درس بعد

نکاح

درس قبل

نکاح

درس بعد

درس قبل

موضوع: نکاح


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۲/۱۹


شماره جلسه : ۱۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادامه بررسی روایات اهل سنّت در مورد نکاح متعه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه بررسی روایات اهل سنّت در مورد نکاح متعه

عرض کردیم روایاتی که در کتب اهل سنت در مورد نکاح متعه وارد شده است باید با کمال دقت بررسی شود و بعد از بررسی، انسان ملاحظه می‌‌کند که چه مقدار بین این روایات تهافت وجود دارد؛ و چه مقدار روایات غیر منضبطی هستند؛ و برای انسان ظن قوی ایجاد می‌‌کند که شاید بسیاری از این روایات اساسی نداشته و حتی جعلی باشد. بیان کردیم که از شخص ابن عباس روایات مختلف و متفاوتی ذکر شده است که بعضی از روایات را خواندیم. یک روایت دیگر که در بحث گذشته نخواندیم و کاملاً با روایات دیگرش تهافت دارد، این روایت است: در الدرّ المنثورنقل شده است: وأخرج عبد الرزاق وابن المنذر من طریق عطاء عن ابن عباس قال یرحم الله عمر اول به اعتقاد خودش یک دعایی کرده، اما این دعا برای انتقاد به خلیفه دوم است ما کانت المتعة الا رحمة من الله رحم بها أمة محمد از این عبارت هم استفاده می‌‌شود که این در میان امت پیامبر بوده است؛ از بعضی نقل‌های دیگر قبلاً استفاده کردیم که اصلاً نکاح موقت قبل از اسلام هم بوده است؛ و (فَمَا ٱسْتَمْتَعْتُم بِهِۦ مِنْهُنَّ فَـَٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةًۭ) یک عملی که مردم انجام می‌‌دادند شارع نیز آمده آن را تأیید کرده و فرموده است اجور اینها را بدهید؛ و اگر بعداً تراضی پیدا کردید بر کم یا بیشتر کردن آن، مانعی ندارد.

از بعضی عبارات مرحوم علامه هم استفاده می‌‌شودکه این عنوان امضایی را دارد؛ اما این روایت می‌‌گوید این اختصاص به امت پیامبر دارد. یعنی نتیجه این می‌شود همانطوری که نکاح دائم یک امر تأسیسی در اسلام نبوده، منتها اسلام آمده یک شرایط یک احکامی ‌را بر آن مترتّب کرده است، نکاح موقت هم یک امر تأسیسی در اسلام نیست و بلکه امضایی است. ولولا نهیه عنها ما احتاج إلى الزنا إلاّ شقى ابن عباس می‌گوید که اگر نهی عمر از عقد موقت نبود، غیر از شقی، کس دیگری زنا نمی‌‌کرد. قال: وهی التی فی سورة النساء فما استمتعتم به منهن إلى کذا وکذا من الاجل على کذا وکذا نکاح موقت همان است که آیه سوره نساء بر آن دلالت دارد . قال: ولیس بینهما وراثة بین زوج و زوجه وراثتی نیست فان بدا لهما ان یتراضیا بعد الاجل فنعم اگر بعد از اجل خواستند، می‌توانند مدت را بیشتر کنند وان تفرقا فنعم ولیس بینهما نکاح وأخبر انه سمع ابن عباس یراها الآن حلالاً. یعنی بعد از زمان عمر دارد این حرف را می‌‌زند. چون می‌گوید: «ولولا نهیه» . این حرف ابن عباس بعد از زمان عمر است.

در عبارت روایات قبل هم خواندیم که به ابن عباس گفته شد که چرا به حلّیت فتوا می‌‌دهید؟ و چرا در زمان خود عمر حرف نزده است؟ معلوم می‌‌شود زمان عمر از روی شدّت ترس یا جهات دیگر حرفی نزده است؛ اما بعداً باز مسئله حلیت که مستند به قرآن هست را بیان کرده است. پس، این را هم ضمیمه بفرمایید که ابن عباس تأکید و تصریح می‌‌کند متعه رحمتی است از خدا، اما عمر از آن نهی کرد؛ یعنی ابن عباس قبول دارد در زمان پیامبر بوده، در زمان ابوبکر هم بوده، و بعد عمر از آن نهی کرد؛ و بعداً هم خودش تصریح به حلّیتش کرده است. این کجا و آن روایاتی که از ابن عباس نقل شده که گفته متعه فقط برای مضطر جایز است؛ و یا «فی النساء قلّة و فی الحال شدید» جایز است؟ 


روایت دیگر: در تفسیر طبری آمده است: ورواه فی الدر المنثور عن عبد الرزاق وأبی داود فی ناسخه عن الحکم أنه سئل عن هذه الآیة أمنسوخة ؟ قال لا؛ وقال علی لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنى إلا شقی. از ابی‌داود در کتاب ناسخش سؤال شده که آیا آیه «فما استمتعتم به منهن» منسوخ است؟ گفت: نه. اشکال ما این است که در بین روایاتتان از ابن عباس روایاتی نقل کردید که این آیه شریفه منسوخ است؛ اما اینجا از ابی داود نقل کردید که این آیه منسوخ نیست. این تعارض را چطور حل می‌‌کنید؟ آن وقت باز ابی داود گفته: وقال علی لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنى إلا شقی.

روایت بعد:
وفی صحیح مسلم عن جابر بن عبدالله قال: کنا نستمتع بالقبضة من التمر والدقیق الأیام على عهد رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وأبی بکر حتى نهى عنه عمر فی شأن عمرو بن حریث. می‌گوید: متعه در زمان پیامبر حلال بوده؛ در زمان ابی بکر هم حلال بوده است؛ و ما این کار را انجام می‌‌دادیم؛ تا رسید به قضیه عمرو بن حریث که آنجا عمر نهی کرد. باز از روایات ابن عباس این روایت است. سنی‌ها نیز مثل شیعه که زاد المعاد دارند، آنها نیز زاد المعاد دارند. 

وعن زاد المعاد عن أیوب: قال عروة لابن عباس ألا تتقی الله ترخص فی المتعة؟ فقال ابن عباس سل أمک یا عریة فقال عروة أما أبو بکر وعمر فلم یفعلا ـ فقال ابن عباس ـ والله ما أراکم منتهین حتى یعذبکم الله نحدثکم عن النبی صلى الله علیه وسلم وتحدثونا عن أبی بکر وعمر. أقول وأم عروة أسماء بنت أبی بکر تمتع منها الزبیر بن العوام فولدت له عبد الله بن الزبیر وعروة. عروه به ابن عباس گفت: از خدا نمی‌‌ترسی که متعه را تجویز کردی؟ ابن عباس به او گفت: از مادرت سؤال کن. عروه به او گفت: ابوبکر و عمر خودشان انجام ندادند. ابن عباس به عروه اعتراض کرده و می‌‌گوید: این چه حرفی است که داری می‌‌زنی؟ من دارم از پیامبر برای تو حدیث نقل می‌‌کنم؛ و تو می‌‌آیی از ابو بکر و عمر برای من نقل می‌‌کنی؟ این هم روایت دیگر است که جزء همان روایات ابن عباس باید آورده شود.

روایت دیگر:
وفی الدر المنثور أخرج مالک وعبد الرزاق عن عروة بن الزبیر أن خولة بنت حکیم دخلت على عمر بن الخطاب فقالت إن ربیعة بن أمیة استمتع بامرأة مولدة فحملت منه فخرج عمر بن الخطاب یجر رداءه فزعا فقال هذهالمتعة ولو کنت تقدمت فیها لرجمت. عروه بن زبیر برادر عبدالله بن زبیر است و هردو از اسماء بنت ابی‌بکر هستند؛ که اسماء دختر ابوبکر متمتعه زبیر بن عوام بوده است؛ یعنی زبیر بن عوام به عقد تمتع و نکاح متعه اسماء که مکنّی بن اُمّ عروه است، در آمده است. که در روایت قبل گفتیم. زنی آمد پیش عمر و گفت: ربیعه زنی را عقد متعه کرده است و این زن از او حامله شده است. عمر خیلی با ناراحتی عبایش را می‌‌کشید و می‌‌رفت. و گفت: اگر زودتر به این رسیده بودم و نهیش کرده بودم ولی باز هم این کار را انجام می‌‌داد، او را رجم می‌‌کردم. باز نظیر این قضیه را از کنز العمال نقل می‌‌کنند: وعن کنز العمال عن سلیمان بن یسار عن أم عبدالله ابنه أبی خیثمة أن رجلا قدم من الشام فنزل علیها؛ مردی از شام آمده بود و وارد منزل دختر ابی خیثمه شد فقال إن العزبة قد اشتدت علی فابغینی امرأة أتمتع معها گفت یک زنی را به عقد متعه من در بیاورید قالت فدللته على امرأة فشارطها وأشهدوا على ذلک عدولا کسی را برای او پیدا کرد و عقد نکاح موقت را خواندند ؛ فمکث معها ما شاء الله أن یمکث ثم إنه خرج فأخبر عن ذلک عمر بن الخطاب خبر به عمر رسید ؛ فأرسل إلی فسألنی أحق ما حدثت ؟

قلت نعم
دو مرتبه در آخر عمر گفته است قال فإذا قدم فآذنینی فلما قدم أخبرته فأرسل إلیه فقال ما حملک على الذی فعلته ؟ قال فعلته مع رسول الله صلى الله علیه وسلم؛ ثم لم ینهنا عنه حتى قبضه الله ثم مع أبی بکر فلم ینهنا عنه حتى قبضه الله؛ ثم معک فلم تحدث لنا فیه نهیا فقال عمر أما والذی نفسی بیده؛ لو کنت تقدمت فی نهی لرجمتک بر حسب تتبعی که ما از این روایات گفتیم، اول کسی که تعبیر به «سفاح» را راجع به متعه گفته، عمر است و گفته این عنوان زنا دارد. بعد که این قضیه پیش آمد، آن مرد را خواست و او را توبیخ کرد؛

 و به او گفت: اگر قبلاً تو را دیده بودم و نهی کرده بودم، و تو این کار را کرده بودی، دستور می‌‌دادم تو را سنگسار کنند ؛ بینوا حتى یعرف النکاح من السفاح. آنچه که امروز در بعضی از کلمات اهل سنت وجود دارد و می‌‌گویند عقد متعه زنا است، ریشه‌اش بر می‌‌گردد به همین کلامی‌‌که عمر بن خطاب گفته است. بعداً خواهیم گفت که زنا دو طرف دارد؛ و لازمه‌ی این روایت آن است که زن ـ که اسماء بنت ابی بکر باشد ـ طبق این بیان عمر زانیه باشد. عمر بر حسب این روایت گفته این عنوان سفاح را دارد و این تحریم و بیان احکام شرعیه می‌‌توانیم بگوییم از همین زمان شروع شد. یعنی اینها باید از این زمان تبعیّت کنند.

اما این روایت ظهور در این دارد که عمر، سفاح بودن این را از اول معتقد بوده است؛ نه اینکه بگوید حالا از این زمان که من تحریم کردم، سفاح است. حالا روایت را هم می‌‌خوانیم که «متعتان کانتا فی عهد رسول الله محللتان و أنا اُحرّمهما»؛ هرچند به حسب اعتقاد ما عمر صلاحیت برای تحلیل و تحریم را نداشته است، اما به حسب این روایت عمر می‌‌خواهد بگوید حقیقت این کار زناست؛ منتها تا حالا بیان نکرده بود. به اعتقاد عمر هر کسی این کار را قبل هم انجام داده، سفاح بوده است؛ نه اینکه از حالا به بعد عنوان سفاح را دارد؛ منتها تحریمش را گفته است از حالا به بعد باید تبعیت کنند. در این دو روایتی که خواندیم، وقتی قضیه را به او گفتند عصبانی شد. اگر عمر به عنوان حاکم خودش را صالح برای تشریع می‌دانسته، چرا تا آن زمان توبیخ کرده؛ هنوز نهی نیاورده بوده، چرا برخورد و مؤاخذه کرده است؟ چرا تعبیر به سفاح کرده است؟

باید بگوید هر وقت حرمتش را ذکر کردم، از حالا به بعد عنوان سفاح را دارد. از این روایات استفاده می‌‌شود که عمر از اول امضای قرآن نسبت به نکاح موقت را قبول نکرده است؛ کما اینکه در قضیه متعة الحج از کسانی بود که به پیامبر(ص) اعتراض کرد؛ و گفت: بعد از عمره تمتع چرا محرّمات احرام حلال می‌‌شود؟ پیامبر(ص) به عمر فرمود: إنّک لم تؤمن بهذا أبداً و هیچ وقت هم ایمان نیاورد. این مطلبی که عرض کردم نکته دقیقی است و آقایان دقت بفرمایند؛ ما نباید بگوییم عمر در زمانی بر طبق مصلحتی گفت «أنا اُحرّمهما»؛ بلکه بر حسب روایات دیگر، عمر از اول عمل نکاح متعه را زنا می‌‌دانست. یعنی چه بگوییم این آیه شریفه تأکیدی است و امضایی، و چه بگوییم تأسیسی است، عمر آن را اصلاً‌ قبول نکرده است. وگرنه، کسی که تعبد به آیات قرآن و کلام خداوند دارد، چطور می‌‌تواند بگوید این عمل سفاح است؟!

روایت دیگر:
وفی صحیح مسلم ومسند أحمد عن عطاء: قدم جابر بن عبد الله معتمرا فجئناه فی منزله جابر از عمره بر گشت و ما به منزلش رفتیم فسأله القوم عن أشیاء از جابر بن عبدالله از مسائلی سؤال کردند ثم ذکروا المتعة از متعه سؤال کردند فقال استمتعنا على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم وأبی بکر وعمر - وفی لفظ أحمد حتى إذا کان فی آخر خلافة عمر رضی الله عنه. گفته است تا آخرین زمان‌های خلافت عمر ما به نکاح متعه عمل می‌‌کردیم. سؤال ما این است که چه چیزی بوده که در زمان پیامبر(ص) و ابوبکر صحابه پیامبر به متعه عمل می‌کردند، در زمان خود عمر هم این کار بوده تا روزهای آخر خلافت عمر، که از این عمل منع کرد. باز در سنن بیهقی نقل می‌‌کند عن نافع عن عبد الله بن عمر: أنه سئل عن متعة النساء فقال: حرام أما إن عمر بن الخطاب رضی الله عنه لو أخذ فیها أحداً لرجمه بالحجارة. در صحیح مسلم نقل می‌‌کند از کسی به نام مسلم القری: قال: سألت ابن عباس عن المتعة مسلم قری می‌‌گوید از ابن عباس راجع به متعه سؤال کردم فرخص فیها وکان ابن الزبیر ینهى عنها فقال هذه أم ابن الزبیر تحدث أن رسول الله رخص فیها فأدخلوا علیها فاسألوها قال فدخلنا علیها فإذا امرأة ضخمة عمیاء فقالت قد رخص رسول الله فیها.

مادر ابن زبیر که همان اسماء بنت ابی‌بکر است، می‌‌گوید پیامبر اجازه داد. این هم باز از روایاتی است که در اینجا آورده اند. تا می‌‌رسیم به این روایت که می‌گوید: 

وروى هذا المعنى البیهقی فی سننه وفی أحکام القرآن للجصاص وفی کنز العمال وفی الدر المنثور وفی تفسیر الرازی ومسند الطیالسی. وفی تفسیر القرطبی عن عمر: أنه قال فی خطبة متعتان کانتا على عهد رسول الله علیه السلام وأنا أنهى عنهما وأعاقب علیهما متعة الحج ومتعة النساء. دو متعه در زمان رسول خدا(ص) حلال بوده و من از آنها نهی می‌‌کنم؛ و بر آنها عقاب می‌‌کنم؛ یکی متعه حج است و یکی هم متعه نساء. در یک روایت دیگر دارد که سه چیز است در عهد پیامبر حلال بوده ثلاث کن على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم أنا محرمهن ومعاقب علیهن متعة الحج ومتعة النساء وحی على خیر العمل فی الاذان که یکی از بحث های مهمی ‌‌هم که با اهل سنت داریم، این است که چرا «حیّ علی خیر العمل» از اذان حذف شد و جای آن عبارت دیگری آمد؟.

اینها روایاتی است که ملاحظه فرمودید. اگر بخواهیم یک جمع بندی از این روایات داشته باشیم، این می‌شود که از این روایات یک معنا بالاتفاق استفاده می‌شود، که اگر سند آنها هم اشکال داشته باشد، از باب تواتر اجمالی می‌‌توانیم این را درست کنیم از راه اخذ به قدر متیقّن؛ و آن این که قدر متیقن از تمام روایات اهل سنت این است که متعه در زمان پیامبر و زمان ابو بکر و مدتی از خلافت عمر حلال بوده است. این یک. باز قدر متیقن از تمام روایات این است که اول کسی که آن را تحریم کرده، خود عمر است. و سه، تحریم فعلی و ظاهری عمر در آن زمان بود، اما از روایات استفاده می‌‌شود که عمر این عمل را از اول به عنوان زنا تلقی می‌‌کرده است، و هیچگاه معتقد به حلیتش نبوده است. 

 ما در این روایات یک دلیل روشنی پیدا نکردیم که بگوید آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم...» منسوخ است. از ابن عباس دو سه روایت نقل شده که گفتیم اینها تهافت دارد. به علاوه روایتی که امروز از ابی داود خواندیم، ابی داود تصریح کرده است که «فَمَا ٱسْتَمْتَعْتُم...» منسوخ نشده است. پس، خود اهل سنت یک دلیل روشن، یعنی یک روایتی که معارض نداشته باشد، ندارند که بگوید ناسخ این آیه چه آیه‌ای است. بنابراین، بحث منسوخ بودن این آیه از نظر خود روایات اهل سنت مردود است، و دلیل روشنی برای آن وجود ندارد. تا اینجا اثبات کردیم که آیه شریفه خودش دلالت روشن بر مشروعیت متعه دارد؛ و روایات شیعه و اهل سنت نیز این معنا را بیان می‌کند. و روایاتش هم اجمالاً بررسی شد. حالا در مورد نکاح متعه شبهاتی هم وجود دارد که این شبهات را ان شاء الله مطرح می‌‌کنیم. 


وصلّی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.



برچسب ها :

وجود تهافت در روایات اهل سنّت در باب متعه روایت الدر المنثور در مورد متعه بررسی روایات اهل سنّت در مورد نکاح متعه نظر ابن عباس در مورد متعه ما زنى إلا شقی تعبیر زنا نسبت به متعه موارد تحریم شده به دست عمر قدر متیقن از حلیت متعه منسوخ نبودن آیه استمتاع

نظری ثبت نشده است .