موضوع: تنبیهات استصحاب (تنبيه اول تا چهارم)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۹/۶
شماره جلسه : ۳۱
-
آیا مستفاد از روایات حجیت استصحاب قهقری است؟ ـ تنبیه سوم استصحاب و نقل کلام مرحوم آخوند
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
آیا مستفاد از روایات حجیت استصحاب قهقری است ؟
این تنبیه اول که مربوط به استصحاب استقبالی بود بحثش تمام شد فقط تنها سوالی که دراینجا باقی می ماند این است که خب ما به این نتیجه رسیدیم که روایات استصحاب چون دلالت بر حرمت نقض بر یقین به شک دارد این شامل استصحاب استقبالی هم می شود اما سوال این است که چرا این روایات شامل استصحاب قهقری نمی شود ما یک استصحابی داریم بنام استصحاب قهقری که در استصحاب قهقری یقین الان موجود است اما مشکوک زمانش گذشته است یعنی برمی گردیم به عقب. می گوییم الان یقین داریم این لفظ در زمان ما در این معنا بکار می رود شک می کنیم که در عصر نزول آیه درعصر قرآن یا عصر صدور روایات این لفظ درهمین معنا دلالت دارد یا نه ظهور در همین معنا دارد یا نه. خب اینجا برخی میگویند استصحاب کنیم به نحو استصحاب قهقری بگوییم الان یقین داریم گذشته برای ما مشکوک است یقین حالا را منتهی کنیم به گذشته و از آن تعبیر می کنند به استصحاب قهقری. خب سوال این است حالا ببینیم آقایان در ذهن شریفتان جوابی می آید یا نه؟ اگر ما آمدیم گفتیم مستفاداز روایات استصحاب حرمت نقض یقین به شک هست و با همین بیان آمدیم استصحاب استقبالی را تصحیح کردیم و قبول کردیم گفتیم بالاخره در استصحاب استقبالی یقین الان است متیقن الان است مشکوک آینده است گفتیم آن هم نباید نقض بکنیم حرمت ونقض الیقین بالشک شامل استصحاب استقبالی هم می شود که قبلا توضیح دادیم اینها را.فقط گفتیم در استصحاب استقبالی باید بالفعل یک اثری مترتب باشد واثرش را در همان جواز بدار در تیمم روشن کردیم سوال این است که خب این تعلیل این عنوان حرمت نقض الیقین به شک آیا در استصحاب قهقری صدق نمی کند آنجا هم بیاییم همین حرف بزنیم بگوییم الان اگر حکم یقین الان را استمرار به گذشته ندهیم این یقین نقض شده در حالی که خب تقریبا همه می گویند ادله استصحاب شامل استصحاب قهقری نمی شود و استصحاب قهقری حجتی ندارد چی در ذهن شریفتان است کسی جواب دارد؟ ببینید اگر یادتان باشد در ادله استصحاب می گفتیم یقین یک امر مبرم است شک یک امر غیر مبرم است و بعد می گفتیم امر مبرم با غیرمبرم نباید نقض بشود خب این درمورد استصحاب قهقری نقض صدق نمی کند؟ می فرمایید صدق نمی کند؟ الان یقین داریم نسبت به گذشته شک داریم اگر گفتیم در گذشته اینظور نبوده صدق نقض یقین نمی کند می خواهیم ازاین روایات استفاده کنیم بگوییم که آقا یقین با شک شکسته نمی شود حالا عکسش هم به این معناست چه یقین قبل باشد چه شک بعد چه یقین الان باشد شک قبل باشد بالاخره شما در استصحاب استقبالی می گویید مشکوک ما در آینده است می گویید امروز یقین دارم به عدالت زید نمی دانم چهار روزدیگر عادل هست يا نه؟ ميگوييم استصحاب استقبالي بکنيم داريم ميگوييم الان که يقين داريم الان حکم يقين به قبل هم سرايت بکند در زمان نزول آيه هم اين کلمه در همين معنا ظاهر باشد.
الان من يقين دارم اين لفظ ظهور در اين معنا دارد بعد همين الان من شک دارم نه اينکه قبلاً شک داشتم. الان شک براي من حادث ميشود که هزار سال پيش هم اين لفظ در همين معنا ظهور داشته يا نه الان شک بر آن حادث ميشود مشکوک ما در گذشته است. مثلا دو روز پيش من شک داشتم اين لفظ چه معنايي دلالت دارد اصلا نمي دانم معنايش چه هست امروز يقين پيدا ميکنم معنايش اين است اين يعني ناقض آن شک است اما اگر الان که يقين دارم همين حالا شک ميکنم که صد سال قبل چه معنايي داشته اينجا نقض نمي کند اين شک را. خب ببينيد اين سابقه را شما در استصحاب متعارف ميآوريد ميگوييم که آقا در استصحاب متعارف اين است ولي فرض ما اين است اگر در روايات استصحاب همين که در تعبير مرحوم آقاي خوئي هم بود از روايات استصحاب استفاده ميکنيم اليقين بما انّه امرٌ مبرم لا ينقض بشک. اگر ديروز من يقين داشتم امروز شک اين يک استصحاب متعارف است امروز يقين دارم شک من نسبت به آينده است اين هم گفتيم استصحاب استقبالي است و شاملش ميشود حالا مي خواهيم بگوييم که خب اگر شما ميگوييد يقين نبايد نقض بشود و شکسته بشود الان يقين داريد اين لفظ در اين معنا دلالت دارد شک داريد که در گذشته در همين معنا بوده يا معناي ديگر. اگر بگوييد در معناي ديگر است پس اين يقين نسبت به گذشته شکسته ميشود در حالي که اين امر مبرم است نه نسبت به حال يقين داريم الان ظهور در اين معنا دارد شک ما مربوط به گذشته است در گذشته اگر همين متيقن الان را سرايت بدهيم اين يک ابرامي است براي يقين.
اگر اين را سرايت ندهيم اين يک شکستي است براي يقين. ميگويند آقا بايد يک يقين سابق باشد و شک لاحق. اين متعارف از استصحاب است يعني استصحاب متعارف اين است ولي الان خود ما ميخواهيم ببينيم آيا از روايات استصحاب ببينيد اينطوري که در ذهن ما است مشهور استصحاب قهقري را قبول ندارند از جمله مثل فرض کنيد مثل خود مرحوم آقاي خوئي. سؤالي که مطرح است اين است خب شما که از اين روايات با آن عموم تعليل اليقين لا ينقض بالشک. استصحاب استقبالي را استفاده کردي چرا استصحاب قهقري را استفاده نميتوانيد بکنيد و يا نکرديد. اين سؤال است ببينيد جوابي که هست يکي هميني است که آقاي آزادمنش هم فرمودند ببينيد در اين روايات استصحاب عنوان نقض وجود دارد و نسبت به گذشته عرفاً صدق نقض نميکند ولي عقلاً و با دقت عقلي نقض صادق باشد اما عرفاً صدق نقض نميکند اگر من الان يقين دارم اين لفظ ظهور در اين معنا دارد نسبت به گذشته برخلاف اين يقين عمل کردن عرفاً صدق نقض نميکند اين يک جواب، حالا جواب خودمان که جواب به نظرم جواب دقيق تري است ، ببینيد ما از روايات استصحاب يک تعبد به بقاء را استفاده ميکنيم ميگوييم آقا روايات استصحاب ما را متعبد ميکند به بقاء خب اين تعبد به بقاء در استصحاب قهقري معنا ندارد. تعبد به بقاء نسبت به آينده است ميگوييم آقا پنجاه سال پيش اين آقا عادل بوده الان شک داريم عادل است يا نه استصحاب ميگويد تو متعبد به بقاء العدالة. اين يک. الان يقين داريم به اين که عادل است شک داريم پنج روز ديگر عادل است يا نه استصحاب ميگويد تو متعبد شو به بقاء. ولي در استصحاب قهقري ما تعبد به بقاء نداريم تعبد به بقاء معنا ندارد آنجا.
نگفتم تعبد بايد در آينده باشد ميگويم استصحاب مفادش چيست؟ ببينيد الاستصحاب دليلٌ شرعيٌ تعبدي، درست شد؟ يعني ما ادله ديگر استصحاب را گذاشتيم کنار، تنها دليل را داريم روايات قرار ميدهيم روايات شارع دارد ما را به يک چيزي متعبد ميکند ميگويد دو روز پيش يقين داشتي که اين فرش نجس بوده الان که شک ميکني تو متعبد به بقاء جاست. من ميگويم ادله استصحاب مفادش التعبد بالبقاء است التعبد بالبقاء نسبت به آينده معنا دارد. نسبت به آينده يعني فقط فرضش در جايي است که متيقن حتماً سابق باشد يعني رکن استصحاب اين ميشود که متيقن بايد سابق بر مشکوف باشد حالا ميخواهد هر دو سابق باشند ببينيد هردو سابق باشند يعني امروز چند شنبه است؟ شنبه است ميگوييم آقا من يقين دارم روز دوشنبه اين عادل بوده شک ميکنم روز چهارشنبه عادل بوده يا نه؟ اينجا استصحاب جاري است الان هم متيقن ما هم مشکوک ما هر دو در زمان گذشته است ميگويم دوشنبه عادل بوده امروز که شنبه است شک ميکنم عادل بوده يا نه استصحاب جاري است تعبد بالبقاء معنا دارد متيقنِ سابق، مشکوک الان است الان يقين دارم به اين که اين عادل است سه روز ديگر آيا عادل است يا نه آيا استصحاب معنا دارد؟ چون المتيقن سابقٌ علي المشکوک در تمام اين سه مورد خود زمان متيقن نه زمان يقين، زمان متيقن قبل از زمان شک است و در تمام اين سه مورد تعبد بالبقاء معنا دارد اما در استصحاب قهقري که متيقن الان است مشکوک گذشته است اينجا تعبد بالبقاء معنا ندارد.
گفتيم اگر اثر فعلي داشته باشد درست ميفرماييد شارع جايي ميتواند آن را متعبد کند که اثر داشته باشد ميگوييم اگر الان اثر داشت مثل همان مثل جواز بدار در تيمم، شارع ما را الان متعبد ميکند. ما از مجموعه من کان علي يقينٍ فشک فليمض. اين فليمض و اينها همه تعبد به بقاءاست. خيلي خب حالا عرض کردم يا همان تعبير نقض را بگوييم نقض از جهت عقلي معنا دارد ميگويم الان يقين دارم در گذشته مشکوک بوده اگر در گذشته برخلاف اين انجام داده عقلا اين نقض شده ولي عرفا صدق نقض هم نميکند حالا تعبير ميکنيد به اين که آقا لا يصدق النقض در استصحاب قهقري يعني خلاصه عرض ما اين شد: در استصحاب قهقري يا صدق نقض نميکند يا صدق تعبد به بقاء نميکند حالا اين هم مطلبي بود بعنوان تکمله اين تنبيه اول لازم بود که عرض کنيم ولو اينکه مقداري هم گشتم نديدم آقايان اين را متعرض شده باشند. خب اگر بناي عقلا را دليل حجت استصحاب بدانيم استصحاب قهقري حجت است اينجا. اگر بناي عقلا را چون ببينيد شما در باب اصالة عدم النقل نسبت به گذشته هم اين کار را ميکنيد ميگوييد اين لفظ ظهور در اين معنا را دارد نميدانم در گذشته هم همين معنا بوده تا نقلي نباشد يا يک معنايي ديگر بوده تا نقل صورت گرفته باشد اصالة عدم النقل ميآوريم اگر واقعاً استصحاب را دليلش را بناي عقلا قرار بدهيم يک. يا دليل همين اصالة عدم النقل را عقلا قرار دهيم با استصحاب قهقري هم جاري ميشود اينها روي بحث اين است که ما دليل را فقط روايات قرار دهيم.
يک حکمي را وقتي که اسلام آمده حرمت حکم ربا را آورده يقيناً. شک ميکنيم قبل از اسلام هم حرمت ربا بوده يا نه؟ اگر استصحاب قهقري را بخواهيم بگوييم حجيت دارد بايد بگوييم بله. قبل از اسلام هم حرمت دارد. در شرايع ديگر ميخواهيم ببينيم آيا حرمت ربا بوده يا نه؟ در مورد خمر، اسلام گفته خمر حرام است. يک وقتي يقين داريم که اين حکم از مختصات اسلام است ميگوييم آقا يقين داريم اينها را اسلام آورده خب اينجا ديگر شکي باقي نميماند اما اگر يک جايي ما شک کرديم آنجا هم ميتوانيم استصحاب قهقري ما جاري کنيم. آن آقاياني که گفتند که آيا اين ظن به هلاکت دارد اين ظن را در آنجا ملحق به علم به هلاکت کردند. آنها محلق کردند و دليل خاصي هم دارد که اگر ظن به هلاکت دارد اين سبب سبب معصيت است والا اگر دليل خاص نداشته باشيم يک. استصحاب استقبالي را هم قبول داشته باشيم دو. الان من ميخواهم بروم سفر نميدانم در اين سفر هلاک ميشوم يا نه؟ استصحاب ميگويد نه تو سالم ميماني استصحاب به من ميگويد الان برو اين سفر هم سفر معصيت نيست لذا اينجا بايد برويم سراغ دليل خاص. حالا عرض کردم اين نکته خوبي بود راجع به تکمله بحث استصحاب استقبالي ما ذکر بکنيم حالا بگرديد در کلمات اگر يک مطلب تازهاي هم پيدا کرديد ما را مطلع کنيد.
حالا مي آييم سراغ تنبيه دوم مرحوم آخوند ببينيد تنبيه اول در کفايه در مورد اين است که آيا شک تقديري در استصحاب کفايت ميکند يا کفايت نميکند ما سال گذشته بحثش را مفصل مطرح کرديم فروع فقهي خوبي هم داشت از عروه چند فرع را در اين مورد آورديم آقايان هم ديگر مراجعه کنند ديگر آن را تکرار نميکنيم لذا تنبيه اول در کفايه قبلاً ذکر شده ترتيب را داشته باشيد ما يک تنبيه تا حالا ذکر کرديم به نام استصحاب استقبالي گفتيم. اين را تمام کرديم تنبيه بعد همان تنبيه اول کفايه است اين را هم قبلا بحثش را گذرانديم الان وارد تنبيه سوم ميشويم که تنبيه سوم همان تنبيه دوم کفايه است.
تنبیه سوم استصحاب و نقل کلام مرحوم آخوند
عرض ميکنم که اين تنبيه يک مقداري از نظر اينکه محل بحث در اين تنبيه چيست ابهام وجود دارد و مرحوم آخوند مطلبي را در اين تنبيه ذکر کردند که مرحوم محقق نائيني ميفرمايد کلام آخوند کلام غريب و مشتمل بر غرابت و اشکالاتي بر مرحوم آخوند ذکر ميکنند و ميخواهند بفرمايند اصلا مرحوم آخوند محل نزاع در اين تنبيه را درست به آن توجه نکردهاند يک چيزي ديگري فرمودهاند حالا ما بر حسب دأب هميشگيمان اول کلام آخوند را در کفايه بيان ميکنيم تا روشن بشود مدعاي آخوند بعد برويم سراغ مطالب ديگري که اينجا مطرح شده. مرحوم آخوند در کفايه ميفرمايند در استصحاب شک در بقاي يک شيء ولو با عدم احراز ثبوت کفايت ميکند به تعبير ديگر اينطور مطرح ميکند در جايي که ما يقين به ثبوت يک شيء نداريم و بلکه اين ثبوت شيء تقديري است و در جايي که يقين به ثبوت شيء بالفعل نداريم آيا در اين جا استصحاب جريان دارد يا خير؟ بعبارت ديگر با ثبوت علي تقديرٍ نسبت به متيقن. اگر متيقن علي تقديرٍ ثابت باشد آيا اينجا شک در بقاء معنا دارد يا معنا ندارد؟ ميفرمايد فيه اشکالٌ هم يک بيان ذکر ميکنند براي عدم کفايت و يک بيان ذکر ميکنند براي کفايت و در نتيجه خودشان هم همين دومي را اختيار ميکنند که ميفرمايند کفايت ميکند.اما بيان عدم کفايت ميفرمايند وقتي ثبوت يک شيئ علي تقدير معنا دارد اينجا ما پس يقين نداريم به ثبوت اين شيء پس اين رکن استصحاب که يقين است مختل است بالاتر در جايي که ثبوت يک شيئي علي تقديرٍ است شک در بقاء معنا ندارد لذا از يک طرف بايد بگوييم نه يقين به ثبوت وجود دارد نه شک در بقاء حال مثالش را عرض ميکنيم. اما وجهي که کفايت ميکند ميفرمايد تعبد به ثبوت در استصحاب يا تعبد به يقين ، طريق براي تعبد به بقاء است خودش موضوعيت ندارد آنچه که اساس استصحاب است التعبد بالبقاء است و تعبد ببقاء علي تقديرٍ معنا دارد. مثالي که در اينجا ميزنند و در نتيجه اصلا روشن مي شود که مرحوم آخوند اين تنبيه را براي پاسخ به اين سوال مطرح کردند سوال چيست؟ سوال اين است که در مواردي که ما يقين وجداني به يک متيقن داريم اينجا مسلم استصحاب جريان دارد. من يقين داشتم زيد ديروز عادل بوده يقين وجداني امروز شک در عدالتش ميکنم اين متيقن از استصحاب است آنجايي که يقين به ثبوت يک شيء باليقين الوجداني من دارم اما اگر يک شيئي در سابق از راه اماره ثابت شده باشد يا از راه اصل عملي ثابت شده باشد خب اماره دو صورت دارد يا اين اماره مطابق با واقع هست يا مطابق با واقع نيست مخالف با واقع است ثبوت شيء به وسيله اماره علي تقديرٍ است يعني الان تقدير اين است که با اماره باواقع مطابقت داشته باشد .وقتي خبر واحد ميآيد براي اينکه نماز جمعه واجب است ميگويم آقا ده سال پيش اين زراره آمد و گفت صلاة الجمعة واجبة به نحو اماره.
الان من شک ميکنم که آيا نماز جمعه واجب است يا نه؟ ميخواهيم بگوييم آن حکمي که با اماره ثابت شده که ثبوت با اماره، ثبوت علي تقديرٍ است يعني در فرضي است که با واقع مطابقت بکند اما اگر مخالفت بکند چيزي نبوده باز بعبارة الاخري، در امارات حکم واقعي را ما به آن يقين نداريم يقين به حکم واقعي نداريم چون نميدانيم اين مطابق با واقع هست يا نيست ظن به حکم واقعي داريم. نسبت به حکم ظاهري آنجا هم آخوند ميفرمايد ما در باب امارات ميگوييم مجعول در باب امارات منجزيت و معذريت است با آمدن يک روايت ما نميتوانيم بگوييم يقين به يک حکم پيدا ميکنيم ولو حکم ظاهري. لذا آخوند ميفرمايد طبق مبناي ما يعني مبناي خود آخوند که مجعول در باب امارات منجزيت و معذريت است پس لا يقين بالحکم الواقعي ولا يقين بالحکم الظاهري، پس لا ثبوت للحکم الواقعي و لا ثبوت للحکم الظاهري. بله بر فرض اينکه اين اماره مطابق واقع در بيايد حکم واقعي ثابت است اما نميدانيم ميخواهيم بگوييم در اينجا آيا حکمي که از راه اماره بدست آورديم اين قابليت استصحاب دارد يا ندارد؟ آن وقت ببينيد اينجا ولو در کلمات مرحوم آخوند اين تفکيکها نيست اما براي اينکه رويش مطالعه کنيد فکر بکنيد سه تا سؤال مطرح است اينجا. 1ـ آيا حکم مستفاد از اماره قابليت استصحاب دارد يا ندارد؟ 2ـ آيا حکم مستفاد از استصحاب قابليت استصحاب دارد يا نه؟ بعبارت ديگر استصحاب حکم استصحابي درست است يا نه؟ 3ـ آيا آنچه که مدلول يک اصل عملي، قاعده طهارت و قاعده حلّيت است اين قابليت استصحاب دارد يا ندارد؟ مرحوم آخوند ميفرمايند که البته راجع به اصل عملي عبارت آخوند در کفايه هيچ چيزي ندارد فقط در مورد طرق و امارات دارد گويا در مورد اصل عملي را روشن گرفتند که اصلا استصحابش معنا ندارد که حالا وجهش را ذکر ميکنيم ميفرمايند به نظر ما چون در باب استصحاب يقين علي تقديرٍ يا ثبوت علي تقديرٍ.
اينهم يک مقدار در کلمات آخوند خلط شده. ثبوت علي تقديرٍ يقين علي تقديرٍ، يعني گاهي اوقات از عبارات آخوند استفاده ميشود که آخوند ميخواهد بگويد که در اين موارد ما يقين فعلي نداريم يقين علي تقدير داريم يا گاهي استفاده ميشود که ثبوت علي تقدير داريم. که حالا انشاء الله امشب اين عبارات آخوند را حتما ببينيد اين تنبيه دوم را، خواستيد کلمات مرحوم نائيني در جلد چهارم فوائد، ص403 هم ببينيد هم کلام آخوند را ميخواهيم توضيح بدهيم هم کلمات مرحوم نائيني را.
نظری ثبت نشده است .