موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 6 (شرایط متعاقدین)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۱۱/۲۱
شماره جلسه : ۵۸
-
کلام مرحوم امام
-
بررسی تحقیق امام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته:
بحث در این بود که این بیع مکره اگر متعقّب للرضا شد یعنی بعد زوال الاکراه مکره آمد رضایت داد، آیا این صحیح است یا خیر؟ بیان کردیم کسانی که میخواهند بگویند صحیح نیست اینها یکی از ادلهشان خود حدیث رفع است. وقتی میگوید «رفعَ» یعنی صحّت را از این معامله برداشت، در نتیجه این بیع دیگر اقتضای صحّت را ندارد، قابلیّت صحت را ندارد. بیان کردیم مرحوم شیخ از این اشکال دو جواب دادند که فعلاً بحث ما در جواب اوّل شیخ است؛ شیخ در جواب اول فرمودند حدیث رفع میآید مؤاخذه را برمیدارد، کنار کتاب مکاسبتان یادداشت کنید که شیخ در اینجا یک مقدار توسعهی بیشتری داده، یعنی آنچه را که در رسائل فرموده مؤاخذهی اخروی است اما در اینجا میفرمایند هر مؤاخذهای که مربوط به این مکره باشد ولو دنیویّاً، که گفتیم به این معناست که حدیث رفع میآید الزام این مکره به شیئی را برمیدارد، اینکه مکره لازم باشد به این معامله وفا کند این را برمیدارد.مرحوم شیخ فرمودند حدیث رفع مؤاخذهی دنیویّه و آثار ضرریّهی بر مکره را، آثاری که علی المکره است برمیدارد اما آثاری که به نفع مکره است را دیگر نمیتواند بردارد «و ما نحن فیه» این است که بعد زوال الاکراه «هل له أن یرضی بذلک العقد أم لا» این اثر نفع است و این را نمیتواند بردارد، اینجا کلامی را از نائینی، مرحوم ایروانی و ... نقل کردیم و رسیدیم به کلام امام.
ادامه کلام مرحوم امام:
امام(رضوان الله تعالی علیه) این فرمایش شیخ را قبول ندارند، میفرمایند ما بعد از اینکه گفتیم در این روایت چیزی را در تقدیر نمیگیریم، نه مؤاخذه را و نه جمیع الآثار را، میگوئیم این حقیقت ادعائیه است و حقیقت ادعائیه مصحّح میخواهد، اینجا مولا چه ادعایی میخواهد بکند رفع عن امّتی ما استکرهوا علیه، ادعا چیست؟ چه ادعایی میخواهد بکند؟ فرمودند دو احتمال دارد: یا ادعاء رفع الآثار است به لسان رفع الموضوع، یعنی مولا آنچه میخواهد بردارد میخواهد آثار را بردارد. به عبارت دیگر آثار و احکام را میخواهد بردارد منتهی به لسان رفع موضوع برمیدارد، این یک احتمال. اما میفرمایند احتمال دوم این است که مولا ادعا میکند رفع خود موضوع را، یعنی اصلاً محطّ ادعای مولا میگوید اکراهی نیست، رفع خود موضوع است، رفع الاکراه است، آن وقت به شیخ میفرمایند چطور میشود مولا بتواند رفع الموضوع کند بعد شما بگوئید فقط آثار ضرریه را برمیدارد، نه! اگر مولا ادعاءً رفع الموضوع کرد وقتی رفع الموضوع شد تمام آثار از بین میرود، چه آثاری که له باشد و چه آثاری که علیه باشد.این مبنای امام یکی از ثمرات فرق بین قول امام و قول شیخ و آخوند(قدس سرهم) است، روی بیان شیخ میگوئیم مؤاخذه، بعد مؤاخذه را اخذ کردم در این بحث یک مقدار دامنهاش را اضافه کردند کشاندند به مؤاخذهی دنیوی و الزام مُکره، فرمودند این هم برداشته میشود، مکره لازم نیست که وفای به عقد کند، لزوم وفای به عقد از بین میرود. روی مبنای آخوند جمیع الآثار است، حالا اینها میتوانند بگویند ما میتوانیم بگوئیم جمیع آثار ضرریه، یا مؤاخذه ضرری، اما روی مبنای امام که مسئلهی حقیقت ادعائیه است، میفرماید ما میگوئیم خود موضوع را ادعاءً برمیدارد یعنی ریشه را میزند، وقتی خود موضوع را برداشت دیگر فرق نمیکند که آثار له باشد یا آثار علیه.
یک رفع الموضوع اطلاقی داریم که میفرماید «تارةً حیثیٌ أی یلاحظ رفعه من حیث الأحکام الثقیله»، از حیث احکام ثقیله مرفوع است، یعنی از حیث اینکه احکام خاصی است، حالا این احکام ثقیله هم موضوعیّت ندارد، یعنی بستگی دارد به اینکه متکلّم چکار میکند؟ گاهی اوقات یک موضوعی را از حیث یک حکم خاص برمیدارد، اصلاً تمام احکام ثقیلهاش را برنمیدارد، یک حکم ثقیل را برمیدارد، این یک نوع. «اُخری بنحو الاطلاق»، یعنی رفع الموضوع مطلقا، اصلاً میگوید این موضوع نیست بلکه مرفوع است، «و یدعی أن الموضوع ثقیلٌ مطلقا»، فعلاً کاری به آثار ندارم بلکه این موضوع ثقیل بر مکلّف است «ولو کان فعله بلحاظ الآثار لکن کان ذلک جهة تعلیلیّة لفعله مطلقا».
بررسی تحقیق امام:
منتهی در این تحقیقی که ایشان میفرمایند؛ مبنای ما در حدیث رفع این بود که میگفتیم رفع أی تشریعاً، به تبع مرحوم محقق نائینی، رفع تشریعاً، وقتی تشریعاً شد این جواب شیخ میفرماید درست نیست، طبق مبنای ما دیگر نمیتوانیم فرق بگذاریم بین احکام ضرری و احکام نفعی، چون میگوئیم در عالم تشریع این معامله هر چه که شارع برای او تشریع کرده با اکراه از بین میرود، یعنی اگر اکراه آمد قبل الاکراه ما گفتیم معامله صحیحةٌ، حالا که اکراه آمد میگوئیم قابلیّت صحّت ندارد، یعنی ما با امام در نتیجه مشترکیم ولو اینکه مبنای امام که حقیقت ادعائیه است را در جای خودش قبول نکردیم ولی در این جهت مشترکیم در نتیجه.علی ایّ حال اینکه ما بگوئیم این دعایی بوده و این دعا را خدای تبارک و تعالی استجابت کرده بر حسب بعضی از روایات، در بعضی از روایات هست آیا این روایات را تا چه اندازه بتوانیم استفاده کنیم به اینکه حتماً این هم استجابت آن دعاست، این هم بر حسب یکی دو تا روایت است. فرض میکنیم که این دعاست، میگوئیم خدایا این حکم را بر ما جعل نکن، خدای تبارک و تعالی هم استجابت میکند و آن را جعل نمیکند، وقتی جعل نمیکند به این معناست که منت و امتنانی بر امّت است. آن بحثی که ما قبلاً در خطابات قانونیّه داشتیم؛ اصلاً در مبنای خود امام، در خطابات قانونیّه امتنان معنا ندارد، بگوئیم این حکم بر این آدم امتنان است، خلاف امتنان چرا بگوئیم بیع مضطر صحیح است؟
اگر ما گفتیم حدیث رفع امتنانی است، میگوئیم نسبت به ما استکرهوا علیه امتنان اقتضا میکند که این را برداریم نسبت به ما اضطروا إلیه امتنان اقتضا نمیکند، روی مبنای امتنان. اما روی مبنای کسانی که امتنان نمیدانند چرا بگوئیم بیع مضطر صحیح است؟ ما باشیم و حدیث رفع،باید بگوئیم هم بیع مکره باطل است و هم بیع مضطر باطل است، یعنی ممکن است بگوئیم حدیث رفع مضطر را هم باطل میکند، این را میپذیریم، بعداً ادلهی خاصه آمده بیع مضطر را صحیح کرده، به عبارت دیگر اشکالی که به مشهور وارد است این است که وقتی حدیث رفع را امتنانی میکنند با حدیث رفع میخواهند بیع مضطر را صحیح کنند، ما بگوئیم حدیث رفع میآید بیع مضطر را مثل بیع مکره میگوید باطل است، ولی ادلهی خاصهی دیگر میگوید صحیح است، یعنی حدیث رفع هم یک عامی است. میگوئیم حدیث رفع فقط حکم تکلیفی را برمیدارد یعنی إذا اضطر حکم الحرام، البته به شما بگویم که ما در حدیث رفع حکم وضعی را هم قائل شدیم اما در خصوص این موردش، چه اشکالی دارد که بگوئیم در رفع ما استکرهوا علیه به قرینهی آن صحیحهی بزنطی هم حکم تکلیفی را برمیدارد و هم حکم وضعی را، اما در ما اضطروا إلیه قرینهای نداریم فقط حکم تکلیفی را برمیدارد و حکم وضعی سر جای خودش است.
نظری ثبت نشده است .