درس بعد

نکاح

درس قبل

نکاح

درس بعد

درس قبل

موضوع: نکاح


تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۲/۲۲


شماره جلسه : ۳۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بيان ادامه‌ي ادلّه‌ي قائلين به منع مطلق نکاح با اهل کتاب

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بيان نموديم مرحوم صاحب جواهر (عليه الرحمه) در ابتدا ادله‌ي منع را به صورت مفصل بيان فرموده‌اند. برخي از آياتي كه در كتب فقهي قبل هم به آن استدلال شده بود را آوردند؛ هم‌چنين آيات ديگري كه در كتب فقهي ديگران به آن استدلال نشده بود را نيز آورده‌اند. مثل آيه شريفه (وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ ٱلْمُحْصَنَاتِ ٱلْمُؤْمِنَاتِ...)که بيان استدلال ايشان در اين آيه را ذکر نموديم.


بيان ادامه‌ي ادلّه‌ي قائلين به منع مطلق نکاح با اهل کتاب

دليل ششمي‌که ايشان بيان مي‌کنند بر منع از نکاح کتابيه اين آيه شريفه است که (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ)؛ قبلاً هم عرض كرديم که «عصم» جمع عصمت است. عصمت يعني «ما يعتصم به» آنچه كه انسان به وسيله‌ي آن معصوم و محفوظ مي‌ماند؛ و زن به وسيله عقد نكاح از غير شوهر خودش معصوم مي‌ماند؛ والمرأة تعصم من غير زوجها؛ لذا خود نكاح يكي از مصاديق عصمت است. در اين آيه «كوافر» هم جمع كافره است. مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايد: فالمراد نهي المؤمنين عن المقام علی نكاح الكافرات آيه شريفه از مقام، يعني ماندن بر نكاح كافرات، نهي كرده است؛ براي اين كه كسي ـ مرد يا زني ـ كه مسلمان مي‌شود، به وسيله اسلام عصمت قبلي منقطع مي‌شود. ايشان مي‌فرمايد اين آيه مي‌گويد که با مسلمان شدنتان نكاحي كه بين شما و زن كافره بود، از بين مي‌رود.


 آن وقت، اگر مردي زن كافره داشته و با اسلام مرد، آن عصمت و نكاح از بين برود، به طريق اولي حدوثش جايز نيست؛ يعني مرد مسلمان نمي‌تواند ابتداءاً زن كافره را به عقد خود در آورد. در مورد همين آيه، در ذيل آن روايتي هست كه در مجمع البيان هم آمده است؛ و آن اين که وقتي اين آيه نازل شد، أطلق المسلمون نساءهم اللاتي لم يهاجرن حتّی تزوّج بهنّ الكفار مهاجريني كه به پيامبر به مدينه آمده بودند و زن‌هاي آنها در مكه بود، آنها را رها كردند تا كفار بروند با آنها ازدواج كنند.

باز در يك روايت مرسل از امام باقر(ع) در تفسير همين آيه شريفه است که: من كانت عنده امرأة كافرة علی غير ملّة الاسلام و هو علی ملّة الاسلام فليعرض عليها الاسلام اگر مرد مسلمان است و زن غير مسلمان، اسلام را بر او عرضه كند فإن قبلت فهي امرأته وإلاّ فهي بريئة منه، نهی الله أن يمسك بعصمهم خداوند نهي فرموده است كه به عصم كوافر و نكاح با كوافر تمسك شود. 


مرحوم صاحب جواهر در مورد «لاتمسكوا» مي‌فرمايد: اين را يا بايد بگوييم که نهي از استمرار نكاح با كافره است كه در اين صورت، به طريق اولي حدوثش را شامل مي‌شود؛ يعني به طريق اولي مرد مسلمان نمي‌تواند با زن كافره نكاح كند؛ و يا بگوييم که «لاتمسكوا» اطلاق دارد؛ و بدواً و استمراراً، حدوثاً و استمراراً، هر دو را شامل مي‌شود. اين در مورد استدلال به اين آيه. البته در ذيلش هم مي‌فرمايد: ممكن است كسي بگويد شأن نزول اين آيه در مورد مردان مهاجر بوده كه قبلاً با زنهايشان عقد نکاح داشتند و آيه مي‌گويد (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ). همان بياني كه در اصول مكرّر ملاحظه فرموديد كه مورد مخصص نمي‌شود، صاحب جواهر با اين تعبير بيان مي‌كند که لأنّ العبرة بعموم اللفظ لا بحصول السبب عبرت به عموم لفظ است و سبب دخالتي ندارد؛ يعني «لا تمسكوا» عموميت دارد و سبب، يعني مورد و شأن نزول آيه، در آن دخالتي ندارد.


دليل هفتم كه مرحوم صاحب جواهر آورده، موثقه ابن‌جهم است كه ما اين موثقه را قبلاً خوانديم و توضيح داديم. بنابراين، ديگر تكرار نمي‌كنيم. فقط در اين موثقه آمده است كه علت اين كه امام هشتم مي‌فرمايد علتي كه نكاح نصرانيه درست نيست، اين است كه خداوند فرموده است (وَلا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ).

روايت ديگر، زراره از امام باقر(ع) نقل مي‌کند که لا ينبغي نكاح أهل الكتاب؛ قلت: جعلت فداك وأين تحريمه؟ قال: قوله (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ)و در اين روايت، تصريح دارد به «لا ينبغي» و آن را هم به تحريم معنا مي‌كند. مي‌فرمايند: اين روايت هم هست. هم‌چنين روايت صحيحه زراره که مي‌گويد: سئلت أبا جعفر عن قول الله سبحانه (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ) قال: هذه منسوخة ـ كه اين روايت را هم قبلاً خوانديم ـ بقوله (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ) و همچنين يك روايت ديگر، روايت مسعدة بن صدقه كه آن هم مي‌گويد آيه (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ)هم با آيه سوره بقره نسخ شده و هم با آيه (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ)نسخ شده است. 

مرحوم صاحب جواهر اين روايات را در ادامه‌ آيه (وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ)آورده است؛ و از اينها چند مطلب را استفاده مي‌كند. هم استفاده مي‌كند که نكاح كتابيه باطل است و هم استفاده مي‌كند که اين آيه و آيه (وَلا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ) ناسخ آيه (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ)است. البته عرض كردم که روايات مقابل هم دارد كه آنها را خواهيم خواند.


دليل هشتم: که ايشان ذکر مي‌کند، استدلال به آيه 22 سوره مجادله است که مي‌فرمايد: (لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). در آيه مي‌فرمايد: قومي‌كه با دشمن خدا و رسول مودّت دارد، ايمان به خدا ندارد. وجه استدلال صاحب جواهر اين است که مي‌گويد تزويج با اينها هم نوعي مودّت است؛ فإنّ التزويج بهنّ مودّة مخصوصاً كه قرآن هم در مورد اصل نكاح فرموده است (وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً). پس، تزويج مصداق مودت است؛ و در اين آيه شريفه از مودّت با کساني که دشمن خدا و رسول هستند، نهي شده است؛ اهل كتاب هم بالاخره رسول خدا را قبول نداشتند.

دليل نهم: آخرين آيه‌اي كه مرحوم صاحب جواهر بيان مي‌کند، اين آيه است که (لا يَسْتَوِىٓ أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَآئِزُونَ)؛ بيان استدلال اين است كه خداوند بين اصحاب بهشت و دوزخ نفي تساوي کرده است و اين نفي اقتضاي نفي من جميع الوجوه را دارد؛ يعني اهل بهشت و اهل جهنم در هيچ چيزي مساوي نيستند؛ و يكي از آن وجوه، مناكحه است. يعني اهل بهشت با اهل جهنم نبايد نكاح كنند. بنابراين، نكاح با اينها درست نيست.

بررسي نظر مرحوم صاحب جواهر در نکاح با اهل کتاب

تا اينجا بيان مرحوم صاحب جواهر در ادلّه قائلين به منع مطلق تمام مي‌شود. عرض کرديم که قائلين به منع مطلق عبارتند از مرحوم مفيد، مرحوم سيد مرتضي و مرحوم ابن‌ادريس. مرحوم صاحب جواهر پس از اين شروع مي‌کند به بيان نظر خودش که مي‌گويد إلاّ أنّ التحقيق الجواز مطلقاً وفاق للحسن والصدوقين علی كراهيّة متفاوتة في الشدّة والضعف كه قبلاً اين را گفتيم. 

به مرحوم صاحب جواهر مي‌گوييم دليل شما چيست؟حرف مهمي‌ كه مرحوم صاحب جواهر در اينجا دارد، درست در مقابل آنچه كه تاکنون عرض كرديم اين است که مي‌فرمايد آيه سوره مائده (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ) محكمة لا نسخ فيه. دليل ايشان چيست؟

مي‌فرمايد: روايتي در صفحه‌ي 252 از جلد 2 الدر المنثور هست که از پيامبر(ص) نقل شده است: إنّ سورة المائدة آخر القرآن نزول آخرين سوره از سور قرآن كه نازل شده، سوره مائده است؛ فأحلّوا حلالها وحرّموا حرامه آنچه كه در اين سوره حلال شده، حلال بشماريد و آنچه كه حرام شده، حرام شماريد. در اين سوره ازدواج با اهل كتاب حلال شده است و ما بايد آن را حلال بشماريم و بگوييم اگر قبلاً هم آيات ديگر آن را نهي كرده، يا تخصيص مي‌خورند و يا نسخ مي‌شوند. اين يك روايت.

 روايت ديگر از عيّاشي است: باسناده و عيسی بن عبدالله عن أبيه عن جدّه عن أمير المؤمنين(ع) که اميرمؤمنان(ع) فرمود: كان القرآن ينسخ بعضه بعض بعضي از آيات، بعض ديگر را نسخ مي‌كند وإنّما يؤخذ من رسول الله(ص) بآخره آن چيزي كه در آخر پيامبر(ص) فرموده، اخذ مي‌شود وكان من آخر ما نزل عليه سورة المائدة آخرين چيزي كه بر پيامبر نازل شده، سوره مائده است نسخت ما قبها ولم ينسخها شيء ما قبل خودش را نسخ كرده است اما خودش نسخ نشده است لقد نزلت عليه و هو علی بغلة شهباء كل سوره مائده نازل شد بر پيامبر(ص) در حالي که بر روي استري شهباء ـ يعني استر سفيدي كه داراي خالهاي مشكي است ـ بودند وقد ثقل عليه الوحي حتی وقفت وحي بر پيامبر آنقدر سنگين بود كه استر از سنگيني ايستاد؛ تا به اينجا كه مي‌رسد که خود پيامبر(ص) بيهوش شدند؛ و بعد كه به هوش آمد دو دست خودش را روي شانه‌هاي شيبة بن وهب الجحمي گذاشت؛ ثمّ رفع ذلك عن رسول الله(ص) فقرأ علينا رسول الله سورة المائدة بعد پيامبر كه حالشان يك مقداري مناسب‌تر شد، سوره مائده را خواندند فعمل رسول الله وعملن پيامبر(ص) خودش عمل كرد و ما هم عمل كرديم. اين روايت ظهور در اين دارد که آخرين سوره، سوره‌ي مائده بوده و هيچ آيه‌اي از آن نسخ نشده است.

در مورد آيه شريفه (لَا تُحِلُّوا شَعَٰٓائِرالله ) كه در سوره مائده است، از امام باقر(ع) روايت شده است که: لم ينسخ من هذه السورة شيء ولا من هذه الآية؛ نه از اين سوره چيزي نسخ شده است و نه از خود اين آيه لأنّه لا يجوز أن يبتدأ المشركون في أشهر الحرم بالقتال إلاّ إذا قاتلو ابتداي قتال با مشركين در ماه‌هاي حرام جايز نيست؛ مگر اينكه آنها جنگ را شروع كنند.

روايت ديگر، در صحيحه زراره از امام باقر(ع) آمده است که: سمعته يقول زراره مي‌گويد شنيدم حضرت مي‌فرمود جمع عمر الخطاب أصحاب رسول الله(ص) وفيهم عليّ(ع) عمر اصحاب پيامبر(ص) را جمع كرد و اميرالمؤمنين(ع) هم بود. گفت: ما تقولون في المسح علی الخفّين؟ در مسح بر كفش‌ها چه مي‌گوييد؟ قام مغيرة بن شعبة فقال: رأيت رسول الله(ص) يمسحوا علی الخفّين؛ مغيره گفت من خودم ديدم که پيامبر(ص) مسح بر خفين مي‌كرد. فقال علي(ع) قبل المائدة أو بعدها؟ حضرت علي(ع) فرمود: اينكه مي‌گوييد پيامبر اين كار را انجام مي‌داد قبل از نزول سوره مائده بود يا بعد از آن؟ فقال لا أدري. فقال علي(ع): سبق الكتاب الخفّين إنّما نزلت المائدة قبل أن يقبض بشهرين أو ثلاثة سوره مائده قبل از اينكه پيامبر دو ماه يا سه ماه به آخر عمرش برسد، نازل شده است؛ و اين كه تو ديدي پيامبر بر کفش‌ ها مسح مي‌كرده، قبل از نزول سوره مائده بوده است.


باز در روايت ديگر، در عياشي نقل مي‌كند از زراره و ابي‌حنيفه از ابي‌بكر بن حزم، قال كه ما بعداً روي سند و دلالت اينها حرف داريم؛ فعلاً كلام مرحوم صاحب جواهر را مي‌خوانيم. توضّأ رجل فمسح علی خفّيه مردي وضو گرفت و بر كفش‌هايش مسح كرد؛ فدخل المسجد فصلّی به مسجد رفت و نماز خواند فجاء علي(ع) فوطأ علی رقبته يك دستي پشت گردن او زد فقال: ويلك تصلّي علی غير وضوء؟ فقال: أمرني عمر بن الخطاب آن مرد گفت عمر به من گفته است که اين كار را انجام بدهم قال: فأخذ بيده فانتهی به إليه حضرت دستش را گرفت تا رسيدند به عمر فقال: انظر ما يروي هذا عليه ورفع صوته فقال: نعم، أنا أمرته إنّ رسول الله(ص) مسح علی الخفّين آن مرد به عمر گفت، ببين اين مرد چه بر ضد تو مي‌گويد و صدايش را هم بلند كرد. 

عمر هم گفت: بله، من امر كردم، قال: قبل المائدة أو بعدها؟ البته عبارت «انظر ما يروي هذه عليه و رفع صوته» را مي‌توانيم بگوييم اميرالمؤمنين فرمود؛ يعني با ناراحتي به عمر گفت اين چنين چيزي مي‌گويد. و مي‌شود گفت که آن مرد گفته باشد تا عليه اميرالمؤمنين حرف زده باشد. به هر حال، حضرت به عمر فرمود: تو كه مي‌گويي پيامبر مسح بر خفين كرد، قبل از سوره مائده بود يا بعد از آن؟ قال: لا أدري عمر گفت نمي‌دانم. قال: فلم تفتی وأنت لا تدري؟ توكه نمي‌داني، چرا فتوا مي‌دهي؟ سبق الكتاب الخفّين يعني قرآن حكم خفين را بيان كرده است و ديگر تو لازم نيست بيان كني.

پس، معلوم مي‌شود که مرحوم صاحب جواهر به اين روايات استدلال کرده است که سوره‌ مائده آخرين سوره نازل شده بوده؛ و به اينها استدلال كرده است بر اينكه آيات سوره مائده تماماً محكم است و هيچ آيه‌اي از آن نسخ نشده است. ما قبلا هم يك مقداري در اين مورد بحث كرديم؛ اما اين که بالاخره مسئله در اينجا به چه صورتي است، اين را ان شاء الله روز يكشنبه دنبال مي‌كنيم. 


وصلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.


برچسب ها :

ادلّه‌ي قائلين به منع مطلق نکاح با اهل کتاب وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ روایات ذیل وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَلا تَنكِحُوا ٱلْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ روایات ذیل آیه وَلا تَنكِحُوا ٱلْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ نظر مرحوم صاحب جواهر در نکاح با اهل کتاب استر شهباء عدم نسخ سوره مائده

نظری ثبت نشده است .