موضوع: نکاح
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۰/۲۹
شماره جلسه : ۱
-
1ـ آيهي 32 و 33 سورهي نور
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
سال گذشته مباحثي را پيرامون آيات شريفهي خمس و حجاب مطرح کرديم؛ به دنبال آيات حجاب، مناسب ديديم آياتي كه در مورد نكاح در قرآن كريم آمده، و آياتي كه مقداري در مورد زنان مطرح شده و احكامي را در مورد زنان عنوان كرده است، را ان شاء الله بيان كنيم؛ و ببينيم مستفاد از قرآن كريم چيست؟
1ـ آيهي 32 و 33 سورهي نور
اوّلين آيهاي كه در اين بحث ميخواهيم شروع كنيم، آيه 32 و 33 از سوره مباركه نور است (وَأَنكِحُوا۟ ٱلْأَيَٰمَىٰ مِنكُمْ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ ۚ إِن يَكُونُوا۟ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِۦ ۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌۭ وَلْيَسْتَعْفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِۦ ...).اين آيات نكات فراوان فقهي دارد؛ آيا از اين آيه استفاده مي شود كه انكاح و تزويج صورت گيرد؛ يعني ديگران، ديگران را تزويج كنند و آنها را به ازدواج در بياورند. آيا انكاح واجب است يا واجب نيست؟آيا از آيه شريفه استفاده ميشود كه بر ديگران انكاح جوانان واجب است؟ و اگر استفادهي وجوب شد، مخاطب كيست؟ (وَأَنكِحُوا۟)آيا خطاب به جميع مسلمانهاست، يا مخاطب خصوص اولياي جوانهاست؛ پدر و مادر و كساني كه عنوان اوليا دارند، و يا اصلاً خطاب متوجه به خود ازواج است؛ خودشان ازدواج بين خودشان را محقق بكنند؟ اين هم نکتهي دوّم. نكته سوم كه اين نكته عمدتا در آيه دوم است؛ برخي از علماي اهل سنت از آيه دوم استفاده كردهاند نکاح متعه باطل است. چون در آيه بعد ميفرمايد (وَلْيَسْتَعْفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًاحَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِۦ)کساني كه قدرت بر نكاح ندارند، قدرت ندارند نفقه بدهند، قدرت ندارند مهريهاي مقرر كنند، بايد عفت را پيشه خود بسازند و استعفاف داشته باشند، تا اينكه خداوند اينها را از فضل خودش بينياز كند. و نكات فراوان ديگري در اين آيه شريفه از حيث فقهي وجود دارد که آيا از آيه استفاده ميشود بكري كه بالغ است وليّ او ميتواند وي را بر نكاح اجبار كند، ولو اينكه خودش رضايت به آن نداشته باشد؟ چون در آيه دارد (إِن يَكُونُوا۟ فُقَرَآءَ ). بعضي از فقها گفتهاند بعيد نيست از آيه استفاده كنيم فقر ميتواند يكي از اسباب فسخ نكاح باشد. اينها نكات متعددي است كه ان شاء الله به ترتيب مورد بحث قرار ميدهيم.
بررسي لغات و معناي آيهي شريفه
ابتدا آيه را معنا ميكنيم. «ايامي» که در آيه آمده، جمع «ايم» است که يعني «من لا زوج له، رجل كان أو إمرأةً، ذكر كان أو أنثی، ثيّباً كان أو بكراً» كسي كه همسر ندارد؛ مردي كه زن ندارد يا زني كه شوهر ندارد؛ چه اين زن بكر باشد يا بکر نباشد. در لسان العرب ميگويد «الأيامی الذين لا أزواج لهم من الرجال والنساء». در كتاب المنجدآمده است: «آم يئيم أيمه و أيوما و أيمن الرجل من زوجته» ، «ايم» يعني مردي که زنش را از دست داد؛ حالا يا با طلاق از دست بدهد يا زن بميرد. و «آمت المرأة من زوجها» يعني زن شوهرش را از دست بدهد و بدون شوهر شود. «أيامي» در اصل «أيائيم» بوده است. ابن سكّيت نقل ميكند: «ايامي» «ايايم» بوده، فنقلت الميم إلی موضع الهمزة ميم بهجاي همزه رفته است ثمّ قلبت الهمزة أيضاً همزه هم به الف قلب شده است وفتحت الميم تخفيفاً ميم را نيز از باب تخفيف مفتوح كردند. «أيم الله» هم به معناي قسم آمده است؛ ولي «ايم» كه جمعش «أياميٰ» است را گفتهاند مرد يا زن مجرّد است. نكتهي ديگري كه وجود دارد، اين است که آيا بين «ايم» و «عزب» در لغت عرب ترادف است؟ اين را بايد در كتب لغت را بررسي كرد؛ اما مقداري كه من بررسي كردهام، به ذهن ميآيد كه كلمه «عزب» اعم از «اياميٰ» است. عرب به كسي «ايم» ميگويد كه زن داشته، زنش را از دست داده است، يا زني كه شوهر داشته، شوهرش را از دست داده است. از اميرمؤمنان نقل شده است كه راجع به يك زني فرمود «مات قيمها و طالت تايمها» قيّمش ـ قيّم لغوي مراد است؛ يعني كسي كه زندگي او را اداره ميكرد؛ شوهرش ـ مرد؛ و «تايم» يعني بيوهبودنش طول كشيد.
اما كلمهي «عزب» عموميّت دارد؛ مردي كه از اول زن نگرفته و يا زني که هنوز شوهر نکرده باشد را «عزب» ميگويند. اين نكتهاي است كه ما به آن رسيدهايم، خودتان كتب لغت را بيشتر ملاحظه كنيد، ببينيد چيست. يك قرينهاي هم در خود آيه شريفه داريم بر اينكه مراد از «ايامي» مردي است كه زنش را از دست داده يا زني است كه شوهرش را از دست داده است. قرينه، (وَٱلصَّٰالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ) است.
قرآن ميفرمايد ايامي را به نكاح در بياوريد؛ نه اينكه خودتان با آنها ازدواج كنيد؛ بلکه انكاح كنيد؛ و غير از ايامي، گروه دوّم صالحين از بندههاي خودتان و كنيزهاي خودتان است که آنها را به تزويج در آوريد. «عبادكم» با «عبادي يا عبادالله» فرق دارد. در قرآن وقتي عباد به خداوند اضافه ميشود، مراد بندهي خدا بودن است؛ اما وقتي ميگويد عبادكم، يعني عبيدكم. يك بحثي بين مفسّرين واقع شده است كه مراد از صالحين كيست؟ آيا اهل صلاح و تقوي مراد است؟ يعني قرآن به مردم بها ميدهد و ميگويد در ميان كنيزها و غلامهايتان آنهايي كه آدمهاي با تقوي و صالح هستند را به شما سفارش ميکنيم، اما کساني که با تقوا نيستند، كاري به آنها نداريم. زمخشري در كشّاف همينطور معنا كرده است؛ و بعد گفته: اگر كسي سؤال كند و بگويد چرا خداوند به اينها اختصاص داده است؟
اگر انكاح يك امر خوبي است، بايد براي همه كنيزها و عبيدها باشد، چرا اختصاص به صالحين داده است؟ در جواب گفته ميشود براي اينكه دين اينها محفوظ بماند؛ براي اينكه اينها آدمهاي با ارزشي هستند. حالا مثل اينكه گاه در عرف خود ما، به پدري كه بچه خيلي صالحي دارد، انسان سفارش ميكند که اين بچه را زودتر زن بده، محفوظ بماند. بسياري ديگر از مفسرين هم به تبع زمخشري همينطور تفسير كردهاند؛
اما به نظر ميرسد صالحين در اينجا منظور معناي اصطلاحي نيست؛ بلکه مراد صالحين للتزويج است؛ يعني آن بنده و کنيزهايي که به حدّي رسيدهاند که صلاحيّت براي تزويج دارند و زمان ازدواجشان است. از كساني كه اين نظر را قائل هستند، مرحوم علامه طباطبايي (رض) است؛ و به نظر ما نيز مطلب همين است. آن وقت، ببينيد آيه، چقدر معناي روشني پيدا ميكند. پس، تا اينجا، اوّلاً(وَأَنكِحُوا۟ ٱلْأَيَٰمَىٰ )ميگويد مردي که زنش و يا زني که مردش را از دست داده است را تزويج کنيد؛ اختصاص به حرّ هم ندارد؛ سواء کان عبداً أم حرّاً. در لغت نيز همينطور است و بر خلاف بعضي تفاسير که اين را به احرار نسبت داده است، ميگوييم مراد فقط احرار نيست. ثانياً با عبارت (وَٱلصَّٰالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ)سراغ کساني ميرود که هنوز ازدواج نکردهاند؛ ميفرمايد: عبيد و امايي که صلاحيت تزويج دارند را نيز به نكاح در بياوريد.
ما اگر آيه را اينطور معنا كنيم، در اين صورت، قسمت دوّم قرينه ميشود كه «ايامي» مراد مردي است كه زني داشته از دست داده يا زني كه شوهرش را از دست داده است. نكتهاي را مكرّر عرض كردهام که در قرآن كريم اينطور نيست كه اگر گفتيم «صالح» در يك جا به يك معنا آمده است، اينجا هم بايد به همان معنا بيايد. شواهد فراواني نيز براي آن آورديم؛ حتي همين روزها در بحث اصول گفتيم كه امام (رض) ميفرمايند كلمه «نفر» در همه جاي قرآن در نفر جهادي آمده است، پس در آيه شريفهي (فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍۢ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌۭ ) نيز همين معنا بايد بيايد.
ما گفتيم دليلي ندارد؛ كلمهي «حرج» اگر در قرآن در يكجا به يك معنا آمد، لازم نيست در جاي ديگر هم به همان معنا بيايد. عرض كردم شواهد زيادي هم بر اين مطلب داريم. گفتم يكي از آقاياني كه اهل تفسير هست، در يك جايي بيان كرده بود كه آيه شريفه ميفرمايد (خُذُوا۟ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍۢ) و در يك آيه ديگر هم داريم (ٱلْمَالُ وَٱلْبَنُونَ زِينَةُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا) ايشان اين دو آيه را كنار هم گذاشته و نتيجه گرفته بود حالا كه مال و بچهها زينت حيات دنيا هستند، پس مال و بچهها را هم به مسجد بياوريد. و اين نكتهاي بود که ميخواست با آن ترغيب ايجاد کند که انسان برود اينها را در مسجد بياورد. به او گفتم: اين حرف درست است؟ گفت بله. گفتم: آيه شريفه ميگويد (إِنَّمَآ أَمْوَٰلُكُمْ وَأَوْلَٰدُكُمْ فِتْنَةٌۭ) و در جاي ديگر آمده است که (وَٱلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلْقَتْلِ)؛ پس نتيجه بگيريم اموال و اولاد از قتل بدتر هستند؟ نتيجه اين ميشود. در حالي که اصلاً چنين نيست. چطور ميشود اينطوري معنا كنيم؟
قرآن كتابي است كه ـ در روايات هم وارد شده است ـ ليس كسائر الكتب؛ يعني اگر لفظي در يكجا به معنايي آمد، معنايش اين نيست كه همه جا به همين معنا هست. و اين امثله فراواني دارد. نكتهاي كه عرض ميكنم، اين است که اگر در يكجا «الصالحون» و يا «الصالحين» به معناي افراد با صلاح و با تقوا آمده است، معنايش اين نيست که بگوييم «صالحين» در اين آيه نيز به همين معنا ست. اينجا به قرينه اينكه بحث نكاح مطرح است، خود بحث نكاح قرينه ميشود که مراد از «صالحين» صالحين للنكاح است.
همچنين (إِن يَكُونُوا۟ فُقَرَآءَ)قرينهي ديگري است بر اين مطلب. آيه ميخواهد بگويد اگر اينها به حدي هستند که بتوانند زني را اداره كنند و شوهر خوبي براي آنها باشد، تزويجش كنيد. حالا اگر فقير هم بودند، خداوند وعده داده است كه بينيازشان کند. پس، ما از خود آيه به دو قرينه استفاده ميكنيم که مراد از صالحين، صالحين للتزويج است؛ اما اگر آن را به معناي متّقين بگيريم، اصلاً معنا ندارد بگوييم شارع در اينجا فرموده باشد بيتقواهاي عبيد و اماء را رها کنيد به فسادشان بپردازند.! پس، به نظر ما «أيمي» با «عزب» متفاوت بوده و «عزب» اعمّ از «أيمي» است. در بعضي از دعاها وارد شده است که ظاهراً منسوب به پيامبر اكرم هست «أعوذ بك من بوار الأيم»؛ يعني زني كه شوهرش را از دست داده است. البته اين را هم عرض بكنم که در بعضي از كتابها دارد «سوی تزوّج من قبل أم لم يتزوّج» اما اين مطلب با توجه به موارد استعمال «ايم» حرف درستي نيست. ان شاء الله بقيّه مطالب و نکات را جلسهي آينده بيان خواهيم کرد.
و صلي الله علي سيّدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .