درس بعد

مقدمه اصول

درس قبل

مقدمه اصول

درس بعد

درس قبل

موضوع: وضع


تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۱/۲۹


شماره جلسه : ۸۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • حدیث اخلاقی هفته (ادامه خطبه شقشقیه)

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



حدیث اخلاقی هفته (ادامه خطبه شقشقیه)
در مباحث گذشته بیان شد که امیرالمومنین (عليه السلام) فرمودند: « أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا.» نکته اساسی در عبارات مذکور، مقصود اصلی ایشان از تعبیر «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ» است.

در قسمت‌های قبل این خطبه حضرت (عليه السلام) گزارشی از وضعیت گذشته از قبیل این‌که چگونه خلفای سابق روی کار آمدند را مطرح نمودند. تا این‌که مردم برای مسئله خلافت هجوم آورده و اصرار نمودند و ایشان نیز پذیرفتند.

سپس حضرت (عليه السلام)  گزارش رخداد را بیان نموده و می‌فرمایند: اگر حضور مردم نبود و اگر حجت به وجود ناصر قائم نشده بود و اگر آن پیمانی که خدای تبارک و تعالی از علما اخذ کرده نبود، من خلافت را رها می‌کردم. در این عبارات چند نکته وجود دارد:

نکته اول:
آیا تعبیر «قیام الحجة بوجود الناصر» تکرار «حضور حاضر» است یا این‌که مجرد حاضر که مراد حضور انصار و مهاجرین یا بیعت باشد کافی نیست؟!

ظاهر این است که مجرد حضور حاضر کافی نیست و حاضر باید ناصر نیز باشد و لذا حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: اینها برای تحقق خلافت ناصر هم بودند.

نکته دوم:
علاوه بر حضور حاضر و وجود ناصر حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: اگر پیمانی که خداوند تبارک و تعالی از علماء گرفته‌است نبود. متعلق عهد، عدم علماء سکوت در مقابل پرخوری و شکم چرانی ظالم و گرسنگی مظلوم است و این مطلب کنایه از بی‌عدالتی است که یک بُعد آن حیف و میل نمودن بیت المال است نه این‌که اختصاص به بیت المال داشته باشد.

نکته سوم:
ولو در عرف امکان دارد عدالت خلاصه در مسائل مادی شود اما عدالت در تمام امور حکومتی شاخصه اصلی حکومت مشروع و دینی است؛ به این بیان که حاکم باید امکانات را در اختیار تمام افراد جامعه قرار بدهد و این مسئله اختصاص به بیت المال ندارد یعنی امکان رشد در تمام ابعاد زندگی مانند علم اندوزی و یا امنیت برای کلیه افراد مهیا باشد.

نه این‌که عده‌ای در امنیت باشند و عده‌ای دیگر در امنیت نباشند یا عده‌ای از نظر بهداشت وضعیت خوبی داشته باشند اما عده‌ای چنین نباشند یا برای عده‌ای تحصیل علم و امکان استفاده از مراکز علمی خارجی بسیار آسان باشد اما عده‌ای چنین نباشند.

وجه دیگر بی‌عدالتی این است که به خدای تبارک و تعالی ظلم شود یعنی احکام و اعتقادات که حدود و غرق‌گاه الهی است را تغییر داده و در دین‌ بدعت ایجاد کنند؛ مثلاً حلال را حرام  و حرام را حلال کنند.

نکته چهارم:
عالم در مقابل بی‌عدالتی‌ و ظلم مسئول است اعم از این‌که این ظلم در حق خداوند متعال، جامعه و یا افراد آن باشد و لازم است با تمام اینها مقابله نماید. خلاصه این‌که متعلق این پیمان «أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» است و این تعبیرات در روایات نیز از امیرالمؤمنین(عليه السلام) مکرر ذکر شده‌است.

برای نمونه امام صادق(عليه السلام) می‌فرمایند: در کتاب علی (عليه السلام) خواندم که خداوند متعال قبل از این‌که به جهال امر برای  طلب علم داشته باشد، علماء را مکلف بر بذل علم نموده‌است.[1] در تعبیر دیگر حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: خداوند متعال از علماء پیمان گرفته‌است که به مردم تعلیم بدهند.[2]

در بیانی دیگر حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ سُئِلَ عَنْ عَلْمٍ فَكَتَمَهُ حَيْثُ يَجِبُ إِظْهَارُهُ، وَ يَزُولُ عَنْهُ التَّقِيَّةُ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ.»[3]

در روایت دیگر حضرت (عليه السلام) در تعبیری عجیب می‌فرمایند: عالمی که کاتم علم خویش است و آن‌را مخفی نگاه می‌دارد یعنی می‌بیند ظلم می‌شود یا می‌بیند حکم الهی جابجا می‌شود یا می‌ّبیند اختلاس شده و حقوق مردم پایمال می‌شود اما سخنی نمی‌گوید، در آخرت بوی این عالم بدترین بو است و این عذاب بسیار سختی است که در نظر مردم در دنیا، بوی علم و نورانیت عالم زیباترین بود باشد اما در روز قیامت این مسئله عکس خواهد شد.

در ادامه حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: نه تنها افراد بشر بلکه کوچک‌ترین جنبده زمین نیز او را لعن می‌کند و این مسئولیتی است که علم برای انسان می‌آورد.[4]

کتمان علم تنها به این نیست که مسئله‌ای که برای مردم بیّن است را بگوید بلکه عالم به جهت تسلط و اطلاع دقیق در مسائل دینی باید آن‌ها بیان نماید و لذا این روایت ظهور در ظلم بر خدای تبارک و تعالی دارد.

خداوند متعال نیز در قرآن کریم می‌فرماید افرادی که بینات خدای تبارک تعالی اعم از کتاب آسمانی، وجود پیامبران، معجزات آن‌ها و حتی مسئله امامت را کتمان می‌کنند، مورد لعن خداوند متعال و لعنت کنندگان هستند.[5]

عالم حق ندارد بگوید من درس خوانده و به مرتبه اجتهاد و فقاهت رسیده‌ام اما الان گوشه خانه نشسته و با مردم ارتباط نخواهم داشت و به فکر سیر و سلوک هستم. سیر و سلوک این است که واجبات را انجام بدهیم و واجب این است که به میدان آمده و مسائل دینی مردم را تشخیص داده و پاسخ آن‌را بیان نمائیم.

متأسفانه برخی نام این عمل را عرفان می‌گذارند. این چه عرفانی است که انسان با پیمان خدا مخالفت می‌کند؟! ‌این عرفان نیست بلکه ضد عرفان است. یکی از واجبات مهم عمل به این پیمان است که خداوند متعال با عالم عهد کرده‌است.

علم مائده‌ای از جانب خداوند متعال به انسان است و به هر شخصی هم اعطاء نمی‌شود. اگر به شخص داده شده در مقابل پیمانی گرفته می‌شود که اگر با کتاب و دین من آشنا شدی باید آن‌را بذل و منتشر کنی.

طلبه باید دنبال این باشد که منبر یا کرسی برای افاضه پیدا کند. البته این مسئله نباید به خودنمایی که عملی مذموم و از رذائل نفسانی است منتهی شود بلکه برای ادای زکات علمی که خدا به او داده‌است باید این عمل را انجام دهد.

نکته پنجم:
حضرت (عليه السلام)  در این خطبه در مقام گزارش ماوقع است اما در مقام بیان دلیل مشروعیت حکومت نیستند؛ یعنی از این جملات نمی‌توان استفاده نمود که حضور حاضر موجب مشروعیت حکومت است و اگر این مسئله محقق نشد، حکومت مشروعیت ندارد. بله حضور مردم دخیل در فعلیت حکومت است.

البته برخی از این تعبیر چنین استفاده نموده‌اند که اگر مردم نیایند حکومت مشروعیت ندارد؛ در حالی‌که این برداشت صحیح نیست به این جهت که حضرت (عليه السلام) نمی‌فرماید اگر این مسئله محقق نشده بود پذیرش حکومت برای من مشروع نبود و آن‌را رها می‌کردم بلکه می‌فرماید اگر این مسئله نبود هم من مختار بودن این مسئله را قبول کنم یا خیر؟!

نکته ششم:
از تعبیر «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» و روایاتی که ذکر نمودیم، می‌توان یکی از مبانی تشکیل حکومت مشروع را استفاده نمود؛ به این بیان که اگر عالمی دید یک ظالم عهده‌دار حکومت است که ظلمی بالاتر از غصب حکومت وجود ندارد و هیچ فسق و ظلمی بزرگ‌تر از غصب حکومت بعد از پیامبر (ص) نیست؛ لذا بر او لازم است دستور خداوند را به عنوان دستور خود بیان نموده و سکوت نکند.

یکی از مسائلی که در مورد حرکت امام خمینی (ره) قبل از پیروزی انقلاب وجود داشت، مبنای ایشان در این مسئله بود که آیا بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر است؟! قطعاً در آن زمان شرائط فقهی امر به معروف و نهی از منکر موجود نبود اما در بحثی دیگر ما راجع به این مطلب بحث نموده‌ و مبانی آن‌را روشن ساخته‌ایم.

اما از همین تعبیر می‌توان استفاده نمود که مقابله با ظالم و ظلم یک واجب خاص بر علماء است و در مسئله امر به معروف و نهی از منکر که یک واجب عمومی است خلاصه نمی‌شود. البته علما اختصاص به ائمه معصومین(عليهم‌السلام) نیز ندارد کما این‌که در بعضی از شروح نهج البلاغه این مطلب را آورده‌اند. عالم

به هر شخصی که عالم به خدا و دین او است و حلال و حرام را می‌تواند تشخیص بدهد اطلاق می‌شود و نسبت به او این عهد وجود دارد و حرکت امام (ره) نیز بر اساس عمل به این عهد است.

حضرت (عليه السلام) در ادامه خطبه می‌فرمایند: «وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا.» این تعبیر کنایه از این است که من همان‌گونه که قبلاً در مقابل آن سه خلیفه صبر کردم اکنون نیز زیر بار این مسئولیت نمی‌رفتم و مانند گذشته عمل می‌کردم.

سپس می‌فرمایند: «وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.» «عفطة» به آبی می‌گویند که در اثر عطسه از بینی بز یا بزغاله بیرون می‌آید. خود بزغاله چقدر ارزش دارد تا آب بینی آن چقدر ارزش داشته باشد؟!

حضرت (عليه السلام) می‌فرمایند: اگر این شرایط که باید مسئولیت را قبول کنم نبود می‌دیدید ارزش دنیای شما نزد علی بن ابی‌طالب که می‌خواهید او را در رأس حکومت قرار بدهید و تمام اختیارات به او بدهید، از آب بینی بزغاله کمتر است.

ولو نمی‌توانیم مانند ایشان از دنیا دوری نمائیم، اما این نکته باید برای ما درس باشد که برای دنیا ارزش قائل نشویم و مانند پیشوای‌مان عمل نمائیم تا بتوانیم خود را ان‌شاءالله به ایشان نزدیک کنیم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَأْخُذْ عَلَى الْجُهَّالِ عَهْداً بِطَلَبِ الْعِلْمِ حَتَّى أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ عَهْداً بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهَّالِ لِأَنَّ الْعِلْمَ كَانَ قَبْلَ الْجَهْلِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 41.
[2] ـ «وَ قَالَ ع: مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا.» نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 559.
[3] ـ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 402.
[4] ـ «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع إِنَّ الْعَالِمَ الْكَاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ أَنْتَنَ أَهْلِ الْقِيَامَةِ رِيحاً يَلْعَنُهُ كُلُّ دَابَّةٍ حَتَّى دَوَابُّ الْأَرْضِ الصِّغَارُ.» المحاسن، ج‏1، ص: 231.
[5] ـ «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون‏.» البقرة :  159.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .