موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۱۶
شماره جلسه : ۷
چکیده درس
-
استفاده پوشش وسیع از جلباب و تفسیر بعضی از رساله ها به چادُر
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مقدار زیادی از كلمات لغويين را در مورد معناى کلمه «جلباب» بيان كرديم و همچنین برخى از استعمالاتى كه در روايات و در عبارات نسبت به كلمه «جلباب» شده بود در جلسات قبل ملاحظه فرموديد.
در اين كه از مجموع تعبیرات استفاده مىشود كه «جلباب» يك پوشش وسيع است ترديدى نيست، يعنى اگر كسى بخواهد جلباب را معنا كند مخصوصاً با توجه به آنچه كه در صحاح اللغة جوهرى آمد، كه ما «جلباب» را اگر بمعناى ملحفه و لحاف تفسير كنيم، نتيجه اين مىشود كه «جلباب» يك پوشش وسيعى است و در بسيارى از كتب لغويين هم بود كه «ثوب اوسع من الخمار» از مقنعه وسيعتر است، حالا در بعضى از تعبیرات كلمه «دون الرداء» را دارد و در برخى ديگر كلمه «دون الرداء» را ندارند. بعد از اينكه كلمات لغويين نسبت به کلمه «جلباب» روشن شد، ما بايد در خود تفاسير ببينيم مفسرين راجع به این «کلمه» جلباب چه گفتهاند.
«جلباب در كلام مفسرين»
در كتاب تفسیر مجمع البيان مرحوم طبرسى جلباب را بمعناى خمار و مقنعه تفسير كردهاند، فرمودهاند: «الجلباب خمار المرأة التى يغطى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» ايشان جلباب را به خمار تفسير كردهاند، كه نظير اين بيان در بعضى از كتابهاى لغوى بود اما در برخى ديگر از كتابهاى لغوى تصريح كرده بود كه جلباب از خمار اوسع است. ما بخواهيم جلباب را به همان معناى خمار و منقعه بگریم، چون در کتب لغت بين خمار و مقنعه فرقى نيست، مقنع و مقنعه يعنى« ما تقنع به المرأة رأسها» مقنعه فقط در دائره رأس است. آنچه كه سر را ا يا سر و صورت را مىپوشاند عرب به او مىگويد مقنعه.باز در كتب لغويين خود قناع را اوسع از مقنعه قرار دادهاند، گفتهاند قناع يك مقدارى وسيعتر از مقنعه است و جمع آن مىشود قنع مثل كتاب و كتب، آن وقت در آن آيه شريفه كه دارد «و ليضربن بخمرهن ـ خمر كه جمع خمار است من قنع كه جمع قناع است، خمر بمعناى همان مقانع است ـ اى مقانعهن و هى المقنعة سميت بذلك لان الرأس يخمر بها اى يغطى و كل شىء غطيته فقد خمرته» هرچيزى كه بپوشانى او را يعنى تخمير كردى او را، خمر را هم يكى از وجوهى كه برايش مىگويند خمر براى اين است كه موجب پوشاندن عقل است سبب پوشيده شدن عقل مىشود.
اشكال حضرت استاد بر صاحب مجمع البيان
مىخواهيم عرض كنيم اين كه صاحب مجمع البيان فرمودند جلباب بمعناى خمار است، ما خوانديم اكثر كتب لغوى حالا يا دارد مطلقا ثوب، شىء يغشى شيئاً. يا اين قيد اوسع من الخمار در بسيارى از اين كتابهاى لغوى بود. ما طبق آن پنج احتمالى كه ديروز بيان كرديم، طبق احتمال اول و دوم و سوم جلباب تمام بدن را بايد بپوشاند، يعنى به اين معنا طبق معناى اول ودوم و سوم سر را مىپوشاند، طبق تفسير اول سر و همه بدن، طبق معناى دوم سر و بدن تا زانوها، طبق معناى سوم سر و اطراف گردن و سينهها بالاخره اكثر لغويين جلباب را طورى تفسير كردند كه اوسع از خمار و اوسع از مقنعه است؛ مخصوصاً عرض كردم اگر آن تعبير ملحفه را ما بخواهيم قرينه قرار بدهيم معنا خيلى روشن مىشود، لذا اين اشكال به تفسير مجمع البيان وارد است. علاوه بر این اشکال، در خود آيه شريفه «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» حالااين را علت بگيريم حكمت بگيريم كه توضيحش را خواهيم داد، اگر ما جلباب را فقط به خصوص خمار و مقنعه معنا كنيم با اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» سازگارى ندارد! براى اينكه با مقنعه زن يك مقدارى شناخته مىشود تا يك حدى، آنى كه سبب مىشود زن شناخته نشود لا اقل تا زانوهاى او را يك چيز سر تا سرى از بالا تا زانوها او را بپوشاند و الا مجرد مقنعه اين كافى نيست.
بیان شهید مطهری
مرحوم شهيد مطهرى (رض) در كتاب« مسئله حجاب» جلباب را به همين معناى روسرى بزرگ معنا فرمودهاند، بیان شهید مطهری شايد بر گردد به همين كلامى كه در مجمع البيان آمده است، ولو اينكه در بعضى از تعبيرات بعدى كه دارند گاهى اوقات تعبير به چادر هم كردهاند، اما خود جلباب را ايشان به همين معناى رو سرى بزرگ معنا كردهاند.رد بیان شهید مطهری
ببينيد تفسير جلباب حالا يا به رو سرى، مقنعه، خمار، ولو در بعضى از كتابهاى لغت بعنوان قول قيل مطرح شده است اما اكثر لغويين تصريح كرده اند به اينكه جلباب بزرگتر از خمار و مقنعه است. خود كلمه ملحفه يك شاهد خيلى خوب است. شاهد دوم بر اين معنا اين است كه جلباب اختصاص به زن نداشته؛ اين نكته مهمى است اگر ما بخواهيم جلباب را فقط به خمار و مقنعه معنى كنيم جلباب مختص به زن مىشود، در حاليكه ما در بعضى از روايات داريم در عرب هم مرسوم بوده كه جلباب در مورد مردها هم مطرح بوده است، در محاسن برقى (صفحه 169) از عقبة بن خالد نقل مىكند، مىگويد: من و معلى بن خنيس آمديم منزل امام صادق (ع) از حضرت استجازه خواستيم كه وارد شويم، وارد منزل شديم حضرت در اندرون بودند وقتى آمدند پيش ما تعبيرشان اين است كه: «ليس له جلباب » حضرت بدون جلباب آمدند، از اين معلوم مىشود كه جلباب اختصاص به زن ندارد.ما اگر بياييم جلباب را بمعناى مقنعه معنا كنيم، يا بمعناى خمار معنا كنيم اين اختصاص به زن پيدا مىكند، خمور اختصاص به زن دارد «و ليضربن بخمرهن». اما جلباب در مورد زن هست و در مورد مرد هم هست و چه بسا همين عباى كه امروزه ماها از آن استفاده می کنیم در قديم هم در بين عربها مرسوم بوده، اين عنوان جلباب را داشته باشد، و مؤيدش این است كه گاهى اوقات در بعضى از تعابير از آن به رداء تعبير مىكنند. پس چون جلباب اختصاص به زن ندارد، ما نبايد جلباب را بخصوص مقنعه يا رو سرى معنا كنيم، علاوه بر اینکه كه گفتيم با «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» سازگارى ندارد. پس جمع بندى اين شد که بیان صاحب مجمع البيان اشكالات ذیل را دارد:
1 ـ با «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» سازگارى ندارد . 2- با تعبير اركان لغويين مثل صحاح اللغة كه از جلباب به ملحفه تفسير كرده سازگارى ندارد، ديروز عرض كردم لحاف پوشش سر تاسرى است.
3- مطلب سوم اینکه جلباب اختصاص به زن ندارد، در مورد مرد هم هست علاوه بر آن رواياتى كه ديروز از نهج البلاغه و غيره خوانديم كه جلباب بمعناى پوششى است كه همه وجود رابگيرد، «من القى جلباب الحياء ـ جلباب حياء را جاى مىگويند كه حياء همه وجود آدم را بگيرد، كسى كه چشمش حيا ندارد دستش حيا دارد، پايش حيا ندارد دستش حيا دارد اين را نمىگويند حياء دارد، جلباب الحياء يعنى تمام وجودش را حيا گرفته است يعنى عنوان سر تاسرى را دارد، لذا اين بيان مجمع البيان و بيانى كه مرحوم مطهرى (رض) از ايشان گرفتهاند اينها با اين اشكالاتى كه ما گفتيم كنار مىرود.
يعنى آدم اگر بخواهد كاملاً كسى او را نشناسد بايد از چادر استفاده كند، جلباب بايد طورى باشد كه كسى او را نشناسد، حالا ببينيد اگر كسى فقط سر و گردن را بپوشاند حتى اندام او مشخص باشد لباس زيرينش حتى گاهى اوقات مشخص باشد، چون يكى از خصوصياتى كه راجع به جلباب است که جلباب وقتى صدق مىكند كه جلباب روى يك لباس ديگرى باشد، حتماً بايد زيرش لباس ديگرى پوشيده باشد، اين كه يستر جميع البدن يعنى بايد يك ثوبى هم در زير اين جلباب باشد. اينجا ما يك قرائن خوبى داريم، حالا باز آن احتمالى كه عرض كردم در برخى از عبارات وجود دارد ديروز هم اشاره كرديم كه برخىها گفتهاند حالا جلباب در زمان پيامبر ممكن است چادر بوده اما در زمان ما صدق كند بر همين مانتوهاى كه زنها دارند، این نظر دو جواب دارد، يك جوابش همانى است كه ديروز هم عرض كرديم، ديروز گفتيم اين را نمىشود با بيع مقايسه كرد، اين مفهوماً و مصداقاً مشخص است منحصر به همان مصداق است. جواب دوم اين است كسى كه مانتوا مىپوشد اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» كجا صدق مىكند؟ اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» چه علت باشد، چه حكمت باشد بالاخره بايد باشد و بايد تطبيق كند، مكرراً عرض كردم در حكمت فقط مىگويد اگر نبود نفى اش موجب نفى حكم نمىشود؛ اما بايد تطبيق بر مورد بكند.
اگر گفتند لاتشرب الخمر لانه مسكر شما بفرماييد مسكر علت نيست اما حكمت است بايد تطبيق بر مورد بكند؛ يعنى بايد بگوييم اين در مورد موجود است، حالا «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» بايد تطبيق بكند كسى كه مانتو بپوشد اين «أَنْ يُعْرَفْنَ- و ـ فَلَا يُؤْذَيْنَ» در اينجا صدق نمىكند او را مىشناسدش، الان زنهاى كه با مانتو در خيابانها ظاهر مىشوند كاملاً مىتوانند بگويند اين كى است زن كى است دختر كى است كاملاً مشخص باشد.
1) در قضيه فاطمه زهرا (س)، حضرت وقتى كه مىخواستند تشريف ببرند مسجد، براى اينكه حق خودشان را (فدك) بگيرند تعبيرى كه وجود دارد اين است:« لاثت خمارها على رأسها ـ خمار و مقنعهاش رامحكم بر سر مباركشان پيچيدند ـ و اشتملت بجلبابها» يعنى بعد از اينكه سر خودشان را با مقنعه محکم پيچاندند آن وقت ـ و اشتملت بجلبابها- يعنى جلباب همه وجود ايشان را گرفت، معلوم مىشود جلباب يك چيز كامل و يك چيز تام بوده که از سر تا پا را مىگرفته.
2) مىدانيد که مقام و منزلت ابن عباس خصوصاً در تفسير قرآن مورد توجه علماء خاصه و عامه است اولاً.
و ثانياً: در معانى لغات قرآن بسيارى از موارد، در مواردی که اختلافی بوده كلام ابن عباس ختم الكلام بوده. ابن عباس و ابن مسعود رواياتى را نقل كردهاند، ابن عباس مىگويد جلباب رداى است كه از بالا تا پايين بدن را بپوشاند.
1 ـ با «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» سازگارى ندارد . 2- با تعبير اركان لغويين مثل صحاح اللغة كه از جلباب به ملحفه تفسير كرده سازگارى ندارد، ديروز عرض كردم لحاف پوشش سر تاسرى است.
3- مطلب سوم اینکه جلباب اختصاص به زن ندارد، در مورد مرد هم هست علاوه بر آن رواياتى كه ديروز از نهج البلاغه و غيره خوانديم كه جلباب بمعناى پوششى است كه همه وجود رابگيرد، «من القى جلباب الحياء ـ جلباب حياء را جاى مىگويند كه حياء همه وجود آدم را بگيرد، كسى كه چشمش حيا ندارد دستش حيا دارد، پايش حيا ندارد دستش حيا دارد اين را نمىگويند حياء دارد، جلباب الحياء يعنى تمام وجودش را حيا گرفته است يعنى عنوان سر تاسرى را دارد، لذا اين بيان مجمع البيان و بيانى كه مرحوم مطهرى (رض) از ايشان گرفتهاند اينها با اين اشكالاتى كه ما گفتيم كنار مىرود.
علامه طباطبايى
مرحوم علامه طباطبايى هم مردد بوده كه جلباب را چگونه معنا بفرمايند، فرمودهاند: «ثوب تشتمل به المرأة فيغطى جميع بدنها ـ آن ثوبى كه جميع بدن زن را بگيرد ـ او الخمار الذى تغطى به رأسها و وجهها» كه اين جمله را «او الخمار الذى تغطى به رأسها و وجهها» را ایشان هم ظاهراً از مجمع البيان گرفتهاند.رد بيان علامه طباطبايى
اشكال اين است كه ایشان معناى لغت را با ترديد بيان می کنند و این تردید وجهى ندارد؛ ایشان بايد معنای لغت را روشن كرد می کرد بالاخره با قرائن و با رواياتى كه وارد شده و با تعابيرى كه در ساير روايات هست بايد روشن می کرد و اين ترديد وجه درستى ندارد.قرطبى
الجامع فى تفسير القرآن (قرطبى) مىگويد: «جلباب ثوب الاكبر من الخمار» تصريح مىكند ثوبى است كه بزرگتر از خمار است؛ يعنى ممكن است تا روى زانوها باشد كه بعضىها هم اينطور گفته بودند كه جلباب همانى است كه تا روى زانوها را بگيرد، يا كل بدن را شامل بشود. و بعد در ادامه گفته است: «قيل انه القناع و الصحيح انه ثوب الذى يستر جميع البدن» آن لباسى است كه همه بدن را شامل مىشود. اين بيان بيان درستى است آنچه كه قرطبى بيان كرده است كه جلباب آنى است كه همه بدن را شامل شود، اين معنا با «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» سازگارى دارد.يعنى آدم اگر بخواهد كاملاً كسى او را نشناسد بايد از چادر استفاده كند، جلباب بايد طورى باشد كه كسى او را نشناسد، حالا ببينيد اگر كسى فقط سر و گردن را بپوشاند حتى اندام او مشخص باشد لباس زيرينش حتى گاهى اوقات مشخص باشد، چون يكى از خصوصياتى كه راجع به جلباب است که جلباب وقتى صدق مىكند كه جلباب روى يك لباس ديگرى باشد، حتماً بايد زيرش لباس ديگرى پوشيده باشد، اين كه يستر جميع البدن يعنى بايد يك ثوبى هم در زير اين جلباب باشد. اينجا ما يك قرائن خوبى داريم، حالا باز آن احتمالى كه عرض كردم در برخى از عبارات وجود دارد ديروز هم اشاره كرديم كه برخىها گفتهاند حالا جلباب در زمان پيامبر ممكن است چادر بوده اما در زمان ما صدق كند بر همين مانتوهاى كه زنها دارند، این نظر دو جواب دارد، يك جوابش همانى است كه ديروز هم عرض كرديم، ديروز گفتيم اين را نمىشود با بيع مقايسه كرد، اين مفهوماً و مصداقاً مشخص است منحصر به همان مصداق است. جواب دوم اين است كسى كه مانتوا مىپوشد اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» كجا صدق مىكند؟ اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» چه علت باشد، چه حكمت باشد بالاخره بايد باشد و بايد تطبيق كند، مكرراً عرض كردم در حكمت فقط مىگويد اگر نبود نفى اش موجب نفى حكم نمىشود؛ اما بايد تطبيق بر مورد بكند.
اگر گفتند لاتشرب الخمر لانه مسكر شما بفرماييد مسكر علت نيست اما حكمت است بايد تطبيق بر مورد بكند؛ يعنى بايد بگوييم اين در مورد موجود است، حالا «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» بايد تطبيق بكند كسى كه مانتو بپوشد اين «أَنْ يُعْرَفْنَ- و ـ فَلَا يُؤْذَيْنَ» در اينجا صدق نمىكند او را مىشناسدش، الان زنهاى كه با مانتو در خيابانها ظاهر مىشوند كاملاً مىتوانند بگويند اين كى است زن كى است دختر كى است كاملاً مشخص باشد.
نتيجه بحث از« جلباب»
ما در جلباب به اين نتيجه رسيديم جلباب پوشش كامل جميع بدن من الرأس الى الاسفل است باتوجه به تفسيرهاى كه در كتب لغت بود اكثر لغويين در مقابل خمار و مقنعه قرار دادند يعنى گفتند بزرگتر از اين است و به معناى ملحفه قرار دادند و تصريح كردند و بعضى هايشان هم گفتند كه جميع البدن را بايد بپوشاند، جلباب يك پوشش كامل و تمام بدن هست.مؤيدات نظر حضرت استاد
حالا ما چند قرينه ديگر غیر از قرائنى كه ذکر شد می خواهیم اضافه كنيم، اينها را ملاحظه بفرماييد!1) در قضيه فاطمه زهرا (س)، حضرت وقتى كه مىخواستند تشريف ببرند مسجد، براى اينكه حق خودشان را (فدك) بگيرند تعبيرى كه وجود دارد اين است:« لاثت خمارها على رأسها ـ خمار و مقنعهاش رامحكم بر سر مباركشان پيچيدند ـ و اشتملت بجلبابها» يعنى بعد از اينكه سر خودشان را با مقنعه محکم پيچاندند آن وقت ـ و اشتملت بجلبابها- يعنى جلباب همه وجود ايشان را گرفت، معلوم مىشود جلباب يك چيز كامل و يك چيز تام بوده که از سر تا پا را مىگرفته.
2) مىدانيد که مقام و منزلت ابن عباس خصوصاً در تفسير قرآن مورد توجه علماء خاصه و عامه است اولاً.
و ثانياً: در معانى لغات قرآن بسيارى از موارد، در مواردی که اختلافی بوده كلام ابن عباس ختم الكلام بوده. ابن عباس و ابن مسعود رواياتى را نقل كردهاند، ابن عباس مىگويد جلباب رداى است كه از بالا تا پايين بدن را بپوشاند.
در همان تفسير قرطبى (ج 14، ص 243) همين مطلب را دارد «و روى عن ابن عباس و ابن مسعود انه الرداء يعنى رداء كامل- در ادامهاش مىگويد: و اختلف الناس فى صورة الارخائه ـ علماء اختلاف كردهاند در اينكه حالا اين رداء را به چه نحوى بيندازد، بنحوى كه پوشيه كامل باشد، باز مىگويد: ـ قال ابن عباس و عبيدة السلمانى ذلك ان تلويه المرأة حتى لا يظهر منها الا عين واحدة تبصر بها» ـ «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» كه يدنين را به يرخين معنا كرديم.
مىگويد طورى آويزان كند فقط يك چشم زن باز باشد که با او بتواند ببيند، دو مرتبه يك مطلب ديگرى را از ابن عباس نقل مىكند ـ ذلك ان تلويه فوق الجبين و تشده ثم تعطفه على الانف و ان ظهر عيناها...» كه حالا ما به اينها مىرسيم اين طورى است كه فقط دو چشم زن مشخص است. على اى حال خود ابن عباس جلباب را بمعناى رداء كاملى كه تمام بدن را بپوشاند تفسير كرده است. 3) مؤيد بعدى در كتاب الدر المنثور سيوطى (ج5، ص 221) از ام السلمه نقل كرده است كه همين روايت از عائشه هم نقل شده است.
«لما نزلت هذه الاية ـ وقتى اين آيه شريفه يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ نازل شد ـ خرج النساء الانصار كأن على رئوسهن الغربان ـ زنهاى انصار از خانهها خارج شدند گويا بر سرهاى آنها يك كلاغى نشته است كنايه است ـ من اكسية ـ جمع كساء است ـ اكسية سود يلبسنها» لباسهاى مشكى كه آنها پوشيده بودند. علاوه بر ابن عباس و ام السلمه عائشه هم این روایت را نقل كرده است .
4) شاهد بعدى تعبيرى است که عائشة دارد، آنطورى كه صحيح مسلم (ج4، حديث 2131) نقل مىكند. عائشة مىگويد «خمرت وجهى بجلبابى» وجه خودم را با جلبابم پوشاندم، وقتى بوده كه نامحرمى داخل مىشده، گفته وجه خودم رابا جلبابم پوشاندم. حالا اگر جلباب را بمعناى قميص معنا كنيم، اگر جلباب را بمعناى مانتو معنا كنيم يا به معانى ديگر اين با پوشاندن صورت سازگاری ندارد، يعنى نفى مىكند آن معانى را، البته اين منافات با مقنعه ندارد، منافات با خمار ندارد ولى آن معانى ديگر را نفى مىكند.
5) مرحوم طبرسى در مجمع البيان حديث نبوى را نقل كرده است: «لغير ذى محرم اربعة اثواب ـ كسى كه محرم نيست چهار ثوب دارد ـ درع = پيراهن ـ خمار = مقنعه ـ جلباب و ازار = شلوار» است و جلباب هم آن لباس سر تاسرى است. در اين روايت نبوى مىگويد: درع، خمار، جلباب، معلوم مىشود جلباب يك چيزى غير از خمار است.
6) در احكام القرآن ابن العربى المالكى (ابن العربى غير از آن محى الدين عربى در عرفان است)، آنجا دارد: «اختلف الناس فى الجلباب على الفاظ المتقاربه عمادها ـ يعنى آن معناى كه آدم مىتواند اعتماد بكند ـ أنه ثوب الذى يستر به البدن» آن ثوبى كه تمام بدن را بپوشاند. پس ما نظر صاحب تفسير مجمع البيان را رد كرديم و راجع به نظر علامه طباطبایی صاحب تفسير الميزان گفتيم كه چرا مردد بيان فرمودند، اما تفاسيرى كه بصورت روشن گفتند جلباب همان چادر است : 1- تفسير نسفى است 2 ـ تفسير ابو الفتوح رازى است .3 ـ تفسير شريف لاهيجى و چند تفسير ديگر.
دو جلد كتاب در اين اواخر منتشر شده است بنام رسائل حجابيه جمع آورى رسالههاى است كه در طول شصت سال پيرامون حجاب (ظاهراً در زمان مشروطه) آن زمانى كه مسئله كشف حجاب مطرح بوده علماء رسالههاى مختلفى در اين زمينه نوشتهاند و در دو جلد اين رسائل حجابيه جمع آورى شده است. حدود هفت هشت رسالهاش را من ديدهام، سدول الجلباب فى فوائد الحجاب از (مرحوم سيد عبداللّه بلادى بوشهرى) يا يك رساله لزوم حجاب مال چند نفر از مشروطه خواهان است، رساله رد كشف حجاب مال اسدالله خرقانى است، اين رسالهها اين مقدارى كه ما رسيديم، ديديم در دو جلد است. اين رسائل حجابيه مجموعه بسيار مفيدى است كه همه اينها جلباب را تماماً به چادر تفسير كرده اند و در همين فرهنگهاى لغتى كه داريم، فرهنگهاى لغت فارسى كه داريم آنها هم جلباب را به همين معناى چادر تفسير كردهاند، و براى يك كسى كه محقق هست اطمينان مىآورد كه جلباب بمعناى چادر است «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» يعنى آن چادرى كه از سر تا پا را بايد بپوشاند و اين همه شواهد علاوه بر كتابهاى لغت، علاوه بر اين شواهدى كه ما ذكر كرديم، باز هم اگر شما بگرديد در كتب ديگر ممكن است يك مؤيدات ديگرى هم بر اين معنا پيدا كنيد.
«لما نزلت هذه الاية ـ وقتى اين آيه شريفه يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ نازل شد ـ خرج النساء الانصار كأن على رئوسهن الغربان ـ زنهاى انصار از خانهها خارج شدند گويا بر سرهاى آنها يك كلاغى نشته است كنايه است ـ من اكسية ـ جمع كساء است ـ اكسية سود يلبسنها» لباسهاى مشكى كه آنها پوشيده بودند. علاوه بر ابن عباس و ام السلمه عائشه هم این روایت را نقل كرده است .
4) شاهد بعدى تعبيرى است که عائشة دارد، آنطورى كه صحيح مسلم (ج4، حديث 2131) نقل مىكند. عائشة مىگويد «خمرت وجهى بجلبابى» وجه خودم را با جلبابم پوشاندم، وقتى بوده كه نامحرمى داخل مىشده، گفته وجه خودم رابا جلبابم پوشاندم. حالا اگر جلباب را بمعناى قميص معنا كنيم، اگر جلباب را بمعناى مانتو معنا كنيم يا به معانى ديگر اين با پوشاندن صورت سازگاری ندارد، يعنى نفى مىكند آن معانى را، البته اين منافات با مقنعه ندارد، منافات با خمار ندارد ولى آن معانى ديگر را نفى مىكند.
5) مرحوم طبرسى در مجمع البيان حديث نبوى را نقل كرده است: «لغير ذى محرم اربعة اثواب ـ كسى كه محرم نيست چهار ثوب دارد ـ درع = پيراهن ـ خمار = مقنعه ـ جلباب و ازار = شلوار» است و جلباب هم آن لباس سر تاسرى است. در اين روايت نبوى مىگويد: درع، خمار، جلباب، معلوم مىشود جلباب يك چيزى غير از خمار است.
6) در احكام القرآن ابن العربى المالكى (ابن العربى غير از آن محى الدين عربى در عرفان است)، آنجا دارد: «اختلف الناس فى الجلباب على الفاظ المتقاربه عمادها ـ يعنى آن معناى كه آدم مىتواند اعتماد بكند ـ أنه ثوب الذى يستر به البدن» آن ثوبى كه تمام بدن را بپوشاند. پس ما نظر صاحب تفسير مجمع البيان را رد كرديم و راجع به نظر علامه طباطبایی صاحب تفسير الميزان گفتيم كه چرا مردد بيان فرمودند، اما تفاسيرى كه بصورت روشن گفتند جلباب همان چادر است : 1- تفسير نسفى است 2 ـ تفسير ابو الفتوح رازى است .3 ـ تفسير شريف لاهيجى و چند تفسير ديگر.
دو جلد كتاب در اين اواخر منتشر شده است بنام رسائل حجابيه جمع آورى رسالههاى است كه در طول شصت سال پيرامون حجاب (ظاهراً در زمان مشروطه) آن زمانى كه مسئله كشف حجاب مطرح بوده علماء رسالههاى مختلفى در اين زمينه نوشتهاند و در دو جلد اين رسائل حجابيه جمع آورى شده است. حدود هفت هشت رسالهاش را من ديدهام، سدول الجلباب فى فوائد الحجاب از (مرحوم سيد عبداللّه بلادى بوشهرى) يا يك رساله لزوم حجاب مال چند نفر از مشروطه خواهان است، رساله رد كشف حجاب مال اسدالله خرقانى است، اين رسالهها اين مقدارى كه ما رسيديم، ديديم در دو جلد است. اين رسائل حجابيه مجموعه بسيار مفيدى است كه همه اينها جلباب را تماماً به چادر تفسير كرده اند و در همين فرهنگهاى لغتى كه داريم، فرهنگهاى لغت فارسى كه داريم آنها هم جلباب را به همين معناى چادر تفسير كردهاند، و براى يك كسى كه محقق هست اطمينان مىآورد كه جلباب بمعناى چادر است «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» يعنى آن چادرى كه از سر تا پا را بايد بپوشاند و اين همه شواهد علاوه بر كتابهاى لغت، علاوه بر اين شواهدى كه ما ذكر كرديم، باز هم اگر شما بگرديد در كتب ديگر ممكن است يك مؤيدات ديگرى هم بر اين معنا پيدا كنيد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .