موضوع: نکاح
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۰/۳۰
شماره جلسه : ۲
-
ادامه بررسي معناي «أيامی»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسي معناي «أيامی»
عرض كرديم كلمه «ايامي» جمع «ايم» هست و از موارد استعمالش استفاده مي شود كه منظور مطلق مرد يا زني كه در اوائل سن بلوغ و نكاح باشد، نيست؛ بلكه ظهور در اين دارد كه مردي زني خودش را دست داده است يا زني شوهرش را ازدست داده است. وقتي به اشعار عرب هم مراجعه شود، اين اشعار قرينه بر اين معنا مي شود. اما برخي از لغويين تصريح كردهاند به اينكه سواء كان تزوج أو لم يتزوج در لسان العرب آمده است: أيم الذين لا أزواج لهم من الرجال والنساء سواء كان تزوّج أم لم يتزوّج.در مصباح المنير و صحاح اللغة جوهري نيز اين قيد آمده است. اگر بخواهيم روي اين قول لغويها اعتماد كنيم، بايد بگوييم «أياميٰ» يك معناي عامي دارد، مردي كه زن ندارد يا زني كه شوهر ندارد اعم از اينكه ازدواج كرده باشد و شوهرش را از دست داده باشد، يا اينكه ازواج نكرده باشد. و بر اساس اعتماد بر قول لغويها بايد مطلب ديگري را اينجا بيان كنيم؛ و اين از نكتهاي كه ديروز عرض كرديم به ذهن نزديكتر است و با قول لغويها هم يك مقداري نزيكي دارد. قول لغوي حجيتي ندارد، مگر اينكه مفيد علم باشد و براي ما افاده اطمينان كند.
نكتهاي كه امروز ميخواهيم عرض كنيم و معناي اين كلمه را تمام كنيم، اين است كه «أياميٰ» ممكن است شامل مرد و زني كه زمان ازدواجش هم طولاني شده و گذشته است ـ مثل افرادي كه سي سال و يا چهل سالشان هست و هنوز ازدواج نكره است ـ ميشود. در كتاب مصباح المنير آمده است: مكث زماناً لا يتزوّج زماني را مكث كرده و گذشته، و ازدواج نكرده است. خلاصه اين که عرب به کسي که تازه به سنّ بلوغ رسيده و يا تازه به سن ازدواج رسيده است، «أيم» نميگويد؛ بايد يك مقداري زمان بگذرد. زمان كه گذشت و عرفاً از سنّ ازدواجش خارج شد، به او «أيم» ميگويند. نسبت به همان معنايي كه روز قبل بيان كرديم، اين نكته را عرض ميكنم که در عرب اين مثَل و تعبير هست که: الحرب مايمه لأنّ الرجال يقتل فيها وتبقی النساء مردها در جنگ كشته شده و زنها باقي ميمانند.
البته همانطور که عرض كردم بايد موارد استعمال را ببينيم و بر تصريحات لغويين اعتماد نكنيم؛ در علم اصول خوانديد كه کار لغوي اين است كه موارد استعمال را جمعآوري ميكند؛ و استفاده لغوي براي ما اعتباري ندارد. بنابراين، وقتي موارد استعمال را ميبينيم، اولاً استفاده مي شود كه «ايمي» مردي بوده كه زنش را از دست داده، يا زني بوده كه شوهرش را از دست داده است. اتفاقاً در فرهنگ معين كه يك فرهنگ فارسي بسيار دقيقي هم هست، «ايم» را به زن بيوه يا مردي كه زنش را از دست داده، معنا كرده است. حالا اگر شما و كسي اصرار كند که نه «أياميٰ» بالاخره خصوص اين نيست؛ ميگويند مانعي ندارد، عرب به كسي «أيم» ميگويد كه يك مقدار از زمان ازدواجش گذشته است. بعضي از اشعار هم اين را ميگويد که اين شعر هم مجمع البيان آمده و هم در لسان العرب.شاعر ميگويد : لقد أمت حتّی لا منی كلّ صاحبي؛ «أمت» از أيم است؛ ميگويد: من مجرد هستم و زن ندارم تا اينكه هر رفيقي مرا ملامت ميكند رجاءاً بسلمی أن تأيم كما أمت؛ اميد دارم به سلمي اگر او هم تايم داشته باشد كما اينكه من تايم دارم. فإنّ تنكحي أنكح وإن تتايمي يد الدهر ما لم تنكحي اتايم. موارد اشعار، بر عرض ما شاهد ميشود.
مخاطب آيهي شريفه
بحث بعدي اين است: آيه شريفه که ميفرمايد: «وانكحوا...» انكاح كنيد. مخاطب در اين آيه كيست؟ سه احتمال وجود دارد. احتمال اوّل اين است كه مخاطب در آيه جميع مؤمنين است. مرحوم طبرسي در مجمع البيان اين را ميگويد؛ أي تزوّجوا أيّها المؤمنون . مرحوم مشهدي در كنز الدقائق نيز اين نظر را دارند. احتمال دوّم: برخي ديگر مخاطب را فقط اوليا قرار دادهاند و گفتهاند کساني که وليّ «أياميٰ» هستند آنها را به نکاح در آورند. برخي از فقها مثل مرحوم صاحب جواهر، و برخي از مفسرين مثل فخر رازي و ديگران، مخاطب را «اولياء» گرفتهاند. مرحوم صاحب جواهر در جلد 29 جواهر ميفرمايد: فإنّ أمر الأولياء شرعاً أو عرفاً آيه را كه نقل ميكند، ميفرمايد خطاب به اولياست؛ اين امر متوجه آنهاست. تا آخر آيه كه بعد دنبال ميكنيم. مرحوم مجلسي در كتاب روضة المتقين كه شرح من لايحضره الفقيه است، در جلد هشتم صفحه 165 مي فرمايد: الخطاب للأولياء أو الأعمّ اول اوليا را بيان ميكند، بعد هم مي فرمايد: شايد اعم باشد ليشمل من يسعی في التزويج تا شامل هر كسي كه در تزويج ديگران تلاش ميكند هم بشود. فخر رازي هم در جلد 23 تفسيرش مي گويد يدلّ علی أنّ الوليّ يجب عليه بر ولي واجب است كه مولّيعليههاي خودش را تزويج كند. و احتمال سوم اين است كه مخاطب، خود ازواج است؛ لأنّهم هم المأمورون بالنكاح خود زن و مرد واقعاً مأمور به نكاح هستند، مخاطب باشند. اين احتمال سوم باطل است؛ براي اينكه کساني كه مأمور به نكاح هستند، انكاح نميكنند، بلکه نكاح ميكنند. احتمال اول و دوم باقي ميماند كه کدام درست است؟
مرحوم طبرسي در مجمع البيان گفته است براي احتمال دوم که مخاطب خصوص اوليا باشد، قرينهاي نداريم؛ اگر مخاطب بخواهد مخاطب خاص باشد، قرينه لازم دارد؛ در حالي که آيه ميگويد: «أنكحوا»، و اين يعني، مقدمات نكاح «أياميٰ» را فراهم كنيد. در بعضي از كتب آمده است: إنّ علي المؤمنين أن يسهّلوا أسباب الزواج ويسعو سعياً لترويج الشباب... مقدمات نكاح را براي «أياميٰ» فراهم كنيد؛
وانكحوا الأياميٰ منكم. پس، ما چون براي خصوص اوليا قرينه نداريم، بايد احتمال اول را بگوييم که مخاطب جميع مؤمنين هستند. اما سؤال اين است که آيا كلمه «منكم» قرينهي بر اوليا نميشود؟ يعني اياماي از خودتان، يعني هر خانوادهاي که ايامي دارد. به نظر ما، اين هم قرينيت ندارد. خلاصه آن که در اينجا هرچند صاحب جواهر، مرحوم مجلسي ـ که البته ايشان احتمال اعم هم دادهاند ـ و بسياري از مفسرين خواستند بحث را روي اوليا بياورند، و به دنبال آن، اين بحث را شروع كردند كه آيه دلالت دارد وليّ حق انكاح دارد، هرچند فرزند هم مخالفت كند؛ حتي بعضيها بالاتر گفتند كه آيه دلالت بر ولايت بالغين هم دارد؛ چون «أياميٰ» خصوص غير بالغ نيست و بالغ را هم ميگيرد.
مرحوم اردبيلي درزبدة البيان مي فرمايد: آيه دلالت بر استقلال آبا و اوليا دارد، هرچند مولّيعليه بالغ باشد. اين کار براي آن است كه از اول مخاطب را اوليا قرار دادند؛ و بعد، اين اطلاقگيريها را ميكنند كه آيه ميگويد وليّ حق انكاح مولّي عليه را دارد هرچند که بالغ باشد. به نظر ما، اصلاً آيه ارتباطي به اوليا ندارد و خطاب به جميع مسلمين و مؤمنين است. پس، به نظر ما از اين آيه، مسئله ولايت بر نكاح استفاده نميشود.
بررسي استفاده استحباب نکاح از امر به انکاح در اين آيه
نكتهي ديگر آن است آيا از اين آيه شريفه استفاده ميشود اصل نكاح يك امر مستحبي است؟ وقتي به كتب فقهي مثل جواهر الکلام مراجعه ميكنيم، مرحوم صاحب جواهر در جلد 29 مي فرمايد: النكاح مشروع بل مستحبٌ ترقي ميكند، لمن طاقت واشتقات نفسه إليه استحبابش براي كسي است كه اشتياق به نكاح دارد من الرجال والنساء كتاباً وسنّتاً مستفيضة أو متواترة وإجماعاً بقسميه من المسملين فضلاً عن المؤمنين أو ضرورة من المذهب... يعني براي مشروعيتش، استحبابش، ضرورت دين، ضرورت مذهب، اجماع، روايات متواتره، همه چيز داريم. بعد براي استحباب نكاح به اين آيه شريفه تمسك ميكند و در ادامه ميفرمايد: فإنّ أمر الاولياء شرعاً أو عرفاً يا اولياي شرعي و يا اولياي عرفي والسادات يعني مولاي عبيد بانكاح الايمی أي العزاب من الاحرار مطلقاً وخصوص صالحين من العبيد والاماء والترغيب فيه ليس إلاّ لفضيلة النكاح ورجحانه في نفسه ميفرمايد انكاح كه امر شده، براي اين است كه خود نكاح عملي است كه في حد نفسه براي شارع مطلوب است وكون الانكاح سبب لوجوده انكاح هم سبب براي وجود نكاح است. غير از صاحب جواهر، مرحوم سيد هم در كتاب عروه ميگويند النكاح مستحبٌ في حدّ نفسه بالإجماع والكتاب بعد قرآن را كه ميخواهد مورد استدلال قرار دهد، مي فرمايد وانكحوا الايامی .نكتهاي كه مي خواهيم در آن دقت كنيم، اين است که آنچه خارجاً مي دانيم و بر آن ادله ديگر داريم، اين است كه نكاح مستحب است؛ اين که مردي يا زني برود ازدواج كند؛ اما آيه نکاح را مطرح نميکند و بلکه انکاح را ميگويد. حال، آيا از آيه که امر به انکاح ميکند، با قطع نظر از خارج که ميدانيم در نکاح فضيلت است، آيا از امر به انكاح مطلوبيت نكاح هم به دست ميآيد؛ كما اينكه مرحوم صاحب جواهر به دست آورده است؟
لقائل أن يقول كه ممكن است در يكجا امر متوجه به يک گروهي باشد، مثل آن که فرض كنيد به گروهي گفتيد که بروند تحقيق كنيد فلاني مريض است يا نه؟ تحقيق كنيد فلاني عادل است يا نه؟ كمك كنيد اين مرض خوب شود يا كمك كنيد اين خانه ساخته شود. آيا در چنين مواردي، اگر كسي گفت كمك كنيد تا اين كار واقع شود، عرفاً ملازمه دارد با اينكه آن كار في حد نفسه مطلوبيت دارد؟ در عرف گاه اين استعمالات هست. اما گاه اينطور نيست؛ مثلاً اگر در باب قرض گفتند کمک كنيد تا قرض ادا بشود؛ اينجا اعانت مستحب است، اما اداء الدين واجب است. ما از اينكه شارع مي گويد شما اعانت بر اين كار كنيد، نمي توانيم بگوييم في حدّ نفسه رجحان دارد؛ ممكن است رجحان داشته باشد؛ ممكن است مباح باشد؛ ممكن است واجب باشد. پس، ما يك مقداري در اين فرمايش صاحب جواهر تأمّل داريم؛ يعني از امر به انكاح نمي شود فضيلت نكاح في حد نفسه را فهميد. اگر ادله ديگر در مورد نكاح نبود، از امر به انکاح چنين چيزي استفاده نميشود. به هر حال، كلام مرحوم صاحب جواهر در نظر ما محل تأمّل است و عجيب هم اين است كه اكثر فقها براي رجحان نكاح همين آيه را بيان کردهاند.
بررسي و ذکر روايتي در مورد «أيامی»
ميخواستيم روايتي را در مورد «أياميٰ» بخوانيم که بعد از اين مباحث، حالا عرض ميكنيم. در تفسير علي بن ابراهيم قمي، ـ كه ما بحث مفصلي داريم راجع به اينكه آيا اين تفسير را خود علي بن ابراهيم نوشته يا آن که با تفسير ابيالجارود ممزوج شده است، يا شاگرد علي بن ابراهيم اين دو را ممزوجاً آورده است؟ در جاي خودش مفصل بحث كرديم ـ ذيل اين آيه شريفه آمده است: در اعراب جاهلي «ايمي» ديگر ازدواج نمي كردند؛ آيا اين يعني جواني كه به سن 20 سالگي مي رسيد، ازدواج نمي كرد؟ نه، بلکه ظهور اين دارد كسي که زنش يا شوهرش ميمرد، ديگر ازدواج نميكرد. الان هم اين فرهنگ در بعضي از نقاط هنوز هست؛ مخصوصاً نسبت به زنها. بعد آيه نازل شد که: «وانكحوا الأيامی منكم». ما براي مطلوبيت نكاح بايد از ادله ديگر استفاده كنيم؛ و اين آيه در مقام بيان انكاح است.حالا يا بايد بگوييم انكاح مستحب است، يا بايد بگوييم واجب است، يا براي دفع اين ممنوعيت و توهم حذري است كه در عرب جاهليت فكر ميكردند؛ و يا اصلاً بگوييم امر مولوي است يا غير مولوي؟ در اين هم دو احتمال وجود دارد. پس، در بحث امروز، هم «أياميٰ» را يك مقدار روشن كرديم؛ هم مخاطب را روشن كرديم و نكتهي سوم اين كه در فقه از اين آيه استحباب نکاح بين افراد را استفاده مي كنند که ما عرض کرديم ملازمهاي بين اين دو وجود ندارد.
و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .