موضوع: کتاب الحج (بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸
شماره جلسه : ۷۳
-
خلاصه بحث گذشته
-
روایات حبّ بقاء حاکم جائر
-
تبیین جایگاه بحث
-
دیدگاه محقق اردبیلی(قدس سره) پیرامون آیه «لاتَرکَنُوا»
-
دیدگاه فاضل کاظمی(قدس سره)
-
جمعبندی بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در این فرع است که کسی دینی را بر ذمه دیگری مالک است (یعنی از دیگری پولی میخواهد) و زمان ادای این دین هم فرا رسیده، اما مدیون نمیپردازد و این شخص برای ادای دینش باید به حاکم جائر مراجعه کند، آیا در چنین موردی باید به حاکم جائر رجوع کند تا این که این پولش را به دست بیاورد و حج برود یا این که این هم از مصادیق رکون به ظالم است و آیه شریفه میفرماید: «و لا ترکنوا إلی الذین ظلموا»[1]؟برخی از مواردی که فقها به این آیه استدلال کردند ذکر شد. در ادامه مناسب است که بعضی از روایاتی که در باب معاونت و کمک کردن به جائر رسیده را بیان کنیم.
روایات حبّ بقاء حاکم جائر
روایت دوم
دومین روایت در کتاب کافی ذیل بابی به نام «بابُ عملِ السلطان و جوایزهم» در کتاب المعیشه آمده است. روایت صحیحه هشام بن سالم از ابوبصیر است که میگوید: از امام باقر(عليه السلام) درباره عمل کردن برای سلطان پرسیدم. حضرت فرمود: ای ابامحمد (ابامحمد کنیه ابوبصیر است) جایز نیست. »و لا مَدة قلمٍ»؛ «مَدَّة» اسم مرّه است یعنی یک بار برایش قلم زدن و یک بار قلم را داخل دوات کند و به دست سلطان بدهد.
از دنیای اینها چیزی را به دست مگر آن که به همان اندازه که از دنیای اینها چیزی را میگیرید آنها هم به همان اندازه از دین شما میگیرند؛ یعنی یک ملازمه واقعی وجود دارد. کمترین عمل برای سلطان آن است که یک قلمی را انسان به جوهر میزند و به سلطان می دهند، به همین اندازه آنها از دین شما میگیرند.
البته بحثی که در این روایت واقع شده که برخی مثل صاحب حدائق(قدس سره) میگویند: مراد از این سلطان که در روایات هست سلاطین اموی و عباسی است که اینها نقطه مقابل ائمه معصومین(عليهم السلام) بودند[4]. حال باید دید که آیا این روایات شامل سلطان کفری که در جای دیگر است و اصلاً در دایره اسلام نیست میشود یا خیر؟ به نظر میرسد که این روایت عمومیت دارد.
روایت سوم
ابن ابی یعفور میگوید: نزد امام صادق(عليه السلام) بودیم که مردی از اصحاب ما نزد حضرت آمده و از ایشان پرسید: گاهی اوقات یکی از ما گرفتار است، زندگیاش در ضیق و شدّت است و از طرف حکومت دعوتش میکنند که ساختمانی را درست کن یا دعوتش میکنند که بیا یک قسمت جدیدی در این رودخانه حفاری کن یا یک سدّی را در رودخانه درست کن («مُسَنّاة» به معنای سد است). اگر حاکم جائر دعوتش کرد برای این کارها چکار کند؟
حضرت فرمود: من چنین چیزی را نمیپسندم که به اندازهی گرهی برای اینها ببندم («وکاء» آن نخی است که مَشک آب را با آن میبندند)، حتی اگر آن اجری هم که سلطان میدهد، «ما بین لابتیها» باشد، «اللابة: الحرّة و هی الارض ذات الحجارة السود التی قد البستها لکثرتها»[6]؛ لابه یعنی یک سنگهای سیاهی که به خاطر زیادی آنها زمین را میپوشاند؛ یعنی حتی اگر پاداشی که حاکم جور میدهد، جای بسیار بزرگی باشد بین این نقطه و آن نقطه که تماماً پر از سنگ است و آنجا را به من بدهند تا یک گره برای اینها ببندم، این کار را انجام نمیدهم.
در ذیل حدیث حضرت میفرماید: اعوان و یاران ظلمه در روز قیامت در سرادق («السرادق کلُّ ما أحاط بشیء من حابط او مضرب أو خباء»[7]؛ هر چیزی که احاطه به یک شیء میکند، مثلاً دیوار میشود سرادق یا خیمه میشود سرادق) از آتش هستند تا این که خداوند بین بندگان به حسابرسی برسد؛ یعنی قبل از این که حساب مردم را برسند اینها را در یک خیمههایی از نار قرار میدهند تا حسابرسی مردم تمام شود و بعد نوبت به حساب اینها میشود.
ذیل روایت دلالت دارد بر این که مطلق عون به ظالم حرام است حتی به اندازه قلم زدن در یک دوات. باید توجه داشت که بحثی نیست در این که کمک کردن به حاکم جائر در آن جوری که میکند مسلَّماً حرام است، این روایات میگوید حتی مواردی هم که حلال است مثل ساختن و ترمیم سدّ که به نفع مردم است، حضرت میفرماید اشکال دارد.
روایت چهارم
این روایت معروف است و نیازی به خواندن آن نیست و دلالت دارد بر این که مطلق یاری ظالم حرام است.
روایت پنجم
محمد بن مسلم میگوید: نزد امام باقر(عليه السلام) دمِ درب منزل حضرت در مدینه بودم (قدیم خانهها یک سکّویی داشت که گاهی اوقات صاحب خانه میآمد و اگر کسی کاری داشت همان بیرون در همان سکّو با آن صحبت میکردند)، امام باقر(عليه السلام) دید مردم گروه گروه میروند. حضرت به بعضی از افرادی که در خدمتش بودند فرمودند: آیا در شهر اتفاقی افتاده که مردم گروه گروه میروند؟ عرض شد: مدینه یک والی جدیدی پیدا کرده و مردم هم میروند که به او تهنیت بگویند! حضرت فرمود: اگر کسی امروز به یک حاکمی تهنیت گفته باشد، این بابی از ابواب نار برای او میشود؛ یعنی خود همین رفتن و تهنیت گفتن به حاکم جائر بابی از ابواب نار میشود.
روایت ششم
محمد بن عذافر از پدرش عذافر نقل میکند که امام صادق(عليه السلام) فرمود: ای عذافر! به من خبر دادند که تو برای ابو ایوب و ربیع کار میکنی (که اینها از افرادی مرتبط با حاکم آن زمان بودند)، حال تو چگونه است هنگامی که قیامت برپا میشود و تو را به عنوان اعوان ظلمه میخوانند؟ محمد بن عذافر (پسرش) میگوید: («وجم» یعنی «سکت علی غیظٍ» یا «اسکته الهمّ») غصه و حزن تمام او را فرا گرفت و سکوت کرد.
هنگامی که حضرت دید چنین حالی پیدا کرده فرمود: أی عذافر! من که تو را ترساندم خدا ما را به همین مسئله ترسانده است. محمد بن عذافر میگوید: پدرم تا پایان عمر به خاطر این قضیه آنقدر در غم و غصه ماند تا مُرد. این روایت نیز دلالت خوبی دارد بر این که مطلق یاری ظلمه حرام است.
روایت هفتم
تبیین جایگاه بحث
رکون اعم از اعانه است و در لغت همان سکون است و سکون یعنی مِیل، این که انسان در نفسش نسبت به یک حاکم جور میل قلبی داشته باشد هر چند حاکم یک دقیقه باقی بماند تا کار او را انجام دهد که این میشود رکون، آیا در اینجا سراغ حاکم رفتن مسئله سکون و رکون به ظالم صدق میکند یا نه؟ ظاهراً صدقش تمام است؛ یعنی این از مصادیق رکون به ظالم است.
دیدگاه محقق اردبیلی(قدس سره) پیرامون آیه «لاتَرکَنُوا»
ایشان میگوید: «لا تمیلوا إلی من وجد منه الظلم وقتا مّا أدنی میل فإن الرکون هو المیل القلیل کالتزیّی بزیّهم و تعظیم ذکرهم و استدامته فإن فعلتم فتمسکم النار برکونکم إلیهم، فإذا کان المیل الیسیر إلی من صدر منه وقتا مّا، ما یسمی ظلماً موجباً لمسّ النار فما ظنکم بالمیل الکثیر إلیهم و بالظالم نفسه و بالظلم»، تا میرسد به این کلام که میگوید: «قال القاضی و لعلّ الآیة... للتثبت علی الاستقامة التی هی العدل، فإن الزوال عنها بالمیل إلی احد طرفی افراط و تفریط فإنه ظلمٌ علی نفسه أو غیره، بل ظلمٌ فی نفسه».
مرحوم اردبیلی از شخصی به نام قاضی نقل میکند که این آیه: «و لا ترکنوا إلی الذین ظلموا» در مقام تثبت در استقامت است، استقامت چیست؟ عدالت است؛ یعنی آیه میخواهد بگوید اگر شما سر سوزنی رکون به ظالم پیدا کردید از عدالت خارج میشوید، «هذا الکلام مشعرٌ بأنّه فسّر الظلم بمطلق الذنب»؛ این کلام قاضی اشعار به این دارد که ظلم مطلق ذنب است؛ چه کبیر و چه صغیر، «کما فی قوله تعالی: "و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه"».
از این عبارت محقق اردبیلی(قدس سره) استفاده میشود که این آیه اصلاً کاری به ظالمین و اعوان ظلمه و سلطان ندارد، بلکه ظاهر آیه میگوید: اگر کسی به شخصی که ظلم کرده تمایل پیدا کند هر چند سلطان هم نباشد، از عدالت خارج میشود، «و لا ترکنوا إلی الذین ظلموا فتمسّکم النار» به این معناست که زمینه برای استحقاق نار فراهم میشود، انسان هم وقتی از عدالت خارج شود این زمینه برای استحقاق نار در او به وجود میآید. البته بعد میگوید: «و لکن یمکن تقییده بالکبیره»؛ ممکن است این ظلم فقط خصوص گناه کبیره باشد و بعد یک «فتأمل» هم دارد.[13]
زمخشری در کشاف میگوید: «النهی متناولٌ للانحطاط فی هواهم و الانقطاع إلیهم و مصاحبتهم و مجالستهم و زیارتهم و مداهنتهم و الرضا باعمالهم و التشبه بهم و التزییّ بزیّهم و مدّ العین إلی زهرتهم و ذکرهم بما فیه تعظیمٌ لهم»؛ این نهی مربوط به جایی است که کسی در خواستههای ظالمین فرو برود، منقطع به اینها بشود، مصاحبت و مجالست با آنها کند، آنها را زیارت کند، مداهنه کند و تملق بگوید، نسبت به اعمالشان راضی باشد، تشبه به اینها پیدا کند و زیّ خودشان را زیّ سلطان قرار بدهد و چشمش به این شکوه و عظمت سلطان باشد.[14]
دیدگاه فاضل کاظمی(قدس سره)
سپس میفرماید: «کما هو ظاهر معنی الرکون و النهی یتناول الانحطاط فی هواهم»؛ یعنی فرو رفتن در مشتهیات ظالمین، «و قد نقل عن بعض الاکابر أنّه لما قرء الآیة غشی علیه»؛ نقل شده که بعضی از اکابر وقتی به این آیه رسیدند و آن را خواندند غش کردند، «فلما أفاق قیل له»؛ وقتی به هوش آمد گفتند برای چه شما غش کردید؟ «فقال هذا فیمن رکن إلی من ظلم فکیف بالظالم»؛ او نیز گفته که آیه نمیگوید: «لا ترکنوا إلی الظالمین»، بلکه میگوید: «لا ترکنوا إلی الذین ظلموا» یعنی «من ظلم»؛ اگر یک کسی در یک وقتی ظلم کرده باشد.[16]
جمعبندی بحث
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ سوره هود، آیه 113.
[2] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 108-109، ح12؛ وسائل الشيعة؛ ج17، ص: 185، ح 22308- 1.
[3] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 106، ح5؛وسائل الشيعة، ج17، ص: 179، ح22293- 5.
[4] ـ «ثم ان الظاهر ان المراد من هذا التشديد و التأكيد في هذه الاخبار الواردة في هذا المقام، مما تقدم و يأتي، انما هو سلاطين الجور المدعين للإمامة، من الأموية و العباسية و من حذا حذوهم، كما هو ظاهر من سياقها، و مصرح به في بعضها لا مطلق الظالم و الفاسق و ان كان الظلم و الفسق محرما مطلقا. و على هذا فلو أحب أحد بقاء حاكم جور من المؤمنين و الشيعة، لحبه المؤمنين و حفظه بيضة الدين من الأعداء و المخالفين، فالظاهر انه غير داخل في الآية، و لا الاخبار المذكورة.» الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج18، ص: 122.
[5] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 107، ح7؛ وسائل الشيعة؛ ج17، ص: 179، ح22294- 6.
[6] ـ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج4، ص: 274.
[7] ـ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص: 359.
[8] ـ رجال الكشي 2- 740- 828؛ وسائل الشيعة؛ ج16، ص: 259، ح21508- 7.
[9] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 107، ح6؛ وسائل الشيعة، ج17، ص: 188، ح 22315- 2.
[10] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 105، ح1؛ وسائل الشيعة؛ ج17، ص: 178، ح22291- 3.
[11] ـ تنبيه الخواطر 1- 54؛ وسائل الشيعة؛ ج17، ص: 182، ح 22303- 15.
[12] ـ ««وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» أي لا تميلوا إلى من وجد منه الظلم وقتا مّا أدنى ميل، فانّ الركون هو الميل القليل كالتزيّي بزيّهم، و تعظيم ذكرهم و استدامته، فان فعلتم «فَتَمَسَّكُمُ النّارُ» بركونكم إليهم، فإذا كان الميل اليسير إلى من صدر منه وقتا مّا ما يسمّى ظلما موجبا لمسّ النار، فما ظنّكم بالميل الكثير إليهم، و بالظالم نفسه، و بالظلم.» زبدة البيان في أحكام القرآن؛ ص: 397.
[13] ـ «قال القاضي: و لعلّ الآية أبلغ ما يتصوّر في النهي عن الظلم و التهديد عليه و خطاب الرسول، و من معه من المؤمنين بها، للتثبّت على الاستقامة الّتي هي العدل فانّ الزوال عنها بالميل إلى أحد طرفي إفراط و تفريط، فإنّه ظلم على نفسه أو غيره بل ظلم في نفسه، و هذا الكلام مشعر بأنّه فسّر الظلم بمطلق الذنب كما في قوله «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» و لكن يمكن تقييده بالكبيرة فتأمّل قال في الكشّاف: النهي متناول للانحطاط في هواهم، و الانقطاع إليهم، و مصاحبتهم و مجالستهم و زيارتهم و مداهنتهم، و الرضا بأعمالهم، و التشبّه بهم، و التزيّي بزيّهم و مدّ العين إلى زهرتهم و ذكرهم بما فيه تعظيم لهم، و تأمّل قوله «وَ لا تَرْكَنُوا» فانّ الركون هو الميل اليسير و قوله «إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» أي الّذين وجد منهم الظلم، و لم يقل إلى الظالمين.» زبدة البيان في أحكام القرآن؛ ص: 397- 398.
[14] ـ «والنهي متناول للانحطاط في هواهم ، والانقطاع إليهم ، ومصاحبتهم ومجالستهم وزيارتهم ومداهنتهم ، والرضا بأعمالهم ، والتشبه بهم ، والتزيي بزيهم ، ومدّ العين إلى زهرتهم . وذكرهم بما فيه تعظيم لهم . وتأمّل قوله : { وَلاَ تركنوا } فإن الركون هو الميل اليسير .» الکشّاف، ج3، ص 129.
[15] ـ «[ «وَ لا تَرْكَنُوا» بفتح الكاف و ضمّها مع فتح التاء و الركون هو الميل اليسير «إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» الّذين وجد منهم الظلم، و المراد لا تميلوا إليهم أدنى ميل كما هو ظاهر معنى الركون و النّهى يتناول الانحطاط في هواهم، و الانقطاع إليهم و مصاحبتهم و مجالستهم و زيارتهم و مداهنتهم، و الرضي بأعمالهم و التشبّه بهم، و التزيّي بزيّهم و مدّ العين إلى زهرتهم و ذكرهم بما فيه تعظيم قولهم، و استدامة ذكرهم فأما مداخلتهم لدفع ضرر عنه أو عن أحد من المؤمنين فلا قصور فيه.» مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام؛ ج2، ص: 397-398.
[16] ـ «و قد نقل عن بعض الأكابر أنّه لمّا قرأ الآية غشي عليه فلمّا أفاق قيل له فقال هذا فيمن ركن إلى من ظلم فكيف بالظالم؟ و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم من دعا لظالم بالبقاء فقد أحبّ أن يعصى اللّه في أرضه و في الآية دلالة على النهي عن الظلم و التهديد عليه على أبلغ وجه بمسيس النّار إذ كان يحصل بأدنى ميل إلى من ظلم فكيف بالظّلم نفسه و الانهماك فيه.» مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام؛ ج2، ص: 398.
نظری ثبت نشده است .