موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۲۴
شماره جلسه : ۲۲
چکیده درس
-
آیا وجه و کفین زینت ذاتی اند یا عرضی؟
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
ملاحظه فرموديد كه فرمايش مرحوم محقق خوئى (قدس سره) در استدلال به همين آيه شريفه بر عدم جواز نظر به وجه وكفين مورد مناقشه بود و اشكالاتش را در جلسه قبل عرض كرديم.
نتيجه كه ما تا اینجا از بحث در اين آيه شريفه گرفتيم اين شد كه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا » وقتى كه (الا ما ظهر) را استثناء مىزند، «زينتهن» مىشود زينت باطنى.
نتيجه اين قسمت اين است كه زنها زينتهاى باطنى شان را نبايد ابداء بكنند. بعد كه دو مرتبه مىفرمايد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ» آن زينتهن يعنى همان زينت باطنى ، مرحوم آقاى خوئى مىفرمودند: اين جمله مكرر دوم «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ» اين زينتهن هم زينت ظاهرى را شامل مىشود و هم زینت باطنى را كه ما اشكالش را در جلسه قبل عرض كرديم.
آن وقت اگر بپرسيد كه بالاخره مجموع چه مىشود؟ مجموع اين مىشود آن اولى بعد الاستثناء نتيجه اين مىشود زينت باطنى شان را نبايد ابداء بكنند مطلقا حتى براى اقوام و خويشاوندان و محارم. دو مرتبه مىآيد از اين عام يعنى از اين حرمت ابداء زينت باطنى 12 گروه را استثناء مىكند، مىفرمايد الا براى اينها. و الا ما اگر اين استثناء 12 گروه رانداشتيم ما بوديم و آن قسمت اول، قسمت اول مىگويد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» «ما ظهر» ابدايش هم براى اقوام، خويشاوندان و هم براى اجانب اشكال ندارد. ابداء زينت ظاهرى مطلقااشكال ندارد، اما ابداء زينت باطنى مطلقااشكال دارد هم براى اقوام و هم غير اقوام؛ اما بلا فاصله فرموده «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ » كه اين زينت مىشود زينت باطنى فقط، اين زينت باطنى را ابداء نكنند الا براى اين 12 گروه.
پس ببينيد! فرق بين بيان ما و مرحوم آقاى خوئى (قدس سره) اين شد كه ايشان نظر مبارك شان اين شد كه اين «زينتهن» دوم اعم است از زينت ظاهرى و باطنى؛ ماعرض مان اين است كه اين «زينتهن» دوم فقط مراد زينت باطنى است ديگر شامل زينت ظاهرى نمىشود. آن وقت مجموعاً اين شد زينت ظاهره كه مصاديقش را گفتيم انگشتر، كحل، خضاب و ... است در بعضى از روايات سوار النگو است و گفتيم اينها اشكالى ندارد.
و ما از راه ملازمه عرفيه گفتيم اگر نشان دادن انگشتر و زينت ظاهره اشكال ندارد پس ملازمه عرفى اش اين است كه ابداء مواضع اين زينت ظاهره هم اشكالى ندارد؛ نتيجه اين مىشود و جه وكفين كه دو موضع براى زينت ظاهره هستند بر حسب اين آيه شريفه اشكالى ندارد.
اينجا ما يك رواياتى در ذيل آيه شريفه داريم كه باز آنها رابايد بررسی کنیم. عرض كرديم اين آيه شريفه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» را فقهاء عامه و خاصه براى جواز نظر الرجل الى الوجه و الكفين استدلال كردهاند، هم براى حرمت نظر الرجل الى الوجه و الكفين استدلال شده است در ميان فقهاء خاصه همين كلام مرحوم آقاى خوئى بود كهبيان كرديم و مورد مناقشه قرار داديم.
در ميان علماء عامه، شافعى و حنبلىها اين دو گروه تصريح مىكنند به اين كه وجه و كفين من العورة، همانطورى كه ساير اجزاء بدن زن از عورت است وجه و كفين هم عنوان عورت را دارد.
وقتى که عورت شد پوشش هم واجب است و اگر پوشش واجب شد آن روز عرض كرديم هرجا ستر واجب باشد نظر هم حرام است، نظر غير به او حرام است.
اينها در استدلالشان مىگويند ما دو نوع زينت داريم، 1- زينت ذاتى.2 - زينت عرضى . از زينت ظاهرى به خلقيه تعبير مىكنند، از زينت عرضيه به زينت مكتسبه تعبير مىكنند. آن وقت نسبت به زینت ذاتی مىگويند: «وجه من الزينة الخلقيه بل هو اصل الجمال و مصدر الفتنه» اين استدلال را دارند، مىگويند وجه زينت ذاتى است و اصل جمال است. اصلاً براى اين كه ببينند يك زنى جمال دارد يانه، از راه وجهش او را شناسائى مىكنند و جه معیار برای تشخیص جمال هست. آن وقت زينت عرضى را مىگويند: «ما تحاوله المرأة فى تحسين خلقتها كالثياب و الحلى و الكحل و الخضاب» زينت عرضى آن است كه زن بالعرض بوسيله او خودش را تزيين مىكند، لباس زيبايى كه مىپوشد زيور آلاتى كه براى خودش قرار مىدهد.
بعد استدلالشان اين است مىگويند: «و الاية الكريمه منعة المرأة من ابداء الزينة مطلقا» یعنی «لا يبدين زينتهن» يعنى چه زينت ذاتى، چه زينت عرضى اصلاً زن نبايد ابداء زينت بكند. «و حرمت عليها ان تكشف شيئاً من اعضائها» ميگوييم پس اين« الا ما ظهر منها » چيست؟ مىگويند اين «الا ما ظهر منها» يك استثناى منقطعى است، به چه بيان؟ «الا ما ظهر منها» يعنى «الا ما ظهر بنفسه من غير قصد و اختيار، من غير قصد و لا عمد الا ما ظهر» يعنى ما ظهر بنفسه. مىگوييم مثال بزنيد براى «ماظهر بنفسه» چیست؟ مثل«ان یکشف الریح من نحرها او ساقها او شيىء من جسدها» يك بوى از بدن او، از ساق او یا از جسم او انتشار پيدا بكند اين مىشود «الا ما ظهر منها» .
خلاصه و نتیجه ی استدلال شافعىها و حنبلىها اين شد كه وجه و كفين هم از عورت و از زينت است بلكه از بزرگترين مصاديق زينت است؛ شارع هم دراين آيه شريفه مىفرمايد: «و لا يبدين زينتهن» و در نتيجه «زينتهن» اينجا را كه اينطور معنا مىكنند آن «زينتهن» بعد را هم قاعدتاً بايد همينطور معنا بكنند كه براى آن 12 گروه زينت خودشن را ابدا بكنند.
حالا اصل اين كه استثناء منقطع در قرآن وجود دارد بحثى نيست؛ و افرادى مثل مرحوم سيد يزدى كه مخالفت كردند و گفتند استثناء منقطع مخالف با فصاحت و بلاغت است. نه؛ گاهى فصاحت اقتضا مىكند منقطع بودن استثناء را. اما بحث اين است كه «ما ظهر منها» را به چه قرينه اى شما حمل كرديد؟ ما ظهر بغير قصد، ما ظهر بغير عمد، ما ظهر بغير اختيار، اين «ما ظهر» ظهور در اين دارد که زن اختياراً آن مواضع آن زينتهاى كه عادتاً ظاهر است آنها را ابداء بكند اشكالى نداشته باشد، ما هيچ قرينه اى بر اين به غير عمد و بغير قصد كه اينها بيان كرده اند نداريم.
ثانياً: اگر مسئله عن غير قصد و عن غير عمد باشد نيازى به بيان ندارد؛ اگر زن تمام بدنش هم من غير قصد برای اجنبی مكشوف شد اصلاً اين«لا يبدين» معنايش اين است كه زن بايد مراقبت كند و ابداء نكند.
حالا يك زنى يقين كرد که در يك مکانی مرد وجود ندارد و عريان نشست، حالا تصادفاً آنجا يك مردى هم حاضر شد اينجا صدق ابداء نمىكند؛ حرامى را هم مرتكب نشده است. اين «الا ما ظهر» مىگويد اگر من غير قصد و اختيار باشد اصلاً نيازى به بيان ندارد؛ بلى قبلاً ما عرض كرديم بعضى از فقهاء «الا ما ظهر» را حمل بر صورت اضطرار كرده اند يعنى الا آن زينتهاى كه از روى اضطرار ظاهر است، زن مىخواهد برود بازار، مىخواهد چيزى خريد كند دستش پيدا مىشود، مىخواهد ببيند طرف مقابل، قسمتى ازصورتش بايد پيدا باشد.
آنجا هم ما جواب داديم گفتيم آيه كجايش دارد عن اضطرار! آيه مىگويد آنچه که است این مجاز است می خواهد اضطرار باشد یا نباشد؛ و اين بيان امروز هم كه مورد مناقشه قرار داديم يعنى مىخواهد قصدى باشد، مىخواهد قصدى نباشد، بلكه صورت اختيار را دارد بيان مىكند يعنى زن زينت ظاهره را و به ملازمه مواضع زينت ظاهره ر اختياراً ابدا مىكند و هيچ اشكالى بر حسب اين آيه شريفه ندارد.
ما تا اينجا نكاتى كه مربوط به خود آيه بود بررسى كرديم، چند روايت در اينجا هست اين روايات را ببينيم كه از این روایات چه استفاده مىشود.
و في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر (علیه السلام) في قوله: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها فهي الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكف و السوار، و الزينة ثلاث: زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج، فأما زينة الناس فقد ذكرناه، و أما زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما أسفل منه و أما زينة للزوج فالجسد كله.
در این روایت «ما ظهر» را به این موارد تفسیر کرده است. «فهى الثياب و الكحل و الخاتم و الخضاب الكف و السوار».
اگر يك زنى شغلش كارگرى است «ما ظهر» او غیر از آن زنى است كه در خيابان دارد راه مىرود؛ اگر يك زنى شغلش اين است كارى بكند در يك جاى، فرض كنيد صورتش بيشتر باز باشد حتى يك مقدارى از موهای سرش هم پیدا باشد، این حرفها نه تنها فقیهانه نیست بلکه متفقهانه هم نیست. یعنی «ليس من شأن المتفقه فضلاً من الفقيه». اين «ما ظهر» يعنى زينتهاى كه ظاهر است عادتاً از زن، در همين مواردى است كه حالارواياتش هم بيان مىشود.
اما اين «ما ظهر» را معنا كرده است: «فهى الثياب» انسان لباس يك زنى را ببيند «كحل، خاتم، خضاب الكف و السوار» حنا و النگو بعد گفته «و الزينة ثلاث زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج فأما الزينة الناس فقد ذكرناه» زينت ناس همين ثياب و كحل و خضاب است، «اما لزينةالمحرم فموضع القلاده فما فوقها» موضع گردنبند و ما فوق او صورت و فوق او و موى سر «و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما اسفل منه» خلخال و آنچه كه پايينتر از خلخال است «و اما زينة الزوج فالجسد كله» زينت زوج تمام جسد است .
حالا اين روايت باز شاهد بر اين است كه وقتى مىگوييد كحل، انسان كه مىتواند چشمش را بپوشاند، خضاب كف حتى النگو را كه ميتواند بپوشاند اين كه ما من غير قصد ما معنا كنيم چه معنا دارد؟ اضطراراً معنا بكنيم، در اینجا اضطرار معنا ندارد، اينها اطلاق دارد نتيجه اين مىشود كه اين «ما ظهر» اطلاق دارد، چه ضرورت غير ضرورت، چه قصد و چه غير قصد.
يك نكته اى كه وجود دارد البته عرض مىكنم ما نمىخواهيم بحث كامل فقهى اين را اينجا تمام بكنيم ولى ما باشيم و آيه اگر ابداء «ما ظهر» زن ممکن است موجب تحريك ديگران بشود، آيا باز هم جايز است يا نه؟ ميگوييم استثناء اطلاق دارد، مىگوييم استثناء مىگويد «ما ظهر» ابدايش جايز است، ابدايش كه جايز شد آن روز عرض كرديم درخصوص اين مورد ملازمه است، اگر ابدايش جايز شد جواز نظر رجل هم هست باز تكرار مىكنم بين جواز الابداء و جواز النظر فى حد نفسه ملازمه نيست؛ مرد بدنش را ميتواند ابداء كند الا عورتينش را اما زن هم حق ندارد به بدن او نگاه بكند.
اما در خصوص اين آيه كه ميگويد زن كجاها را بپوشاند كه در آنجاهاى كه مىپوشاند هم ستر واجب است، هم نظر حرام است كجا را ابداء كند اينجا يك ملازمه عادى وجود دارد بين جواز ابداء و جواز النظر.
ما باشيم و استثناء در آيه اطلاق دارد، حالا زن مىداند اگر صورتش هم باز باشد بيرون برود ممكن است خوف فتنه بشود، اين براى زن حرام نيست ابداء. بلکه ديگرى كه دارد نظر مىكند اگر او دارد به فتنه مىافتد براى او حرام است. يا آنجايى كه موجب خوف و فتنه هم باشد براى او حرام است اما براى زن ابداء «ما ظهرش» ولو به اين نحو كه ديگرى هم دارد به فتنه مىافتد.
بايد دقت كنيد كه در مسئله فقهى همه جوانب ادله را بايد بررسى كرد اما اين استثناء اطلاق دارد. اين زينة الناس روشن شد كه زينة الناس همين هاست و عرض كرديم آيه اطلاق هم دارد، ما باشيم و اطلاق آيه اينها را بايد دقت كنيد مخلوط نشود، ما باشيم و اطلاق استثناء حتى زنى كه مختصرى آرايش ظاهرى مىكند اين استثناء مىگويد ابدايش اشكالى ندارد حالا اگر خوف فتنه بشود از باب اعانه بر اثم، در اعانه هم ما قصد را معتبر بدانيم اين با قصد اين كار را بكند حرام است يك امر ديگرى است.
نتيجه كه ما تا اینجا از بحث در اين آيه شريفه گرفتيم اين شد كه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا » وقتى كه (الا ما ظهر) را استثناء مىزند، «زينتهن» مىشود زينت باطنى.
نتيجه اين قسمت اين است كه زنها زينتهاى باطنى شان را نبايد ابداء بكنند. بعد كه دو مرتبه مىفرمايد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ» آن زينتهن يعنى همان زينت باطنى ، مرحوم آقاى خوئى مىفرمودند: اين جمله مكرر دوم «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ» اين زينتهن هم زينت ظاهرى را شامل مىشود و هم زینت باطنى را كه ما اشكالش را در جلسه قبل عرض كرديم.
آن وقت اگر بپرسيد كه بالاخره مجموع چه مىشود؟ مجموع اين مىشود آن اولى بعد الاستثناء نتيجه اين مىشود زينت باطنى شان را نبايد ابداء بكنند مطلقا حتى براى اقوام و خويشاوندان و محارم. دو مرتبه مىآيد از اين عام يعنى از اين حرمت ابداء زينت باطنى 12 گروه را استثناء مىكند، مىفرمايد الا براى اينها. و الا ما اگر اين استثناء 12 گروه رانداشتيم ما بوديم و آن قسمت اول، قسمت اول مىگويد: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» «ما ظهر» ابدايش هم براى اقوام، خويشاوندان و هم براى اجانب اشكال ندارد. ابداء زينت ظاهرى مطلقااشكال ندارد، اما ابداء زينت باطنى مطلقااشكال دارد هم براى اقوام و هم غير اقوام؛ اما بلا فاصله فرموده «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ » كه اين زينت مىشود زينت باطنى فقط، اين زينت باطنى را ابداء نكنند الا براى اين 12 گروه.
پس ببينيد! فرق بين بيان ما و مرحوم آقاى خوئى (قدس سره) اين شد كه ايشان نظر مبارك شان اين شد كه اين «زينتهن» دوم اعم است از زينت ظاهرى و باطنى؛ ماعرض مان اين است كه اين «زينتهن» دوم فقط مراد زينت باطنى است ديگر شامل زينت ظاهرى نمىشود. آن وقت مجموعاً اين شد زينت ظاهره كه مصاديقش را گفتيم انگشتر، كحل، خضاب و ... است در بعضى از روايات سوار النگو است و گفتيم اينها اشكالى ندارد.
و ما از راه ملازمه عرفيه گفتيم اگر نشان دادن انگشتر و زينت ظاهره اشكال ندارد پس ملازمه عرفى اش اين است كه ابداء مواضع اين زينت ظاهره هم اشكالى ندارد؛ نتيجه اين مىشود و جه وكفين كه دو موضع براى زينت ظاهره هستند بر حسب اين آيه شريفه اشكالى ندارد.
اينجا ما يك رواياتى در ذيل آيه شريفه داريم كه باز آنها رابايد بررسی کنیم. عرض كرديم اين آيه شريفه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» را فقهاء عامه و خاصه براى جواز نظر الرجل الى الوجه و الكفين استدلال كردهاند، هم براى حرمت نظر الرجل الى الوجه و الكفين استدلال شده است در ميان فقهاء خاصه همين كلام مرحوم آقاى خوئى بود كهبيان كرديم و مورد مناقشه قرار داديم.
در ميان علماء عامه، شافعى و حنبلىها اين دو گروه تصريح مىكنند به اين كه وجه و كفين من العورة، همانطورى كه ساير اجزاء بدن زن از عورت است وجه و كفين هم عنوان عورت را دارد.
وقتى که عورت شد پوشش هم واجب است و اگر پوشش واجب شد آن روز عرض كرديم هرجا ستر واجب باشد نظر هم حرام است، نظر غير به او حرام است.
اينها در استدلالشان مىگويند ما دو نوع زينت داريم، 1- زينت ذاتى.2 - زينت عرضى . از زينت ظاهرى به خلقيه تعبير مىكنند، از زينت عرضيه به زينت مكتسبه تعبير مىكنند. آن وقت نسبت به زینت ذاتی مىگويند: «وجه من الزينة الخلقيه بل هو اصل الجمال و مصدر الفتنه» اين استدلال را دارند، مىگويند وجه زينت ذاتى است و اصل جمال است. اصلاً براى اين كه ببينند يك زنى جمال دارد يانه، از راه وجهش او را شناسائى مىكنند و جه معیار برای تشخیص جمال هست. آن وقت زينت عرضى را مىگويند: «ما تحاوله المرأة فى تحسين خلقتها كالثياب و الحلى و الكحل و الخضاب» زينت عرضى آن است كه زن بالعرض بوسيله او خودش را تزيين مىكند، لباس زيبايى كه مىپوشد زيور آلاتى كه براى خودش قرار مىدهد.
بعد استدلالشان اين است مىگويند: «و الاية الكريمه منعة المرأة من ابداء الزينة مطلقا» یعنی «لا يبدين زينتهن» يعنى چه زينت ذاتى، چه زينت عرضى اصلاً زن نبايد ابداء زينت بكند. «و حرمت عليها ان تكشف شيئاً من اعضائها» ميگوييم پس اين« الا ما ظهر منها » چيست؟ مىگويند اين «الا ما ظهر منها» يك استثناى منقطعى است، به چه بيان؟ «الا ما ظهر منها» يعنى «الا ما ظهر بنفسه من غير قصد و اختيار، من غير قصد و لا عمد الا ما ظهر» يعنى ما ظهر بنفسه. مىگوييم مثال بزنيد براى «ماظهر بنفسه» چیست؟ مثل«ان یکشف الریح من نحرها او ساقها او شيىء من جسدها» يك بوى از بدن او، از ساق او یا از جسم او انتشار پيدا بكند اين مىشود «الا ما ظهر منها» .
خلاصه و نتیجه ی استدلال شافعىها و حنبلىها اين شد كه وجه و كفين هم از عورت و از زينت است بلكه از بزرگترين مصاديق زينت است؛ شارع هم دراين آيه شريفه مىفرمايد: «و لا يبدين زينتهن» و در نتيجه «زينتهن» اينجا را كه اينطور معنا مىكنند آن «زينتهن» بعد را هم قاعدتاً بايد همينطور معنا بكنند كه براى آن 12 گروه زينت خودشن را ابدا بكنند.
اشکال استاد محترم به استدلال علماء فرقین شافعی و حنبلی
اشكالى كه ما به اين بيان و استدلال داریم اين است كه: اولاً حمل كلمه «ما ظهر» بر ما ظهر من غير قصد و لا اختيار، اين حمل بر خلاف ظاهر است. يعنى ما ظهر بقصد يا ما ظهر عادتاً، ما ظهر را اينها ظاهراً استثناء منقطع مىگيرند كه ديگر آن كلمه «لا يبدين» بر سر اين در نيايد. چون اگر كلمه «لا يبدين» در بيايد ابداء بايد مستند به اختيار باشد، عدمش هم بايد مستند به اختيار باشد، حالا ما اگر استثناء را هم منقطع فرض كنيم ، حالا در قرآن كريم استثناء منقطع داريم مثل «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ. اِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[1] يا آيات ديگر مثل همين آيه شريفه «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» ما هم در بحثهاى فقهی مان به همين نتيجه رسيديم كه استثناء منقطع است؛ قرائن خوبی هم در این منقطع بودن استثناء است.حالا اصل اين كه استثناء منقطع در قرآن وجود دارد بحثى نيست؛ و افرادى مثل مرحوم سيد يزدى كه مخالفت كردند و گفتند استثناء منقطع مخالف با فصاحت و بلاغت است. نه؛ گاهى فصاحت اقتضا مىكند منقطع بودن استثناء را. اما بحث اين است كه «ما ظهر منها» را به چه قرينه اى شما حمل كرديد؟ ما ظهر بغير قصد، ما ظهر بغير عمد، ما ظهر بغير اختيار، اين «ما ظهر» ظهور در اين دارد که زن اختياراً آن مواضع آن زينتهاى كه عادتاً ظاهر است آنها را ابداء بكند اشكالى نداشته باشد، ما هيچ قرينه اى بر اين به غير عمد و بغير قصد كه اينها بيان كرده اند نداريم.
ثانياً: اگر مسئله عن غير قصد و عن غير عمد باشد نيازى به بيان ندارد؛ اگر زن تمام بدنش هم من غير قصد برای اجنبی مكشوف شد اصلاً اين«لا يبدين» معنايش اين است كه زن بايد مراقبت كند و ابداء نكند.
حالا يك زنى يقين كرد که در يك مکانی مرد وجود ندارد و عريان نشست، حالا تصادفاً آنجا يك مردى هم حاضر شد اينجا صدق ابداء نمىكند؛ حرامى را هم مرتكب نشده است. اين «الا ما ظهر» مىگويد اگر من غير قصد و اختيار باشد اصلاً نيازى به بيان ندارد؛ بلى قبلاً ما عرض كرديم بعضى از فقهاء «الا ما ظهر» را حمل بر صورت اضطرار كرده اند يعنى الا آن زينتهاى كه از روى اضطرار ظاهر است، زن مىخواهد برود بازار، مىخواهد چيزى خريد كند دستش پيدا مىشود، مىخواهد ببيند طرف مقابل، قسمتى ازصورتش بايد پيدا باشد.
آنجا هم ما جواب داديم گفتيم آيه كجايش دارد عن اضطرار! آيه مىگويد آنچه که است این مجاز است می خواهد اضطرار باشد یا نباشد؛ و اين بيان امروز هم كه مورد مناقشه قرار داديم يعنى مىخواهد قصدى باشد، مىخواهد قصدى نباشد، بلكه صورت اختيار را دارد بيان مىكند يعنى زن زينت ظاهره را و به ملازمه مواضع زينت ظاهره ر اختياراً ابدا مىكند و هيچ اشكالى بر حسب اين آيه شريفه ندارد.
ما تا اينجا نكاتى كه مربوط به خود آيه بود بررسى كرديم، چند روايت در اينجا هست اين روايات را ببينيم كه از این روایات چه استفاده مىشود.
بررسی روایت اول
يك روايتى است كه در تفسير على بن ابراهيم ، خود على بن ابراهيم مىگويد:و في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر (علیه السلام) في قوله: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها فهي الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكف و السوار، و الزينة ثلاث: زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج، فأما زينة الناس فقد ذكرناه، و أما زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما أسفل منه و أما زينة للزوج فالجسد كله.
در این روایت «ما ظهر» را به این موارد تفسیر کرده است. «فهى الثياب و الكحل و الخاتم و الخضاب الكف و السوار».
بیان نکته ای در رابطه با «ما ظهر»
من باز قبل از اينكه اين روايت را معنا كنم، يك نكتهى را يك روزى عرض كرديم راجع به اين «ما ظهر » باز تأكيد مىكنم «ما ظهر» معنايش اين نيست چون در بعضى از اين مقالاتى كه متأسفانه در بعضى از مجلاتى كه به اسم فقه است در حوزه خودمان چاپ مىشود آنجا ديدم كه نوشته «ما ظهر» يعنى ما ظهر نسبت به هر قومى، نسبت به هر شغلى.اگر يك زنى شغلش كارگرى است «ما ظهر» او غیر از آن زنى است كه در خيابان دارد راه مىرود؛ اگر يك زنى شغلش اين است كارى بكند در يك جاى، فرض كنيد صورتش بيشتر باز باشد حتى يك مقدارى از موهای سرش هم پیدا باشد، این حرفها نه تنها فقیهانه نیست بلکه متفقهانه هم نیست. یعنی «ليس من شأن المتفقه فضلاً من الفقيه». اين «ما ظهر» يعنى زينتهاى كه ظاهر است عادتاً از زن، در همين مواردى است كه حالارواياتش هم بيان مىشود.
ادامه ی بررسی روایت
در رابطه با سند روایت باید بگوییم که این سند اشكال دارد. چرا که ابى الجارود از اصحاب امام باقر (ع) است و على بن ابراهيم شايد چهار پنج طبقه بين او و ابى الجارود بايد فاصله باشد و از اين جهت روايت سندش اشكال دارد.اما اين «ما ظهر» را معنا كرده است: «فهى الثياب» انسان لباس يك زنى را ببيند «كحل، خاتم، خضاب الكف و السوار» حنا و النگو بعد گفته «و الزينة ثلاث زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج فأما الزينة الناس فقد ذكرناه» زينت ناس همين ثياب و كحل و خضاب است، «اما لزينةالمحرم فموضع القلاده فما فوقها» موضع گردنبند و ما فوق او صورت و فوق او و موى سر «و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما اسفل منه» خلخال و آنچه كه پايينتر از خلخال است «و اما زينة الزوج فالجسد كله» زينت زوج تمام جسد است .
حالا اين روايت باز شاهد بر اين است كه وقتى مىگوييد كحل، انسان كه مىتواند چشمش را بپوشاند، خضاب كف حتى النگو را كه ميتواند بپوشاند اين كه ما من غير قصد ما معنا كنيم چه معنا دارد؟ اضطراراً معنا بكنيم، در اینجا اضطرار معنا ندارد، اينها اطلاق دارد نتيجه اين مىشود كه اين «ما ظهر» اطلاق دارد، چه ضرورت غير ضرورت، چه قصد و چه غير قصد.
يك نكته اى كه وجود دارد البته عرض مىكنم ما نمىخواهيم بحث كامل فقهى اين را اينجا تمام بكنيم ولى ما باشيم و آيه اگر ابداء «ما ظهر» زن ممکن است موجب تحريك ديگران بشود، آيا باز هم جايز است يا نه؟ ميگوييم استثناء اطلاق دارد، مىگوييم استثناء مىگويد «ما ظهر» ابدايش جايز است، ابدايش كه جايز شد آن روز عرض كرديم درخصوص اين مورد ملازمه است، اگر ابدايش جايز شد جواز نظر رجل هم هست باز تكرار مىكنم بين جواز الابداء و جواز النظر فى حد نفسه ملازمه نيست؛ مرد بدنش را ميتواند ابداء كند الا عورتينش را اما زن هم حق ندارد به بدن او نگاه بكند.
اما در خصوص اين آيه كه ميگويد زن كجاها را بپوشاند كه در آنجاهاى كه مىپوشاند هم ستر واجب است، هم نظر حرام است كجا را ابداء كند اينجا يك ملازمه عادى وجود دارد بين جواز ابداء و جواز النظر.
ما باشيم و استثناء در آيه اطلاق دارد، حالا زن مىداند اگر صورتش هم باز باشد بيرون برود ممكن است خوف فتنه بشود، اين براى زن حرام نيست ابداء. بلکه ديگرى كه دارد نظر مىكند اگر او دارد به فتنه مىافتد براى او حرام است. يا آنجايى كه موجب خوف و فتنه هم باشد براى او حرام است اما براى زن ابداء «ما ظهرش» ولو به اين نحو كه ديگرى هم دارد به فتنه مىافتد.
بايد دقت كنيد كه در مسئله فقهى همه جوانب ادله را بايد بررسى كرد اما اين استثناء اطلاق دارد. اين زينة الناس روشن شد كه زينة الناس همين هاست و عرض كرديم آيه اطلاق هم دارد، ما باشيم و اطلاق آيه اينها را بايد دقت كنيد مخلوط نشود، ما باشيم و اطلاق استثناء حتى زنى كه مختصرى آرايش ظاهرى مىكند اين استثناء مىگويد ابدايش اشكالى ندارد حالا اگر خوف فتنه بشود از باب اعانه بر اثم، در اعانه هم ما قصد را معتبر بدانيم اين با قصد اين كار را بكند حرام است يك امر ديگرى است.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ شعراء: 88 و 89.
نظری ثبت نشده است .