درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۲/۲۰


شماره جلسه : ۴۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بيان محقق اصفهاني و اشکالات وارده به آن

  • نقد اول بر کلام محقق اصفهاني

  • پاسخ استاد از نقد اول

  • نقد دوم بر کلام محقق اصفهاني

  • ملازمه بين حجيت خبر واحد و حجيت فتواي مجتهد

  • نکات ديگري پيرامون آيه نفر

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته

عرض کرديم کساني که قائل شدند به اين که آيه شريفه نفر دلالت بر حجيت فتواي مجتهد و همچنين مشروعيت تقليد دارد، براي استدلالشان مقدماتي را ذکر کرده‌‌اند، که ما آن مقدمات را بحث کرديم و نتيجه تا بحال اين شد که از آيه شريفه نمي‌توانيم حجيت فتواي مجتهد را و همچنين مشروعيت تقليد را استفاده کنيم.

همچنين عرض کرديم که در ميان اين مقدمات آنچه که لازم است فقط دو مقدمه است، بقيه‌اش عنوان مقدميت ندارد. يک مقدمه اين است؛ بايد اثبات کنيم که حذر بنحو عملي وجوب دارد. ديگري اين که اثبات کنيم که حذر اطلاق دارد. اگر توانستيم اين دو مقدمه را اثبات کنيم، آن وقت به اين نتيجه مي‌رسيم که اين آيه شريفه دلالت بر حجيت فتواي مجتهد دارد. اما ملاحظه کرديد که هر دوي اين دو مقدمه، محل خدشه و اشکال است.

بيان محقق اصفهاني

مرحوم محقق اصفهاني در «رساله اجتهاد و تقليد» فرموده است که اين آيه شريفه دلالت بر حجيت فتوا ندارد و فقط دلالت بر حجيت خبر واحد مي‌کند.

بياني که ايشان دارد اين است که در صدر اسلام و در آن زمان تفقه به همين بوده که راوي از معصوم استماع مي‌کرده و مسئله را از معصوم سؤال مي‌کرده و به مجرد سؤال و استماع، علم به حکم خدا پيدا مي‌کرده و مي‌آمده اين را براي ديگران نقل مي‌کرده است.

بعبارة أخري؛ فرموده: تفقه در زمان معصومين به اين بوده که مطلبي را از امام بشنوند و بيايند براي سايرين نقل کنند. حتي مسئله إفتاء و قضاوت هم همين‌طور بوده است. مسئله تفقه، مسئله إفتاء، مسئله قضا، به اين نحوي که الان در زمان ما هست، در آن زمان نبوده است. در آن زمان فقط راهش سماع از معصوم بوده است. اين را مي‌شنيدند و مي‌آمدند براي ديگران نقل مي‌کردند.

لذا مرحوم اصفهاني فرموده ما باشيم و آيه شريفه؛ اين آيه دلالتي بر حجيت فتوايي که الان مصطلح بين ما است ندارد. فقط دلالت بر حجيت خبر واحد دارد. آيه مي‌گويد اگر کسي رفت چيزي را از معصوم شنيد و براي شما بيان کرد، بايد شما بپذيريد و تحذر پيدا کنيد.

اين بيان مرحوم اصفهاني هم مورد مناقشه شاگردش مرحوم آقاي خويي واقع شده و هم مورد مناقشه‌ فقهاي ديگر واقع شده است.

نقد اول بر کلام محقق اصفهاني

چند اشکال به اين بيان وارد شده است. اشکال اول که خيلي روشن است اين است که ما اگر بخواهيم از آيه، حجيت خبر را استفاده کنيم، بايد بگوييم آن خبري که عنوان انذاري را دارد، حجت است، آن راوي که تفقه پيدا کرده خبر او حجت است، آيه مي‌گويد تفقه کنيد، انذار کنيد. پس مطلق خبر واحد را آيه حجت نمي‌کند، خبر واحدي که از روي تفقه است، يعني راوي او فقيه باشد. همچنين عنوان إنذاري را داشته باشد، اين را معتبر مي‌کند. در حالي که مدعاي شما مرحوم اصفهاني اين است که از آيه، حجيت مطلق خبر واحد استفاده شود.

پاسخ استاد از نقد اول

اين اشکال، اشکال واردي نيست و در جاي خودش در بحث خبر واحد مطرح شده و جوابش هم اين است که ما اگر از آيه استفاده کرديم که خبر واحدي که راوي او فقيه باشد حجيت دارد، با عدم قول به فصل نتيجه مي‌گيريم خبر واحدي که راوي او فقيه هم نباشد حجيت دارد، چون کساني که گفته‌‌اند خبر واحد حجت است، فرقي نگذاشتند که راوي آيا فقيه باشد يا فقيه نباشد.

لذا اين اشکال، اشکال واردي نيست، اين که بگوييم حتماً بايد راوي آن فقيه باشد در حالي که در خبر واحد راوي فقط بايد ثقه باشد، اين اشکال وارد نيست.

نقد دوم بر کلام محقق اصفهاني

اشکال دوم که اشکال واردي است اين است که ما اگر اين تفقه را همان تفقه ساده بگيريم که در زمان خود معصومين و در زمان خود پيامبر هم بوده، نتيجه اين مي‌شود که بين تفقه در آن زمان و تفقه در زمان ما از نظر صعوبت و سهولت فرق وجود داشته باشد. در آن زمان براي تفقه، بايد مي‌رفتند از امام معصوم بشنوند و بيايند نقل کنند، اما حالا که هست، بايد روايات را ببينند، يک نتيجه‌گيري کنند، استنباط کنند. بين اين تفقه و آن تفقه فقط اختلافشان در صعوبت و سهولت است.

ما قبلاً هم اين بحث را داشتيم که در زمان معصومين هم اجتهاد بوده، هما‌ن‌طوري که در زمان ما هست، منتها براي اجتهاد در آن زمان ديگر نيازي به بررسي سند نبوده، نيازي به جمع بين ادله خيلي نبوده است. يک حد خيلي متوسط و بسيطي بوده، بسيار ساده بوده، به اين نحوي که الان داريم نبوده.

شاهدش هم اين است مثلاً در بعضي از موارد، امام به روات و اصحابشان مي‌فرمودند که «علينا إلقاء الاصول و عليکم بالتفريع»، اين تفريع يک عنوان اجتهادي را دارد، ولو در اوايل بحث در اين ما يک مناقشه‌اي کرديم، اما في الجملة مي‌شود يک اجتهادي را از آن استفاده کرد.

يا آنجايي که امام به أبان بن تغلب مي‌فرمايد: «إجلس في المجلس و أفت للناس»؛ فتوا بده. اينها يک مقداري قرينه است بر اين که اجتهاد در آن زمان هم بوده، اما خيلي ساده بوده است. در زمان ما خيلي مشکل است و اين اختلاف به صعوبت و سهولت، سبب نمي‌شود که ما دو نوع اجتهاد داشته باشيم.

بنابراين پس اين اشکال به مرحوم محقق اصفهاني وارد است که ما تفقه را اگر به همين معناي اصطلاحي بگيريم، آن زمان هم در حد ساده و بسيطش بوده و الان هم هست و اين اشکالي را وارد نمي‌کند. اشکال مهم بر مرحوم اصفهاني همين است.

پس نتيجه بحث تا اينجا اين شد؛ ما عرض کرديم از اين مقدمات فقط دو مقدمه‌‌اش لازم است، با اين دو مقدمه مي‌توانيم بگوييم فتواي مجتهد حجيت دارد و تقليد، مشروعيت دارد و اين را از آيه شريفه استفاده کنيم و اين اشکالي که مرحوم اصفهاني در رساله اجتهاد و تقليد ذکر کرده‌‌اند اين اشکال، اشکال واردي نيست.

اما عرض کرديم اساس اين دو مقدمه به نظر ما مخدوش بود و نتيجه گرفتيم که از آيه شريفه، حجيت فتواي مجتهد را نمي‌توانيم استفاده کنيم.

ملازمه بين حجيت خبر واحد و حجيت فتواي مجتهد

نکته‌اي که اينجا باقي مي‌ماند اين است که اين آيه شريفه را در بحث خبر واحد هم مورد استدلال قرار مي‌دهند. آيا بين حجيت خبر واحد و حجيت فتواي مجتهد ملازمه‌‌اي وجود دارد؟

جماعتي مثل شيخ انصاري در کتاب رسائل و عده‌‌اي ديگر از بزرگان فرموده‌‌اند که ما از آيه نفر، حجيت خبر واحد را نمي‌‌توانيم استفاده کنيم. سؤال اين است که اگر يک فقيه و اصولي، حجيت خبر واحد را از آيه استفاده نکرد، اين ديگر به طريق اولي حجيت فتوا را استفاده نمي‌کند. يعني ما بايد ملتزم به اين شويم که اگر از آيه شريفه حجيت خبر واحد را استفاده نکرديم، به طريق اولي حجيت فتواي مجتهد استفاده نمي‌شود.

-گرچه اين بحث را نديدم در کلمات مطرح شده باشد، اما بحثي است که لازم است اينجا عنوان شود؛- جواب اين کلام اين است که خير، نه ملازمه‌اي هست، نه اولويتي هست، ممکن است کسي يک فقيهي از آيه شريفه‌ي حجيت خبر واحد را استفاده نکند، اما حجيت فتواي مجتهد را استفاده کند. بگويد که يا به معناي عام است و يا به معناي خاص، تفقه و فقيه ديگر مدلول مطابقي آيه مي‌شود، اگر آمد اين فقيه مطلبي را گفت چه براي شما علم حاصل شود چه علم حاصل نشود. اين را شما بايد به آن عمل کنيد. لذا ممکن است کسي از آيه، حجيت خبر واحد را استفاده نکند، اما حجيت فتواي مجتهد را استفاده کند.

بله اگر اين طرف کسي آمد گفت ما از آيه شريفه حجيت فتواي فقيه را استفاده مي‌کنيم، مي‌توانيم بگوييم بايد به طريق اولي حجيت خبر واحد را استفاده کند. اگر خبر فقيه و فتواي فقيه که از روي استنباط آيه، اين را حجت قرار داد، خبر واحد که فقط مجرد نقل است، اين به طريق اولي بايد حجيت داشته باشد.

پس اين را بايد دقت بفرماييد که از اين طرف قضيه مشکلي نيست که اگر گفتيم حجيت فتوا از آيه استفاده شود، بگوييم به طريق اولي بايد حجيت خبر واحد نيز استفاده مي‌شود. وجه اولويت هم عرض کرديم اگر گفتيم آيه مي‌گويد فتواي فقيه، ولو از روي استنباط براي ديگران حجيت دارد، خبر واحد که عنوان استنباطي ندارد، اين به طريق اولي بايد حجت باشد.

نقد کلام محقق خوئي

از اين بيان يک ايرادي بر محقق خوئي وارد مي‌شود. ايشان در يک سطر کوتاهي در کتاب تنقيح فرموده‌اند که ما اگر از آيه‌ي شريفه، حجيت خبر واحد را استفاده نکنيم، اما حجيت فتوا را قطعاً استفاده مي‌کنيم و ملتزم به اين هستند که آيه، دلالت بر حجيت فتواي فقيه دارد. اگر دلالت بر اين دارد به طريق اولي بايد دلالت بر حجيت خبر واحد داشته باشد.

گفتيم مقدمات در اين آيه ناتمام است و آيه دلالت بر حجيت فتواي مجتهد ندارد.

نکات ديگري پيرامون آيه نفر

نکته اول: ارتباط آيه با مسائل اعتقادي
حالا اينجا راجع به آيه‌ي شريفه بحث‌هاي ديگري هم وجود دارد. يک بحثش اين است که اصلاً اين آيه‌ي شريفه را بيشتر در مسائل اعتقادي ذکر کرده‌اند. گفته‌اند اگر يک امامي از دنيا رفت، مردم تا امام بعد را بشناسند چکار کنند؟ شما که مي‌گوييد «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» حالا اگر در همين فرصت امامي از دنيا رفت، شيعه تا امام بعدي را تشخيص بدهد بعضي‌هايشان فوت شده‌اند، تشخيص هم نداده‌اند. اينجا خود ائمه(عليهم‌السلام) به اين آيه‌ي شريفه استدلال کرده‌‌اند که مادامي که يک عده‌اي رفته‌اند تفحص و تحقيق کنند در مورد معرفت امام، مردم در اين برهه‌ي زماني مشکلي ندارد، اگر امام را نمي‌شناسند.

بنابراين اين آيه را اين چنين بيشتر در اصول عقائد تطبيق داده‌اند. ممکن است بگوييد اين فقط يک مصداقي است که ذکر شده، اما آيه بيشترش مربوط به اصول عقائد است. اين يک نکته.

طبق اين نکته اول، اصلاً ديگر آيه کاري به مسائل فرعيه ندارد، که بگوييم اگر يک مجتهدي در مسائل فرعيه اجتهاد کرد و براي شما اجتهادش را گفت، آيه مي‌گويد که بايد اجتهادش را بپذيريد.

نکته دوم: سياق آيات مربوط به جهاد است.

نکته‌ي دوم اين است که سياق اين آيه و آيات قبل و بعدش مربوط به جهاد است. ربطي به مسئله نفر علمي و نفر فقهي ندارد. اصلاً ادعا شده ـ البته من تتبع نکردم ـ کلمه‌ي نفر در قرآن، فقط براي جهاد استعمال شده است. ديگر براي نفر فقهي و علمي استعمال نشده است. اينجا هم همينطور است، ما بايد مراد از نفر را جهاد بگيريم.

تفقه را هم همين فهم عظمت خدا و نصرت خدا و امدادهاي الهي و غلبه‌ي مسلمان‌ها بر مشرکين بدانند که بيايند اين آثار عظمت خدا را به آنها انذار دهند.

بنابراين اصلاً مجموعه‌ي اين شواهد و قرائن خيلي روشن و گوياست که اصلاً آيه‌ي شريفه در مقام اين جهت که کسي برود تفقه کند و فتوا بدهد، و‌ فتوايش براي مردم حجت باشد، نيست.

عرض کردم، اين آيه ناسخ آيه‌ي قبل است. آيه قبل اين است: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه‌‌»؛ آيه‌ي قبلي بر حسب روايتي که از امام باقر(ع) وارد شده مربوط به زماني بوده که عده مسلمان‌ها کم بوده است. آن زمان که عده‌شان کم بوده، خداوند فرموده: اينها حق ندارند پيامبر را در جنگ تنها بگذارند، همه آنها بايد بروند.

بعد امام باقر(ع) فرموده اين آيه «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَة» ناسخ اوست. براي اينکه اين مربوط به زماني بوده که جمعيت مسلمانها بيشتر بوده است. اينها که جمعيتشان زياد بوده، خداوند فرموده همه نمي‌خواهد که بروند جهاد، يک عده‌ از هر طايفه‌اي بروند و جهاد کنند، تفقه؛ يعني قدرت خدا در ميدان جنگ؛ عظمت الهي و نصرت الهي را ببينند و بيايند اخبار جنگ را براي آنهايي که باقي مانده بودند در مدينه ذکر کنند.

اصلاً ديگر بحث نفر علمي و تفقه علمي نيست. آيه مي‌‌فرمايد «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً»، همه‌ي مؤمنين نروند. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَة»؛ يعني از هر فرقه‌اي از اين مؤمنين عده‌اي بروند. «لِيَتَفَقَّهُوا» يعني چه کساني تفقه کنند؟ همان عده‌اي که رفته‌اند. «لِيُنْذِرُوا» يعني همان‌هايي که رفته‌اند برگردند إنذار کنند.

در حالي که طبق بيان‌هاي ديگر ما بايد بگوييم عده‌اي که باقي مانده‌‌اند تفقه کنند، عد‌ه‌اي که رفته‌اند انذار کنند. اينها همه تکلف در آيه است.

در اين «لِيَتَفَقَّهُوا»، «لِيُنْذِرُوا»، «إِذا رَجَعُوا» فاعل همه اينها يکي است. يعني اينهايي که رفتند براي جهاد، آنجا تفقه کنند، بعد از اينکه برمي‌گردند إنذار کنند، «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون».

اصلاً استفاده کردن ماندن و نفر علمي و نفر فقهي و اينها از آيه خيلي مشکل است و استفاده نمي‌شود.

يک نکته‌اي که باز مي‌‌توانيم کنار اين مطالب ضميمه کنيم اين است که ما يک روايت معتبري نداريم که دلالت کند بر اينکه مراد از تفقه؛ اين است که عده‌‌اي يا بروند مدينه يا در مدينه پيش پيامبر بمانند و احکام را ياد بگيرند و براي بقيه که بعد برمي‌گردند ذکر کنند.

بنابراين آيه يک ظهور خيلي روشني در مورد جهاد دارد و اصلاً ديگر أجنبي از ما نحن فيه مي‌شود. البته العلم عند الله.

اين آيه هم مفصل بحث شد، اما چون بحث آيه بود، بايد مفصل هم مي‌شد.

دومين آيه‌‌‌اي که بر جواز مشروعيت تقليد به آن استدلال کرده‌اند؛ آيه‌ي 7 سوره‌ي مبارکه انبياء است.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد دلالت سیاق آیه نفر بر نفر جهادی ادله مشروعیت تقلید استدلال به آیه نفر برای حجیت تقلید عدم دلالت آیه نفر بر حجیت تقلید و فتوا تفقه در زمان معصومین حجیت خبر واحد در آیه نفر شواهد وجود تفقه و اجتهاد در زمان ائمه عدم ملازمه بین حجیت خبر واحد و حجیت فتوای مجتهد اولویت حجیت خبر واحد بر حجیت فتوای مجتهد ارتباط آیه نفر با مسائل اعتقادی آیه نفر ناسخ آیه وجوب جهاد برای همه

نظری ثبت نشده است .