحوم فيض بمعناى تحت قرار داده است.
اشکال اول: «و كون الشىء مستوراً غير مأخوذ فى هذه المعنا قطعا»ً اين كه يك شىء مستور باشد و ما «ما دون الخمار» را بخواهيم به موی سر که مستور است بزنيم و معنا كنيم اين مراد نيست «الاترى ان قوله (ع) ما دون السوارين لا يراد منه المستور بالسوار بل ما كان اسفل منه» ايشان مىگويد: در سوارين اسفل از او، حالا اسفل را يا بايد دست بگيريم كف دست ، يا ذراع بگيريم «فكذا ما دون الخمار يراد منه ما كان اسفل منه و ان لم يكن مستوراً و قد اعترف الحدائق بان ما دون الخمار و ما دون السوارين بمعنا واحد و هو ا لجهة المقابله للعِلو» بلندى «فلا وجه لحمل قوله (ع) و ما دون الخمار على ما يستر الخمار.»
جواب اين اشكال اول صاحب اسداء الرغاب را در توضيح كلام مرحوم فيض ما جوابش را دادیم.
در توضيح كلام فيض و كلام صاحب حدائق بيان كرديم اگر «دون» را بمعناى تحت داشته باشيم حالا بيان مىكنيم آيا در لغت «دون» بمعناى تحت آمده يانه، بايد بيان بكنيم هردو بمعناى تحت گرفته است، در خمار تحتش مىشود مو و گردن، در سوارين از مچ دست است تا مرفق اين مىشود ما دون السوارين و زير سوارين، لذااين اشكال اول وارد نيست.
اشكال دوم صاحب اسداء الرغاب اين است كه «انه لو كان المراد بما دون الخمار ما يستره الخمار عند كشف الوجه الخاص فقط يلزم خلو الكلام المعصوم (ع) عن الفائدة المعتد بها لان ما عدى الوجه والكفين و الذراعين مما لا شبهة فى دخوله فى الزينة المنهيه».
صاحب اسداء الرغاب مىگويد: اگر مراد از «ما دون» تحت باشد، يعنى امام مىخواهد بگويد مو و گردن از زينت باطنه است ، اين كه روشن بوده برای امثال فضيل؛ ديگر فائده ی براى كلام امام مترتب نمىشود. چون ما عداى وجه و كفين و ذراعين يعنى كف و جه را بگذاريم و ذراعين را هم بگذاريم كنار ما عداى اينها «لا شبهة فى دخوله فى زينة المنهيه» شبههاى نيست در اينكه داخل در زينت منهيه است.
«فبيان الدخول القدر المستور بالخمار من الرأس و الرقبة خاصة دون المكشوف منهما و من غيرهما و كذا المستور بالسوار خاصة او القدر القليل الذى بين السوار خاصة لا وجه له» اگر بگوييم امام فقط خواستند همان قدرى كه با خمار پوشيده ميشودكه رأس و رقبه است وبا سوار پوشيده مىشود اين را بخواهند بيان بكنند اين لا وجه له .
در ما دون سوارينش كه كاملاً محل ترديد است اگر بگوييم ما دون سوارين يعنى از مچ تا مرفق، مخصوصاً زنهای باديه نشين معمولاً دست هايشان تا آرنج باز است، اين محل سؤال كه بوده؛ منتها امام براى تكميل مطلب حالا ولو فضيل هم بداند، آن روز ما آن بيان را عرض كرديم جوابهاى كه در این روايات وجود دارد براى مخاطب خاص امام بيان نمىكند، براى همه دارد بيان مىكند. حالا الان در زمان خود ما بعضىها پيدا شدند راجع به موى سر می خواهند ان قلت بكنند، مىفرمايند نه. عرض كردم زنها در آن زمان نوعاً گردنهايشان مكشوف بوده امام دارند بيان مىكنند كه ما يستره الخمار كه مو و گردن هست اين از زينت باطنى است، حالا اين كلام فيض را ببينيد اين معناى سومى است كه براى كلمه «دون» شد، تا ان شاء الله فردا ادامه بحث.
و در بيان فرق توضیح داده اند كه قسمت اول آنجايى است كه فقط احتمال وجود ناظر محترم هست، احتمال مىدهد كه يك ناظر محترمى باشد. با وجود احتمال كشف وجه و كفين مانعى ندارد. اما قسمت دوم در فرض علم به وجود ناظر محترم است. با علم به وجود ناظر محترم مىفرمايند: «ابداء مطلقا حرام است حتى ابداء وجه و كفين.» و در نتيجه ابداء وجه و كفين بر طبق قسمت اول آيه مع احتمال ناظر محترم جايز است. و مع العلم به وجود ناظر محترم جايز نيست. ما عرض كرديم كه اين معنا را از آيه نمىتوانيم استفاده بكنيم و (ل) در لبعولتهن دلالت بر اين معنا ندارد.
و ما در بحث از این آیه به اين نتيجه رسيديم كه آيه اصلاً در فرض وجود ناظر محترم است؛ هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم. منتهى در قسمت اول زينت ظاهره را براى ناظر محترم تجويز مىكند، در قسمت دوم موضوعش اصلاً زينت باطنه است. در قسمت دوم كه مىفرمايد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن...» مقصود زينت باطنه است. اما هم قسمت اول و هم قسمت دوم در مورد علم به وجود ناظر محترم است.
برداشت مرحوم محقق خوئی از روایات
مرحوم محقق خوئى مىفرمايند: ما دو روايت داريم كه اين دو روايت مؤيد تفسير ماست. با بررسی روایات ببينيم آيا واقعا اين روایات مؤید مدعای ایشان هست یا خیر!روايت اول مؤید مرحوم محقق خوئی
روایت اول معتبره ابى بصير است.
وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ- إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» قَالَ الْخَاتَمُ- وَ الْمَسَكَةُ وَ هِيَ الْقُلْبُ.[1]ابى بصير مىگويد: من از امام صادق (ع) راجع به همين قسمت اول آیه: « وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» سؤال كردم. حضرت فرمودند: مراد از «ما ظهر»، خاتم و مسكه است. سپس در توضیح مسکه فرمودند: «و هى القُلب» كه يك انگشترهاى مخصوصى است قبلاً هم خوانديم و معنا كرديم.
ايشان مىفرمايند: «فهي صريحة في أنّ السؤال عن القسم الأوّل من الآية الكريمة دون القسم الثاني، فلا تدل إلّا على جواز كشف الوجه و اليدين و عدم وجوب سترهما في نفسه و قد عرفت أنّ ذلك لا يلازم جواز النظر إليهما.»[2] به نظر ایشان سؤال از قسم اول است؛ نه از قسم دوم . تا اينجايش درست است كه ابو بصير سؤال از قسم اول كرده ترديدى نيست.
بعد مىفرمايند «فلا تدل الا على جواز كشف الوجه و اليدين و عدم وجوب الستر هما فى نفسه» دلالت مىكند بر اينكه كشف وجه و يدين جايز است و سترش و اجب نيست «و قد عرفت ان ذلك لا يلازم الجواز النظر اليهما» اين ملازمه با جواز نظر ندارد؛ يعنى اگر كشف وجه و كفين جايز شد ملازمه ندارد با اين كه رجل به او نظر بكند. بحث در اين است كه از کجای اين معتبره ابى بصير استفاده مىشود كه اين قسمت اول آيه مع احتمال ناظر محترم هست؟! آيا اين «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» كه امام فرموده اين «الا ما ظهر» يعنى خاتم و مسكه، يعنى اگر احتمال دادى ناظری هست خاتم و مسکه را مىتوانى باز بگذارى، اما اگر علم دارى به اين كه ناظری هست حق ندارى؛ كجاى روايت دلالت بر اين دارد؟
روايت دوم مؤید مرحوم محقق خوئی
در ادامه مىفرمايند[3]: «و من الثانى صحيحة الفضيل»، صحيحه فضيل همان روايتى كه بحثش را مفصل در جلسه قبل كرديم، نکاتی دیگری هم دارد که دو مرتبه عرض مىكنم.از امام سؤال كرد كه آيا «ذراعين من الزينة» از آن زينتى كه در اين آيه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن» آمده است. «حيث ورد السؤال فيها عن الذراعين من المرأة هما من الزينة الذى قال الله عز و جل وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن فأجاب (ع) نعم. و دلت على حرمة ابدائهما لغير الزوج و من ذكر فى الاية الكريمة.» اين دلالت بر اين دارد كه ذراعين ابدايش فقط براى اين 12 گروه جايز است و برای غير از اين 12 گروه جايز نيست.
اما مىفرمايند: «فبملاحظة هذه النصوص يتضح جلياً ان ما تفسره معتبرة ابى بصير غير ما تفسره صحيحة الفضيل و انهما منضماً انما يفيدان ان الزينة على قسمين» مىفرمايند: ما وقتى معتبره ابى بصير را بياوريم، صحيحه فضيل را هم بياوريم و اين دو را با يكديگر ضميمه كنيم نتيجه مىگيريم آن تفسيرى كه معتبره ابى بصير گفته راجع به زينت با تفسيرى كه صحيحه فضيل بيان كرده فرق دارد؛ فرقش چيست؟ مىفرمايند: ازش استفاده مىكنيم زينت دو قسم است.
قسم اول: «ما يجب ستره فى نفسه و هو ما عدا الوجه و الكفين من البدن» آنى كه فى نفسه واجب است كارى نداريم به ناظر محترم «ما عدا الوجه و الكفين و قسم منها» قسم دوم از زينت آنى است كه «لا يجوز ابدائه لغير المذكورين فى الاية الكريمه مطلقا» براى غير اين دوازده گروه ابداى زينت مطلقا جايز نيست آن وقت چه؟ آنى كه ابدايش مطلقا جايز نيست در مورد اين حديث صحيحه فضيل يعنى در قسمت دوم آيه تمام البدن است «حتى مع الوجه و الكفين.»
آن وقت مىفرمايند ما اگر بخواهيم اين دو روایت را كنار هم بگذاريم بايد بگوييم ابداء وجه و كفين آنجايى كه احتمال وجود ناظر محترم است عيبى ندارد، آنجايى كه علم به وجود ناظر محترم دارد تمام بدن را بايد بپوشاند حتى وجه و كفين را. شما ملاحظه مىفرماييد! از اين دو روايت به هيچ وجهى اين بيان استفاده نمىشود؛ ما اين دو روايت را حتی اگر با يك ديگر ضميمه هم بكنيم، الان شروع مىكنيم ضميمه كردن را روايت اولى مستثنى را مصاديقش را بيان كرده است .
مصاديقش مىفرمايد: « الخاتم والمسكه» اين مصاديقش را بيان كرده است. مىفرمايند «ما ظهر» عبارتست از خاتم و مسكه. در روايت دوم دارد: «ذراعين» كه ذراع را معمولاً از مرفق تا مچ مىگويند، حالا ممكن است در بعضى از كلمات لغويين از مرفق تا نوك انگشتان هم بگويند، اين پارچه فروشها يك ذراعشان از مرفق است تا نوك اصابع.
اما عمدة و غالباً ذراع را از مرفق تا مچ ميگويند. سائل سؤال كرده كه آيا ذراعين از اين زينتى كه ابدايش حرام است هست يانه؟ مىفرمايند بلى، طبق بيان ما، ما آيه اولى را گفتيم «ما ظهر منها» استثناء مىشود. بعد كه استثناء مىشود قسم دوم در آیه، این «ولَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ» يعنى زينت باطنى. آن وقت سؤال مىكند ذراعين از زينت باطنى هست؟ امام مىفرمايند: بلى. كجا اينجا مسئله احتمال و علم به وجود ناظر و دو صورت آمده است؛ نه، تمامش آيه مىفرمايد: زينت ظاهره آنجايى كه علم به وجود ناظر محترم داريد ابدايش جايز است، ابداء وجه و كفين جايز است علم دارید ناظر هم دارد مىبيند، زينت باطنه آنجايى كه علم داريم به اين كه ناظر محترم است جايز نيست و ذراعين از زينت باطنه است. ما اين دو روايت را اگر ضميمه یکدیگر هم بکنیم هرگز اين فرمايش مرحوم آقاى خوئى ازش استفاده نمىشود.
ما هنوز با اين صحيحه فضيل يك مقدارى كار داريم، واقع مطلب اين است كه اين صحيحه فضيل از رواياتى است كه مثل صاحب جواهر (ره) مىفرمايد دلالت دارد بر استثناء وجه و كفين. اما بعضى از فقهاء مىگويند نه تصادفاً صحيحه فضيل ازش استفاده مىشود وجه و كفين سترش واجب است . امام (ع) در اين صحيحه فضيل بعد از اينكه راوى سؤال كرد كه آيا «ذراعين» از زينتى است كه در اين آيه مورد نهى واقع شده است، امام فرمود: نعم. بعد دو جمله دارد: «و ما دون الخمار من الزينة - يعنى ما دون خمار هم از زينتى است كه سترش واجب است. و ما دون السوارين» ما تا حالا دو معنا براى «دون» ذكر كرديم، يك معنا «دون» يعنى پايينتر كه اصلاً معناى شايع و متعارف «دون» همين است، دون الشىء يعنى پايينتر از شىء، دون بمعناى پايينتر كه بيايد گفتيم ما دون الخمار از زير ذقن است، پایینتر از او كه مىشود گردن و سينه، امام مىفرمايند: اينها هم جزء زينت است.
حالا شايد زنها در آن زمانها هم گردن هايشان را باز مىگذاشتند، مخصوصاً اين نكته را يك روزى در بعضى از اين جريانهاى حجاب و تاريخى حجاب رواياتش را مىخوانديم ، زنها در قديم الان هم شايد در بعضى از نقاط عربى همينطور سر را طورى مىپوشانند و پشت گوش اما چانه و گردن همه اينها پيداست. امام مىفرمايند: «ما دون الخمار» اين ما دون الذقن اين من الزينة است، ما دون السوارين را ما معنا كرديم.
اما از كلمات صاحب جواهر استفاده مىشود كه بعيد نيست امام (ع) وقتى داشتند به فضيل «ما دون السوارين» را بيان مىكردند دست خودشان را حركت دادند، وقتى دست را حركت مىدهند طبيعىاش اين است كه «ما دون السوارين» همين ذراع باشد. يك وقت دست را انسان از اين طرف ميگيرد ما دون سوارين مىشود كف دست، از مچ به پايين به طرف انگشتان. اما وقتى دارد مىگويد فضيل! «ما دون السوارين»، مىآيد پايينتر كه همين ذراع را شامل مىشود اين معناى كه ما كرديم، احتمال دوم كه در اين «ما دون» داديم.
زمخشرى در كشاف خودش، مىگويد: «دون» بمعناى قرب است، گفتيم معنا ندارد که بگوييم هم اين طرف دست قرب است و هم آن طرف دست قرب است؛ این معنا ندارد. معناى سومى را مرحوم فيض در كتاب وافى ذكر كرده است (ج 12، ص 121) و چه بسا مرحوم صاحب حدائق هم تبعيت كرده است.
نكته اجتهادی
هر وقت خواستيد توضیح يك روايتى را درست بفهميد، يكى از كتابهاى كه بسيار خوب است كتاب وافى است، روايت را مىآورد بعد مىگويد: «بيان» توضيح مىدهد. در آنجا مىگويد: « «و ما دون الخمار» يعني ما يستره الخمار من الرأس و الرقبة و هو ما سوى الوجه منهما، «و ما دون السوارين» يعني من اليدين و هو ما عدا الكفين منهما.»[4] دون اول، را در «ما دون الخمار» بمعناى تحت گرفتهاند، يعنى زير، دون بمعناى « تحت » آن وقت ما دون الخمار يعنى خود شعر، خود رأس، خود رقبه. چون خمار روى گردن هم مىافتد، و ما سوى الوجه غير از وجه تمامش مىشود مادون الخمار.تا حالا ما خمار را بصورت اينكه از ذقن به پايين بگوييم ما دون است، يا از خود بالا كه وجه را هم شامل بشود فيض مىگويد هيچ كدام اينها نيست؛ ما دون يعنى آنى كه خمار او را پوشانده است، آنى كه زير خمار است، آنى كه زير خمار است مىشود شعر و رقبه آن وقت به «ما دون السوارين» كه مىرسد به همين معناى كه ما عرض كرديم معنا مىكند ما دون السوارين ذراعين است.
بیان مرحوم صاحب حدائق
مرحوم صاحب حدائق هم فرمايش مرحوم فيض را دنبال کردند و مىگويد:[5] «قوله (عليه السلام): «و ما دون الخمار»، أي ما يستره الخمار، من الرأس و الرقبة، فهو من الزينة، و ما خرج عن الخمار من الوجه، فليس منها» آنى كه خارج ازخمار است يعنى خود صورت«ليس منها» يعنى ليس من الزينة. «و ما دون السوارين» يعنى من اليدين، و هو ما عدا الكفين، و هو ما عدا الكفين، و كأن «دون» هنا» يعنى لفظ «دون» در اين روايت، در دون الخمار و دون السوارين بمعنا تحت الخمار و تحت السوارين- به اين معنا گرفتهاند. ذيل كلام صاحب حدائق درست نشد، آنچه كه فيض دارد بيان مىكند در خمار «دون» را بمعناى تحت گرفته است در سوارين را «دون» را معناى تحت نگرفته است، يعنى نگفته زير النگو؛ گفته دون يعنى خود ذراع.اگر بگوييم حالا چون زنها سوار را گاهى اوقات تا آرنج هم يا تا نيمه ذراع مىبرند بگوييم تمام اينها مىشود «ما دون السوارين» يعنى اگر يك زنى بخواهد النگو دست بكند تا مرفق تمام اينها مىشود «ما دون السوار» كه زير سوار باشد، على اى حال اگر اينطور بگوييم آن وقت اين كلام صاحب حدائق درست مىشود كه «دون» را مرحوم فيض بمعناى تحت قرار داده است.
اشکالات صاحب اسداء الرغاب به فرمایش صاحب حدائق
مرحوم صاحب اسداء الرغاب بر مرحوم صاحب حدائق چنداشكال ذكر كرده است، شايد مجموعاً سه اشكال داشته باشد.اشکال اول: «و كون الشىء مستوراً غير مأخوذ فى هذه المعنا قطعا»ً اين كه يك شىء مستور باشد و ما «ما دون الخمار» را بخواهيم به موی سر که مستور است بزنيم و معنا كنيم اين مراد نيست «الاترى ان قوله (ع) ما دون السوارين لا يراد منه المستور بالسوار بل ما كان اسفل منه» ايشان مىگويد: در سوارين اسفل از او، حالا اسفل را يا بايد دست بگيريم كف دست ، يا ذراع بگيريم «فكذا ما دون الخمار يراد منه ما كان اسفل منه و ان لم يكن مستوراً و قد اعترف الحدائق بان ما دون الخمار و ما دون السوارين بمعنا واحد و هو ا لجهة المقابله للعِلو» بلندى «فلا وجه لحمل قوله (ع) و ما دون الخمار على ما يستر الخمار.»
جواب اين اشكال اول صاحب اسداء الرغاب را در توضيح كلام مرحوم فيض ما جوابش را دادیم.
در توضيح كلام فيض و كلام صاحب حدائق بيان كرديم اگر «دون» را بمعناى تحت داشته باشيم حالا بيان مىكنيم آيا در لغت «دون» بمعناى تحت آمده يانه، بايد بيان بكنيم هردو بمعناى تحت گرفته است، در خمار تحتش مىشود مو و گردن، در سوارين از مچ دست است تا مرفق اين مىشود ما دون السوارين و زير سوارين، لذااين اشكال اول وارد نيست.
اشكال دوم صاحب اسداء الرغاب اين است كه «انه لو كان المراد بما دون الخمار ما يستره الخمار عند كشف الوجه الخاص فقط يلزم خلو الكلام المعصوم (ع) عن الفائدة المعتد بها لان ما عدى الوجه والكفين و الذراعين مما لا شبهة فى دخوله فى الزينة المنهيه».
صاحب اسداء الرغاب مىگويد: اگر مراد از «ما دون» تحت باشد، يعنى امام مىخواهد بگويد مو و گردن از زينت باطنه است ، اين كه روشن بوده برای امثال فضيل؛ ديگر فائده ی براى كلام امام مترتب نمىشود. چون ما عداى وجه و كفين و ذراعين يعنى كف و جه را بگذاريم و ذراعين را هم بگذاريم كنار ما عداى اينها «لا شبهة فى دخوله فى زينة المنهيه» شبههاى نيست در اينكه داخل در زينت منهيه است.
«فبيان الدخول القدر المستور بالخمار من الرأس و الرقبة خاصة دون المكشوف منهما و من غيرهما و كذا المستور بالسوار خاصة او القدر القليل الذى بين السوار خاصة لا وجه له» اگر بگوييم امام فقط خواستند همان قدرى كه با خمار پوشيده ميشودكه رأس و رقبه است وبا سوار پوشيده مىشود اين را بخواهند بيان بكنند اين لا وجه له .
در ما دون سوارينش كه كاملاً محل ترديد است اگر بگوييم ما دون سوارين يعنى از مچ تا مرفق، مخصوصاً زنهای باديه نشين معمولاً دست هايشان تا آرنج باز است، اين محل سؤال كه بوده؛ منتها امام براى تكميل مطلب حالا ولو فضيل هم بداند، آن روز ما آن بيان را عرض كرديم جوابهاى كه در این روايات وجود دارد براى مخاطب خاص امام بيان نمىكند، براى همه دارد بيان مىكند. حالا الان در زمان خود ما بعضىها پيدا شدند راجع به موى سر می خواهند ان قلت بكنند، مىفرمايند نه. عرض كردم زنها در آن زمان نوعاً گردنهايشان مكشوف بوده امام دارند بيان مىكنند كه ما يستره الخمار كه مو و گردن هست اين از زينت باطنى است، حالا اين كلام فيض را ببينيد اين معناى سومى است كه براى كلمه «دون» شد، تا ان شاء الله فردا ادامه بحث.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ وسائل الشيعة، ج20، ص: 201 ح4.
[2] ـ موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 47.
[3] ـ فدلّت على حرمة إبدائهما لغير الزوج و من ذكر في الآية الكريمة. فبملاحظة هذه النصوص يتضح جلياً أنّ ما تفسره معتبرة أبي بصير غير ما تفسره صحيحة الفضيل، و أنّهما منضماً إنّما يفيدان أنّ الزينة على قسمين:
قسم منها يجب ستره في نفسه، و هو ما عدا الوجه و الكفين من البدن.
و قسم منها لا يجوز إبداؤه لغير المذكورين في الآية الكريمة مطلقاً، و هو تمام البدن من دون استثناء.
و لعل صاحب الجواهر (قدس سره) حينما استدل بهذه الصحيحة على جواز النظر إلى الوجه و الكفّين «3» تخيّل أنّها واردة في تفسير القسم الأول من الآية الكريمة، و غفل عن كونها صريحة في النظر إلى القسم الثاني. (موسوعة الإمام الخوئي، ج32، ص: 47)
[4] ـ الوافي، ج22، ص: 817.
[5] ـ قوله عليه السلام: «و ما دون الخمار»، أي ما يستره الخمار، من الرأس و الرقبة، فهو من الزينة، و ما خرج عن الخمار من الوجه، فليس منها، «و ما دون السوارين» يعنى من اليدين، و هو ما عدا الكفين، و كأن «دون» هنا في قوله «دون الخمار» بمعنى تحت الخمار، و دون السوار بمعنى تحت السوار، يعنى الجهة المقابلة للعلو، فإن الكفين أسفل، بالنسبة إلى ما فوق السوارين من اليدين.(الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج23، ص: 54. ).
۱۶ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۲۶
بنام حی ذوالجلال ضمن عرض سلام و ادب ، :بفرمایید کلمه اسداءالرغاب به چه معنی است ؟
پاسخ :
به معنای اعطای جوایز است.