موضوع: کتاب الحج (بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۷/۹
شماره جلسه : ۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
ادامه دیدگاه صاحب مرتقی
-
روایات وارد شده پیرامون استطاعت
-
روایت اول: روایت خثعمی
-
بررسی وثاقت محمد بن یحیی خثعمی
-
متن روایت
-
روایت دوم: روایت سکونی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
نتیجه این شد كه ایشان دست «لاحرج» را از حكومت بر آیه «لله علی الناس حج البیت» کوتاه دانست؛ یعنی «لاحرج» قدرت این را ندارد که بر آیه «لله علی الناس» حكومت كند، بلکه «لاحرج» تنها قابلیت دارد که وجوب نماز حرجی یا وضوی حرجی و یا روزه حرجی را بردارد، اما «لاحرج» نمیتواند بر «كتب علیكم القتال» مقدم بشود و همانگونه که «لاحرج» نمیتواند بر «كتب علیكم القتال» مقدم بشود، بر «لله علی الناس حج البیت» نیز مقدم نمیشود.
ایشان میگوید: حال که «لاحرج» مقدم نشد، ما هستیم و این آیه، ما «من استطاع» را به استطاعت عرفیه معنا میكنیم که نتیجهاش این میشود در جایی كه حرج نباشد حج واجب میشود و وقتی خداوند میفرماید: «لله علی الناس حج البیت من استطاع» یعنی «من استطاع عرفاً»؛ یعنی شارع از استطاعت، استطاعت عرفیه را اراده كرده است.
ادامه دیدگاه صاحب مرتقی
حال اگر كسی طبق بیان ایشان رفتنِ به حج، بدون زاد و راحله برایش مشقّت نداشت مستطیع است (یعنی طبق این مبنا میگوئیم استطاعت عرفی یك مصداقش زاد و راحله است، اما گاهی اوقات بدون زاد و راحله استطاعت عرفیه محقق میشود)، اما طبق مبنای كسانی كه میگویند مراد از «من استطاع» زاد و راحله است، اگر كسی بدون زاد و راحله حج انجام دهد این مستطیع نبوده و حجة الاسلام را انجام نداده است.
اشکال عمده به ایشان آن است که که با روایات چه میکنید؟ چرا که روایات متعدد داریم كه در این روایات ائمه معصومین(عليهم السلام) خود استطاعت را زاد و راحله معنا کردهاند؛ یا گاهی اوقات از امام علیه السلام پرسیدند «سبیل» یعنی چه؟ و گاهی اوقات در مقام تفسیر «استطاعت» برآمدند. بنابراین اشکال به ایشان آن است شما که استطاعت عرفیه معنا میكنید، این روایاتی كه استطاعت را به زاد و راحله معنا كرده چه میكنید؟
روایات وارد شده پیرامون استطاعت
روایت اول: روایت خثعمی
وَ عَنْهُ [علی بن ابراهیم] عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى الْخَثْعَمِی قَالَ: سَأَلَ حَفْصٌ الْكُنَاسِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا مَا یعْنِی بِذَلِكَ؟ قَالَ: مَنْ كَانَ صَحِیحاً فِی بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ یسْتَطِیعُ الْحَجَّ أَوْ قَالَ مِمَّنْ كَانَ لَهُ مَالٌ فَقَالَ لَهُ حَفْصٌ الْكُنَاسِی فَإِذَا كَانَ صَحِیحاً فِی بَدَنِهِ مُخَلًّى فِی سَرْبِهِ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَلَمْ یحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ یسْتَطِیعُ الْحَجَّ قَالَ نَعَمْ.[2]
بررسی وثاقت محمد بن یحیی خثعمی
نکته اول: آیا محمد بن یحیی الخثعمی، محمد بن یحیی بن سلمان است یا محمد بن یحیی بن سلیمان است یا محمد بن یحیی بن سُلِیم؟ اینجا چون سلمان و سلیم و سلیمان خیلی قریب التعبیر و قریب اللفظ هستند، تحقیق این است كه قدیم هم كتابها را استنساخ قلمی میكردند و مثل چاپ امروزی نبوده، سلمان را ممكن است گاهی اوقات سلیمان مینوشتند، هم سلیمان غلط است و هم سلیم غلط است! این محمد بن یحیی الخثعمی، محمد بن یحیی بن سلمان است.
نکته دوم: آیا محمد بن یحیی الخثعمی با محمد بن یحیی الخزاز متفاوت است و دو نفرند یا یك نفر؟ یعنی همانگونه كه در سُلیم و سلیمان بعضی بحث كردند كه اینها دو تا هستند یا یكی، این بحث نیز مطرح شده كه آیا خثعمی با محمد بن یحیی الخزاز كه مسلماً عند اصحاب الامامیه موثق است دو نفرند یا یك نفر (چون مانعی ندارد كسی از جهت كارش خزازی باشد و از جهت روستا و محل سكونتش خثعمی باشد، خثعمی اسم یك قبیله است)؟ به نظر ما وقتی محمد بن یحیی الخثعمی را ثقه دانستیم، فرقی نمیکند که با یحیی الخزاز دو نفر باشد یا یك نفر، لیکن قرائن رجالی بر این شهادت میدهد كه اینها دو نفرند؛ چرا که ابن ابیعمیر از محمد بن یحیی الخزاز روایت نقل نکرده و با او هم طبقه است، اما از خثعمی روایت نقل میکند.
نکته سوم: آیا محمد بن یحیی بن سلمان موثق است یا خیر؟ نجاشی او را توثیق كرده است.[3] از متأخرین، شهید اول در غایة المراد[4] و شهید ثانی در درایه توثیق كردند. در یكی از بحثهای رجالی گفتیم که توثیقات متأخرین را معتبر میدانیم؛ چرا که دو مبنا در این زمینه هست: یك مبنا كه شاید بسیاری از بزرگان و معاصرین مبنایشان این باشد كه توثیقات متأخرین اعتباری ندارد، ولی به نظر ما توثیقات متأخرین نیز معتبر است. بنابراین به نظر ما خثعمی موثق است.
نکته چهارم: آیا خثعمی عامی است یا امامی؟ شیخ طوسی(قدس سره) در كتاب استبصار میگوید: «محمد بن یحیی الخثعمی و هو عامی»[5] و به او طعن میزند و این بوی تضعیف را دارد؛ یعنی همین كه میگوید: «عامی»، میخواهد او را تضعیف كند، اما در تهذیب همان دو خبری كه از محمد بن یحیی خثعمی در استبصار نقل میكند (در بحث «من فاته الوقوف بالمشعر»؛ اگر كسی وقوف به مشعر از او فوت شد، آیا حجّش صحیح است یا صحیح نیست؟)، در تهذیب دو روایت مربوط به این موضوع میآورد و در آنجا دیگر اشارهای به عامی بودن محمد بن یحیی نمیكند، بلکه فقط در مقام طعن بر محمد بن یحیی میگوید: محمد بن یحیی این دو روایت را یک مرتبه بلاواسطه از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده و یک بار دیگر مع الواسطه.[6]
یعنی تنها دلیل شیخ طوسی(قدس سره) در تهذیب برای طعن به محمد بن یحیی خثعمی، همین مطلب بوده که البته این هم اشكال واردی نیست؛ زیرا ممکن است یك راوی گاهی اوقات یك روایت را از امام بلا واسطه نقل كند و گاهی اوقات همین راوی در زمان امام بوده و روایت را از یكی از اصحاب امام نقل كند. شیخ(قدس سره) در الفهرست[7] نیز این مسئله را مطرح نكرده و اگر هم مطرح کرده بود، در تعارض بین نجاشی و شیخ طوسی قول نجاشی مقدم است.
به نظر ما خثعمی امامی بوده و چند دلیل در اینباره میتوان اقامه کرد:
1. نكته مهمی که باید توجه داشت (که برخی از رجالیون مثل مرحوم تستری در قاموس الرجال تصریح کردند) آن است که محمد بن یحیی خثعمی در باب ذبائح[8]، در باب شدت ابتلای مؤمن (كه مؤمن ابتلا به اموری پیدا میكند)[9]، در باب طبقات الانبیاء[10] و موارد دیگر روایاتی دارد كه از این روایات امامی بودن او استفاده میشود و این خود نکته مهمی است که گاهی از اوقات برای فهمیدن این که یک راوی امامی است یا خیر، باید ببیند روایاتی كه نقل میكند بیشتر تناسب با چه چیزی دارد؟ لذا از این روایات به خوبی امامی بودن محمد بن یحیی استفاده میشود. مرحوم تستری میگوید: به تمام این روایات مراجعه كردم و مضامین آنها دلالت بر امامی بودن او دارد.[11]
این روایت در برخی از كتب به عنوان موثق مطرح شده؛ چون محمد بن یحیی خثعمی را عامی میدانستند و در برخی از كتب (حتی علامه حلی(قدس سره) در برخی از كتابهایش) از این روایت تعبیر به صحیحه كرده كه معلوم میشود برای مثل مرحوم علامه نیز امامی بودن محمد بن یحیی خثعمی ثابت بوده است.
2. نکته دیگر در اثبات امامی بودن خثعمی (که مرحوم تستری نیز بدان اشاره کرده) آن است که بزرگان اهل سنت همانند ذهبی، ابن حجر یا خطیب بغدادی كه رجال عامه را نقل میكنند، اسمی از خثعمی در علمای رجالی عامه نمیآورند، این در حالی است که اگر محمد بن یحیی عامی بود، باید آنها اسمش را در رُوات عامه ذكر میكردند. لذا قرائن زیادی وجود دارد كه خثعمی شیعی است و روایت صحیح است.
3. یكی از قرائن امامی بودن محمد بن یحیی الخثعمی نقل ابن ابی عمیر از او است و حال آن که اگر او عامی بود ابن ابیعمیر از او روایت نقل نمیکرد؛ چرا که دأب ابن ابیعمیر، نقل از عامی نبوده است. نتیجه آن که به نظر ما روایت صحیحه است.
متن روایت
روایت دوم: روایت سکونی
دومین حدیث، حدیث پنجم این باب است. در سند این روایت موسی بن عمران آمده که توثیق خاص ندارد، ولی در رجال كامل الزیارات وارد شده و ما همین مقدار را در وثاقت او كافی میدانیم (محقق خوئی(قدس سره) نیز تا اواخر عمرشان توثیق عام رجال كامل الزیارات را معتبر میدانست، اما اواخر عمر شریفشان از این نظر برگشتند و اینطور كه نقل میكنند 700 تا800 فتوا به خاطر همین مبنا تغییر كرد). سکونی عامی ثقه است و در نتیجه روایت موثقه است.
در روایت آمده که مردی از «اهل القدر» (یعنی جبریها و کسانی که قائلاند به این که انسان مجبور بر اعمالش است) از حضرت پرسید: مراد خداوند از «و لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا» چیست؟ آیا خداوند استطاعت تکوینی برای مردم قرار نداده است (طبق مبنای قدریون خدا باید به یك كسی استطاعت بدهد و یا از او میگیرد)؟
[1] ـ «باب8: بَابُ اشْتِرَاطِ وُجُوبِ الْحَجِّ بِوُجُودِ الِاسْتِطَاعَةِ مِنَ الزَّادِ وَ الرَّاحِلَةِ مَعَ الْحَاجَةِ إِلَیهَا وَ تَخْلِیةِ السَّرْبِ وَ الْقُدْرَةِ عَلَى الْمَسِیرِ وَ مَا یتَوَقَّفُ عَلَیهِ وَ وُجُوبِ شِرَاءِ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ مِنْ أَسْبَابِ السَّفَرِ.» وسائل الشیعة، ج11، ص33.
[2] ـ الكافی 4- 267- 2؛ وسائل الشیعة؛ ج11، ص: 34، ح14170- 4.
[3] ـ «محمد بن یحیى بن سلمان (سلیمان) الخثعمی أخو مغلس، كوفی، ثقة، روى عن أبی عبد الله علیه السلام. له كتاب. أخبرنا أحمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علی بن حبشی بن قونی قال: حدثنا حمید بن زیاد قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعه قال: حدثنا أبو إسماعیل السراج قال: حدثنا محمد بن یحیى بكتابه.» رجال النجاشی - فهرست أسماء مصنفی الشیعة، ص: 359، شماره 963.
[4] ـ غایة المراد فی شرح نكت الإرشاد، ج1، ص: 373.
[5] ـ الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج2، ص: 305، ذیل حدیث1091.
[6] ـ «فَالْوَجْهُ فِی هَذَینِ الْخَبَرَینِ وَ إِنْ كَانَ أَصْلُهُمَا- مُحَمَّدَ بْنَ یحْیى الْخَثْعَمِی وَ أَنَّهُ یرْوِیهِ تَارَةً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) بِلَا وَاسِطَةٍ وَ تَارَةً یرْوِیهِ بِوَاسِطَةٍ.» تهذیب الأحكام؛ ج5، ص: 293، ذیل حدیث 993.
[7] ـ الفهرست (للشیخ الطوسی)، ص: 141، شماره606 و ص148، شماره701.
[8] ـ تهذیب الاحکام، ج9، ص67.
[9] ـ الکافی، ج2، ص255.
[10] ـ الکافی، ج1، ص 175.
[11] ـ «محمّد بن یحیى الخثعمی: قال: عدّه الشیخ فی رجاله فی أصحاب الصادق علیه السّلام. و عنونه فی الفهرست مرّتین إلى أن قال فی الأوّل: عن ابن سماعة، عن محمّد بن یحیى، و فی الثانی: عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن یحیى. و قال النجاشی: محمّد بن یحیى بن سلمان الخثعمی أخو مغلّس، كوفی ثقة، روى عن أبی عبد اللّه علیه السّلام ... الخ. و فی فوات وقوف مشعر الاستبصار: «محمّد بن یحیى الخثعمی، عامّی». و استبعد بعضهم عامّیته مع روایة ابن أبی عمیر عنه، و إهمال الشیخ- فی الرجال- له، و توثیق النجاشی له. أقول: بل سكوت التهذیب عن عامّیته مع كونه بصدد الطعن فی خبره- كالاستبصار- مریب، فإنّه اقتصر فی طعنه علیه بأنّه رواه تارة بلا واسطة عن الصادق علیه السّلام و اخرى معها. و لقد راجعت أخباره فی ذبائح التهذیب و غرره و شدّة ابتلاء مؤمن الكافی و طبقات أنبیائه و النهی عن قول رمضانه و نذوره و كراهة وقت تزویجه فوجدت أكثرها ظاهرا فی إمامیته، لا سیما خبر ذبائحه. و أیضا لو كان عامّیا لذكره الخطیب أو الذهبی أو ابن حجر. و أمّا إهمال رجال الشیخ فأعمّ، لكون موضوعه أعمّ، نعم سكوت الفهرست ظاهر فی إمامیته. هذا، و اختلف العلّامة فی خلاصته و إیضاحه فی ضبط اسم جدّه المذكور فی النجاشی ب «سلیمان» و «سلمان» و الظاهر أصحّیة الثانی، لكون موضوعه الضبط. قال المصنّف: ضبط الإیضاح «مغلّس» فی النجاشی بالغین، و زاد: أنّه ابن عذافر بن عیسى بن أفلح. قلت: زیادته التی قال كان عنوانا آخر «محمّد بن عذافر بن عیسى بن أفلح» المتقدّم عنونه عن النجاشی، و سقطت لفظة «محمّد» من نسخته، فحصل الخلط. هذا، و جعل النجاشی طریقه «ابن سماعة، عن أبی إسماعیل السرّاج، عنه» یدلّ على عدم صحّة ما فی فهرست الشیخ «ابن سماعة، عنه». قاموس الرجال ؛ ج9 ؛ ص648- 650، شماره 7385.
[12] ـ الكافی 4- 268- 5؛ وسائل الشیعة؛ ج11، ص: 34، ح14171- 5.
نظری ثبت نشده است .