موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۲/۵
شماره جلسه : ۱۶
چکیده درس
-
بررسی قول به عدم حرمت نظر بر غیر عورت در آیه
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض كرديم كه برخى از بزرگان مثل مرحوم آقاى حكيم (قدس سره) فرمودهاند: «آيه غض فقط مربوط به حرمت نظر به فرج و عورت هست و دلالت براى حرمت نظر بصورت مطلق ندارد، فقط نظر الى العورة را تحريم كرده است». و اين «من» در ابصارهم، «من» تبعيضيه است و تبعيضش را هم از همين جهت معنا فرمودند كه آيه دلالت بر حرمت نظر به بقيه اجزاء و اندام زن را ندارد ولو اينكه آيات ديگر دلالت دارد اما اين آيه شريفه دلالت ندارد، فقط دلالت براى حرمت نظر به عورت دارد.
بررسی روایات
عرض كرديم كه بعضى از رواياتی كه وارد شده است چه بسا خواستند اين روايات را شاهد بر مدعا قرار بدهند.اولين روايت كه مفصلترين رواياتش هم هست در كتاب اصول كافى (جلد 2، صفحه 35) آمده است. كلينى عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن بكر بن صالح، عن القاسم بريد، قال حدثنا ابو عمرو الزبيرى، ـ از نظر سند بكر بن صالح مردد بين دو نفر است و يكى از آنها مجهول است و ديگرى هم ضعيف است لذا مجموعاً بكر بن صالح لم تثبت وثاقته، وثاقت او ثابت نيست. و همچنين ابو عمرو زبيرى هم در كتاب رجال اسمى از او نيامده است.
بنابراين، سند سند قابل اعتبارى نيست؛ -عن أبى عبداللّه (ع) و ذكر حديثاً طويلاً قال فيه (ع) بعد ان قال ان اللّه تبارك و تعالى فرض الايمان على جوارح ابن آدم و قسمه عليها و فرقه فيها ـ بعد از اينكه فرموده ايمان را خداوند بر اعضاء و جوارح ابن آدم واجب فرموده، فرموده ـ و فرض على البصر ان لاينظر الى ما حرم الله عليه ـ آنچه كه واجب بر بصر هست اين است كه به آنچه كه حرام است نگاه نكند ـ و ان يعرض عما نهى الله عنه ـ از آنچه كه خداوند نهى فرموده اعراض بكند ـ مما لا يحل له و عو عمله ـ يعنى اين اعراض چشم از محرمات عمل چشم است ـ و هو من الايمان ـ اين از ايمان است، ايمان چشم به اين است كه از آنچه كه حرام است صرف نظر بكند و نگاه نكند.
عد مىفرمايد ـ فقال تبارك و تعالى قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم فنهاهم ان ينظروا الى عوراتهم ـ اين آيه را حضرت مىآورد بعد نتيجه اين مىگيرد كه خداوند نهى فرموده است مؤمنين را كه به عورات يكديگر نگاه بكند، از اين كار نهى كرده است ـ و ان ينظر المرء الى فرج اخيه ـ مؤمنين به فرج يكديگر يك مؤمنى به فرج مرد ديگر حق ندارد نگاه بكند و ديگرى هم برايش واجب است ـ و يحفظ فرجه ان ينظر اليه ـ ديگرى هم برايش واجب است كه فرج خودش راحفظ كند كه به او نگاه نشود يعنى دو طرفه است هم در ديگران حرام است كه نگاه بكند به فرج ديگرى و هم بر ديگرى واجب است كه ستر بكند و حفظ بكند فرج خودش را و نگذارد كه مورد نظر واقع بشود.
بعد اين آيه را مىآورد: «و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن» من ان تنظر احداهن الى فرج اختها ـ زن به فرج زن ديگر حق ندارد نگاه بكند و هر زنى بايد فرج خودش را از نگاه زن ديگر حفظ بكند، آن وقت نتيجه اين مىشود اگر بر مرد نگاه كردن به عورت مرد حرام است، بر زن هم نگاه كردن به عورت زن حرام است ، به طريق اولى بر مرد نگاه كردن به عورت زن حرام است، و بر زن هم نگاه كردن به عورت مرد بطريق اولى برايش حرام است. و قال حضرت فرموده: «كل شىء فى القرآن من حفظ الفرج ـ آن آيه شريفه كه مثلاً دارد: «الذين هم لفروجهم حافظون» هرجايى كه حفظ فرج در قرآن آمده است مراد زناست ـ الا هذه الاية فانها من النظر».
اين روايت را شاهد قرار دادند بر اين كه مراد از «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» مراد ترك نظر به خصوص عورت است. اولاً ملاحظه فرموديد كه این روایت از جهت سند دو اشكال داشت که يكى مربوط به بكر صالح است و يكى هم مربوط به ابو عمرو زبيرى است. ثانياً اگر ما از اشكال سندى صرف نظر كنيم، از كجا حضرت در اينجا غض البصر را تفسير فرموده است؛ ممكن است بگوييم اصلاً اين روايت در مقام بيان حفظ الفرج است. يعنى نتيجه اين مىشود «يغضوا من ابصارهم» طبق همان نظر مشهور دلالت بر وجوب غض بصر و ترك نظر دارد «و يحفظوا فروجهم» در اين روايت در مقام اين است كه بيان كند در اين آيه شريفه سوره نور، مراد از حفظ الفرج ، حفظ عن الزنا نيست.
در اين خصوص اين آيه حضرت فرموده مراد حفظ الفرج از اينكه ديگران به او نظر بكنند هست، فقط همين مجرد رؤيت عورت ديگران حرام است، حالا مرد به مرد، زن به زن يا بالعكس مرد به زن يا زن به مرد، اين آنچه كه يحفظوا فروجهم مىخواهد بگويد اين است. در نتيجه مخصوصاً با توجه به ذيل روایت «كل شىء فى القرآن من حفظ الفرج» معلوم مىشود روايت در مقام تفسير غض البصر نيست؛ روايت در مقام تفسير يحفظوا فروجهم هست پس اصلاً ولو ما سند روايت را هم قبول كنيم شاهدى بر مدعاى اين قول چهارم نمىشود.
نتیجه آنچه كه ما مىخواهيم عرض كنيم اين است كه اين روايت در مقام تفسير غض البصر نيست، در مقام تفسير يحفظوا فروجهم است لذا قابليت استدلال براى مدعا راندارد.
روايت ديگر در تفسير نعمانى از امام صادق (ع) در يك خبر مفصلى هست كه حضرت صادق هم از امير المؤمنين (ع) نقل مىكند «اما ما فرضه على العينين ـ امير المؤمنين فرموده آنچه كه خداوند بر چشم واجب كرده است ـ فهو النظر الى آيات الله ـ نظر به آيات خداست حالا يا آيات تشريعى يا آيات تكوينى ـ و غض النظر عن محارم اللّه ـ نظر را از محارم خدا بپوشاند چشم را ـ الى ان قال ـ تا اينكه امير المؤمنين فرموده آيه شريفه «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم» معناه لا ينظر احدكم الى فرج اخيه المؤمن او يمكنه من النظر الى فرجه ـ اين جا حضرت مىفرمايد : اين قل للمؤمنين معنايش اين است يعنى لا ينظر احدكم الى فرج اخيه المؤمن او يمكنه من النظر الى فرجه بگوييم اينجا ديگر حضرت هردو قسمت را دارد معنا مىكند.
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم، معناي اين يغضوا من ابصارهم يعنى ـ لا ينظر احدكم الى فرج اخيه المؤمن ـ به فرج برادر مؤمنش نگاه نكند ـ و يحفظوا فروجهم»- يعنى ديگرى هم حفظ الفرج بكند تا اينكه ديگرى تمكن از نظر به او پيدا نكند ديگرى هم امكان نظر به او را پيدا نكند.
و همچنين در كتاب من لايحضره الفقيه در وصيتى كه امير المؤمنين به محمد حنفيه دارد، «قل للمؤمنين » را حضرت بيان مىكند و بعد مىفرمايد: «و حرم الله ان ينظر الى فرج اخيه».
آيا اين دو روايت را ما مىتوانيم بگوييم روشن است که كل آيه را مىخواهد معنا بكند، يعنى ما باشيم و اين دو روايت معنا اين مىشود يغضوا من ابصارهم يعنى نگاه به فرج برادر مؤمنت نكن، نگاه به او نكن و يحفظوا فروجهم ديگرى هم بايد ستر فرج بكند تا برادر مؤمن تمكن از نگاه به او پيدا نكند، آيا مىشود اينجا گفت اين دو روايت معنا مىكند آيه را! در نتيجه (احتمال اول) بگوييم يغضوا من ابصارهم كه دلالت بر حرمت النظر مطلق دارد مىرود كنار.
معناى دوم كه عدم الطمع فى المرأة بود هم مىرود كنار.معناى سوم كه حرمت نظر استقلالى است (اينها را در جلسات قبل مفصل توضيح داديم) همه ميرود كنار، اصلاً آيه كارى به نظر مرد به زن و اندام زن ندارد، اصلاً در «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» نمىخواهد بگويد مرد بازن چكار بكند! «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» دارد مسائل مردان را با يكديگر دارد بررسى مىكند، «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن» آن هم همينطور يعنى زن به فرج زن نبايد نگاه بكند و يحفظن فروجهن و در نتيجه اصلاً آيه بر حرمت نظر مرد به زن به هيچ وجهى دلالت ندارد.
اينجا ظاهر همين است كه اين دو روايت، روايات خوبى است و مسيرآیه را به خوبى روشن مىكند.
ترجیح شان نزول یا روایات ؟
تنها اشكالى كه باقى مىماند اين است كه با شأن نزول آيه چكار بكنيم؟! شأن نزول آيه همان خبر سعد اسكاف است که آمده بود جوانی از انصار يك زنى را ديد همينطور نگاه به او كرد، آن زن هم داشت مىرفت آن جوان هم در حال حركت نگاهش به آن زن بود تا خورد به يك شيشهاى و صورتش پاره شد خون جارى شد و رفت خدمت پيامبر جریان را عرض کرد، اين آيه شريفه نازل شد.اولاً در سند شأن نزول ما خدشه داشتيم كه (خدشهاش را ذكر كرديم)، حالا با قطع نظر از وضعیت شان نزول، اگر در يك آيه شريفه از يك طرف شأن نزول داريم از يك طرف هم رواياتى داريم بر خلاف شأن نزول، مثل همين دو سه روايتى كه الان خواند ه شد، در روايت اول كه مرحوم كلينى نقل كرده است گفتيم حالا سندش مناقشه دارد دلالتش هم اشكال دارد اما در آن روايتهاى بعدى كه خوانديم دلالت اينها هيچ اشكالى ندارد، امير المؤمنين مىفرمايد: معناى اين قول خدا اين است، معنايش اين است «يغضوا يعنى يغضوا ان لا ينظروا الى عوراتهم» به عورات يكديگر نگاه نكنيد.
حالا اگر سؤال بشود كه اگر يك طرف شأن نزول باشد و يك طرف روايات معتبره باشد، ترديدى نيست كه اين روايات مقدم بر شأن نزول است! ما نمىتوانيم روايات معتبره را كنار بگذاريم و بگوييم آقا شأن نزول دست ما را مىبندد! نه، اين روايات بلا اشکال رجحان دارد. فقط سؤالى كه باقى مىماند اين است لقائل ان يقول اين روايات دارد مصداق را بيان مىكند، آيه مىفرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم»، آيه بنحو معناى عام و كلى مىگويد كه مؤمنين چشم پوشى كنند و چشمهاى خودشان را ببندند (معناى لغوى غض را مفصل بيان كرديم) حالا يك مصداقش اين است كه نظر به عورات يكديگر نكنند.
جواب اين است كه در اين روايت مىگويد :«معناه» نمىگويد مصداقش اين است؛ فرض کنید گاهى اوقات در بعضى از روايات يك مصداقى را بيان مىكند در روايت ديگر مصداق ديگر را بيان مي كند، مىگوييم اينها تنافى ندارد، هر كدام در مقام بيان مصداق است، اما در حالى كه دراينجا امير المؤمنين دارد مىفرمايند: «معناه». در اینجا مىخواهم مؤيداتى را براى معناى اخير ذكر بكنم.
شما وقتى تفاسير را مراجعه مىكنيد بعضى از مفسرين از پيش خودشان مىگويند:« قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم » اگر خداوند همين را هم فرموده بود، «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن» را نفرموده بودكافى بود، يعنى ما از «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» بلا فاصله مىگفتيم مؤمنات هم همينطور است، اينها اول آمدند قل للمؤمنين را گفتند نظر مرد به زن، گفتند اگر نظر مرد به زن حرام است، عكسش يعنى زن به مرد هم حرام است.
پس اگر خداوند «قل للمؤمنات» را هم نياورده بود باز ما مىتوانستيم از آيه اول اين را بفهميم در حالى كه اين حرف اشتباه است! اولاً نكتهاى اينكه ابصار را جمع آورده است به اعتبار اين است كه هر مؤمنى حق ندارد به مؤمن ديگر نگاه بكند، اصلاً طبق اين بيان چهارم آيه اولى كار به ارتباط مرد و زن ندارد، كارى به اين جهت ندارد، خود مؤمنين همه شان هر كدام حقى اينكه به فرج ديگرى نگاه بكنند ندارند.
حالا اگر راجع به زنها نفرموده بود مىگفتيم پس زنها اگر نگاه بكنند اشكالى ندارد، للمؤمنين انصراف به بالغين دارد، نتيجه اين مىشود اگر مرد بالغ به عورت بچه غير بالغ نگاه بكند اشكالى ندارد، نتيجه اين مىشود اگر بچه به عورت مرد نگاه بكند اشكالى ندارد، بچه به عورت بچه نگاه بكند اشكالى ندارد، آيه اصلاً اين را مىخواهد بيان بكند كارى ندارد به اين كه مرد به زن نگاه بكند يا نكند؛ مؤمنين يغضوا من ابصارهم يك نفر كه ابصار ندارد، يك نفر دو بصر بيشتر ندارد علت اين كه جمع آورده چيست؟ اين است كه هر كدام نسبت به ديگرى تمام مؤمنين، از اين جهت. من نكتهى را كه مىخواهم عرض كنم اين است در آيه مؤمنين جمع است، ابصار هم جمع است، اين را آيا فقط داخل خود مؤمنين فقط پياده كنيم؟ يا بين مؤمنين و مؤمنات؟ اين ظهور در دائره خود مؤمنين دارد، در دائره خود رجال دارد يعنى مرد حق نگاه كردن به فرج برادر مؤمنش را ندارد.
وقتى روايت معتبر مىآيد آيه را معنا مىكند ما ديگر حق نداريم بگوييم آيه اطلاق دارد، ما حق نداريم آيه رامعناى ديگرى بكنيم.
اين معناى چهارمى را كه مرحوم آقاى حكيم فرمودهاند (رض) به نظر مىرسد كه حالا معناى اول و دوم و سوم هم يك مبعدات ديگرى هم دارد كه انشاءالله آنها را هم فردا عرض مىكنيم و بحث از اين آيه را تمام مىكنيم، فعلاً روى همين مرجحاتى كه ذكر كرديم دقت بكنيد، ادامه بحث فردا انشاءالله.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .