درس بعد

مقدمه اصول

درس قبل

مقدمه اصول

درس بعد

درس قبل

موضوع: وضع


تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۱/۴


شماره جلسه : ۶۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نظریه سوم (تباین حروف و اسامی مسانخ، در معنا)

  • وجه اول تباین بین حروف و اسامی (کلام مرحوم نائینی رحمه الله )

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



نظریه سوم (تباین حروف و اسامی مسانخ، در معنا)
بیان نمودیم که در معانی حروف سه مسلک وجود دارد: الف- حروف مانند علامات هستند و اصلاً معنا و موضوع له ندارند. ب- حروف معنائی مسانخ با اسماء دارند. ج- حرف معنائی مباین با اسم دارد. بحث از معنای اول و دوم به پایان رسید. اما طبق مسلک سوم در بیان وجه تباین نظرات مختلفی وجود دارد.

وجه اول تباین بین حروف و اسامی (کلام مرحوم نائینی رحمه الله )
خلاصه کلام مرحوم نائینی  رحمه الله  این است که اسماء دارای معانی اخطاری و حروف دارای معانی ایجادی هستند. اخطاری به این معنا است که معنائی تقرر و ثبوت دارد و متکلم در زمان استعمال آن معنا را به ذهن سامع خطور می‌دهد.

اما ایجادی بودن به این معنا است که قبل از استعمال معنا وجود نداشته‌است و به نفس استعمال معنایی در کلام و استعمال ایجاد می‌شود. توضیح و جمع‌بندی این بیان، با توجه به دو دوره اصول ایشان در پنج مطلب خلاصه می‌شود:

مطلب اول:
ایشان می‌فرماید معنا و مفهوم به معنای إدراک عقلی از حقایق است و هر حقیقتی إدراکی عقلی دارد؛ در نتیجه وجود خارجی یک شیئی، معنای آن شئ نیست، بلکه هر چه عقل از این حقیقت درک می‌کند، مفهوم یا معنا آن است.

در ادامه می‌فرماید روایت منسوب به امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) نیز که ایشان فرمودند «الاسم ما أنبأ عن المسمى، و الفعل ما أنبأ عن حركة المسمى، و الحرف ما أوجد معنى في غيره‏» اشاره به این مطلب دارد که مدرَک عقلانی مفهومی مستقل است که معانی اسمیه از این قبیل هستند. اما معانی حرفیه، معنایی را ایجاد می‌کنند؛ لذا تصور آن‌ها تنها در ضمن تصور مدرک دیگر امکان دارد.[1]

به بیان دیگر نائینی  رحمه الله  ابتدا به صورت کلی می‌فرماید معنا و مفهوم به معنای مدرک عقلانی است. در ادامه می‌گوید این مدرک عقلانی یا به صورت مستقل است که اسم چنین است و یا به صورت غیر مستقل است که حرف از مصادیق آن است.

ایشان در حقیقت اشاره‌ای به مطلب مرحوم آخوند  رحمه الله  در حاشیه رسائل دارند که ایشان فرمود: همان‌گونه که موجودات خارجی به جوهر -لا فی موضوعٍ- و عرض -فی موضوعٍ- تقسیم می‌شوند، معانی نیز گاهی مستقلاً و گاهی در ضمن مفهوم دیگر تصور می‌شوند.[2]

مطلب دوم:
در مطلب اول بحث از معنا و مفهوم بود که بیان شد به دو قسم مستقل و غیر مستقل تقسیم می‌شود. اما در این مطلب می‌فرماید دلالت الفاظ بر معانی دو قسم است:

الف- اخطاری:
متکلم به سبب استعمال، مدرک عقلانی که معنائی ثابت و مستقل قبل از استعمال در ظرف عقل و تصور دارد را به ذهن سامع خطور می‌دهد و می‌گوید من این معنا را اراده نمودم.

ب- ایجادی:
قبل از استعمال این معنا در ظرف عقل و تصور ثبوت و وجودی ندارد و به سبب استعمال حرف توسط متکلم، این معنا وجود پیدا می‌کند؛ مثلاً قبل از استعمال، کلمه «فی» معنائی ندارد اما زمانی‌که می‌گوید «زیدٌ فی الدار» این کلمه معنا پیدا می‌کند.

ایشان در ادامه کلام مرحوم صاحب هدایة المسترشدین  رحمه الله  که گفته‌است: ایجادیّت منحصر در «یاء نداء» و «کاف خطاب» است را مورد نقد قرار داده و می‌گوید: این انحصار صحیح نیست و همه حروف دارای معنای ایجادی هستند.

توضیح مطلب این‌که مرحوم نائینی  رحمه الله  می‌فرماید صاحب حاشیه بر معالم یعنی مرحوم شیخ محمدتقی رازی نجفی اصفهانی رحمه الله  نیز قبول دارد تمام حروف دلالت بر نسبت دارند و همین مطلب سبب می‌شود تمام حروف ایجادی شوند؛ به این بیان که اولاً حقیقت نسبت در مقولات نُه‌گانه عرضیه محصول نوع ارتباط بین عرض و معروض و موضوع است که گاهی به کم، کیف و... است.

ثانیاً این مقولات نُه‌گانه عرضیه هم در قضایای به حمل شایع و هم در قضای به حمل اولی موجود است؛ مثلا هر چند در «الانسان انسانٌ» عرض و معروض مطرح نیست اما چیزی به نام نسبت کلامی وجود دارد.

ثالثاً تولد و ریشه نسبت‌ها –به تعبیر ما- از نسبت فعل به فاعل که همان نسبت صدوری است شروع می‌شود؛ مثلاً «ضربَ» دلالت بر صدور ضرب از زید دارد. در اسامی مثل اسم زمان، اسم مکان، اسم مفعول و... نیز نسبتی وجود دارد که بعد از این نسبت به وجود آمده‌اند.

پس تا اینجا هم افعال و هم حروف دلالت بر نسبت دارند اما نوع نسبت در آن‌ها تفاوت دارد، یعنی برخی صدوری، وقوعی، زمانی، مکانی و... هستند.

رابعاً وجود نسبت منحصر به افعال نیست و در ادوات و علامات نیز می‌آید که یکی از ادوات حروف است؛ مثلاً زمانی‌که می‌گوییم «سرت من البصرة»، کلمه «مِن» دلالت بر نسبت ابتدائیّت بین سیر از بصره به مکان دیگر دارد. اما باید توجه داشت که «مِن» دلالت بر مفهوم «النسبة الإبتدائیة» ندارد؛ برای این‌که این مفهوم، مفهومی اخطاری است و ظرفی ثابت قبل از استعمال دارد؛ در حالی‌که قبل از گفتن «سرت من البصرة»، نسبت ابتدائیت بین سیر و بصره وجود نداشته‌است.

در نتیجه این خلط برای ایشان واقع شده که ایشان خیال کرده‌است «مِن» برای مفهوم «النسبة الابتدائیة» یا «فی» برای مفهوم «النسبة الظرفیة» یا «علی» برای مفهوم  «النسبة الاستعلائیة»  که مفاهیمی کلی می‌باشند، هستند؛ در حالی‌که با دقت روشن می‌شود «سرت من البصره» یعنی یک مصداق از ابتدائیت یا «زیدٌ فی الدار» یعنی مصداقی از مصادیق ظرف که آن نسبت بین زید و دار در عالم خارج است.[3]

مطلب سوم:
ایشان می‌فرماید نتیجه اخطاریت و وجود مفهوم قبل از استعمال این است که مفاهیم و معانی اسمیه تصوری مستقل و ثبوت در ظرف عقل داشته باشند.

اما نتیجه ایجادیت و عدم وجود مفهوم قبل از استعمال این است که معانی حرفیه از قبیل مصادیق باشند؛ یعنی زمانی‌که می‌گوئیم «سرت من البصرة» مصداق ابتدائیت را ایجاد می‌کنیم.

ایشان در ادامه ایجادیّت در حروف را به عقود و ایقاعات تشبیه کرده و می‌فرماید: به سبب «بعتُ و اشتریتُ» مفهوم ملکیت ایجاد نمی‌شود بلکه مصداقی از آن ایجاد می‌شود برای این‌که مفهوم کلی ملکیت با قطع نظر از بعت و اشتریت وجود دارد. در باب حروف نیز این ایجاد مصداق وجود دارد.

اما فرق ایجادیت در حروف و ایجادیت در عقود در این است که اولاً مُنشأ در باب عقود مادامی که ملکیت فسخ نشده باشد موجود است اما موجَد در باب حروف حدوثاً و بقائاً منوط به ظرف استعمال است. ثانیاً منشأ در عقود از قبیل معانی اسمیه است اما موجَد در باب حروف چنین نیست.

البته اشکال دوم با کلمات قبل ایشان سازگار نیست برای این‌که مقتضای تشبیه این است که هم در حروف و هم در عقود مصداق ایجاد شود که واقع نیز همین مطلب است. اما تصریح ایشان این است که موجد در باب عقود مفاهیم اسمیه است.

ایشان در انتها می‌فرماید این‌که نحوی‌ها می‌گویند «کلمة من للابتداء» صحیح نیست و در آن تسامح وجود دارد و باید بگویند «کلمة من سببٌ لإیجاد النسبة الابتدائیة» یا «کلمة من سبب لإیجاد مصداق النسبة الابتدائیة.» برای این‌که کلام نحوی‌ها ظهور در این دارد که معنای «مِن» یک نسبت ابتدائی کلی است و این برداشت اشتباه است و حروف عنوان مصادیق را دارند.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ «وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ مُرْسَلًا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الْجُمَحِيِّ أَنَّ أَبَا الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيَّ دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَرَمَى إِلَيْهِ رُقْعَةً فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْكَلَامُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ جَاءَ لِمَعْنًى فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى وَ الْحَرْفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِهِ فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا كَلَامٌ حَسَنٌ فَمَا تَأْمُرُنِي أَنْ أَصْنَعَ بِهِ فَإِنَّنِي لَا أَدْرِي مَا أَرَدْتَ بِإِيقَافِي عَلَيْهِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي سَمِعْتُ فِي بَلَدِكُمْ هَذَا لَحْناً كَثِيراً فَاحِشاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَرْسِمَ كِتَاباً مَنْ نَظَرَ إِلَيْهِ مَيَّزَ بَيْنَ كَلَامِ الْعَرَبِ وَ كَلَامِ هَؤُلَاءِ فَابْنِ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ وَفَّقَنَا اللَّهُ بِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِلصَّوَابِ.» الفصول المختارة، ص: 91. در پاورقی فوائد الاصول، ج‏1، ص: 50 به گونه‌های مختلف نقل این روایت اشاره شده‌است.
[2] ـ «و بما ذكرنا ظهر: الخلل في ما عرّف به الحرف، من انّه ما دلّ على معنى في الغير وجه الخلل: هو انّ الدلالة تستدعى ثبوت المدلول و تقرّره، و المفروض انّه ليس للمعنى الحرفي تقرّر و ثبوت. و نحن لم نجد في تعاريف القوم ما يكون مبيّنا لحقيقة المعنى الحرفي، على وجه يكون جامعا لأركانه الأربعة...» فوائد الاصول، ج‏1، ص: 50.
[3] ـ «ان الحروف بأجمعها معانيها إيجادية نسبية كانت أو غيرها فانها لم توضع الا لأجل إيجاد الربط بين مفهومين لا ربط بينهما كلفظ زيد و الدار فكلمة في هي الرابطة بينهما في الكلام في مقام الاستعمال فالموجد للربط الكلامي هو الحرف و لا منافاة بين كون المعاني الحرفية إيجادية و ان تكون للنسبة الحقيقية واقعية و خارجية قد تطابق النسبة الكلامية و قد تخالفها فان المطابقة بينهما ليس كمطابقة الكلي مع فرده بل كمطابقة فرد مع فرد آخر بحيث يكون النسبة بينهما كنسبة الظل مع ذي الظل فالمفهوم الحرفي هو النسبة الظلية الكلامية التي تطابق النسبة الخارجية (تارة) و تخالفها (أخرى فما في كلام المحقق) صاحب الحاشية (قده) من اختصاص الإيجادية ببعض الحروف «انما نشأ» من لحاظ النسب الخارجية و الغفلة عن انها لم توضع لها الحروف بل الموضوع له فيها هي النسب الكلامية و هي إيجادية مطلقا فظهر ان المعاني الحرفية و المفاهيم الأدوية معان غير مستقلة في أنفسها و متدلية في حد ذواتها بالمفاهيم الاسمية الاستقلالية لا انها أشياء لها الربط...» أجود التقريرات، ج‏1، ص: 18 و 19.

برچسب ها :

مرحوم نائینی و معانی حروف تباین بین معنای حروف و اسامی معنای حروف معنای اخطاری معنای ایجادی مدرک عقلانی معانی حرفیه جوهر و عرض ظرف عقل و ثبوت ایجادیّت حروف اخطاریّت اسامی نسبت ابتدائیت مصداق ابتدایت

نظری ثبت نشده است .