موضوع: نماز جمعه
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۷/۲۷
شماره جلسه : ۲۲
-
خلاصه جلسه گذشته
-
بحث از اصول متلقات
-
الف) عدم حصر روایات امامیه در کتب اربعه
-
ب) کشف وجود نص از انفاق نظر قدما بر یک عبارت
-
ج) اجماع معتبر مد نظر مرحوم بروجردی
-
د) استشهاد به کلام مرحوم شیخ طوسی
-
ه) عدم انقطاع سلسله فقه امامیه
-
و) تفکیک بین اصول و فروع در حجیت
-
ز) تطبیق ما نحن فیه بر اصول متلقات
-
ح) تفکیک ادعای اجماع در کتب شیخ طوسی
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
نخستین نکتهای که مطرح میکنند آن است که روایات امامیه منحصر در کتب اربعه نیست. بهعبارت دیگر، نباید پنداشت تمام احادیث صادرشده از ائمه(ع) همان است که در این چهار کتاب جمعآوری شده است؛ زیرا بخش قابلتوجهی از آنها در جوامع اولیه وجود داشته که کتب اربعه در واقع از آنها اقتباس شدهاند. ایشان تصریح میکنند: «کان کثیرٌ منها موجودةً فی الجوامع الاولیة»، و توضیح میدهند که مشایخ ثلاثه تنها بخشی از آن جوامع را در کتب اربعه نقل کردهاند و بخش دیگری از آنها را نیاوردهاند. از جمله جوامع اولیه که نام میبرند میتوان به جامع علی بن حکم، ابن ابیعمیر، بزنطی، حسن بن علی بن فضال و مشیخه حسن بن محبوب اشاره کرد.
نکته دوم در بیان مرحوم آیتالله بروجردی آن است که اگر در مسئلهای مشاهده شود همهی اصحاب امامیه در فتاوای خود ـ در کتبی که برای نقل مسائل مأخوذ از ائمه(ع) تدوین کردهاند ـ بر یک نظر اتفاق دارند، از این اتفاق میتوان وجود نصّی واصل به آنان را کشف کرد.
ایشان تصریح میکنند که اگر در کتابهای قدما مانند آثار شیخ صدوق، شیخ طوسی، سید مرتضی، سلار و ابوالصلاح، در مسئلهای خاص همسخن باشند؛ مانند عبارت معروف «من شرط صلاة الجمعة سلطان عادل»، در این صورت میتوان گفت نصّی از معصوم(ع) به آنان رسیده که مبنای این فتوا بوده است.
مرحوم آیتالله بروجردی اجماعی را که صرفاً بر پایهی کثرت قائلان و برای حدس قول معصوم(ع) شکل گرفته باشد، معتبر نمیدانند؛ بلکه اجماع معتبر از نظر ایشان اجماعی است که چند تن از قدمای اصحاب (حتی اگر تعداد آنان اندک باشد، مانند پنج یا شش نفر) در کتب فقهی مأخوذ از ائمه(ع) بر یک فتوا اتفاق کرده باشند. این کتب نزد ایشان همان کتابهاییاند که فقیهان نخستین، یداً بید و بدون تصرف از امامان معصوم(ع) اخذ کردهاند.
مرحوم آیتالله بروجردی عبارتی از مقدمه کتاب المبسوط اثر شیخ طوسی (رضواناللهعلیه) نقل کردهاند که بیانگر انگیزه وی از نگارش این اثر است. شیخ طوسی در مقدمه المبسوط مینویسد که روش فقهای امامیه در دورههای پیشین بر این بود که عین عبارت امام معصوم (علیهالسلام) را در آثار فقهی خود نقل میکردند که آیتالله بروجردی از این شیوه با تعبیر «اصل متلقات» یاد کرده است.
شیخ طوسی میگوید استمرار این روش سبب شد که مخالفان، یعنی فقهای اهلسنت، فقه امامیه را مورد طعن و تحقیر قرار دهند و پیروان مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) را به کمبودن فروع فقهی متهم سازند. آنان میگفتند امامیه فروع فقهی اندکی دارند و فقهشان محدود است. در حالیکه به تصریح شیخ طوسی، بخش قابل توجهی از مسائلی که اهلسنت در آثار خود آوردهاند، در روایات ما نیز وجود دارد. ایشان میفرماید: «بسیاری از آنچه آنان در کتابهای خود ذکر کردهاند، در اخبار ما پیشتر آمده است و هیچ یک از فروع فراوانی که آنان مطرح کردهاند، نیست مگر آنکه در اصول فقه ما ریشهای دارد و بر مبنای مذهب ما قابل استخراج است، نه بر اساس قیاس.»
شیخ طوسی سپس اشاره میکند که پیشتر کتاب النهایه را تألیف کرده و در آن همه آنچه را اصحاب در آثارشان آورده بودند، با همان الفاظ نقل کرده است. وی توضیح میدهد که در النهایه به تفریع و تنظیم ابواب و فروع نپرداخته و صرفاً همان روایات و عبارات مأثور را آورده تا از شیوه متقدمان فاصله نگیرد. با این حال، در پایان النهایه وعده داده است که کتابی مستقل در فروع بنویسد که در امتداد آن اثر باشد.
شیخ طوسی در مقدمه ادامه میدهد که تصمیم میگیرد کتابی بنویسد که هم اصول و هم فروع را دربرگیرد و در آن ابواب و مسائل فقهی را بهصورت منظم و طبقهبندیشده مطرح کند. نتیجه این تصمیم، نگارش کتاب المبسوط شد که جامعِ ابواب و مسائل فقهی است.
آیتالله بروجردی پس از نقل سخنان شیخ طوسی، نکتهای اساسی در ارزیابی فتاوای فقهای متقدّم بیان میکند. ایشان میفرماید که هرگاه در مسئلهای مشاهده کردی که فقهای نخستین امامیه ـ مانند سید مرتضی، شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ صدوق، سلار و ابوالصلاح ـ بر یک فتوا اتفاق نظر دارند، باید به این اجماع توجه ویژه کرد. سپس اضافه میکند: حتی اگر درجهای پایینتر از اجماع باشد، بهگونهای که مسئلهای در میان آنان در کتابهایی که به نقل المسائل المأثورة و المتلقات اختصاص دارد، شهرت یافته باشد، باز هم باید آن را نشانهای از اتصال به امام معصوم (علیهالسلام) دانست.
به بیان دیگر، هنگامی که فتوایی در آثار فقهای متقدم که مأخذ آنها روایات و عبارات مأثور از ائمه (علیهمالسلام) است، شهرت یافته باشد، میتوان اطمینان یافت که آن حکم فقهی بهصورت دستبهدست از امامان معصوم (علیهمالسلام) نقل شده است؛ هرچند در جوامع روایی موجود، نصّ صریحی درباره آن به دست ما نرسیده باشد. آیتالله بروجردی این اطمینان را بر پایهی پیوستگی تاریخی فقه امامیه استوار میداند. چرا که سلسلهی فقه شیعه هیچگاه منقطع نشده و فاصلهای میان فقهای امامیه و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) پدید نیامده است.
هرکس تاریخ فقه و حدیث را بهدقت بررسی کند، درمییابد که فقه امامیه به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) متصل است؛ زیرا اصحاب آن حضرت، بهویژه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و اهلبیت ایشان، معارف فقهی را نقل کردهاند و سپس امامان معصوم (علیهمالسلام) همان مسیر را ادامه دادهاند و اصحاب آنان نیز این تعالیم را برای ما حفظ کردهاند.
در مقابل، فقه اهلسنت بهدلیل ممنوعیت تدوین حدیث در دو قرن نخست، دچار گسست تاریخی شد؛ بهگونهای که حدود دویست سال پس از عصر پیامبر، مجالی برای تدوین حدیث و فقه در میان آنان فراهم گردید. ازاینرو، پیوستگی مستمر فقه امامیه مزیتی است که موجب اعتماد به فتاوای فقهای قدیم میشود.
ایشان در ادامه از مباحث مطرح شده این نتیجه را می گیرد که مسائل فقه به دو دسته اصلی تقسیم میگردند:
1. اصول متلقات: این اصول، متلقات صادر شده از ائمه (علیهمالسلام) است اما توسط قدما در کتب اختصاص یافته به نقل این مباحث، ذکر گردیدهاند. در این دسته از مسائل، اجماع قدما بر حکمی خاص، یا حتی اشتهار آن، برای کشف قول معصوم (علیهمالسلام)، حجیت شرعی دارد.
2. تفریعات: این موارد، فروع جزئیهای هستند که بر اساس آن اصول استنباط شده اند.
مرحوم آیتالله بروجردی دو نتیجه مهم از این تقسیمبندی استنباط مینماید که عبارتند از:
1. حجیت اجماع: اجماع در مسائل اصول (متلقات)، حجت است؛ اما در تفریعات فقهی، حجت نیست.
2. حجیت شهرت: از عدم حجیت اجماع در تفریعات، به طریق اولی این نتیجه حاصل میشود که شهرت در این مسائل نیز حجیت شرعی ندارد.
در ادامه این مباحث، ایشان به تفاوت میان اجتهاد عامه و خاصه (شیعه) نیز میپردازند.
ما اصول اربعمائه در اختیار داشتیم که بخشی از روایات مندرج در آنها، بعدها در کتب اربعه گردآوری شده است. لذا، عدم وجود یک حدیث در کتب اربعه، به صحت یا حجیت آن قادح نیست. به عنوان مثال، روایاتی نظیر قاعده «علی الید ما أخذت حتی تؤدیه» در هیچ یک از کتب اربعه نیامده است؛ اما مورد استدلال تمامی قدما و متأخرین قرار گرفته است.
در صفحات بعد، آیتالله بروجردی بحث را بر اشتراط اقامه نماز جمعه به سلطان عادل متمرکز میسازد. ایشان دلیل دوم خود بر این اشتراط را اجماع امامیه، بلکه اجماع مسلمین میداند، چنانکه شیخ طوسی نیز در کتاب الخلاف آن را ادعا نموده است.
در بررسی اجماعات مرحوم شیخ ذکر این نکته ضروری است که در اجماعات منقول شیخ طوسی در کتاب الخلاف این ادعا، گاهی صرفاً به مجرد وجود یک خبر معتبر صورت پذیرفته است. این روش ادعای اجماع، که مرحوم شیخ انصاری نیز در رسائل بدان اشاره دارد، از لحاظ حجیت با نوع دیگر متفاوت است. اما اجماعاتی که در کتاب «النهایه» مطرح شده است، بنا بر مبنای آیتالله بروجردی، جزئی از همان اصول متلقات محسوب میشود و از حجیت بالاتری برخوردار است.
پاورقی
[1] « لا يخفى أنّ رواياتنا معاشر الإمامية لم تكن مقصورة على ما في الكتب الأربعة بل كان كثير منها موجودة في الجوامع الأولية، كجامع علي بن الحكم و ابن أبي عمير و البزنطي و حسن بن علي بن فضّال و مشيخة حسن بن محبوب و نحو ذلك، و لم يذكرها المشايخ الثلاثة في جوامعهم » (البدر الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر، ص 18.)
[2] « فإذا عثرنا في مسألة على إطباق أصحابنا و إجماعهم على الفتوى في كتبهم المعدّة لنقل خصوص المسائل المتلقاة عن الأئمة عليهم السلام مثل كتب القدماء من أصحابنا نستكشف من ذلك وجود نص و أصل إليهم يدا بيد، و هذا هو الإجماع المعتبر عندنا، فالعمل بالإجماع ليس رفضا لقول المعصومين بل هو من الطرق القطعية الكاشفة عن أقوالهم.» (همان، 19.)
[3] « و إن شئت تفصيل ذلك فنقول: إن القدماء من أصحابنا كانوا لا يذكرون في كتبهم الفقهية إلاّ أصول المسائل المأثورة عن الأئمة عليهم السلام و المتلقاة منهم يدا بيد، من دون أن يتصرفوا فيها أو يذكروا التفريعات المستحدثة، بل كم تجد مسألة واحدة تذكر في كتبهم بلفظ واحد مأخوذ من متون الروايات و الأخبار المأثورة، بحيث يتخيل الناظر في تلك الكتب أنهم ليسوا أهل اجتهاد و استنباط بل كان الأواخر منهم يقلدون الأوائل، و لم يكن ذلك منهم إلاّ لشدّة العناية بذكر خصوص ما صدر عنهم عليهم السلام و وصل إليهم بنقل الشيوخ و الأساتذة، فراجع كتب الصدوق كالهداية و المقنع و الفقيه و مقنعة المفيد و رسائل علم الهدى و نهاية الشيخ و مراسم سلار و الكافي لأبي الصلاح و مهذب ابن البراج و أمثال ذلك تجد صدق ما ذكرنا.» (همان.)
[4] « و قد ذكر الشيخ «ره» في أول المبسوط ما ملخصه: أنّ استمرار هذه الطريقة بين أصحابنا صار سببا لطعن المخالفين، فكانوا يستحقرون فقه أصحابنا الإمامية و ينسبونهم إلى قلّة الفروع و المسائل، مع أنّ جلّ ما ذكروه من المسائل موجود في أخبارنا، و ما كثروا به كتبهم من الفروع فلا فرع من ذلك إلاّ و له مدخل في أصولنا و مخرج على مذهبنا لا على وجه القياس. و كنت على قديم الوقت و حديثه متشوق النفس إلى عمل كتاب يشتمل على ذلك تتوق نفسي إليه فيقطعني عن ذلك القواطع و تضعف نيتي أيضا فيه قلّة رغبة هذه الطائفة فيه و ترك عنايتهم به لأنهم ألقوا الأخبار و ما رووه من صريح الألفاظ، حتى إنّ مسألة لو غيّر لفظها و عبّر عن معناها بغير اللفظ المعتاد لهم لعجبوا منها. و كنت عملت على قديم الوقت كتاب النهاية و ذكرت جميع ما رواه أصحابنا في مصنفاتهم و أصلوها من المسائل، و لم أ تعرّض للتفريع على المسائل و لا لتعقيد الأبواب و ترتيب المسائل و تعليقها و الجمع بين نظائرها، بل أوردت جميع ذلك أو أكثره بالألفاظ المنقولة حتى لا يستوحشوا من ذلك و عملت بآخره مختصر جمل العقود في العبادات، و وعدت فيه أن أعمل كتابا في الفروع خاصة يضاف إلى كتاب النهاية، ثم رأيت أنّ ذلك يكون مبتورا يصعب فهمه على الناظر فيه، لأن الفرع إنما يفهمه إذا ضبط الأصل معه فعدلت إلى عمل كتاب يشتمل على عدد جميع كتب الفقه و أعقد فيه الأبواب و أقسم فيه المسائل و أجمع بين النظائر و أستوفيه غاية الاستيفاء و أذكر أكثر الفروع التي ذكرها المخالفون. انتهى. و هذا الكلام منه «قده» ينادي بما ذكرناه، و بأنّه أيضا عمل كتاب النهاية على طريقتهم مقتصرا فيها على ذكر ما رواه أصحابنا في مصنفاتهم و أصلوها، و لكنه لدفع طعن المخالفين عمل كتاب المبسوط ليستوفي فيه الفروع و الأصول و يجمع بين الأصول و النظائر.» (همان، 19–20.)
[5] « و على هذا فإذا عثرت في مسألة على إطباق القدماء من أصحابنا على فتوى أو اشتهاره بينهم في تلك الكتب المعدة لنقل خصوص المسائل المتلقاة و المأثورة فأحدس بتلقيهم ذلك يدا بيد من قبل الأئمة عليهم السلام و إن لم تجد به نصا في الجوامع التي بأيدينا حيث إن سلسلة فقهنا لم تنقطع و لم تحصل فترة بين الفقهاء من أصحابنا و بين الحجج المعصومين، كما لا يخفى على من تتبع تاريخ الفقه و الحديث، و قد عثرنا في أثناء تتبعنا على مواضع كثيرة يستكشف فيها من فتاوى الأصحاب وجود نص و أصل إليهم من دون أن يكون منه في الجوامع التي بأيدينا عين و لا أثر.» (همان، 20–21.)
[6] «الثاني من أدلّة الاشتراط: إجماع الإمامية بل المسلمين، كما ادعاهما الشيخ في الخلاف و قد اطلعت آنفا على ذلك و على جلّ أقوال القدماء من أصحابنا و قد أفتوا بالاشتراط في كثير من كتبهم المعدة لنقل أصول المسائل المتلقاة عنهم عليهم السلام، و عرفت أيضا أنّ خلاف الشافعي و مالك و أحمد لا يضرّ بالإجماع للعلم ببطلان مستندهم، فراجع.» (همان، 39.)
منابع
بروجردی، حسین، البدر الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر، قم - ایران، مکتب آية الله العظمی المنتظري، 1416.
نظری ثبت نشده است .