موضوع: وضع
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۱/۶
شماره جلسه : ۷۱
-
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی رحمهالله
-
کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله
-
بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله
-
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی رحمهالله
-
کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله و بررسی آن
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی رحمهالله
اشکال ششم : مرحوم محقق خوئی رحمهالله میفرماید: مسلماً حروف دارای معنای استقلالی نیستند که اخطاری باشند، اما اخطاری نبودن ملازمهای با ایجادی بودن ندارد؛ به این بیان که ممکن است یک معنا حقیقتی داشته باشد که نه اخطاری و نه ایجادی باشد.[1]کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله
توضیح مطلب اینکه صاحب منتقی الاصول کلام مرحوم نائینی رحمهالله را مختص به مسئله ربط بین مفاهیم در عالم ذهن میداند و تصریح به ربط ذهنی بین مفاهیم میکند و میگوید: مراد از اخطاری بودن اسم این است که مفهوم مستقلی در ظرف خود دارد که متعلق برای تصور قرار میگیرد و متکلم این مفهوم را به ذهن سامع منتقل میکند.
اما به این جهت که حقیقت حرف در عالم ذهن متکلم برای ربط بین دو مفهوم است، در نتیجه متعلق برای لحاظ قرار نمیگیرد تا بخواهد توسط متکلم در ذهن سامع خطور داده شود و چیزی که متعلق لحاظ قرار نمیگیرد خودش موجود است و اگر حرف مفهوم مستقل داشته باشد، باید وجه ارتباط بین این حرف و آن دو مفهوم دیگر را بررسی نمائیم که لازمه آن تسلسل است؛ پس باید بگوئیم حقیقت حرف همان ربط است.
اشکالی که ما نیز نسبت به اشکال پنجم داشتیم مقداری با کلام صاحب منتقی الاصول نزدیک است؛ یعنی مراد مرحوم نائینی رحمهالله این نیست که ربط از آثار معنای حرفی باشد بلکه حقیقت معنای حرفی ربط و نسبت است. اما نکتهای که صاحب منتقی دارد این است که این نسبت در ذهن متکلم ایجاد میشود نه در نسبت کلامیه.
به عبارت دیگر از کلام مرحوم نائینی رحمهالله در مسئله نسبت دو برداشت امکان دارد:
الف- مراد از ایجاد نسبت، در کلام، ظرف استعمال و ایجاد معنی و ربط باشد؛ کما اینکه مرحوم امام خمینی رحمهالله، مرحوم خوئی رحمهالله و ما چنین برداشتی داشتیم.
ب- مراد از ایجاد نسبت، در ذهن متکلم باشد کما اینکه برداشت مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله چنین است؛ به این بیان که هر چند مرحوم نائینی رحمهالله از تعبیر «فی النسبة الکلامیة» استفاده نمودهاند اما در نسبت کلامیه دو احتمال وجود دارد: 1- به لحاظ نفس کلام 2- به لحاظ محکیّ کلام.
مثلاً در «زیدٌ فی الدار» یا «سر من البصرة» امکان دارد بگوئیم این جمله حکایت از نسبت کلامیه در خود این کلام دارد و متکلم با گفتن «مِن» ربط بین این دو مفهوم را در این استعمال و کلام ایجاد نمودهاست.
اما گاهی میگوئیم این کلام به لحاظ محکی آن یعنی تصور ذهنی متکلم از ربط بین این دو مفهوم مراد است که این ربط قابلیت خطور دادن را ندارد؛ برای اینکه حقیقت آن برای خود متکلم نیز قابلیت لحاظ و تصور استقلالی ندارد. به نظر مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله مراد مرحوم نائینی رحمهالله، این احتمال در نسبت کلامیه است.
البته ایشان در ادامه میفرماید مقصود این نیست که ایجادیت تنها مختص به ذهن متکلم است بلکه هم نسبت به متکلم و هم نسبت به سامع جریان دارد اما ریشه آن در ذهن متکلم است؛ به این بیان که چون ایجادیت از سنخ وجود است و در ذهن متلکم وجود دارد، پس ایجاد نسبت به متکلم است. و از این حیث که در ذهن سامع چیزی حادث میشود، ایجاد نسبت به سامع است.[2]
بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله
ثانیاً باید نسبت کلامی که مرحوم نائینی رحمهالله به آن اشاره دارند را حمل بر «المحکی بالکلام» نمائیم؛ در حالیکه عبارت ایشان چنین اقتضائی ندارد؛ پس ترکیب کلامی در ذهن وجود ندارد بلکه باید متکلم آنرا ادا نماید تا ترکیب کلامی محقق شود و لازمه معنای حروف نیز این است که برای حروف قضایای ذهنیه نداشته باشیم.
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی رحمهالله
مثلاً اینکه میدانیم زید و عمرو آمدهاند اما نمیدانیم با هم آمدهاند یا خیر که سؤال از معیت است. یا مثلاً اصل رکوب زید را میدانیم اما سؤال از این است که بر چه چیزی سوار بود و یا با چه کسی همراه بود.[3]
کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول رحمهالله و بررسی آن
ظاهراً این اشکال وارد نیست به این جهت که ایشان میگویند ایجادیت از سنخ وجود است که در نتیجه نباید نه استقلالاً و نه آلیاً ملحوظ قرار بگیرد؛ پس برداشت ایشان از کلام مرحوم نائینی رحمهالله صحیح نیست.
به بیان دیگر ایشان فرمود مراد مرحوم نائینی رحمهالله از ایجادیّت، ایجادیّت در ذهن متکلم است یعنی حرف عین وجود تصوری و لحاظ است نه اینکه تصور و لحاظ به آن تعلق پیدا کند و نتیجه کلام ایشان این است که حرف آلی و استقلالی نمیتواند باشد؛ برای اینکه آلیت و استقلالیت فرع بر این است که چیزی ملحوظ واقع شود.
ثانیاً ایشان شواهد ذکر شده توسط مرحوم محقق خوئی رحمهالله را نیز صحیح نمیداند و میفرماید: مسلماً جار و مجرور یا ظرف نیاز به متعلق دارد و تمام سؤالاتی که شما مطرح نمودید به اعتبار همان متعلق است؛ به این بیان که اگر میگوئیم زید با چه کسی آمد؟ متعلق سوال «مجیئ» است که در تقدیر میّباشد و مفهومی استقلالی دارد.
ظاهراً این اشکال نیز وارد نیست و برای صاحب منتقی الاصول خلطی واقع شدهاست؛ به این بیان که هر چند جار و مجرور نیاز به متعلق دارد اما اصل و محط سؤال سائل در معیّت است و نه مجیئ یا متعلق؛ یعنی میگوید آیا زید و عمرو با هم آمدند یا خیر؟!
گویا ایشان به این اشکال تفتن داشتهاند لذا در ادامه میفرماید امثله را باید تغییر داد و گفت زمانیکه در مسیر با شخصی مواجه میشویم اما نمیدانیم این شخص از فلان شهر برمیگردد یا به سمت آن میرود و از اول سؤال میکنیم که ابتداء یا انتهای سیر تو آن شهر بود یا خیر؟ اشکالات مذکور وارد نیست. در حالیکه ظاهراً تعویض مثال تغییر در نتیجه ایجاد نمیکند.
خلاصه اینکه ایشان تلاش کردند تا اثبات نمایند که امکان دارد مفهومی غیر مستقل متعلق غرض قرار بگیرد؛ به این بیان که ایشان با برهان اثبات نمودند حرف از سنخ وجودات موجود در ذهن متکلم است نه مفاهیم پس از این حیث نمیتواند متعلق غرض قرار بگیرد و اگر متعلق غرض باشد مفهومی اسمی خواهد بود.
[1] ـ «أنّ المعنى الحرفي وإن لم يكن إخطارياً في نفسه، لعدم استقلاله في نفسه إلّاأ نّه ليس بإيجادي أيضاً، لما قدّمناه من أنّ له نحو ثبوت في وعاء المفاهيم كالمعنى الاسمي.» محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 71.
[2] ـ «ان المحقق النائيني لم يذهب إلى ان معنى الحرف هو الربط بين الكلمات- كما تخيله السيد الخوئي- كي يرد عليه ما ذكر، بل ذهب إلى ان معنى الحرف هو النسبة و الربط بين المفهومين و لما كان هذا من سنخ الوجود كان المعنى الحرفي إيجاديا لا يقبل الخطور أصلا، كما انه لا يكون له واقع في غير التراكيب الكلامية، بمعنى انه لا تقرر له في وعاء ما يتعلق به التصور، بل هو موجود بوجود المفهومين، و بهذا الاعتبار صح التعبير بأنه لا واقع له في غير التراكيب الكلامية، بلحاظ المحكي بالكلام و هو المفهوم، لا بلحاظ نفس الكلام كما توهم، و لعل هذا التعبير و ما يماثله كالتعبير بالنسبة الكلامية هو الّذي أوهم السيد الخوئي بما تقدم منه. و لكن مراده (قدس سره) غير ما ذكر و التعبير المزبور اصطلاحي يمكن ان يكون بلحاظ المحكي بالكلام من المفاهيم، إذ واقع النسبة و الربط في وجود المفاهيم لأنه كيفية وجودها، لا بلحاظ نفس الكلام و اللفظ. و بالجملة: لا وجه لما ذكره بعد ملاحظة ما بيناه من مراد المحقق النائيني...» منتقى الأصول، ج1، ص: 99.
[3] ـ «وأمّا ما ذكره (قدس سره) رابعاً، من أنّ المعاني الحرفية مغفول عنها في حال الاستعمال، دون المعاني الاسمية، فلا أصل له أيضاً، وذلك لأنّهما من واد واحد من تلك الجهة، فكما أنّ اللحاظ الاستقلالي يتعلق بافادة المعاني الاسمية عند الحاجة إلى إبرازها والتعبير عنها، فكذلك يتعلّق بالمفاهيم الحرفية من دون فرق بينهما في ذلك، بل كثيراً ما يتعلّق اللحاظ الاستقلالي بالمعاني الحرفية، وإنّما يؤتى بغيرها في الكلام مقدّمة لافادة تلك الخصوصية والتضييق، فيقال في جواب السائل عن كيفية مجيء زيد مع العلم بأصله: إنّه جاء في يوم كذا، ومعه كيف يمكن القول بأنّ المعاني الحرفية ملحوظة آلة في حال الاستعمال، ومغفول عنها في تلك الحال.» محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 71 و 72.
[4] ـ «و لكن الإشكال فيما ذكره بعد تقرير لزوم الآلية للمعنى الحرفي بما تقدم ا يحتاج إلى بيان. و اما الاستشهاد بالمثال المذكور فلا وجه له، لأنه مع العلم بأصل الركوب يعلم جزما بتحقق نسبة ما بينه و بين شيء آخر من زمان أو مكان أو وسيلة أو صاحب و نحو ذلك، فالسؤال في الحقيقة عن طرف النسبة الآخر المجهول لا عن النسبة كي يكون الجواب ناظرا إلى بيانها المقتضي لتعلق اللحاظ الاستقلالي، فلا يصلح المثال للاستشهاد على ما ادعاه. نعم هناك مثال آخر اقرب للاستشهاد مما ذكره، و هو ما إذا رأينا شخصا في طريق بين البصرة و الكوفة و لم نعلم انه آت من البصرة أم ذاهب إليها؟ فنسأله: «أ من البصرة أم إليها» فان السؤال هاهنا يتعين ان يكون عن النسبة بين السير و البصرة و انها النسبة الابتدائية أو الانتهائية لا عن أحد الطرفين للعلم بهما و المجهول هو النسبة كما هو ظاهر.» منتقى الأصول، ج1، ص: 99 و 100.
نظری ثبت نشده است .