موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۰
شماره جلسه : ۳۳
چکیده درس
-
بررسی مسلک محقق نراقی به روایات برای جواز تکرر نظر به کفین و وجه زن بدون ریبه
-
خلاصه مباحث گذشته
-
بررسی روایات
-
حدیث اول
-
اشکال به مرحوم صاحب جواهر
-
حدیث دوم
-
حدیث سوم
-
بررسی کلام مرحوم نراقی
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
مرحوم محقق نراقى (قدس سره)[1] از فقهایى هست که قائل به جواز ابداء وجه و كفين زن است، و نظر مرد به وجه و كفين زن را جايز مىدانند.
تعبيرى كه در كتاب مستند الشيعه دارد: « و منها: النظر إلى وجه سائر النساء الأجنبيّات و أكفّهنّ، فإنّه يجوز و لو مكرّرا» قائل به اين است كه نظر به و جه وکفیین جايز است ولو مكرراً، مقيد به يك بار و دوبار هم نيست.
آن وقت مىفرمايد: «شيخ در نهاية و در تبيان (دو كتاب حديثى خودش) و مرحوم كلينى و جماعتى از متأخرين مثل مرحوم سبزوارى و عده زيادى اين نظريه را قائل شدهاند.» آن وقت در استدلال بر اين مدعا علاوه بر اين كه ايشان از آيه شريفه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا » همين را فهميده است ( ابداء وجه و كفيین اشكالى ندارد) به روايات زيادى تمسك كرده است. تعدادی از آن روايات تا بحال خوانده شده است اما بعضى از آنها شايد اين از مختصات مرحوم نراقى بوده كه به آن استدلال كردهاند.
روايات در و سائل الشیعه کتاب الطهارة، ابواب غسل الميت، باب 22.
عنوان باب اين است: «بَابُ اسْتِحْبَابِ تَغْسِيلِ الرَّجُلِ الْمَرْأَةَ الَّتِي لَا يُوجَدُ لَهَا امْرَأَةٌ وَ لَا ذُو مَحْرَمٍ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ بِأَنْ يَصُبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ أَوْ يَغْسِلَ وَجْهَهَا وَ كَفَّيْهَا أَوْ يُيَمِّمَهَا وَ كَذَا الرَّجُلُ» یعنی در جاى كه زنى فوت مىكند، زن و يا محرمى كه او را غسل بدهد نباشد. رواياتى داريم كه مرد اجنبى آب من وراء الثياب بر آن زن بريزد اما وجه و كفين را تغسيل بكند خود وجه و كفين را، آن وقت مرحوم نراقى مىخواهند بفرمايند معلوم مىشود كه نظر به وجه و كفين مانعى ندارد. و الا اگر نظر به وجه و كفين اشكال داشت آن هم بايد مثل بقيه اعضاء بدن باشد و من وراء الثياب باشد اما در خصوص وجه و كفين من وراء الثياب لازم نيست.
در رابطه با زنى كه در سفر با رجالى است كه در ميان آن رجال برای زن محرمى نيست و زن ديگرى هم وجود ندارد و زن می میرد. حال با اين زنى كه مرده چكار بكنند؟
مىدانيد که مسئله اجنبى و اجنبيه اختصاص به حيات ندارد، اينطور نيست كه اگر يك زنى از دنيا رفت بگوييم حالا اين زن ديگر عنوان اجنبيه را ندارد؛ مىشود به اعضاء بدنش نگاه كرد، فتواى فقهاء هم بر همين است كه نگاه كردن به نا محرم فرقى بين زمان حیات و ممات ندارد.
همانطورى كه نگاه كردن به عورت مطلقا حرام است (غیر از زن و شوهر ) اما بر دیگران که نظرش حرام است بین حیات و ممات فرقی نیست. اینطور نیست که بگوییم حالا كه اين زن ازدنيا رفته شده كالجوامد و اين ديگر اصلاً محرميت و نا محرميت معنا ندارد، نه نظر به او حرام است.
در اين روايت دارد: «قال يغسل منها ما اوجب الله عليه التيمم» - آن مواضعى كه بعنوان تيمم واجب است بايد تغسيل بشود «و لا تمس و لا يكشف لها شىء من محاسنها التى امرالله بسترها» آن محاسنى كه خداوند امر به سترش كرده است يعنى زينت باطنه آن محاسنى را كه خداوند امر به سترش كرده است او نبايد مكشوف بشود باز سؤال مىكند «قلت فكيف يصنع بها؟ قال: يغسل بطن كفيها» اول بطن دست هايش را مىشويند اما نبايد مس بشود، چون اينهايى هم كه مىگويند نظر به وجه و كفين جايز است نمىگويند مسش هم جايز است نظر جايز است، «يغسل بطنه كفيها ثم يغسل وجهها» بعد صورتش غسل داده مىشود، مرتبه سوم «ثم يغسل ظهر كفيها» حالا مىآيند روى دست چون در تيمم اول كف دست روى خاك زده مىشود بعد صورت و بعد هم روى دست عين همين مراحل تيمم را بايد بعنوان تغسيل راجع به زن اجنبيه انجام بشود. پس معلوم مىشود وجه و كفين زن هم ابدايش جايز است و هم اينكه نظر اجنبى به او جايز است.
بلكه در روايت اين قيد «من محاسنها التى امر الله بسترها» خود همين قید، اگر ما آن بقيه را هم نداشتيم «من محاسنها التى امر الله بسترها» موى زن هست، گردن زن است، بدن زن است، خودش مفهوم دارد يعنى يك مواضعى است كه سترش واجب نيست، خود او مفهوم دارد علاوه بر اينكه تصريح كرده به اين مواضع تيمم خود آن من مواضعها التى امرالله بسترها اين هم وجود دارد.
على اى حال نمىشود از روايت يك ظهورى استفاده كرد كه اصلاً شارع مىخواهد بگوید وجه و کفین مستثنی است چون مربوط به حالت اضطرار و نبودن محرم و زن ديگرى هست.
روایت در رابطه با زنى كه محرمى ندارد و در يك جاى هست كه فقط مرد است و اين زن مرد «فقال: إِذاً يدخل ذلك عليهم و لكن يغسلون كفيها» اين در بعضى از نسخ اذا دارد، در كتاب تهذيب بصورت اذاً آمده است «اذاً يدخل ذلك عليهم» يك كارى است كه بگويم مشكل مىشود بر اينها، امرى است كه مهم مىشود بمعناى داخل در مقابل معناى خروج نيست، اذاً يدخل ذلك عليهم يك كار مشكلى است حالا چكار كند؟ مىفرمايد و لكن يغسلون كفيها كفينش را تغسيل كند، منتها اينجا صحبت از وجه نكرده است.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ خُرَّزَادَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) يَقُولُ إِذَا مَاتَتِ الْمَرْأَةُ مَعَ قَوْمٍ لَيْسَ لَهَا فِيهِمْ مَحْرَمٌ يَصُبُّونَ الْمَاءَ عَلَيْهَا صَبّاً وَ رَجُلٌ مَاتَ مَعَ نِسْوَةٍ لَيْسَ فِيهِنَّ لَهُ مَحْرَمٌ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يَصْبُبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) بَلْ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَمْسَسْنَ مِنْهُ مَا كَانَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَنْظُرْنَ مِنْهُ إِلَيْهِ وَ هُوَ حَيٌّ فَإِذَا بَلَغْنَ الْمَوْضِعَ الَّذِي لَا يَحِلُّ لَهُنَّ النَّظَرُ إِلَيْهِ وَ لَا مَسُّهُ وَ هُوَ حَيٌّ صَبَبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً.[4]
یعنی اگر يك زنى بميرد، زن در ميان نباشد فقط مردها باشد، يا مردى بميرد مرد ديگر در ميان نباشد كه او را غسل بدهد « فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يَصْبُبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) بَلْ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَمْسَسْنَ مِنْهُ مَا كَانَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَنْظُرْنَ مِنْهُ إِلَيْهِ وَ هُوَ حَيٌّ» - براى اين زنها حلال است كه مس كننند آنچه را كه نظر كردن به او - و هو حى- در حالى كه آن مرد زنده بود آنچه كه نظر كردن به او براى آنها حلال است « حَيٌّ فَإِذَا بَلَغْنَ الْمَوْضِعَ الَّذِي لَا يَحِلُّ لَهُنَّ النَّظَرُ إِلَيْهِ وَ لَا مَسُّهُ وَ هُوَ حَيٌّ صَبَبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً» اما اگر به آن مواضعى رسيدند كه مس و نظر به آن مواضع جايز نيست آنجا فقط همينطور آب را بريزند كه ظاهرش هم اين است كه از وراء الثياب هم بايد بريزد.
حالا اين روايت را مرحوم نراقى هم آورده است، مرحوم نراقى مىفرمايند «و نحوها رواية ابى سعيد» ولو در وسائل نوشته أبى بصير اما در بعضى از نسخ راوی اين روايت را ابى السعيد قرار داده است، بعد كه مرحوم نراقى روايت را نقل مىكند، مىفرمايد : « دلّت على حلّية النظر على بعض أعضائه، و لا أقلّ من الوجه و الكفّين إجماعا.» دلالت دارد بر حليت نظر در بعضى از اعضاء مرد ضمير مذكر آورده است - و لاا قل من الوجه و الكفين.
نراقى مىفرمايد: «وجه و كفين» است بالاجماع يعنى متیقنش اين است. يعنى در مورد مرد ديگر ندارد كه «المرء كله عورة» المرأة داریم اما در مورد مرد نداریم، وجه و كفين مرد را بالاجماع زن مىتواند نظر بكند.
حالا بفرمايد اگر اينطور است ملازمه دارد و اين طرفش هم هست، البته اين تعبير ملازمه را نكرده ايشان ولى اگر بخواهد استدلال بكند چاره ای غير از اين ندارد، كه يا بگوييد اجماع داريم يا ملازمه داريم كه اگر زن به وجه وكفيين مرد جایز است نگاه بكند، مرد هم مىتواند به وجه و كفين زن نگاه بكند. استدلال به اين روايت أبى بصير يا ابى سعيد بر همين بيانى كه عرض كرديم متوقف است. اما اين ملازمه هيچ وجهى ندارد! نه ملازمه فتوايى است كه بگوييم علماء اجماع بر اين ملازمه دارند، نه ملازمه غير فتواى است.
تعبيرى كه در كتاب مستند الشيعه دارد: « و منها: النظر إلى وجه سائر النساء الأجنبيّات و أكفّهنّ، فإنّه يجوز و لو مكرّرا» قائل به اين است كه نظر به و جه وکفیین جايز است ولو مكرراً، مقيد به يك بار و دوبار هم نيست.
آن وقت مىفرمايد: «شيخ در نهاية و در تبيان (دو كتاب حديثى خودش) و مرحوم كلينى و جماعتى از متأخرين مثل مرحوم سبزوارى و عده زيادى اين نظريه را قائل شدهاند.» آن وقت در استدلال بر اين مدعا علاوه بر اين كه ايشان از آيه شريفه «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا » همين را فهميده است ( ابداء وجه و كفيین اشكالى ندارد) به روايات زيادى تمسك كرده است. تعدادی از آن روايات تا بحال خوانده شده است اما بعضى از آنها شايد اين از مختصات مرحوم نراقى بوده كه به آن استدلال كردهاند.
بررسی روایات
حالا با نقل این روایات ببينيم که آيا این روایات قابلیت برای استدلال را دارند یا خیر!روايات در و سائل الشیعه کتاب الطهارة، ابواب غسل الميت، باب 22.
عنوان باب اين است: «بَابُ اسْتِحْبَابِ تَغْسِيلِ الرَّجُلِ الْمَرْأَةَ الَّتِي لَا يُوجَدُ لَهَا امْرَأَةٌ وَ لَا ذُو مَحْرَمٍ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ بِأَنْ يَصُبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ أَوْ يَغْسِلَ وَجْهَهَا وَ كَفَّيْهَا أَوْ يُيَمِّمَهَا وَ كَذَا الرَّجُلُ» یعنی در جاى كه زنى فوت مىكند، زن و يا محرمى كه او را غسل بدهد نباشد. رواياتى داريم كه مرد اجنبى آب من وراء الثياب بر آن زن بريزد اما وجه و كفين را تغسيل بكند خود وجه و كفين را، آن وقت مرحوم نراقى مىخواهند بفرمايند معلوم مىشود كه نظر به وجه و كفين مانعى ندارد. و الا اگر نظر به وجه و كفين اشكال داشت آن هم بايد مثل بقيه اعضاء بدن باشد و من وراء الثياب باشد اما در خصوص وجه و كفين من وراء الثياب لازم نيست.
حدیث اول
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي الْمَرْأَةِ تَكُونُ فِي السَّفَرِ مَعَ الرِّجَالِ لَيْسَ فِيهِمْ لَهَا ذُو مَحْرَمٍ وَ لَا مَعَهُمُ امْرَأَةٌ فَتَمُوتُ الْمَرْأَةُ مَا يُصْنَعُ بِهَا؟ قَالَ: يُغْسَلُ مِنْهَا مَا أَوْجَبَ اللهُ عَلَيْهِ التَّيَمُّمَ وَ لَا تُمَسُّ وَلَا يُكْشَفُ لَهَا شَيْءٌ مِنْ مَحَاسِنِهَا الَّتِي أَمَرَ اللهُ بِسَتْرِهَا قُلْتُ فَكَيْفَ يُصْنَعُ بِهَا قَالَ يُغْسَلُ بَطْنُ كَفَّيْهَا ثُمَّ يُغْسَلُ وَجْهُهَا ثُمَّ يُغْسَلُ ظَهْرُ كَفَّيْهَا.[2]در رابطه با زنى كه در سفر با رجالى است كه در ميان آن رجال برای زن محرمى نيست و زن ديگرى هم وجود ندارد و زن می میرد. حال با اين زنى كه مرده چكار بكنند؟
مىدانيد که مسئله اجنبى و اجنبيه اختصاص به حيات ندارد، اينطور نيست كه اگر يك زنى از دنيا رفت بگوييم حالا اين زن ديگر عنوان اجنبيه را ندارد؛ مىشود به اعضاء بدنش نگاه كرد، فتواى فقهاء هم بر همين است كه نگاه كردن به نا محرم فرقى بين زمان حیات و ممات ندارد.
همانطورى كه نگاه كردن به عورت مطلقا حرام است (غیر از زن و شوهر ) اما بر دیگران که نظرش حرام است بین حیات و ممات فرقی نیست. اینطور نیست که بگوییم حالا كه اين زن ازدنيا رفته شده كالجوامد و اين ديگر اصلاً محرميت و نا محرميت معنا ندارد، نه نظر به او حرام است.
در اين روايت دارد: «قال يغسل منها ما اوجب الله عليه التيمم» - آن مواضعى كه بعنوان تيمم واجب است بايد تغسيل بشود «و لا تمس و لا يكشف لها شىء من محاسنها التى امرالله بسترها» آن محاسنى كه خداوند امر به سترش كرده است يعنى زينت باطنه آن محاسنى را كه خداوند امر به سترش كرده است او نبايد مكشوف بشود باز سؤال مىكند «قلت فكيف يصنع بها؟ قال: يغسل بطن كفيها» اول بطن دست هايش را مىشويند اما نبايد مس بشود، چون اينهايى هم كه مىگويند نظر به وجه و كفين جايز است نمىگويند مسش هم جايز است نظر جايز است، «يغسل بطنه كفيها ثم يغسل وجهها» بعد صورتش غسل داده مىشود، مرتبه سوم «ثم يغسل ظهر كفيها» حالا مىآيند روى دست چون در تيمم اول كف دست روى خاك زده مىشود بعد صورت و بعد هم روى دست عين همين مراحل تيمم را بايد بعنوان تغسيل راجع به زن اجنبيه انجام بشود. پس معلوم مىشود وجه و كفين زن هم ابدايش جايز است و هم اينكه نظر اجنبى به او جايز است.
بلكه در روايت اين قيد «من محاسنها التى امر الله بسترها» خود همين قید، اگر ما آن بقيه را هم نداشتيم «من محاسنها التى امر الله بسترها» موى زن هست، گردن زن است، بدن زن است، خودش مفهوم دارد يعنى يك مواضعى است كه سترش واجب نيست، خود او مفهوم دارد علاوه بر اينكه تصريح كرده به اين مواضع تيمم خود آن من مواضعها التى امرالله بسترها اين هم وجود دارد.
اشکال به مرحوم صاحب جواهر
لكن نكتهى كه در اينجا مطرح است اين است كه در اين روايت فرض اين شده كه هيچ زنى وجود ندارد، هيچ محرمى هم نيست آيا در حال اختيار هم مىشود اين را گفت؟ يعنى در حال اختيار كه اگر يك زنى مرد، زن ديگرى هم وجود دارد يا محرم وجود دارد، ما مىتوانيم بگوييم اجنبى نسبت به وجه و كفينش مىتواند اين كار را انجام بدهد؛ ظاهرا در حال اختيار اين چنين نباشد و اگر ما گفتيم اين مربوط به حال اضطرار است و مربوط به اين است كه غسل زن به يك نحوى انجام بشود ممكن است بگوييم شارع در اين مورد غسل اجازه داده كه بجاى اينكه اگر مىشد محرمى بود كه بايد او را تيمم بدهد بايد او انجام بدهد اما حالايى كه نيست مواضع تيمم را اضطراراً اين شخص بيايد انجام بدهد.على اى حال نمىشود از روايت يك ظهورى استفاده كرد كه اصلاً شارع مىخواهد بگوید وجه و کفین مستثنی است چون مربوط به حالت اضطرار و نبودن محرم و زن ديگرى هست.
حدیث دوم
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: مَضَى صَاحِبٌ لَنَا يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) عَنِ الْمَرْأَةِ تَمُوتُ مَعَ رِجَالٍ لَيْسَ فِيهِمْ ذُو مَحْرَمٍ؛ هَلْ يُغَسِّلُونَهَا وَ عَلَيْهَا ثِيَابُهَا؟ فَقَالَ إِذاً يُدْخَلَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ لَكِنْ يَغْسِلُونَ كَفَّيْهَا.[3]روایت در رابطه با زنى كه محرمى ندارد و در يك جاى هست كه فقط مرد است و اين زن مرد «فقال: إِذاً يدخل ذلك عليهم و لكن يغسلون كفيها» اين در بعضى از نسخ اذا دارد، در كتاب تهذيب بصورت اذاً آمده است «اذاً يدخل ذلك عليهم» يك كارى است كه بگويم مشكل مىشود بر اينها، امرى است كه مهم مىشود بمعناى داخل در مقابل معناى خروج نيست، اذاً يدخل ذلك عليهم يك كار مشكلى است حالا چكار كند؟ مىفرمايد و لكن يغسلون كفيها كفينش را تغسيل كند، منتها اينجا صحبت از وجه نكرده است.
حدیث سوم
كه اين روايت را باز مرحوم نراقى در مستند آورده است.وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ خُرَّزَادَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) يَقُولُ إِذَا مَاتَتِ الْمَرْأَةُ مَعَ قَوْمٍ لَيْسَ لَهَا فِيهِمْ مَحْرَمٌ يَصُبُّونَ الْمَاءَ عَلَيْهَا صَبّاً وَ رَجُلٌ مَاتَ مَعَ نِسْوَةٍ لَيْسَ فِيهِنَّ لَهُ مَحْرَمٌ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يَصْبُبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) بَلْ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَمْسَسْنَ مِنْهُ مَا كَانَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَنْظُرْنَ مِنْهُ إِلَيْهِ وَ هُوَ حَيٌّ فَإِذَا بَلَغْنَ الْمَوْضِعَ الَّذِي لَا يَحِلُّ لَهُنَّ النَّظَرُ إِلَيْهِ وَ لَا مَسُّهُ وَ هُوَ حَيٌّ صَبَبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً.[4]
یعنی اگر يك زنى بميرد، زن در ميان نباشد فقط مردها باشد، يا مردى بميرد مرد ديگر در ميان نباشد كه او را غسل بدهد « فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يَصْبُبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) بَلْ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَمْسَسْنَ مِنْهُ مَا كَانَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَنْظُرْنَ مِنْهُ إِلَيْهِ وَ هُوَ حَيٌّ» - براى اين زنها حلال است كه مس كننند آنچه را كه نظر كردن به او - و هو حى- در حالى كه آن مرد زنده بود آنچه كه نظر كردن به او براى آنها حلال است « حَيٌّ فَإِذَا بَلَغْنَ الْمَوْضِعَ الَّذِي لَا يَحِلُّ لَهُنَّ النَّظَرُ إِلَيْهِ وَ لَا مَسُّهُ وَ هُوَ حَيٌّ صَبَبْنَ الْمَاءَ عَلَيْهِ صَبّاً» اما اگر به آن مواضعى رسيدند كه مس و نظر به آن مواضع جايز نيست آنجا فقط همينطور آب را بريزند كه ظاهرش هم اين است كه از وراء الثياب هم بايد بريزد.
حالا اين روايت را مرحوم نراقى هم آورده است، مرحوم نراقى مىفرمايند «و نحوها رواية ابى سعيد» ولو در وسائل نوشته أبى بصير اما در بعضى از نسخ راوی اين روايت را ابى السعيد قرار داده است، بعد كه مرحوم نراقى روايت را نقل مىكند، مىفرمايد : « دلّت على حلّية النظر على بعض أعضائه، و لا أقلّ من الوجه و الكفّين إجماعا.» دلالت دارد بر حليت نظر در بعضى از اعضاء مرد ضمير مذكر آورده است - و لاا قل من الوجه و الكفين.
بررسی کلام مرحوم نراقی
الان بحث ما در اين است كه آيا زن وجه و كفين خودش را مىتواند ابداء كند و آشكار كند و در نتيجه ملازمهى با جواز نظر رجل به وجه و كفين هست يانه! گويا مرحوم نراقى مىخواهند اينطور بگويند كه اگر گفتيم زن به وجه و كفين مرد مىتواند نگاه بكند، ملازمه دارد با اينكه مرد هم بتواند به وجه و كفين زن نگاه بكند؛ گويا از همين عبارتی که در ذيل آوردهاند، مىخواهند بفرمايند اگر ما از يك روايتى استفاده كرديم كه زن به وجه و كفين مرد مىتواند نظر بكند اين ملازمه دارد با اينكه مرد هم بتواند به وجه و كفين زن نگاه بكند. آن وقت مىفرمايند در اين روايت امام مىفرمايد: «يحل لهن ان يمسسن منه» براى زنها حلال است كه مس كنند «ما كان يحل لهن ان ينظرن منه اليه و هو حى» آن مواضعى را كه زن مىتواند در زمان حیات مرد به آن مواضع نگاه بكند چيست؟نراقى مىفرمايد: «وجه و كفين» است بالاجماع يعنى متیقنش اين است. يعنى در مورد مرد ديگر ندارد كه «المرء كله عورة» المرأة داریم اما در مورد مرد نداریم، وجه و كفين مرد را بالاجماع زن مىتواند نظر بكند.
حالا بفرمايد اگر اينطور است ملازمه دارد و اين طرفش هم هست، البته اين تعبير ملازمه را نكرده ايشان ولى اگر بخواهد استدلال بكند چاره ای غير از اين ندارد، كه يا بگوييد اجماع داريم يا ملازمه داريم كه اگر زن به وجه وكفيين مرد جایز است نگاه بكند، مرد هم مىتواند به وجه و كفين زن نگاه بكند. استدلال به اين روايت أبى بصير يا ابى سعيد بر همين بيانى كه عرض كرديم متوقف است. اما اين ملازمه هيچ وجهى ندارد! نه ملازمه فتوايى است كه بگوييم علماء اجماع بر اين ملازمه دارند، نه ملازمه غير فتواى است.
اصلاً وجهى ما براى اين ملازمه نداريم، اصلاً اين روايت دلالت بر جواز نظر رجل به وجه و كفين زن ندارد، امام (ع) در جواب فقط مىفرمايند: «بل يحل لهن ان يمسسن منه ما كان يحل لهن أن ينظرن منه اليه و هو حى» اصلاً چه بسا ما بگوييم چون در سؤال سائل هردو است، هم جاى كه زنى بميرد و زن محرمى نباشد و هم جای که مردى بميرد و مرد مماثل نباشد، امام در جواب فقط آنجايى كه مردى مرده و مماثل ندارد، مىفرمايد: زن هم مس كند منتها وجه و كفين را.
«ما يحل لهن ان ينظرن اليه و هو حى» اما آن طرف قضيه آنجايى كه زن بميرد و زن ديگرى نيست، امام اصلاً بيان نفرمودند او را! و چه بسا بگوييم مفهومش دلالت بر اين دارد كه نه، در باب غسل، زن مىتواند وجه و كفين مرد را بشويد اما مرد نمىتواند وجه و كفين زن را بشويد.
نتيجه كه امروز گرفتيم : عرض كرديم مرحوم نراقى از قائلين به جواز است، مىفرمايند: «مكرر هم مىشود نگاه كند».
البته مسئله ريبه و تلذذ را بحث كرديم، اما ايشان هم علاوه بر آيه رواياتى هم كه ما قبلاً آورده بوديم آنها را آوردهاند، استدلال كردهاند روايات خوبى هم هست اما اين روايات باب تغسيل ميت آنجايى كه مماثل وجود ندارد اينها را ما نمىتوانيم بعنوان دليل، یعنی اگر ما آن ادله قبلى را نداشتيم اينها بعنوان دليل براى استنباط و نظر نمىتواند واقع بشود فوقش اين است كه حالا بعضى از اينها را ما بعنوان مؤيد قرار بدهيم.
«ما يحل لهن ان ينظرن اليه و هو حى» اما آن طرف قضيه آنجايى كه زن بميرد و زن ديگرى نيست، امام اصلاً بيان نفرمودند او را! و چه بسا بگوييم مفهومش دلالت بر اين دارد كه نه، در باب غسل، زن مىتواند وجه و كفين مرد را بشويد اما مرد نمىتواند وجه و كفين زن را بشويد.
نتيجه كه امروز گرفتيم : عرض كرديم مرحوم نراقى از قائلين به جواز است، مىفرمايند: «مكرر هم مىشود نگاه كند».
البته مسئله ريبه و تلذذ را بحث كرديم، اما ايشان هم علاوه بر آيه رواياتى هم كه ما قبلاً آورده بوديم آنها را آوردهاند، استدلال كردهاند روايات خوبى هم هست اما اين روايات باب تغسيل ميت آنجايى كه مماثل وجود ندارد اينها را ما نمىتوانيم بعنوان دليل، یعنی اگر ما آن ادله قبلى را نداشتيم اينها بعنوان دليل براى استنباط و نظر نمىتواند واقع بشود فوقش اين است كه حالا بعضى از اينها را ما بعنوان مؤيد قرار بدهيم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ و منها: النظر إلى وجه سائر النساء الأجنبيّات و أكفّهنّ، فإنّه يجوز و لو مكرّرا عند الشيخ في النهاية و التبيان و كتابي الحديث، بل الكليني، و جماعة من المتأخّرين.
للآية بضميمة الروايات، كالمرويّ في تفسير القمّي المتقدّم. (مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج16، ص: 46.)
[2] ـ وسائل الشيعة، ج2، ص: 522 ح1.
[3] ـ وسائل الشيعة، ج2، ص: 523 ح2.
[4] ـ وسائل الشيعة، ج2، ص: 525 ح10.
نظری ثبت نشده است .