درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۲/۲۵


شماره جلسه : ۵۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • استدلال به آياتي از قرآن در منع از تقليد

  • جواب از استدلال به آيات ناهي از تقليد

  • دليل چهارم بر جواز و حجيت تقليد؛ روايات

  • تقسيم روايات در کلام محقق خوئي

  • نکته قابل توجه در توقيع شريف

دیگر جلسات


 

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته

بحث در ادله مشروعيت تقليد است. تا کنون مجموعاً به سه دليل استدلال شد: اول دليل عقل، دوم سيره عقلائيه، و سوم آيات شريفه قرآن، که در ميان اين دو آيه‌اي که مطرح شد، ما به اين نتيجه رسيديم که آيه نفر دلالت بر حجيت فتوا و جواز تقليد ندارد، اما از آيه سؤال (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ) به خوبي مي‌توانيم هم حجيت فتوا و هم جواز تقليد را استفاده کنيم.

البته در مورد آيه نفر بعضي فرمودند رواياتي در ذيل اين آيه ذکر شده که ممکن است از ضميمه‌‌ي اين آيه به آنها بتوانيم نکاتي را استفاده کنيم. اما خود آيه به حسب ظهور اولي نمي‌توانيم از آن چيزي را بفهميم، لذا بايد آن روايات را ملاحظه کرد.


استدلال به آياتي از قرآن در منع از تقليد

برخي گفته‌اند اگر ما از اين آيات، جواز تقليد و حجيت فتوا را استفاده کنيم، اما در مقابل، آيات ديگري داريم که از آن آيات به نحو عموم يا به‌نحو خصوص استفاده مي‌کنيم که تقليد جايز نيست.

آياتي که از آنها به نحو عموم استفاده مي‌شود؛ همين آياتي است که در رسائل و کفايه هم ديديد؛ «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم»، «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا»، آياتي که به نحو مطلق از عمل به ظن و مظنه نهي مي‌کند و روشن است که فتواي مجتهد، عنوان ظن را دارد و تقليد هم يک عنوان ظني است. بنابراين طبق اين آيات، فتواي مجتهد حجيت ندارد، براي اين که آيات به نحو عام و به نحو مطلق از عمل به مظنه نهي مي‌کند و فتواي مجتهد از مصاديق ظن و گمان است، چون مجتهد نسبت به واقع يقين که ندارد، مظنه پيدا مي‌کند.

و همچنين خود تقليد که عبارت از رجوع جاهل به عالم است، اين هم نهايت اين است که إفاده ظن و گمان دارد و إفاده يقين ندارد. پس اين آيات اين چنين به نحو عموم دلالت بر منع تقليد دارد.

يک آياتي هم هست که بالخصوص در مورد تقليد هست. مثلاً آيه 23 سوره مبارکه زخرف: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ»، اين آيه شريفه که خداوند در مقام مذمت عمل کساني است که از پدرانشان تبعيت مي‌کنند.

يا آيه 104 از سوره مبارکه مائده: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا»، وقتي به اينها مي‌گوييم از آنچه که از طرف خدا و رسول هست تبعيت کنيد، مي‌گويند آنچه که ما از پدرانمان گرفتيم کافي است براي ما، بعد خداوند مي‌فرمايند: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ»، اگر آباء آنها جاهل هم بودند و جاهل هم باشند و هدايت نشده باشند، باز شما مي‌‌خواهيد از آنها تبعيت کنيد؟

يا نظير همين آيه در سوره مبارکه بقره آيه 170 است: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا»؛ مي‌گويند ما از آنچه که پدرانمان بر آن هستند تبعيت مي‌کنيم. آن وقت ادامه آيه مي‌فرمايد: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ»، و اگر پدران  اينها اصلاً عقل نداشته باشند و چيزي را نفهمند، باز اينها تبعيت مي‌کنند يا نه؟

در آن آيه سوره مائده بود: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً»، در اين سوره بقره دارد: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ».

پس اين دسته از آيات، صريحاً و بالخصوص نسبت به تقليد مذمت مي‌کند، اينکه دنبال آباء خودشان بروند و آنچه که پدرانشان گفتند و آن را تبعيت کنند، اين را مورد مذمت و نهي قرار داده است.

نتيجه اين است که ما در قرآن آياتي داريم که يا بنحو عموم يا به نحو خصوص، از تقليد مذمت کرده است.

جواب از استدلال به آيات ناهي از تقليد

اينجا جواب‌هاي مختلفي از اين دسته از آيات داده شده که مجموعاً ما سه جواب محکم و کلي در اينجا داريم:

جواب اول:
اولين جواب که در کثيري از کلمات آمده اين است که اين آيات، مربوط به فروع دين نيست، بلکه مربوط به اصول دين است و در اصول دين، تقليد راه ندارد. در اصول دين حتماً بايد انسان علم و يقين پيدا کند.

سياق آيات و شأن نزول اينها همه در مورد اصول دين است و اينها از آبائشان در بت‌پرستي و شرک تقليد مي‌کردند، که مورد مذمت خداوند واقع شده است. در حالي که ما مي‌‌خواهيم بگوييم تقليد در فروع دين حجيت دارد و معتبر است.

جواب دوم: اماراتي که ما مي‌گوييم حجيت دارد، ولو امارات ظنيه است، اما تا منتهي به علم نشود هيچ اماره‌‌‌اي براي ما حجيت ندارد. اماره در صورتي حجيت دارد که منتهي به علم باشد. چون در جاي خودش مي‌گويند اگر منتهي به علم نشود، احتمال عقاب وجود دارد، و عقل حکم به دفع عقاب محتمل مي‌کند. پس ما بايد آن را به علم منتهي کنيم، «کل ما بالعرض لابد أن ينتهي الي ما بالذات»، در تمام موارد امارات ظنيه، به يک علم و يقين منتهي مي‌شويم، يعني وقتي مي‌گوييم که شهرت يا خبر واحد حجيت دارد، اين منتهي مي‌شود به يک دليلي، که آن دليل براي ما إفاده يقين مي‌کند، يعني يقين داريم که اين خبر واحد ظني را شارع حجّت قرار داده است.

شاهدش هم اين است که اگر ما بخواهيم نسبت به امارات ظنيه بحث کنيم، خود ظاهر همين آيات هم از مصاديق امارات ظنيه است. اين آيه که مي‌فرمايد «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»، اين خودش از مصاديق ظواهر است، که ظواهر خودش از مصاديق امارات است. از مصاديق کدام اماره است؟ اماره ظنيه است. خود اين آيه عنوان ظاهر را دارد و ما مي‌گوييم کلُ ظاهرٍ حجة، چون ظاهر خودش از مصاديق امارات ظنيه است.

بنابراين حالا که ظاهر، عنوان مصداق اماره ظنيه را دارد، اگر اين آيات بخواهند بگويند هر چيزي که ظني است حجيت ندارد، پس بايد نفي ظاهر خودشان را هم بکنند، بايد بگويند ظاهر خود همين آيات هم حجيت ندارد، در حالي که ما مسلّم مي‌دانيم ظاهر آيات، حجيت دارد.

پس اين کشف از اين مي‌کند که امارات ظنيه از آنجا که حجيتشان مستند به علم و يقين است، بنابراين از اين باب حجيت دارد.

جواب سوم: ما که مي‌خواهيم بگوييم تقليد حجيت دارد، از باب رجوع جاهل به عالم است. تقليدي که ما در صدد حجيت آن هستيم، از باب رجوع جاهل به عالم است، در حالي که در اين آيات شريفه، رجوع جاهل به عالم نيست، بلکه در اين آيات شريفه رجوع جاهل به جاهل است. چون آيه مي‌گويد: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»، خود آيه مي‌گويد آبائشان هم مثل خودشان هستند، همان‌طور که خودشان تعقل و علم ندارند، پدرانشان هم همينطور هستند.

پس آياتي که از تقليد نهي مي‌کند، براي اين که اصلاً از مصاديق رجوع جاهل به عالم نيست، از مصاديق رجوع جاهل به جاهل است.

جواب چهارم:
اين نهي «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم»، آيا اين نهي، نهي مولوي است يا نهي ارشادي است؟ استدلال به اين آيات بر حرمت، در فرضي تمام است که نهي در اين آيات، نهي مولوي باشد، يعني مولا و شارع بما أنه شارع بفرمايد حق نداريد سراغ مظنه و گمان برويد. و حال آنکه نهي در «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم» و «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»، نهي ارشادي است.

آن وقت هميشه مي‌گوييم مرشَدٌ إليه چيست؟ اينجا ارشاد مي‌کند به يک مستقل عقلي، يعني از مستقلات عقليه است. مستقل عقلي در اينجا چيست؟ مستقل عقلي اين است که عقل مي‌گويد مظنه حجيت ندارد.

مگر در اول رسائل، مرحوم شيخ يک اصل را پايه گذاري نکرد بنام اصل اصالة عدم حجيت ظن؟ عقل مي‌گويد چون در مظنه، احتمال خلاف وجود دارد و اين احتمال خلاف موجب احتمال عقاب است و دفع ضرر محتمل واجب است، پس اين يک حکم عقلي است. عقل مي‌گويد ظن، اعتباري ندارد. اين نهي در اينجا يک نهي شرعي مولوي نيست، بلکه نهي ارشادي است.

پس بنابراين ما از اين آيات شريفه مجموعاً چهار جواب بيان کرديم‌:

جواب اول: اين آيات مربوط به اصول اعتقادات است و ربطي به فروع ندارد.

جواب دوم: اين آيات مي‌گويد ظن حجيت ندارد در حالي که امارات منتهي به علم است.

جواب سوم: در اين آيات، عنوان رجوع جاهل به جاهل است، در حالي که در تقليد رجوع جاهل به عالم است.

جواب چهارم: نهي در اين آيات، نهي ارشادي است و نهي مولوي نيست.

دليل چهارم بر جواز و حجيت تقليد؛ روايات

چهارمين دليل بر حجيت تقليد؛ روايات است.

روايات زيادي داريم بر جواز تقليد، که حتي ادعاي تواتر اجمالي در اين روايات شده است. معناي تواتر اجمالي اين است که ما يقين داريم يکي از اين روايات، از ائمه معصومين(ع) صادر شده است. ادعا شده است اين روايات تواتر اجمالي دارد در جواز تقليد و در مشروعيت تقليد و حجيت فتواي مجتهد.

تقسيم روايات در کلام محقق خوئي

اين روايات را مرحوم آقاي خوئي(قدس‌سره) در همان کتاب تنقيح به سه طايفه تقسيم فرموده‌اند:

طايفه اول؛
رواياتي است از ائمه(ع) که مردم از آنان سؤال مي‌کردند که ما در مسائل فقهي چکار کنيم؟ اگر در مدينه نبوديم يا اگر در مدينه هم بوديم دستمان به شما نرسيد، چکار کنيم؟ ائمه(ع) مردم را به يک اشخاص معيني ارجاع فرمودند. مثل: «الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَان‌‌»؛ سراغ عمري و پسر عمري برويد. يا برو سراغ يونس بن عبدالرحمن يا برو سراغ ذکريا بن آدم.

يا در برخي روايات به يک عنوان کلي ارجاع داده‌‌اند، مثل همين توقيع شريف که در روايت معروف اسحاق بن يعقوب آمده، «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا» مردم را ارجاع دادند به آن کسي که مصداق براي روات احاديث هستند.

حالا چطور مي‌شود به اين روايات بر جواز تقليد و حجيت فتوا استدلال کرد؟ براي اين که ارجاع به اطلاق دارد. ائمه(ع) وقتي فرمودند برو سراغ عمري و برو سراغ يونس برو سراغ ذکريا بن آدم، يا ديگران، اين اطلاق دارد. يعني چه؟ يعني اگر يونس بن عبدالرحمن آمد يک مطلبي را بعنوان يک حکم شرعي بيان کرد، بپذير، أعم از اينکه آنچه که مي‌گويد عين آن چيزي باشد که از ما شنيده و براي شما نقل مي‌کند، يا گاهي اوقات دو خبر متعارض هستند، اين راوي حل تعارض مي‌کند و نظر خودش را بيان مي‌کند. گاهي اوقات حمل مطلق بر مقيد مي‌کند، حمل عام بر خاص مي‌کند.

بايد دقت داشت که ارجاع ائمه فقط به اين نيست که يونس بن عبدالرحمن هرچه گفت گوش کنيد. اگر اينطور باشد لازمه‌اش در اين ده‌ها هزار راوي اين است که ائمه فرموده باشند حرف اين چهار پنج نفر راوي را گوش کنيد. خير، به اينها ارجاع دادند. نه از اين حيث که اينها فقط روايت معصوم را بشنوند و براي مردم نقل کنند، بلکه اطلاق دارد، يعني هر آنچه که اينها به شما گفتند، چه آنچه که از ما شنيدند و نقل مي‌کنند، چه آنچه که خودشان استنباط و اجتهاد کرده‌‌اند و به آن رسيده‌‌اند، اينها براي شما حجيت دارد.

نکته قابل توجه در توقيع شريف

يک نکته خيلي لطيفي در کلمات مرحوم آقاي خويي هست که در ذهن خيلي افراد اين اشکال وجود دارد که اين «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا»، يک اشکال اين است که اين «رواة احاديث»، شامل فقيه نمي‌شود، «رواة» يعني آن کسي که حديث امام را نقل مي‌کند.

اين نکته را دقت کنيد ايشان فرموده‌‌اند به قرينه «و أما الحوادث الواقعة»، يعني حادثه‌هايي که هنوز ما راجع به آنها حرفي نزده‌‌ايم، صريحاً از ما در مورد آنها بياني صادر نشده است، حکم اينها با مراجعه به روات احاديث معلوم مي‌شود. اين روات، عنوان مشير است، يعني إلي فقهائنا، به آنهايي که فقيه هستند. چون فقيه مي‌تواند يک حادثه‌اي را ببيند کداميک از اين ضوابط کلي شرعي بر او منطبق مي‌شود، همان انطباقي که فقيه کرد براي شما حجيت دارد.

علت اين که فرموده «روات» و نفرموده «فقها»، علتش اين است که فقهاي عامه با رأي و قياس و استحسان فتوا مي‌دادند، اما مستند اصلي کلمات فقهاي اماميه؛ يا قرآن است و يا روايات معصومين، که اين روات اشاره به اين جهت دارد که مستند اين فقهاي اماميه، رواياتي است که از ما معصومين صادر مي‌‌شود.

طايفه دوم؛ رواياتي است که امر صريح به إفتا دارد، يعني ائمه ما نسبت به بعضي از اصحابشان صريحاً فرموده‌‌اند: «يا أبان! إجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك»؛ من دوست دارم که مثل شما را در شيعيان خودمان ببينم، ولي امر مي‌کند به إفتا، فتوا بده، فتوا دادن يعني اجتهاد کن و نظر بده در مسائل شرعيه.

اگر اين طايفه از روايات، به دلالت مطابقي دلالت بر حجيت فتواي ابان دارد، به دلالت التزامي هم بايد دلالت داشته باشد بر جواز تقليد. وقتي فتواي آنها حجيت دارد، اگر تقليد مشروعيت نداشته باشد که حجيت فتواي آنها لغو مي‌شود، پس به دلالت التزامي دلالت بر مشروعيت تقليد دارد.

طايفه سوم؛ رواياتي داريم که نهي فرموده از إفتاي بغير علم و از قضاوت با رأي و قياس و استحسان. رواياتي داريم مبني بر اين که «مَنْ أَفْتَى بِغَيْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْض‌‌»، خوب معلوم مي‌شود در زمان ائمه(ع) فتواي بغير علم يعني بلا حجة بلا برهان، بدون مستند، با رأي و قياس و استحسان داده مي‌‌شده و اين مي‌شود إفتاي بغير علم.

پس مفهوم اين روايات اين است که من أفتي بعلمٍ، إفتايش صحيح است و حجيت دارد. اين سه طايفه از اين روايات.

حالا در همين کتاب تفصيل الشريعة، رواياتش را آورده‌اند، روايات زيادي است که در بعضي از اين روايات هم نکات خوبي است. إن شاء الله ما اين روايات را هم تيمّنا مي‌خوانيم و هم در اين روايات نکاتي وجود دارد. اجمالاً مرحوم آقاي خويي و والد بزرگوار ما هر دو فرموده‌‌اند اين روايات تواتر دارد، در استفاضه‌اش هيچ ترديدي نيست، اين روايات متواتر است، منتها تواترش اجمالي است، تواتر مضموني ندارد. البته در بعضي از آنها هم از جهت سندي نکاتي هست که إن شاء الله عرض مي‌کنيم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد ادله مشروعیت تقلید استدلال به روایات برای حجیت تقلید تواتر اجمالی در روایات دال بر مشروعیت تقلید و فتوا ارجاع مردم توسط ائمه به افراد خاص یا عنوان کلی در مسائل فقهی علت تعبیر امام از فقهاء به راویان حدیث ملازمه جواز تقلید با حجیت فتوا استدلال به آیات برای عدم جواز تقلید آیات دال بر عدم جواز تقلید در اصول دین اشکال دخول تقلید در عموم نهی از عمل به ظن حجیت ظن و اماره منتهی به علم نهی آیات از تقلید جاهل از جاهل ارشادی بودن نهی آیات از عمل بدون علم

نظری ثبت نشده است .