موضوع: وضع
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۹/۲۳
شماره جلسه : ۴۹
-
خلاصه مباحث گذشته
-
اشکال ثبوتی در وضع عام
-
بررسی اشکال ثبوتی در وضع عام
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
در اقسام وضع سه بحث را باید مورد اشاره قرار داد: الف- تصویر و معنای این اقسام ب- امکان وقوعی این اقسام ج- وقوع خارجی این اقسام.در بحث اول و در مورد معنای وضع عام موضوع له عام، کلام مرحوم محقق عراقی (رحمهالله) و اشکالاتی که بر کلام ایشان وارد شده بود را ذکر کرده و جواب دادیم.[1]
اشکال ثبوتی در وضع عام
مقدمه اول: در فلسفه و طبق مبنای اصالة الوجود گفتهاند که ماهیت هیچ تقرّر و واقعیتی ندارد مگر اینکه وجود پیدا کند، اعم از وجود ذهنی یا وجود خارجی؛ مثلاً ماهیت انسان و حیوان ناطق، مادامی که وجودی در ذهن و یا خارج و در قالب زید، عمرو، بکر و... پیدا نکند، تقرر و ثبوتی ندارد و با قطع نظر از آن ماهیت، عدم محض است.
مقدمه دوم: قانونی در فلسفه وجود دارد که «الوجود مساوقٌ للجزئیة» و آثار فراوانی نیز دارد؛ یعنی وجود مساوق، مساوی و ملازم با تشخّص و جزئیت است در نتیجه وجود کلی نداریم؛ مثلاً وجود زید، عمرو، بکر و... چه در خارج و چه در ذهن مساوق با جزئیت است.
نتیجه: زمانیکه واضع مفهوم کلی انسان یا حیوان ناطق را تصور مینماید، این مفهوم در عالم ذهن موجود میشود و از آنجا که گفتیم وجود مساوق با جزئیت است، چیزی به نام عام و کلی نداریم؛ در نتیجه مستشکل میگوید وضع منحصر در خاص است و وضع عام وجود ندارد.
پس دو قسم از اقسام چهار گانه یعنی وضع عام موضوع له عام و وضع عام موضوع له خاص، کنار میرود و تنها دو قسم وضع خاص موضوع له خاص و وضع خاص موضوع له عام باقی میماند.
بررسی اشکال ثبوتی در وضع عام
جواب اول: هر چند مفهوم کلی انسان با وجود زید در عالم خارج موجود شده و به این اعتبار تشخّص و جزئیت پیدا کردهاست، اما واضع در هنگام وضع نسبت به این جزئیت یا غافل است و یا وضع را قطع نظر از جزئیت در نظر میگیرد؛ در نتیجه وضع عام امکان دارد.
به بیان دیگر زمانیکه انسان در عالم ذهن تصور میشود، به این اعتبار جزئی است؛ پس «الوجود مساوقٌ بالتشخص و الجزئیة»، اما در هنگام وضع، واضع انسان را مقید به وجود در ذهن، در نظر نمیگیرد چرا که یا غافل از آن است و یا توجه دارد اما میگوید با قطع نظر از اینکه در ذهن موجود شدهاست قصد دارم لفظ انسان را برای مفهوم کلی قرار بدهم.
چنین به نظر میرسد این جواب صحیح نیست؛ به این بیان که اگر در ذهنِ واضع، معنائی جزئی آمد امکان ندارد و در اختیار او نیست که از آن غفلت نماید یا بگوید با قطع نظر از آن یک معنای کلی را در نظر میگیرم؛ برای اینکه جزئیت، جزء مقوّم آن است. مثل اینکه بخواهیم زید را برای خصوصیات فردی یک شخص وضع نمائیم، اما خصوصیات آنرا در نظر نگیریم.
جواب دوم: امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید ما یک ملحوظ بالذات و یک ملحوظ بالعرض داریم؛ مثلاً اگر زید تصور شد ملحوظ بالذات همان است که در ذهن است و اگر در عالم خارج موجود شد ملحوظ بالعرض برای آن ملحوظ بالذات است؛ پس از صورت ذهنیهای که در ذهن موجود و برای ما روشن است به موجود خارجی، ثانیاً و بالعرض منتقل میشویم.
سپس میفرماید مستشکل بین ملحوظ بالذات و ملحوظ بالعرض خلط کردهاست به این بیان که عالم وضع مربوط به ملحوظ بالذات نیست بلکه مربوط به ملحوظ بالعرض است؛ یعنی زمانیکه مفهوم کلی انسان در ذهن میآید و زید در خارج موجود میشود، موجود ذهنی و معنا کلی انسان حاکی از آن ملحوظ بالعرض است؛ پس زید به اعتبار وجود ذهنی ملحوظ بالذات و جزئی، اما به اعتبار وجود خارجی ملحوظ بالعرض و کلی است.
شاهد این مطلب این است که میگوئید «المعدوم المطلق لا یخبر عنه.» در این تعبیر مسلماً صورت ذهنیه و ملحوظ بالذات مراد نیست چرا که آنرا در ذهن تصور نمودهاید و در ذهن شما موجود است و از آن خبر میدهید؛ بلکه مراد وجود خارجی و ملحوظ بالعرضی است که ملحوظ بالذات از آن حکایت میکند.
یا در مثال «شریک الباری ممتنعٌ» شریک الباری که در ذهن تصور میشود مراد نیست چرا که شما آنرا در ذهن خود تصور کردهاید لذا عرفاً هم میگویند امکان تصور شریک الباری در ذهن وجود دارد؛ بلکه مراد شریک الباری است که شریک الباری موجود در ذهن شما، حاکی از آن است؛ پس هر چند ملحوظ بالعرض ممتنع میّباشد، اما ملحوظ بالذات در ذهن شما موجود است.[2]
چنین به نظر میرسد این جواب تام است و مواجه با اشکال نیست.
جواب سوم: جوابی که به ذهن ما میرسد و ممکن است حقیقت آن به جواب سابق برگردد این است که قبلاً در بحث اقسام وضع و بیان معنای عام و خاص از قول محقق عراقی (رحمهالله) بیان نمودیم که عمومیت و خصوصیت به اعتبار صدق و انطباق است؛ یعنی عام قابلیت صدق بر کثیرین دارد، اما خاص قابلیت صدق بر کثیرین ندارد.
[1] ـ نکته اول اینکه مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه در اصول فقه الشیعه جلد اول صفحه 259 تا 269 نظریه مرحوم عراقی (رحمهالله) را با بسط کامل توضیح فرمودند ولی اشکالات همان دو اشکالی است که بیان شد. ایشان نیز دو اشکال را ذکر کرده و گویا آن دو اشکال را میپذیرند؛ اما ما هر دو اشکال را نپذیرفتیم.
نکته دوم اینکه کلام مرحوم عراقی (رحمهالله) در مقالات خیلی مفصلتر از نهایةالافکار است که علی القاعده مراجعه فرمودید.
[2] ـ «و لعلّك تقول: إنّ عموم الوضع مطلقاً محال، لأنّ الملحوظ جزئيّ حقيقيّ لوجوده في الذهن، و قطع النّظر عن اللحاظ أو كونه مغفولاً عنه لا يوجب انقلابه كلّيّاً، بل الكلّي القابل للصدق على الكثيرين لا يمكن أن يتحقّق مجرّداً عن الخصوصيّات و بنعت الكلّيّة في وعاء من الأوعية؛ إذ لا تقرّر للطبيعي إلاّ بالوجود، و معه جزئي، فأين لحاظ الكلّي؟! فعموم الوضع خصوصه بحسب الواقع، و إن يتوهّم اللاحظ كونه عامّاً. فيجاب: بأنّ المراد من الملحوظ حال الوضع هو الملحوظ بالعرض لا بالذات، ضرورة أنّ اللفظ لم يوضع له في عموم الوضع و الموضوع له، و لا في خصوصهما، و لا لمصاديقه في خصوص الموضوع له؛ لعدم المصداق له، و الملحوظيّة بالعرض تكفي للوضع و صيرورته عامّاً أو خاصّاً، و إلاّ يلزم امتناع الوضع للخارجيّات مطلقاً؛ لعدم تصوّرها بالذات، فالصورةُ الملحوظة بالذات في خصوص الوضع، و الماهيّةُ الملحوظة كذلك في عمومه، وسيلةٌ للحاظ الخاصّ و العامّ؛ كوساطة الصورة الذهنيّة للمعدوم المطلق للإخبار بعدم الإخبار عنه، و من شريك الباري للإخبار بامتناعه.» مناهج الوصول إلى علم الأصول، ج1، ص: 63 و 64.
نظری ثبت نشده است .