موضوع: نکاح
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۲/۲۰
شماره جلسه : ۱۶
-
کلام صاحب تفسیر المنار در استفاده نکاح متعه از آیه و اشکال بر آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
کلام صاحب تفسیر المنار در استفاده نکاح متعه از آیه و اشکال بر آن
از کلماتی که بین علمای اهل سنت در زواج متعه مطرح شده، کلام مفصلی است که صاحب المنار در جلد پنجم صفحه 13 مطرح کرده است. مرحوم علامه طباطبایی رضوان علیه نیز در تفسیر المیزان این کلام را مطرح و مورد اشکال و مناقشه قرار دادهاند. صاحب المنار میگوید: شیعه به این آیه شریفه بر مشروعیت عقد موقت استدلال کرده است. آن وقت اینطور میگوید: واستدلوا على ذلک بقراءة شاذة رویت عن أبی وابن مسعود وابن عباس رضی الله عنهم میگوید اولاً مستند شیعه در مشروعیت عقد موقت استدلال به یک قرائت نادر در این آیه شریفه است.اشاره دارد به همان روایاتی که قبلاً خواندیم که خود ابن عباس گفته است وقتی این آیه را میخواندیم، «إلی أجل مسمّی» را هم میخوانیدم. آن وقت میگوید شیعه در این قرائت به روایت عبید، ابن مسعود و ابن عباس تمسک کردهاند؛ وبالاخبار والآثار التی رویت فی المتعة و همچنین علاوه بر این قرائت، به اخبار و روایاتی که در متعه وارد شده است، تمسک کردهاند. سپس شروع به اشکال کردن کرده است؛
و گفته: قال فأما القراءة فهى شاذة لم تثبت قرآنا این قرائت، یک قرائت نادر است و قرائت نادر نمیتواند اثبات قرآنیت کند وقد تقدم أن ما صحت فیه الروایة من مثل هذا آحادا روایات این چنینی خبر واحد است و قابل استدلال نیست فالزیادة فیه من قبیل التفسیر وهو فهم لصاحبه وفهم الصحابی لیس حجة فی الدین آنوقت نتیجه میگیرد و میگوید: زیاده «إلی أجل مسمّی» از خود ابن عباس است و فهم ابن عباس برای ما حجت نیست. لذا، میگوید اولاً مستند شیعه یک قرائت شاذ است که دو اشکال دارد. یک اشکالش این است که قرآن با آن ثابت نمیشود و ثانیاً حالا که اثبات قرآنیت نمیکند، باید بگوییم این «أجل مسمّی» فهم خود ابن عباس است و فهم صحابی برای ما حجیت ندارد.
لا سیما إذا کان النظم والأسلوب یأباه کما هنا اشکال دیگری که کرده این است که میگوید: اگر این آیه شریفه را بخواهیم به عقد موقت تفسیر کنیم، با نظم و اسلوب آیات قبل سازگاری ندارد. میگوید نظم و اسلوب آیات این است که خداوند تبارک و تعالی نکاحی که به عنوان احصان و به قصد عفت و پاکدامنی است، انسان برایش اقدام کند؛ اما اگر نکاحی که به قصد سفاح باشد، خداوند از آن نهی کرده است فإن المتمتع بالنکاح الموقت لا یقصد الاحصان دون المسافحة کسی که نکاح موقت میکند، قصد احصان ندارد؛ بل یکون قصده الأول المسافحة قصد اولش همان زناست فإن کان هناک نوع ما من إحصان نفسه ومنعها من التنقل فی زمن الزنا اگر نسبت به خود مرد هم احصان و پاکدامنی باشد، و از این که مرد در دامن زنا بیفتد، جلوگیری کند؛ که اینجا این نکته را عرض کنم: در تفسیر المیزان نوشته شده است «زمن الزنا»، در حالی که در خود المنار«زمن» نیست و «دمن» است؛ دمن از دامن است. میگوید اگر بپذیریم که عقد موقت برای مرد یک نوع احصان، پاکدامنی و جلوگیری از وقوع در دامن زنا را به وجود میآورد، اما فإنه لا یکون فیه شئ ما من إحصان المرأة التی توجر نفسها کل طائفة من الزمن لرجل اما نسبت به زن که در هر زمانی خودش را در اختیار طایفهای و کسی از رجال قرار میدهد، برای او نیست؛ بعد یک شعر هم آورده، میگوید: فتکون کما قیل کرة حذفت بصوالجة * فتلقاها رجل رجل یعنی زوجه موقت، همانگونه که گفته شده مثل توپی که چوگانش نیست و دست به دست این توپ میگردد. این یک مقداری از حرفهای المنار است.
که همین جا این نکته را از بعضی بزرگان عرض کنم؛ برخی از بزرگان میفرمودند: مرحوم علاّمه طباطبایی رضوان الله علیه خدمت بسیار بزرگی نسبت به شیعه و حوزههای علمیه کردند. و حرف ایشان این بود که قبل از تفسیر المیزان آنچه که یک مقداری که حوزههای شیعه رواج پیدا میکرد، همین تفسیر المنار بود، و حتی نکتهی بالاتری فرمودند که بعضی از روحانیونی که به انحراف کشیده شدند و به بعضی از عقاید غیرصحیح تمایل پیدا کردند، برای این است که فریب تفسیر المنار را خورده بودند. این حرفهای المنار، حال، ببینیم مرحوم علاّمه چه جوابی دادهاند.
ایشان فرمودهاند: (أقول أما قوله إنهم استدلوا على ذلک بقراءة ابن مسعود وغیره فکل مراجع یراجع کلامهم یرى أنهم لم یستدلوا بها استدلالهم بحجة معتبرة قاطعة کیف وهم لا یرون حجیة القراءات الشاذة حتى الشواذ المنقولة عن أئمتهم فکیف یمکن أن یستدلوا بما لا یرونه حجة على من لا یراه حجة؟ فهل هذا إلا اضحوکة؟! بل إنما هو استدلال بقول من قرأ بها من الصحابة بما أنه قول منهم بکون المراد بالآیة ذلک سواء کان ذلک منهم قراءة مصطلحة أو تفسیرا دالا على أنهم فهموا من لفظ الآیة ذلک . وذلک ینفعهم من جهتین إحدیهما أن عدة من الصحابة قالوا بما قال به هؤلاء المستدلون وقد قال به على ما نقل جم غفیر من صحابة النبی صلى الله علیه وآله وسلم والتابعین ویمکن المراجع فی الحصول على صحة ذلک أن یراجع مظانه . والثانیة أن الآیة دالة على ذلک ویدل على ذلک قراءة هؤلاء من الصحابة کما یدل ما ورد عنهم فی نسخ الآیة أیضا أنهم تسلموا دلالتها على نکاح المتعة حتى رأوا نسخها أو رووا نسخها وهى روایات کثیرة تقدمت عدة منها فالشیعة یستفیدون من روایات النسخ کما یستفیدون من القراءة الشاذة المذکورة على حد سواء من دون أن یقولوا بحجیة القراءة الشاذة کما لا یلزمهم القول بوقوع النسخ وإنما یستفیدون من الجمیع من جهة الدلالة على أن هؤلاء القراء والرواة کانوا یرون دلالة الآیة على نکاح المتعة.) میفرماید این که صاحب المنار میگوید مستند شیعه روی قرائت شاذ است، این یک حرف بسیار باطلی است. کجا مستند شیعه روی قرائت شاذ این آیه است.
اولاً شیعه قرائات شاذه را حتی قرائات شاذی که از ائمه معصومین(ع) رسیده را عمل نمیکنند و حجت نمیدانند. اگر یک قرائت شاذی از یک امام معصوم(ع) به دست ما رسیده باشد، ایشان میفرمایند که شیعه به آن عمل نمیکند؛ آن وقت چطور شیعهای که به قرائت شاذ توجه نمیکند، بیاید به قرائت شاذی در مقابل اهل سنت استدلال کند؟ و در ادامه میفرماید فهل هذا إلا اضحوکة؟! آیا این یک حرف خندهداری نیست؟ بعد گویا کسی به مرحوم علامه میگوید: پس بالاخره تمسک به اینکه ابن عباس و ابن مسعود «إلی أجل مسمّی» را آورده است، این چیست؟ ایشان میفرماید: از این حرف و روایات ما میفهمیم که صحابه از «فما استمتعتم به منهنّ» مسئله عقد موقت را فهمیدهاند. یعنی صاحب المنار نتوانسته بفهمد حرف شیعه چیست؟ شیعه میگوید «أجل مسمّی» باشد یا نباشد، برای ما فرقی نمیکند. پس، میگوییم استدلال به روایات ابن عباس و دیگران که گفتهاند ما این آیه را با «إلی أجل مسمّی» میخواندیم، برای این نیست که به کلمه «أجل مسمّی» تکیه کنیم، بلکه میخواهیم بگوییم آنها هم همین را فهمیده اند که مراد از آیه شریفه، عقد موقت است.
بعد میفرماید: این که شیعه به کلام ابن عباس و ابن مسعود تمسک میکند، دو فایده دارد. یکی آن که شیعه میخواهد بگوید رأی ما رأی جماعتی از صحابه پیامبر هم بوده است؛ جمع کثیری از صحابه پیامبر و تابعین، همین رأی را داشتهاند. و خود این، نکتهی خیلی مهمی است. نظر شیعه اینطور نیست که بعد از زمان امیرالمؤمنین یا در زمان صادقین حادث شده باشد، بلکه در همان زمان پیامبر، تعداد بسیاری از صحابه پیامبر و تابعین همین نظر را داشتند.
فایده و مطلب دوم این است که مگر خود شیعه به روایات شما بر مدعای خودش استدلال نکرده است؟. روایاتی که میگفت «فما استمتعتم به منهنّ منسوخة بآیة الطلاق ...» ، به آیه نکاح، به آیه میراث ـ که البته این بحث را باید مفصل بگوییم که عدّهای از اهل سنت معتقد هستند آیه «فما استمتعتم» به آیه میراث نسخ شده است؛ چون در عقد موقت میراث نیست. به آیه طلاق نسخ شده است، چون در عقد موقت طلاق نیست.
مرحوم علاّمه میفرماید ما به همین استدلال میکنیم. میگوییم: معلوم میشود به حسب معنای اولی، آنچه که مفهوم آیه است و از آیه فهمیده میشود، همان است که شیعه میفهمد. شما هم همین معنا را فهمیدید؛ هرچند ما نمیخواهیم نسخ شما را قبول کنیم، ولی میگوییم بالاخره اگر نسخ بخواهد ثابت باشد، اول باید بگوییم این آیه دلالت بر مشروعیت متعه دارد تا بگوییم نسخش ثابت شده است.
تا اینجا جواب مرحوم علامه از صاحب المنار تمام میشود. ادامه کلامش این بود که فالزیادة فیه من قبیل التفسیر وهو فهم لصاحبه وفهم الصحابی لیس حجة فی الدین. مرحوم علامه از این قسمت جواب ندادهاند. اگر صاحب المنار بگوید بالاخره شما به فهم صحابه تمسک کردید؛ اصلاً کاری به قرائت هم نداریم که بگوییم قرائت شاذه است یا کذا، اما بالاخره به فهم صحابی بر مدعای خودتان تمسک کردید و فهم صحابی حجیت ندارد. چه جوابی اینجا داریم که بدهیم؟ جواب این است که ما به فهم صحابی تمسک نکردیم. آن فهم صحابی که میگوییم حجیت ندارد، تفسیر من جانب الصحابی است. در اینجا میخواهیم بگوییم ظهور اولی آیه در عقد متعه است؛ و شاهدش نیز آن است که بزرگان صحابه پیامبر هم همین معنا را فهمیدهاند. یک وقت میگفتیم چون ابنعباس این را فهمیده، ما هم میگوییم؛ در این صورت حرف المنار درست بود، اما ما میگوییم اگر ابنعباس هم این را نمیگفت، معنای آیه این بود.
منتها برای اینکه بگوییم این آیه در همان زمانی که نازل شده، اینطوری فهمیده شده است، این روایات را ذکر میکنیم. به عبارت دیگر، دیدم در تفسیر روح المعانی آلوسی تعبیر منصفانهتری به کار برده شده است. آلوسی میگوید «وأیّده بقرائة إبنعباس» و نمیگوید «واستدلوا». ما از خود این آیه شریفه چهار پنج قرینه ذکر کردیم که مراد از «فما استمتعتم به منهنّ» نکاح موقت است. عرض کردیم در زمان نزول آیه و در صدر اسلام، عقد تمتع به عنوان یک لفظ مصطلح بین مردم برای عقد موقت بوده و آیه هم این را در اینجا به کار برده است. اصلاً ما در استدلال کاری به قرائت ابن عباس نداریم. منتها بعداً میگوییم مطلبی را که ما فهمیدیم، همانی است که ابن عباس فهمیده است. ما به فهم ابن عباس تمسک نمیکنیم؛ بلکه میگوییم خود آیه ظهور در این معنا دارد؛ و به همین جهت، ابن عباس هم اینطور معنا کرده است. پس، باید مسئله فهم صحابی را که صاحب المنار در اینجا مطرح کرده است را هم کنار گذاشت.
میرویم سراغ مطلب بعدیاش: ( وأما قوله لا سیما إذا کان النظم والأسلوب یأباه کما هنا فکلامه یعطی أنه جعل المراد من المسافحة مجرد سفح الماء وصبه - أخذا بالأصل اللغوی المشتق منه ثم جعله أمرا منوطا بالقصد ولزمه أن الازدواج الموقت بقصد قضاء الشهوة وصب الماء سفاح لا نکاح ، وقد غفل عن أن الأصل اللغوی فی النکاح أیضا هو الوقاع ففی لسان العرب : قال الأزهری أصل النکاح فی کلام العرب الوطئ ولازم ما سلکه أن یکون النکاح أیضا سفاحا ویختل به المقابلة بین النکاح والسفاح . على أن لازم القول بأن قصد صب الماء یجعل الازدواج الموقت سفاحا أن یکون النکاح الدائم بقصد قضاء الشهوة وصب الماء سفاحا وهل یرضى رجل مسلم أن یفتی بذلک ؟ فإن قال : بین النکاح الدائم والمؤجل فی ذلک فرق فإن النکاح الدائم موضوع بطبعه على قصد الاحصان بالازدواج وإیجاد النسل وتشکیل البیت بخلاف النکاح المؤجل فهذا منه مکابرة فإن جمیع ما یترتب على النکاح الدائم من الفوائد کصون النفس عن الزنا والتوقی عن اختلال الأنساب وإیجاد النسل والولد وتأسیس البیت یمکن أن یترتب على النکاح المؤجل ویختص بأن فیه نوع تسهیل وتخفیف على هذه الأمة یصون به نفسه من لا یقدر على النکاح الدائم لفقره أو لعدم قدرته على نفقة الزوجة أو لغربة أو لعوامل مختلفة اخر تمنعه عن النکاح الدائم . وکذا کل ما یترتب على النکاح المؤجل - مما عده ملاکا للسفاح - کقصد صب الماء وقضاء الشهوة فإنه جائز الترتب على النکاح الدائم ودعوى أن النکاح الدائم بالطبع موضوع للفوائد السابقة ونکاح المتعة موضوع بالطبع لهذه المضار اللاحقة - على أن تکون مضارا - دعوى واضحة الفساد . وإن قال إن نکاح المتعة لما کان سفاحا کان زنا یقابل النکاح رد علیه : بأن السفاح الذی فسره بصب الماء أعم من الزنا وربما شمل النکاح الدائم ولا سیما إذا کان بقصد صب الماء . وأما قوله فإن کان هناک نوع ما من إحصان نفسه الخ فمن عجیب الکلام ولیت شعری ما الفرق الفارق بین الرجل والمرأة فی ذلک حتى یکون الرجل المتمتع یمکنه أن یحصن نفسه بنکاح المتعة من الزنا وتکون المرأة لا یصح منها هذا القصد وهل هذا إلا مجازفة.) حرف دوم صاحب المنار این است که اگر آیه را به نکاح موقت معنا کنیم، با نظم و اسلوب ماقبل آیه سازگاری ندارد.
میگوید آیه در مقام این است که اگر کسی میخواهد ازدواج کند، به قصد احصان و پاکدامنی نکاح کند و به قصد سفاح و زنا نباشد؛ و اگر بگوییم این قسمت آیه ـ فَمَا ٱسْتَمْتَعْتُم بِهِۦمِنْهُنَّ فَـَٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ـ مربوط به عقد موقت است، معنایش نکاح به قصد سفاح است و این با اسلوب و نظم آیه سازگاری ندارد. مرحوم علاّمه در پاسخ میفرمایند: اولین اشکال بر صاحب المنار این است که مراد از مسافحه همان معنای لغوی مشتق از سفح است؛ مسافحه یعنی سفح الماء و صبّ الماء ؛ یعنی ریختن آب. بعد گفته است که اگر این آیه را به نکاح موقت معنا کنیم، معنایش این است که ازدواج موقت میشود به قصد قضاء شهوت و صبّ الماء و این همان سفاح است و نکاح نیست. مرحوم علامه میفرمایند: اولین اشکالی که داریم، خود نکاح را هم اگر معنای لغویاش را نگاه کنید، نکاح هم به معنای وطی است. میفرماید: لازمه آنچه که المنار دنبال کرده، این است که اصلاً نکاح هم بشود سفاح. و اگر نکاح هم سفاح شد، دیگر تقابل بین نکاح و سفاح از بین میرود. شما اگر سفاح را به معنای صب الماء و ریختن آب معنا کنید، نکاح هم که به همین معناست؛ پس مقابله بین نکاح و سفاح از نظر لغوی معنا ندارد. پس، اولین اشکال این است که شما رفتید روی معنای لغوی مسافحه، میگوییم معنای لغوی مسافحه با معنای لغوی نکاح فرقی نمیکند؛ اگر فرقی نکرد، تقابل بین نکاح و سفاح از بین میرود.
اشکال دومی که مرحوم علامه میکند، میفرماید: لازمه اینکه بگوییم اگر کسی ازدواج موقت را به قصد صبّ الماء کرد، این ازدواج میشود سفاح. این ملاک در ازدواج دائم هم میآید؛ اگر کسی قصدش از ازدواج و نکاح دائم قضاء الشهوة باشد، باید بگوییم این هم میشود زنا؛ و آیا یک آدم مسلمان حاضر است که چنین فتوایی بدهد؟
سپس میفرماید: اگر صاحب المنار به ما اشکال کند که بین نکاح دائم و موقت فرق است؛ طبع اولی نکاح دائم احصان است؛ در نکاح دائم، موضوعٌله اولی نکاح دائم، اینکه مرد میرود زن میگیرد، برای پاکدامنی و تکثیر نسل است؛ اما در نکاح موقّت چنین نیست. در جواب میگوییم: این، یک حرفی است بدون دلیل. تمام نکتهای که مرحوم علاّمه دارد این است که: تمام آثاری که در نکاح دائم هست، در نکاح موقت هم وجود دارد. میفرماید: نکاح دائم جلوگیری میکند از اینکه کسی زنا کند، نکاح موقت هم چنین است. در نکاح دائم مسئله اختلال انساب پیش نمیآید، در نکاح موقت هم پیش نمیآید. در نکاح دائم ایجاد نسل و ولد است، نکاح موقت هم همینطور است. تنها فرق این است که در نکاح موقت یک تسهیل و تخفیفی وجود دارد. مرد لازم نیست نفقه زن را بدهد؛ توارث نیست.
اما همه آثاری که بر نکاح دائم مترتب است، بر نکاح موقت هم مترتب است. مرحوم علاّمه در ادامه میفرماید: حرف عجیب، حرف آخر صاحب المنار است. حرف آخر این بود که ممکن است ما قبول کنیم در نکاح موقت برای مرد احصان هست؛ پاکدامنی و جلوگیری از وقوع در زنا هست؛ اما برای زن نیست. مرحوم علاّمه میفرماید: چه فرقی در اینجا هست؟ چطور میشود که بگوییم در یک عقد نکاح، مرد نفس خودش را از وقوع در زنا کنترل و حفظ میکند اما زن چنین چیزی از او محقق نمیشود؟ این یک حرف جزاف و بدون دلیل است. تا این قسمت از کلام مرحوم علاّمه را بیان کردیم. ان شاء الله ادامه بحث در جلسه آینده.
وصلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .