موضوع: کتاب الحج (بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۸/۲۲
شماره جلسه : ۲۳
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی تمسّک به آیاتی از سوره حجّ در کفایت پیاده رفتن به حجّ
-
بررسی مأمورٌبه در «أذِّن»
-
احتمال اول: حضرت ابراهیم(عليه السلام)
-
جمعبندی و دیدگاه برگزیده نسبت به آیه
-
بررسی استصحاب شرائع گذشته در مسئله
-
احتمال دوم: مخاطب بودن پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) در آیه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
در مسئله نهم یكی دیگر از شرایط استطاعت مورد بررسی قرار گرفت که عبارت بود از این که وجود راحله است برای شخصی که از مکه دور است یا نزدیک به مکه است یا برای مکی و غیر مکی لازم است. مسئله دهم آن است که اگر خودِ راحله همراه شخص نیست، اما اگر پولی كه با آن راحله را تهیه كند باشد كفایت میكند.نتیجه آن است كه كسی كه میتواند ماشیاً از بلاد دور برای مكه برود اما نه راحله دارد نه پول راحله را و این مشی برای او حرجی هم نیست اجماع وجود دارد بر این كه این مُجزی از حجه الاسلام نیست و این حج فایدهای ندارد هر چند ثواب زیادی به او خواهند داد. بنابراین خود راحله معتبر است. حال اگر كسی بگوید در حجة الوداع تعداد زیادی همراه رسول الله(صلی الله عليه وآله) ماشیاً به حجّ رفتند، این را باید توجیه كنیم و در گذشته چند احتمال برای آن ذکر کرده و مسئله را حل نمودیم.
بررسی تمسّک به آیاتی از سوره حجّ در کفایت پیاده رفتن به حجّ
در سوره مباركه حج این آیه شریفه آمده: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»[1] («رجال» جمع «راجل» است به معنای پیاده] خداوند میفرماید: در میان مردم مسئله حج را اعلام كن تا مردم یا پیاده میآیند یا روی یك شتر تندروی لاغراندام از راههای دور.در این آیه شریفه توجه به دو نکته لازم است که چه بسا این دو نكته قول به تفصیل را تقویت كند؛ یعنی بگوئیم آنهایی كه از راه دور میآیند نیاز به «ضامر» دارند که یک مصداق راحله است نه این که خودِ ضامر موضوعیت داشته باشد و کسانی كه از محل نزدیك پیاده میآیند و نیاز به ضامر ندارند، از حجّة الاسلام کفایت میکند (یعنی قول كسانی مثل محقق حلی(قدس سره) در شرایع قائل به این قول بودند کسانی كه نیاز به راحله دارند، راحله شرط در استطاعت است، اما آنهایی كه مكان نزدیك به مكه هستند این نیاز به راحله ندارد). در اینجا باید دید چه پاسخی میتوان داد؟
در سوره حج آیات بسیاری وارد شده که مربوط به حجّ است. از جمله این آیات عبارت است از:
«إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا وَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِیهِ وَ الْبَادِ وَ مَنْ یرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ*وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَكَانَ الْبَیتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِی شَیئاً وَ طَهِّرْ بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَ الْقَائِمِینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»[2]؛ به ابراهیم دستور دادیم كه این بیت را تطهیر كن برای این طواف کنندگان، قیام کنندگان به نماز، رکوع کنندگاه و سجده کنندگان.
بررسی مأمورٌبه در «أذِّن»
در آیه بعد میفرماید: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»، در این آیه یک بحث آن است که مأمورٌبه «اذّن» كیست؟ آیا حضرت ابراهیم(عليه السلام) است و ایشان مأمور به اعلام بوده یا این که مأمورٌبه «اذّن» وجود مبارك پیامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) است؟احتمال اول: حضرت ابراهیم(عليه السلام)
اگر سیاق آیات قبل را بخواهیم در نظر بگیریم در آیه قبل آمده: «وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَكَانَ الْبَیتِ»، آنگاه مأمورٌبه در «اذّن» حضرت ابراهیم(عليه السلام) است. بعضی از روایات نیز مؤید این مطلب است. یکی از این روایات در کتاب شریف کافی از حلبی است:مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی قَالَ: سَأَلْتُهُ لِمَ جُعِلَتِ التَّلْبِیةُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى إِبْرَاهِیمَ(عليه السلام) أَنْ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ فَنَادَى فَأُجِیبَ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ یلَبُّونَ.[3]
حلبی میگوید از حضرت پرسیدم که خداوند تلبیه را برای چه قرار داده است؟ حضرت آیه شریفه «اذِّن فی الناس» را تلاوت کرده و بعد فرمود: این جواب آن ندای حضرت ابراهیم(عليه السلام) است؛ یعنی طبق این روایت این «لبیك اللهم لبیك» كه در عصر حاضر حجاج میگویند و آنچه كه قبلیها هم گفتند و آنچه تا قیامت میگویند، همه جواب ندای ابراهیم(عليه السلام) است.
روایت دیگری نیز در اینباره در تفسیر قمی آمده است:
وَ لَمَّا فَرَغَ إِبْرَاهِیمُ مِنْ بِنَاءِ الْبَیتِ أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ یؤَذِّنَ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ فَقَالَ: یا رَبِّ وَ مَا یبْلُغُ صَوْتِی فَقَالَ اللَّهُ أَذِّنْ عَلَیكَ الْأَذَانُ وَ عَلَی الْبَلَاغُ وَ ارْتَفَعَ عَلَى الْمَقَامِ وَ هُوَ یوْمَئِذٍ مُلْصَقٌ بِالْبَیتِ فَارْتَفَعَ الْمَقَامُ حَتَّى كَانَ أَطْوَلَ مِنَ الْجِبَالِ فَنَادَى وَ أَدْخَلَ إِصْبَعَیهِ فِی أُذُنَیهِ وَ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ شَرْقاً وَ غَرْباً یقُولُ: أَیهَا النَّاسُ كُتِبَ عَلَیكُمُ الْحَجُّ إِلَى الْبَیتِ الْعَتِیقِ فَأَجِیبُوا رَبَّكُمْ فَأَجَابُوهُ مِنْ تَحْتِ الْبُحُورِ السَّبْعَةِ وَ مِنْ بَینِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَى مُنْقَطَعِ التُّرَابِ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ كُلِّهَا وَ مِنْ أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ بِالتَّلْبِیةِ: لَبَّیكَ اللَّهُمَّ لَبَّیكَ أَ وَ لَا تَرَوْنَهُمْ یأْتُونَ یلَبُّونَ فَمَنْ حَجَّ مِنْ یوْمِئِذٍ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ فَهُمْ مِمَّنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: "فِیهِ آیاتٌ بَیناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ" یعْنِی نِدَاءَ إِبْرَاهِیمَ عَلَى الْمَقَامِ بِالْحَجِّ.[4]
هنگامی که ابراهیم(عليه السلام) ساختن کعبه را تمام كرد، مأمور شد كه اعلام وجوب حج كند. به خداوند عرض كرد صدای مرا چه كسی میشنود؟ خداوند فرمود: تو اذانت را بگو و من به گوش مردم میرسانم. در این هنگام ابراهیم به بالای مقام ابراهیم رفت که در آن زمان به کعبه چسبیده بود و مقام در آن زمان بسیار بلندتر از اکنون بوده است. حضرت ابراهیم(عليه السلام) وقتی میخواست مردم را دعوت كند این انگشتت را داخل گوش قرار داد [کاری که قاریان قرآن انجام میدهند] و رو به شرق و غرب عالم کرده و آنها را دعوت به حجّ کرد. آنگاه از اعماق دریاهای هفتگانه و هر کس در صلب مردان و رحم زنان بود به او لبّیک گفتند.
نکتهای که باید توجه داشت آن است که بارها گفته شده که در قرآن نمیتوان سیاق آیات را به عنوان قرینه قرار داد و سیاق به صورت موجبه جزئیه میتواند در قرآن قرینه باشد. در اینجا آیه قبل به عنوان قرینه است که میفرماید: «و طهّر» و در این آیه نیز میگوید: «و اذّن» که ظهور روشنی دارد كه مخاطب حضرت ابراهیم(عليه السلام) است. این روایات نیز مؤید این مطلب است.
جمعبندی و دیدگاه برگزیده نسبت به آیه
نتیجه آن که چه بسا در آن زمان اصلاً استطاعت هم شرطیت نداشته است و این «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ»، این در زمان حضرت ابراهیم(عليه السلام) بوده به این معنا که یا اصل استطاعت به این معنایی كه در زمان ما هست معتبر نبوده و فقط همان قدرت عقلیه معتبر بوده است یا این که اگر هم استطاعتی بوده به این خصوصیاتی كه در شریعت پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) و ائمه معصومین(عليهم السلام) فرمودند معتبر نبوده است.بنابراین اگر در شریعت حضرت ابراهیم(عليه السلام) پیاده به حجّ رفتن مُجزی بوده، منافاتی ندارد كه در امت پیامبر(صلی الله عليه وآله) اعتبار راحله شرط برای وجوب حجّ باشد؛ زیرا خداوند متعال نسبت به امت پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) بنایش بر تسهیل و امتنان بوده و یكی از موارد امتنان آن است كه میگوید: تا راحله یا پول آن را نداشته باشی مستطیع نیستی و حجة الاسلام بر تو واجب نیست هر چند پیاده رفتن به حجّ بر تو حرجی هم نباشد، اما لازم نیست این همه راه را برای انجام حج بروی.
بررسی استصحاب شرائع گذشته در مسئله
نکته قابل توجه آن است که ما یك حرف دیگری داریم كه در استصحاب مطرح كردیم كه دیگر نیازی به استصحاب حكم شرایع سابقه نداریم به این بیان که آیات فراوانی در قرآن دلالت بر این دارد كه مسلمان باید به همه آن احكامی كه در شرایع سابقه آمده مؤمن باشد. مثل آیه: «و الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلك»[5]، بعد میگوئیم مگر در جایی كه دلیل بر نسخ داریم؛ یعنی جایی كه دلیل بر نسخ نداریم، استصحاب عدم نسخ هم لازم نداریم؛ چون مقتضای این آیات آن است كه ما باید به تمام آن احكام مؤمن باشیم.برای نمونه یكی از مطالبی كه امروزه بسیار مهم است آن که میگویند در کجای قرآن آمده مرتد باید كشته شود؟ میگویند قتل مرتد فقط ریشه روایی دارد و روایتش هم خبر واحد است با خبر واحد نمیتوان در امور مهم تصمیم گرفت. لذا این حكم مسلم عند الفریقین هم شیعه و هم سنی را با این بیان میخواهند كنار بگذارند.
ما در جزوهای، پاسخ به شبهات ارتداد را گفتیم که اولاً روایاتش خبر واحد نبوده و متواتر است (بیش از 17 الی 20 روایت داریم) و ثانیاً این كه میگوئید در قرآن نیامده صحیح نیست؛ زیرا قضیه حضرت موسی(عليه السلام) که به كوه طور رفت وقتی برگشت دید بنیاسرائیل گوسالهپرست شدند، بعد كه حضرت به آنها اعتراض كرد، مردم گفتند ما چگونه توبه كنیم؟ آیه نازل شد كه «فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»[6]؛ توبه كنید پس جزای شما قتل است.
روایتی در اینباره آمده که آنها غسل كرده و كفن پوشیدند و هر كس دیگری را به قتل میرساند و خودشان حدود را بر خودشان جاری كردند[7]؛ یعنی به تصریح قرآن در شریعت حضرت موسی(عليه السلام) حدّ قتل برای مُرتد بوده است. حال عدهای برای «فاقتلوا انفسكم» معنای عرفانی میكنند كه ناشی از دور بودنشان از واقعیات است (یعنی میگویند معنای خودتان را بكشید آن است که ریاضت بکشید).
بنابراین در بحث استصحاب آیات ما متعرض آیات نیز شده و این مبنا را تثبیت كردیم كه مسلمان آن نیست كه بگوید من به آنچه در قرآن آمده معتقدم، بلکه باید بگوید به آنچه كه در انجیل واقعی، در تورات واقعی و در زبور واقعی هست به تمام اینها معتقدم؛ یعنی به تمام احكامی كه در شرایع تمام پیامبران آمده من معتقدم و چند مورد از این موارد را از قرآن استخراج كردیم. یك مورد همین است كه در شریعت حضرت موسی(عليه السلام) حکم ارتداد قتل است.
الآن هم از علمای یهود بپرسید كه اگر كسی از دین شما خارج شود حكمش چیست؟ میگویند قتل، خودشان تصریح به این معنا میكنند و به نظرم میرسد كه بقیه مذاهب نیز (مثل مسیحیت و زرتشت) این حكم را دارند؛ یعنی در آن قانون و حکم اصلیشان این حکم آمده است.
در نتیجه اگر برای ما ثابت شد که در تورات واقعی چنین حکمی وجود داشته (كه چون قرآن از تورات حكایت میكند، درمییابیم که چنین حكمی وجود داشته است)، دیگر نمیتوانیم بگوئیم این حكم برای آنها بوده و به ما ربطی ندارد، بلکه ما نیز باید ملتزم به آن باشیم مگر در جایی كه دلیل داریم كه نسخ شده است. به بیان دیگر طبق این مبنا برای نسخ دلیل لازم داریم و این سخن که اسلام ناسخ شرایع گذشته است سخنی اشتباه است؛ زیرا با آمدنِ پیامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نبوت پیامبر قبلی تمام میشود، ولی شریعتش منسوخ نمیشود و باقی است مگر این كه در یك جایی در اسلام دلیل بیاوریم تا آن حكمی كه در آن شریعت بوده نسخ شده است. پس برای نسخ ما نیاز به دلیل داریم.
از جمله میتوان از آنها استفاده کرده که شرائع گذشته نسخ نشده است، آیاتی است كه میگوید اسلام مهیمن و مصدِّق است: «مصدقاً لما بین یدیه»[8]؛ یعنی آنچه در تورات و انجیل آمده ما قبول داریم و باید این در اعتقادات ما باشد. به نظرم حتی در زمان ما کسانی که پلورالیسم دینی را مطرح میكردند میگفتند باید خدا را قبول كنی یا از راه یهودیت و یا از راه مسیحیت و یا از راه اسلام، اینها متوجه نیستند این اسلامی كه ما میگوئیم جامع همه ادیان گذشته است؛ یعنی مسلمان كسی است كه تورات واقعی را قبول دارد، انجیل واقعی را قبول دارد و در رأس همه قرآن را هم قبول دارد. بنابراین قرآن در عرض آنها نیست، بلکه مهیمن بر آنهاست؛ یعنی مطالب آنها را داشته و یك اضافات و مطالب دیگری هم دارد. لذا كسی كه مسلمان است باید به همه آن ادیان و شرایع گذشته نیز معتقد باشد.
خلاصه آن که یك احتمال روشن در این آیه شریفه همین است كه مربوط به حضرت ابراهیم(عليه السلام) است منتهی میگوئیم در شریعت ما استطاعت شرط شده و در این استطاعت نیز مسئله راحله معتبر است. در نتیجه اگر در شریعت حضرت ابراهیم(عليه السلام) پیاده حجّ انجام میداده، برای او مُجزی از حجّة الاسلام بوده و منافات با این شرطیت در مذهب ما ندارد.
احتمال دوم: مخاطب بودن پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) در آیه
دومین احتمال آن است که مامورٌبه در آیه پیامبر اعظم(صلی الله عليه وآله) باشد. این احتمال را فاضل جواد الکاظمی صاحب مسالك الافهام الی آیات الاحکام میپذیرد. ایشان در آنجا ترجیح داده كه مأمورٌبه در «اذّن» وجود مبارك پیامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) است و میگوید: «و المأمور بالاذان نبیّنا(صلی الله عليه وآله) كما قاله جماعةٌ من المفسرین محتجّین علیه بأن الخطاب بالقرآن اذا امكن حمله علی أن محمداً(صلی الله عليه وآله) هو المخاطب فهو اولی»؛ جماعتی از مفسرین میگویند هر خطابی در قرآن اگر قابلیت بر این داشته باشد كه مخاطبش پیامبر(صلی الله عليه وآله) باشد اولی است از این كه ما بر غیر پیامبر حمل كنیم.اگر کسی به او اشکال کند که در آیه قبل خطاب به حضرت ابراهیم(عليه السلام) آمده: «و اذ بوأنا لإبراهیم» و در این آیه نیز ضمیر باید به ایشان بازگردد، در پاسخ میگوید: «لا یوجب أن یكون الخطاب یرجع إلیه لأن المعنی اُذكر یا محمد»؛ معنای آیه این است كه «اذكر یا محمد اذّن فی الناس بالحج». نکته عجیب آن است كه بعضی از روایات نیز مؤید این احتمال است. از جمله صحیحه معاویة بن عمار از امام صادق(عليه السلام) است:
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله عليه وآله) أَقَامَ بِالْمَدِینَةِ عَشْرَ سِنِینَ لَمْ یحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِ "وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ" فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِینَ أَنْ یؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله عليه وآله) یحُجُّ فِی عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَنْ حَضَرَ الْمَدِینَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِی وَ الْأَعْرَابُ...[9]
امام صادق(عليه السلام) فرمود: پیامبر(صلی الله عليه وآله) ده سال در مدینه بودند و در این ده سال حج انجام ندادند. بعد این آیه نازل شد و پیامبر(صلی الله عليه وآله) به مؤذنین (در احتمال قبل فقط خود حضرت ابراهیم(عليه السلام) مؤذن بوده) فرمود که با صدای رسا اعلام کنند که رسولخدا(صلی الله عليه وآله) امسال حجّ به جا میآورد.
حال باید دید که طبق این احتمال (که مخاطب در «اذّن فی الناس بالحج» پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) است)، آیا نمیشود گفت پس «یأتوك رجالاً» دلالت بر إجزاء حجّ کسانی دارد که پیاده به حجّ میآیند؟ به بیان دیگر آیا میتوان گفت که این آیه دلالت بر عدم اعتبار راحله در استطاعت دارد؟
در پاسخ باید گفت چون اسلام به صورت تدریجی مطرح شده، ممكن است كه در آن زمان (یعنی در زمان خود پیامبر(صلی الله عليه وآله))، راحله معتبر نبوده باشد همانند آن روایاتی كه عده زیادی ماشیاً با پیامبر(صلی الله عليه وآله) به حجّ رفتند، در اینجا نیز بگوئیم آن زمان راحله جزء شرایط نبوده و بعداً ائمه معصومین(عليهم السلام) آنها را معتبر دانستهاند؛ زیرا عمده احكام حج را امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) بیان كردند. بنابراین ایشان فرمودند راحله از شرایط استطاعت است و مانعی ندارد یك چیزی در زمان پیامبر(صلی الله عليه وآله) شرط استطاعت نباشد، اما در زمان صادقین(عليهما السلام) به عنوان شرط استطاعت مطرح شده باشد.
تنها اشکالی که باقی میماند آن است که كلمه «راحله» در بعضی از روایاتی كه در گذشته خوانده شد از خود پیامبر(صلی الله عليه وآله) نیز نقل شده است. در اینجا ممكن است بگوئیم پیامبر(صلی الله عليه وآله) بعداً راحله را مطرح كردند كه باید دید آن روایت در چه زمانی نقل شده و به چه صورت بوده است.
نتیجه آن که این آیه طبق این مبنا که مأمور ابراهیم(عليه السلام) باشد روشن است و میگوئیم شریعت حضرت ابراهیم(عليه السلام) است، اما طبق این مبنا که مأمور و مخاطب پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) باشد از راه این كه بیان احكام اسلام تدریجی بوده است و حتی اعتقاد ما این است كه این تدریجیت یك مقداری از آن حلقه آخرش در زمان ظهور حضرت حجت(عليه السلام) تكمیل میشود؛ یعنی این كه میگوئیم تدریجی نه این كه فقط آن 23 سال بیانش تدریجی بود و تمام شد، بلکه معتقدیم به این كه ائمه معصومین(عليهم السلام) نه فقط مبلغ و مبین بودند، بلکه آنها باذن الله منصب تشریع داشتند همانگونه که خود پیامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) منصب تشریع داشته است.
[1] ـ سوره آلعمران، آیه27.
[2] ـ سوره حجّ، آیات25و26.
[3] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 335، ح1؛ وسائل الشيعة؛ ج12، ص: 374، ح16550- 1.
[4] ـ تفسير القمي ؛ ج2 ؛ ص83؛ بحار الأنوار، ج96، ص: 182، ح2.
[5] ـ سوره بقره، آیه4.
[6] ـ «وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» سوره بقره، آیه54.
[7] ـ «وَ قَوْلُهُ: "وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ" وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا بَلَغَهُ أَنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ يَقُولُونَ يُولَدُ فِينَا رَجُلٌ يَكُونُ هَلَاكُ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابِهِ عَلَى يَدِهِ كَانَ يَقْتُلُ أَوْلَادَهُمُ الذُّكُورَ وَ يَدَعُ الْإِنَاثَ، وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً الْآيَةَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى مُوسَى(عليه السلام) أَنِّي أُنْزِلُ عَلَيْكُمُ التَّوْرَاةَ وَ فِيهَا الْأَحْكَامُ الَّتِي يُحْتَاجُ إِلَيْهَا إِلَى أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ هُوَ ذُو الْقَعْدَةِ وَ عَشَرَةٌ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ فَقَالَ مُوسَى(عليه السلام) لِأَصْحَابِهِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَعَدَنِي أَنْ يَنْزِلَ عَلَيَّ التَّوْرَاةَ وَ الْأَلْوَاحَ إِلَى ثَلَاثِينَ يَوْماً فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ لَا يَقُولَ لَهُمْ إِلَى أَرْبَعِينَ يَوْماً فَتَضِيقَ صُدُورُهُمْ وَ نَكْتُبُ خَبَرَهُ فِي سُورَةِ طه وَ قَوْلُهُ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ فَإِنَّ مُوسَى(عليه السلام) لَمَّا خَرَجَ إِلَى الْمِيقَاتِ وَ رَجَعَ إِلَى قَوْمِهِ وَ قَدْ عَبَدُوا الْعِجْلَ قَالَ لَهُمْ «يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» فَقَالُوا وَ كَيْفَ نَقْتُلُ أَنْفُسَنَا فَقَالَ لَهُمْ مُوسَى اغْدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ مَعَهُ سِكِّينٌ أَوْ حَدِيدَةٌ أَوْ سَيْفٌ فَإِذَا صَعِدْتُ أَنَا مِنْبَرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَكُونُوا أَنْتُمْ مُتَلَثِّمِينَ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ صَاحِبَهُ فَاقْتُلُوا بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَاجْتَمَعُوا سَبْعِينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِمَّنْ كَانُوا عَبَدُوا الْعِجْلَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَلَمَّا صَلَّى بِهِمْ مُوسَى(عليه السلام) وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ يَقْتُلُ بَعْضاً حَتَّى نَزَلَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ قُلْ لَهُمْ يَا مُوسَى ارْفَعُوا الْقَتْلَ فَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَقُتِلَ عَشَرَةُ آلَافٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.» تفسير القمي ؛ ج1 ؛ ص46؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج13، ص: 222، ح15.
[8] ـ «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ» سوره مائده، آیه 48.
[9] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج4، ص: 245، ح4؛ تهذيب الأحكام؛ ج5، ص: 454، ح؛1588؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 213، ح14647- 4.
[10] ـ «قَالَ الصَّدُوقُ وَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ حَدَّ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلَا تَنْقُصُوهَا وَ سَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ لَمْ يَسْكُتْ عَنْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَكَلَّفُوهَا رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لَكُمْ فَاقْبَلُوهَا ثُمَّ قَالَ ع حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ مَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِ مِنَ الْإِثْمِ فَهُوَ لِمَا اسْتَبَانَ لَهُ أَتْرَكُ وَ الْمَعَاصِي حِمَى اللَّهِ فَمَنْ يَرْتَعْ حَوْلَهَا يُوشِكْ أَنْ يَدْخُلَهَا.» من لا يحضره الفقيه؛ ج4، ص: 75، ح5149؛ وسائل الشيعة؛ ج27، ص: 175، ح33531- 68.
نظری ثبت نشده است .