موضوع: وضع
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۹/۲۹
شماره جلسه : ۵۳
-
خلاصه مباحث گذشته
-
2- جوابی دیگر از مرحوم محقق عراقی(رحمهالله)
-
بررسی کلام مرحوم عراقی (رحمهالله)
-
3- جواب مرحوم قوچانی (رحمهالله) در حاشیه کفایه
-
بررسی کلام مرحوم قوچانی (رحمهالله)
-
4- کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول (رحمهالله)
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
بحث در بررسی اشکالی است که بر امکان وضع عام موضوع له خاص مطرح شدهاست. خلاصه اشکال این بود که مفهوم عام نمیتواند از مفهوم خاص با خصوصیاتی که دارد حکایت نماید؛ در نتیجه در موضوع له خاص، خاص تصور نشدهاست در حالیکه در باب وضع، تصور معنای موضوع له لازم است.جواب اول مرحوم عراقی (رحمهالله) را مورد بررسی قرار دادیم و مناقشات آنرا ذکر نمودیم. چند مناقشه دیگر نیز در فرمایش مرحوم عراقی (رحمهالله) وجود دارد که به اصل مطلب ارتباط زیادی ندارد. مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در جواهر الاصول چهار اشکال بر ایشان دارند که برخی از این اشکالات در ضمن اشکال اصلی که بر مرحوم عراقی وارد نمودیم، است.
2- جوابی دیگر از مرحوم محقق عراقی(رحمهالله)
الف- حکایت و مرآتیت: طبق این مبنا هیچ مفهومی مرآت و حاکی برای مفهوم دیگر نیست؛ یعنی نه عام از خاص و نه خاص از عام میتواند حکایت نماید. مثلاً نه مفهوم کلی انسان از زید و نه مفهوم زید از مفهوم کلی انسان حکایت ندارد. در نتیجه قسم سوم و چهارم ممتنع خواهد شد و وضع منحصر به قسم اول و دوم میشود.
ب- ملازمه در وجود و انتقال: طبق این مبنا یک مفهوم با مفهوم دیگر ملازمه در وجود دارد یا از یک مفهوم به مفهوم دیگر منتقل میشویم؛ در نتیجه قسم سوم و چهارم امکان دارد یعنی هم عام میتواند سبب انتقال به مفهوم خاص شود و هم خاص میتواند سبب انتقال به مفهوم عام شود. مثلاً با تصور کلی انسان، قابلیت انتقال به مفهوم زید وجود دارد، کما اینکه میتوان از مفهوم زید به مفهوم کلی انسان منتقل شد؛ برای اینکه این دو در عالم خارج اتحاد وجودی دارند.[1]
البته مختار مرحوم محقق عراقی (رحمهالله) مبنای اول است در نتیجه به نظر ایشان قسم سوم و چهارم ممتنع خواهد شد اما طبق بیانی که در نهایةالافکار از ایشان تقریر شدهاست، مرحوم عراقی (رحمهالله) قسم سوم را ممکن و قسم چهارم را ممتنع میداند؛ لذا ظاهراً بین کلمات ایشان اختلاف وجود دارد.[2]
بررسی کلام مرحوم عراقی (رحمهالله)
اشکالی که نسبت این مبنا به نظر میرسد این است که انتقال از تصور عام به مفهوم خاص، مسلماً غیر قهری است چرا که گاهی انسان تنها مفهوم عام را تصور مینماید و نظری به مفهوم خاص ندارد. اگر انتقال غیر قهری باشد یا انتقال بالفعل و یا انتقال بالقوه است.
اگر انتقال بالفعل باشد، وضع عام محقق نیست، چرا که باید بگوئیم از تصور معنای کلی به مفهوم جزئی منتقل شده و لفظ را هم بر همین معنای جزئی وضع نمودهایم؛ در حالیکه این وضع، وضع خاص و موضوع له خاص است.
اما اگر بگوئیم انتقال بالفعل لازم نیست، اشکال مستشکل یعنی تصور نشدن موضوع له همچنان باقی خواهد ماند چرا که با تصور مفهوم عام انتقال بالفعل به مفهوم خاص محقق نشدهاست و موضوع له اجمالاً و تفصیلاً متصور نیست؛ در حالی که در باب وضع، باید واضع ابتدا موضوع له را تصور نماید.
3- جواب مرحوم قوچانی (رحمهالله) در حاشیه کفایه
اما اگر مفهوم عام را تصور نموده و لفظ را برای وجودات خاص وضع نمائیم اشکالی بوجود نخواهد آمد؛ مثلاً مفهوم انسان را تصور و لفظ را به زید خارجی اختصاص دهیم.[3]
بررسی کلام مرحوم قوچانی (رحمهالله)
4- کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول (رحمهالله)
ایشان در مورد اساس اشکال -بر واضع در هر وضع لازم است، ابتدا موضوع له را تصور و سپس لفظ را در مقابل آن موضوع له قرار بدهد. اما در وضع عام و با تصور معنای عام، قصد داریم آنرا برای موضوع له خاص قرار بدهیم در حالیکه موضوع له خاص تصور نشدهاست- میفرماید در باب وضع، تصور و لحاظ موضوعٌ له لزومی ندارد.
اما قرار دادن لفظ برای معنا با عدم تصور آن به این صورت است که وضع حکمی از احکام است و مانند سایر احکام نیاز به موضوع دارد؛ یعنی موضوع در وضع هم باید به حسب واقع معین باشد؛ مثلا در مورد نماز موضوع مکلف است اما لازم نیست آن را تصور نمائیم، بلکه اگر به حسب واقع نیز معین باشد کافی است. اما «تعیّن واقع» به دو راه ممکن است:
[1] ـ «و التحقيق: أنّ تصوّر العامّ قد يكون موجباً لانتقال الذهن إلى مصاديقه بوجه إجماليّ، فيتصوّر العامّ و يوضع اللفظ بإزاء ما هو مصداقه، و يكون هذا العنوان الإجماليّ المشير آلة للوضع للأفراد، و لا يحتاج في الوضع إلى تصوُّرها بخصوصيّاتها تفصيلاً، بل لا يمكن ذلك، لعدم إمكان الإحاطة بها تفصيلاً، لعدم تناهي أفراد الطبيعيّ، و بهذا المعنى يكون خصوص الوضع و عموم الموضوع له ممكناً.» مناهج الوصول إلى علم الأصول، ج1، ص: 60.
[2] ـ «نعم ربّما يلازم هنا أيضا الانتقال [إلى] [الخصوصيّة] [الانتقال] إلى الجهة المشتركة للملازمة المزبورة بينهما خارجاً، كما أنّه يصلح ان [تصير] محدّداً لدائرة يشار بها إلى المفاهيم العامّة [بتوسط] مفهوم إجمالي- و لو بمثل (ما ينطبق على هذا الفرد)-، و هذه الجهات غير [مرتبطة] بعالم مرآتيّة الخاصّ- بما هو خاص- عن العام، كما انّ الأمر كذلك في عكسه أيضا، كما عرفت.» مقالات الأصول، ج1، ص: 78.
[3] ـ «و لا اشكال بحسب الامكان في الوضع الخاص و الموضوع له الخاص، و كذا في الوضع العام و الموضوع له العام، و لا في الوضع العام و الموضوع له الخاص، حيث انّ الكلي لما كان متحدا في الخارج مع الجزئيات و يكون حاكيا عنها بوجه فيصح أن يكون آلة للحاظ الموضوع له حيث انّ تصوره لا يلزم أن يكون على جه التفصيل، بل يكفي التصور بالوجه، و تصور وجه الشيء يكون تصورا له بوجه ما، و هذا المقدار يكفي في المعرفة، و لولاه للزم التعطيل عن معرفة اللّه تعالى كما لا يخفى. لا يقال: إنّ العنوان الكلي إنّما يحكي عن الجهة المشتركة لا عن الخصوصيات الفردية فكيف يكون آلة للحاظ الخصوصيات؟ لأنّا نقول: انّ الكلي لما كان متحدا مع الفرد- بل هو عينه بحسب الوجود و يكون عنوانا- له فيصح أن يحكي عنه به، لصحة الحكاية عن الشيء بعنوانه كما في معرفة جميع الاشياء بالوجه. نعم لو كان الموضوع له الخصوصيات بمفهومها لا بوجوداتها لأشكل الامر، لعدم كون العام عنوانا لمفهوم الخاص كما لا يخفى. و الذي يسهل الخطب انّ الموضوع له الخصوصيات بوجوداتها، فتدبر.» تعليقة القوچانى على كفاية الأصول، ج1، ص: 47 و 48.
[4] ـ « و حلّ الإشكال فيها: هو أنّ الحكم في القضيّة لا يمكن إلّا بعد تصوّر الموضوع و لو من وجه، فإذا وجد مفهوم شيء في الذهن، فيمكن أن يجعل هذا المفهوم وسيلة و قنطرة للحكم على ما يكون هذا المفهوم مفهوماً له، فيلاحظ مفهوم المعدوم المطلق، و يحكم بأنّه لا مصداق له في الخارج، فيجعل الحمل الأوّلي وسيلة للحكم على الحمل الشائع.» جواهر الأصول، ج1، ص: 107.
[5] ـ «و الجواب ان يقال: ان تحقق الوضع لا يتوقف على لحاظ الموضوع له حتى إجمالا، بل يمكن الوضع لمعنى مع عدم لحاظه بالمرة أصلا، و ذلك بواسطة الإشارة إليه بأدوات الإشارة كأسماء الإشارة و الموصولات و بعض الضمائر. و عليه، فلو ثبت عدم إمكان لحاظ الافراد و تصورها، و عدم كفاية تصور العام في لحاظها و تصورها و لو إجمالا، لمباينته لما يراد الوضع له و هو المفاهيم الجزئية، أمكن الوضع لها بلا لحاظها أصلا، بل بتوسيط الإشارة إليها، و لا تمتنع الإشارة إلى غير الملحوظ و المتصور أصلا فيما لو لم يمكن تصوره و لحاظه كالأفراد، لعدم تناهيها عرفا، فيقال: «لفظ الإنسان موضوع لما هو من افراد الحيوان الناطق» فقد أشير إلى الافراد بالموصول- أعني: «ما»- و وضع اللفظ بواسطة الإشارة و معونتها بلا لحاظها أصلا. و الحاصل: ان الوضع بحكم كونه حكما على الموضوع له لا يستدعي سوى تعيين الموضوع له و تشخيصه، و التعيين كما يكون بواسطة إحضار نفس المعنى و الحكم عليه مباشرة كذلك يكون بواسطة الإشارة إليه بمشير ما بلا حضوره بنفسه في الذهن كما لو لم يمكن حضوره. و الوضع إلى الافراد من هذا القبيل، فانه يمكن وضع اللفظ لها بلا توسيط لحاظها، لعدم إمكانه أحيانا، و لا توسيط العام المتصور، لعدم صلاحيته للإراءة و الكشف، بل بواسطة الإشارة الذهنية إليها، بمعنى ان نشير إلى الافراد المندرجة تحت العام المتصور و نضع اللفظ بإزائها فيكون الوضع عاما باعتبار كون الملحوظ حال الوضع عاما و هو المفهوم العام دون غيره إذ لم تتصور الافراد- كما هو المفروض- و الموضوع له خاصا، لأن الوضع كان بإزاء المفاهيم الجزئية المندرجة تحت العام.» منتقى الأصول، ج1، ص: 75 و 76.
نظری ثبت نشده است .