درس بعد

مقدمه اصول

درس قبل

مقدمه اصول

درس بعد

درس قبل

موضوع: وضع


تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۹/۳۰


شماره جلسه : ۵۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • کلام مرحوم امام خمینی(رحمه‌الله)

  • بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول (رحمه‌الله)

  • جمع‌بندی بحث

  • تحقیق در بحث

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



خلاصه مباحث گذشته
مرحوم صاحب کتاب منتقی الاصول (رحمه‌الله) در جواب از اشکال موجود در وضع عام موضوع له خاص که اگر خاص تصور نمی‌شود چگونه برای آن لفظی قرار داده می‌شود، گفتند: در باب وضع، تصور موضوعٌ له لازم نیست؛ به این بیان که وضع حکمی از احکام است لذا همان‌گونه که در باب احکام، موضوع فقط باید به حسب واقع معیّن باشد، در باب وضع نیز موضوع له باید به حسب واقع معین باشد و همین مقدار کافی است. در نتیجه تصور موضوع له اجمالاً یا تفصیلاً توسط واضع لزومی ندارد.

ایشان سپس فرمود تعیّن در عالم واقع به واسطه مشیر و با اشاره‌ی ذهنیه محقق می‌شود؛ یعنی واضع تنها معنای عام و کلی انسان را تصور می‌نماید و افراد آن‌را اجمالاً و تفصیلاً تصور نمی‌کند اما اشاره‌ای ذهنی مانند «ما هو فردٌ للانسان» یا «ما هو مصداقٌ للانسان» ایجاد نموده و به سبب آن افراد خاص را موضوعٌ له قرار می‌دهد؛ لذا اشاره ذهنیه علت و واسطه در ثبوت برای قرار گرفتن افراد خاص به عنوان موضوعٌ له است.

ایشان در انتهاء فرمود، البته باید بین اشاره ذهنیه و معنای عام متصور، ارتباطی وجود داشته باشد؛ مثلاً امکان ندارد مفهوم کلی انسان را تصور و سپس بگوید «ما هو فردٌ للحجر».

کلام مرحوم امام خمینی(رحمه‌الله)
هر چند مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتب‌شان به صراحت نمی‌فرمایند تصور موضوعٌ له اجمالاً و تفصیلاً لازم نیست، اما از ظاهر عبارت ایشان در جواهر الاصول مطلبی نزدیک به مطلب صاحب منتقی الاصول (رحمه‌الله) استفاده می‌شود.

ایشان ابتدا می‌فرماید در جمله «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» کسی نگوید در عین این‌که می‌گوئید از معدوم خبر داده نمی‌شود ولی خودتان دارید از‌ آن خبر می‌دهد. یا در جمله «شریک الباری ممتنعٌ» کسی نگوید شریک الباری را تصور نموده‌اید پس چرا می‌گوئید تصور آن ممتنع است؟! و در نتیجه این دو جمله مشتمل بر پارادوکس و تناقض باشد.

چون در جواب می‌گوئیم در «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و امثال آن، از طریق حمل اولی به حمل شایع صناعی می‌رسیم. به تعبیر دیگر مراد ایشان ملحوظ بالذات و ملحوظ بالعرض است قبلاً در مورد آن مطالبی بیان شد؛ به این بیان که  در حمل اولی معدوم مطلق، معدوم مطلق یا شریک الباری، شریک الباری است؛ اما این حمل، زمینه را برای معدوم مطلقی که در حمل شایع صناعی قرار می‌گیرد یعنی معدوم مطلقی که تصور نموده‌ایم و از معدوم مطلق واقعی حکایت می‌نماید، آماده می‌کند.

سپس اشاره‌ای به قاعده فرعیت دارند و می‌گویند هر چند قاعده «ثبوت شیءٍ لشیء فرع ثبوت المثبت له» صحیح است، اما جریان این قاعده در باب وجود و ثبوت یک شیء برای شیء دیگر است؛ مثلاً اگر سفیدی بخواهد برای این دیوار ثابت باشد، باید ابتدا دیواری موجود باشد تا سفیدی برای آن ثابت شود و یا اگر امکان بخواهد برای انسان اثبات شود، ابتدا باید انسان وجود داشته باشد تا ممکن شود.

اما این قاعده در باب «إخبار شیءٍ عن شیءٍ» جریان ندارد و لذا نمی‌توانیم در «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» بگوئیم چون قصد إخبار داریم باید ابتدا معدوم مطلق موجود باشد تا در مرحله بعد بگوئیم از آن خبر داده نمی‌شود. إخبار تنها متوقف بر تصور موضوع است ولو در خارج وجودی برای آن محقق نشده باشد.

سپس می‌فرماید در باب وضع نیز مسئله چنین است یعنی در وضع عام موضوع له خاص، واضع معنای کلی انسان را تصور می‌نماید، اما مفهوم زید، عمرو و بکر را تصور نمی‌کند تا این اشکال وارد شود که اینها تصور نشده‌‌است. چون فرض این است که معنای عام تصور شده‌است و اینها تصور نشده‌اند و زید، عمرو و بکر متصور بالعرض هستند و موضوع له قرار می‌گیرند.[1]

بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی الاصول (رحمه‌الله)
اشکالی که نسبت به این جواب به ذهن می‌رسد این است که هر چند ایشان درصدد بودند که از تصور معنای موضوع له اجتناب نمایند و هر چند مشیر را موضوع له قرار ندادند، اما اشاره ذهنیه یا مشیر که واسطه برای رسیدن به موضوع له است، تصور اجمالی از افراد است؛ به این بیان که «ما هو فردٌ للانسان» تصور اجمالی زید، عمرو و بکر است و نمی‌توانیم موضوع له را بدون این تصور اجمالی موضوع له قرار دهیم، لذا با وجود اشاره ذهنیه، موضوع له اجمالاً تصور می‌شود. اگر کسی هم بگوید مشیر تصور اجمالی این افراد نیست، پس وجود این اشاره چه ارزشی دارد؟!

جمع‌بندی بحث
مانحن فیه بحث مهمی است که و اگر مثلاً به این نتیجه برسیم که وضع عام موضوع له خاص ممکن نیست، بسیاری از معانی الفاظ در قرآن و سنت دچار تغییر شده و باب جدیدی در تفسیر و تحلیل کلمات باز می‌شود.

خلاصه مباحث را می‌توان در چند مطلب بیان نمود:

مطلب اول:
مرحوم آخوند (رحمه‌الله) فرمود مفهوم عام از مفهوم خاص اجمالاً، حکایت دارد.

مطلب دوم:
مستشکل گفت هیچ مفهومی از مفهوم دیگر نه اجمالاً و نه تفصیلاً حکایت ندارد.

جواب‌های داده شده از این اشکال به دو دسته تقسیم می‌شوند: الف- کسانی‌که می‌گویند در باب وضع، تصور موضوع له ولو اجمالاً لازم است:

مطلب سوم:
مرحوم محقق عراقی و به تبع ایشان مرحوم خوئی (رحمة الله علیهما) در جواب از اشکال فرمودند: هر چند برخی مفاهیم عامه از مفاهیم خاص حاکی نیستند، اما مفاهیم عامه‌ای که از اختراعات ذهن است و افراد مقوم آنها است وجود دارند که از مفاهیم خاص حاکی هستند.

مطلب چهارم:
مرحوم قوچانی (رحمه‌الله) در جواب از اشکال فرمود: مفاهیم عامه از وجود مفاهیم خاص حکایت دارد. اما گفتیم اشکال این است که امکان ندارد وجود در دایره موضوع له آورده شود.

ب- کسانی‌که می‌گویند در باب وضع، تصور موضوع له ولو اجمالاً لازم نیست:

مطلب پنجم:
صاحب منتقی الاصول (رحمه‌الله) فرمود در باب وضع، تصور موضوعٌ له لازم نیست. از عبارت مرحوم امام (رحمه‌الله) در جواهر الاصول نیز چنین مطلبی را استفاده نمودیم.
ارتباط مبنای مرآتیت و انتقال، با مبنای عدم لزوم تصور موضوع له

قبلاً بحثی را مطرح نمودیم که در باب وضع معنای متصور یا باید مرآت برای موضوعٌ له یا مجرد انتقال باشد. نظر مرحوم عراقی مرآتیت و نظر مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیهما) مجرد انتقال بود.

هر چند این مطلب در کلام صاحب منتقی الاصول (رحمه‌الله) ذکر نشده‌است، اما لازمه قهری مبنای ایشان که بگوئیم تصور موضوع له نه اجمالاً و نه تفصیلاً اصلاً لازم نیست این است که مجالی برای این نزاع وجود نداشته باشد و لازم نباشد معنای متصور، مرآت برای موضوع له یا سبب انتقال به موضوع له باشد؛ برای این‌که اصلاً تصور موضوع له را لازم نمی‌دانیم.

تحقیق در بحث
در تحقیق بحث، دو مطلب را باید بیان نمائیم:

مطلب اول:
از میان دو مبنای مرآتیت و مجرد انتقال در باب وضع موضوع له، به نظر ما مبنای مرحوم امام (رحمه‌الله) که کفایت مجرد انتقال باشد صحیح و مبنای مرحوم محقق عراقی و مرحوم آخوند (رحمة الله علیهما) که مسئله مرآتیت است، صحیح نیست؛ به این بیان که اولاً واضع باید به نحوی به موضوعٌ له منتقل شود لذا دلیل و الزامی وجود ندارد که مفهوم متصور، آینه برای موضوع له باشد.

ثانیاً وضع‌های واقع شده در خارج آن‌را منتفی می‌دانند؛ یعنی واضعی که قصد دارد معنای عام را تصور نموده و آن‌را برای افراد قرار بدهد می‌گوید لازم نیست خود این معنا افراد را نشان بدهد بلکه از این معنا به این افراد منتقل شده و این افراد را موضوع له قرار می‌دهیم.

به بیان دیگر اولاً مجرد انتقال وجداناً کافی است و ثانیاً اگر در واقع به سراغ واضعینی که وضع می‌نمایند برویم، در ذهن این‌ها اصلاً بحث مرآتیت معنای متصور برای موضوع له وجود ندارد.

مطلب دوم: با حفظ مطلب اول یعنی انتقال واضع به نحوی به افراد،‌ چنین به ذهن می‌رسد که مبنای صاحب منتقی (رحمه‌الله) یعنی عدم لزوم تصور مفهوم یا وجود خاص در باب انتقال بهتر است؛ یعنی مانعی وجود ندارد واضع معنای عام انسان را تصور نماید و افراد را موضوع له قرار بدهد که مرحوم صاحب منتقی (رحمه‌الله) فرمود عنوانی مشیر به این افراد اشاره می‌کند.

اما اشکال این بود که تا بحث از عنوان مشیر به میان می‌آید تصور اجمالی افراد نیز محقق می‌شود، در حالی‌که شما می‌گوئید تصور موضوع له نه اجمالاً و نه تفصیلاً لازم نیست. در نتیجه مبنای ما باید از این حیث با ایشان تفاوت داشته باشد تا این اشکال بر آن وارد نباشد که فرق را بیان خواهیم نمود.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ «؟! و أمّا الدفع: فهو أنّ منشأ هذه الإشكالات هو الشبهة في مسألة المعدوم المطلق. و حلّ الإشكال فيها: هو أنّ الحكم في القضيّة لا يمكن إلّا بعد تصوّر الموضوع و لو من وجه، فإذا وجد مفهوم شي‏ء في الذهن، فيمكن أن يجعل هذا المفهوم وسيلة و قنطرة للحكم على ما يكون هذا المفهوم مفهوماً له، فيلاحظ مفهوم المعدوم المطلق، و يحكم بأنّه لا مصداق له في الخارج، فيجعل الحمل الأوّلي وسيلة للحكم على الحمل الشائع. و بعبارة اخرى: إخبار شي‏ء عن شي‏ء غير ثبوت شي‏ء لشي‏ء، و ثبوت شي‏ء لشي‏ء يتوقّف على ثبوت المثبت له، و أمّا الإخبار عنه فيتوقّف على تصوّر الموضوع و لو لم يكن له وجود في الخارج، و لذا ترى أنّ الحكم في القضايا السالبة المحصّلة موجود و صحيح، مع أنّه كثيراً ما لم يكن لها موضوع في الخارج. و بالجملة: تصوّر مفهوم المعدوم المطلق يكون وسيلة لأن يحكم بأنّه لا مصداق له في الخارج. و الأمر في شريك البارئ أيضاً كذلك، فإنّ الممتنع منه هو وجود شريك له تعالى في الخارج، و أمّا مفهوم شريك البارئ فهو أمر ممكن معقول للذهن، فيجعل مفهوم شريك البارئ وسيلة لأن يحكم بالامتناع على مصداقه، فيقال: إنّه لا يكون لشريك البارئ مصداق في الخارج. إذا تمهّد لك ما ذكرنا فنقول: إنّ الأمر في الوضع كذلك، فإنّه يتصوّر معنىً و مفهوماً، و بتوسّط ذلك التصوّر يوضع اللّفظ لما ينطبق عليه ذاك المفهوم في الخارج؛ أي للمتصوّر بالعرض. و إن شئت قلت: تصوّر الشي‏ء هو إيجاد الشي‏ء بوجه، و تصوّر الشي‏ء بوجه يكفي في وضع اللّفظ له. فتحصّل: أنّه كما يتصوّر مفهوم المعدوم المطلق، و يحكم بأنّه لا مصداق له في الخارج، مع أنّ الموضوع لم يكن موجوداً في الخارج أصلًا، فكذلك بعد ملاحظة مفهوم الشي‏ء و تصوّره يضع اللّفظ لمصداق هذا الموجود، بل الأمر في الوضع أسهل؛ لأنّه يكون للمفهوم المتصوّر مصداق في الخارج، و أمّا في قضيّة المعدوم المطلق فلم يكن لها موضوع في الخارج أصلًا، فتدبّر.» جواهر الأصول، ج‏1، ص: 107 و 108.

برچسب ها :

ملحوظ بالذات معیّن بودن موضوع به حسب واقع اشاره ذهنی معدوم مطلق تصور مفهوم عام ‌ ملحوظ بالعرض تصور اجمالی افراد مرآتیت عام نسبت به خاص حکایت عام از خاص

نظری ثبت نشده است .