موضوع: وضع
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۲/۲۵
شماره جلسه : ۱۰۰
-
خلاصه مباحث گذشته
-
بررسی کلام مرحوم خوئی(ره)
-
بازگشت به بیان کلام مرحوم خوئی(ره)
-
ادامه بررسی کلام مرحوم خوئی (ره) توسط مرحوم صاحب منتقی الاصول(ره)
-
ادامه بررسی کلام مرحوم خوئی(ره)
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
بحث در بررسی فرمایش مرحوم محقق خوئی(ره) است. ایشان برای عدول از نظریه مشهور دو علت را ذکر نمودند که هر دو علت مورد مناقشه صاحب منتقی الاصول(ره) واقع شد.به نظر ما مناقشه بر دلیل اول وارد نبود برای اینکه کلام ایشان تکرار کلام مرحوم آقای خوئی (ره) بود. اما مناقشه بر دلیل دوم را پذیرفتیم.
بررسی کلام مرحوم خوئی(ره)
لذا اگر بخواهیم پای قرینه را در بحث باز نمائیم به این معنا است که اگر خبری آمد و ندانیم مخبر آن صادق و یا کاذب است، باید بگوئیم این جمله دلالت بر هیچ معنائی ندارد؛ در حالیکه چنین نیست و در این گونه اخبار نیز به جهت وجود ثبوت نسبت، احتمال صدق و کذب وجود دارد.
توضیح مطلب اینکه دلالت جمله از حیث وضعی تصوری است یعنی اراده در موضع له جملات و مفردات داخل نیست و مشهور میگویند هیئت دلالت بر ثبوت نسبت دارد. بله مخاطب نسبت را تصور میکند اما برای تصدیق لازم است متکلم در مقام بیان باشد و تصدیقی بودن به معنای علم به نسبت است.
اشکال اصلی بر مرحوم خوئی (ره) این است که ایشان دلالت تصدیقی در جملات را مفروض گرفتهاند، در حالیکه این چنین نیست و جملات نیز مانند مفردات دلالت تصدیقی ندارند. پس در جملات و مفردات دلالت تصوری وجود دارد اما در جملات متعلق دلالت تصدیقی، همان نسبت است.
بله دلالت تصدیقی در مفردات راه ندارد و تنها در جملات معنا دارد؛ برای اینکه در مفردات نسبتی وجود ندارد. اما اینکه دلالت وضعی، تصدیقی باشد صحیح نیست و دلالت آن تصوری است.
دلالت تصدیقی یعنی مخاطب تصدیق نماید که متکلم این نسبت را از روی جدّیت اراده نمودهاست. در نتیجه اگر مخاطب متکلم را نشناسد، خود جمله از حیث تصور دالّ بر نسبت است.
به بیان دیگر آقای خوئی (ره) فرمود: دلیل اول ما برای عدول از کلام مشهور این است که اگر قرائن خارجی در کار نباشد ثبوت و عدم ثبوت نسبت معنا ندارد و اگر این قرائن در کار نباشد تصدیق امکان ندارد.
اما کلام ایشان در صورتی صحیح است که دلالت وضعیه را مساوق با دلالت تصدیقیه بدانیم؛ در حالیکه مشهور حتی در جملات، دلالت وضعیه را مساوی با دلالت تصدیقی قرار نمیدهند.
بله ظرف دلالت تصدیقی جملات است اما اینکه بگوئیم موضوع له جمله دلالت تصدیقی است صحیح نیست. بلکه موضوعله ثبوت و عدم ثبوت نسبت است و اگر مخاطب قرینهای بر اراده نسبت توسط متکلم داشت، دلالت تصدیقی است اما اگر چنین قرینهای نبود جمله دلالت تصدیقی ندارد.
در نتیجه مرحوم آقای خوئی (ره) در این بحث اصلاً نباید مسئله دلالت تصدیقیه را در مدعای خود ذکر نماید؛ برای اینکه اختلاف ایشان با مشهور بر سر موضوع له است و ایشان باید اثبات نمایند موضوع له جمله، قصد إخبار از نسبت است و این مسئله ارتباطی به دلالت تصدیقیه ندارد.
بازگشت به بیان کلام مرحوم خوئی(ره)
آنچه در ابتدای امر از کلمات مرحوم خوئی(ره) به ذهن میرسد این است که ایشان برای مدعای خود دلیلی ذکر ننمودهاند؛ اما با دقت میتوان گفت شاید دلیل ایشان بر این مدعا، ریشه در مبنائی که در حقیقت وضع اختیار نمودهاند دارد؛ به این بیان که ایشان فرمود: اولاً حقیقت وضع تعهد است و ثانیاً متعلق آن باید اختیاری باشد؛ در نتیجه قصد إخبار از ثبوت نسبت، امری اختیاری است و شخص مختار است که قصد إخبار نماید یا خیر پس موضوع له باید همین باشد.[1]
ادامه بررسی کلام مرحوم خوئی (ره) توسط مرحوم صاحب منتقی الاصول(ره)
اشکال اول (نقضی): جملات خبریهای وجود دارند که در آنها قصد حکایت معنا ندارد؛ مثلاً اگر شخصی شنیدن امری را به خود نسبت داده و گفت: «سمعتُ أن زیداً قائم»، این شخص قصد حکایت از این نسبت ندارد، بلکه نسبت قیام به زید را متعلق سماع خود قرار دادهاست.
یا در جملات کنائیه زمانیکه میگوئید: «زیدٌ کثیر الرماد» ملزوم را بیان نموده و قصد اراده لازم را دارید؛ در حالیکه نسبت به ملزوم قصد حکایت ندارید، یعنی واقعا نمیخواهید حکایت نمائید که در خانه زید خاکستر زیاد است.
در مقام دفاع از مرحوم خوئی (ره) میتوان گفت: در امثله مذکور قرینه وجود دارد و متکلم موضوع له را اراده ننمودهاست. مثلاً شخصی که جمله «زیدٌ قائم» را برای تمرین خط مینویسد مسلماً قصد حکایت ندارد برای اینکه قرینه وجود دارد.
اشکال دوم: رابطه بین لفظ و معنا رابطه حاکی و محکی است یعنی هر لفظی حاکی از یک معنا است. طبق بیان شما اگر موضوع له جمله خبری حکایت از نسبت باشد، معنای آن این است که این جمله حاکی از حکایت میّباشد، در حالیکه عرف و وجدان این مطلب را قبول نکرده و نمیگوید: لفظ حاکی از یک حاکی یا حاکی از یک حکایت است.[2]
ظاهراً این اشکال نیز وارد نیست برای اینکه ما لفظ حکایت را برداشته و به جای آن میگوئیم: لفظ موجب انتقال است. بله این اشکال وجود دارد که متبادر از جمله خبری نزد عرف قصد إخبار از نسبت نیست. بلکه متبادر خود نسبت و یا خود ثبوت یا عدم ثبوت نسبت است.
اشکالات دیگری نیز در کلام ایشان ذکر شدهاست که چنین به نظر میرسد هیچکدام وارد نباشد.
ادامه بررسی کلام مرحوم خوئی(ره)
[1] ـ «فالصحيح هو أنّ الجملة الخبرية موضوعة للدلالة على قصد الحكاية والاخبار عن الثبوت أو النفي في الواقع، ولم توضع للدلالة على ثبوت النسبة في الواقع أو نفيها عنه...» محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 94 به بعد.
[2] ـ «الجهة الثانية: في صحة ما اختاره معنى للجملة الخبرية و الإنشائية و عدم صحته. و الحق عدم تماميته أيضا. أما عدم صحة ما اختاره للجملة الخبرية من معنى، و هو كونه قصد الحكاية عن ثبوت النسبة و انها موضوعة لإبراز هذا القصد دالة عليه و على كون المتكلم في مقام الاخبار. فلوجهين: الأول: تخلفه في بعض الصيغ الخبرية غير المستعملة في قصد الحكاية عن مدلولها، كجملة: «أن زيدا قائم» في قول القائل: «سمعت أن زيدا قائم»، فان مجموع الجملة اخبار عن السماع بقيام زيد إلّا ان جملة: «ان زيدا قائم» غير مقصود بها الحكاية عن ثبوت النسبة بين: «زيد» و: «قائم»، بل هي دالة على ثبوت النسبة فقط، و هي بهذا اللحاظ كانت متعلقا للسماع، و بهذا الاعتبار صح الاخبار عن السماع بها. لأن متعلق السماع هو النسبة و المقصود الحكاية عن السماع بها، فلو لم تكن دالة على النسبة لم يتم الكلام، إذ ليس ما يدل على النسبة غيرها، و كقوله «أخبرني بكر بان عمرا قائم»، و هو يعلم بكونه زيدا، فانه ليس بصدد الاخبار عن قيام عمرو، مع ان جملة «ان عمرا قائم» مستعملة في معناها قطعا.» منتقى الأصول، ج1، ص: 142 و 413.
نظری ثبت نشده است .