درس بعد

اصالة الاحتیاط

درس قبل

اصالة الاحتیاط

درس بعد

درس قبل

موضوع: اصالة الاحتياط


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲


شماره جلسه : ۲۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • موضوع بحث: نظر مرحوم عراقی در مسئله انحلال علم اجمالي ؛ اشکالات مرحوم عراقی به محقق نایینی : بحث تصرف در مرتبه فراغ وتصرف در مرتبه اشتغال؛تقسیم علم اجمالی به دفعی و تدریجی در کلام مرحوم عراقی؛

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نظر مرحوم عراقی در مسئله انحلال علم

بحث در بيان نظريه‌ي مرحوم محقق عراقي اعلي الله مقامه الشريف در مسئله انحلال علم اجمالي است؛ عرض كرديم مرحوم عراقي انحلال حقيقي را منكر است و انحلال حكمي را پذيرفته، اين اصل نظر ايشان است.


ملاک تنجز: برخلاف مرحوم نائيني كه هم انحلال حقيقي را قائل است و هم انحلال حكمي، اما ايشان فقط انحلال را به عنوان انحلال حكمي قائل است. مقدّماتي در كلام ايشان بود كه اين مقدمات را بيان كرديم، رسيد به اين مطلب كه مي‌فرمايند ملاك در تنجز چيست؟ آيا علم به تكليفي موجب تنجّز است كه اين علم، علم به حدوث يك تكليف فعلي باشد؟ يعني اگر از راه علم يا راه اماره يك تكليفي حادث شد، بگوئيم علم به حدوث موجب تنجّز است كه از كلمات مرحوم نائيني همين مطلب فهميده مي‌شد كه ايشان مي‌فرمود اگر يك علمي بخواهد براي ما موجب تنجّز باشد بايد علم به حدوث يك تكليف باشد. مرحوم عراقي اين را منكر شده و مي‌فرمايد آنچه كه موجب براي تنجّز است علم به وجود يك تكليف فعلي است ولو اين تكليف قبلاً هم حادث شده باشد و قبلاً اين شخص علم به حدوثش پيدا نكرده باشد الآن اگر علم پيدا كرد به وجود اين تكليف، اين منجّز مي‌شود.


اين نكته را تذكر بدهم آقاياني كه حاشيه را مراجعه فرموده‌اند، در عبارت دارد «المدار في باب الانحلال» اين يك تعبيري است كه اشتباه شده، حالا يا سبق قلم شده و يا در چاپ اشتباه شده،صحیح آن «المدار في باب التنجز» است، كلمه‌ي انحلال را تصحيح كنيد و به جاي آن تنجّز بنويسيد. مي‌فرمايد «العلم بالتكليف الفعلي المردّد بين كونه عين المعلوم تفصيلاً أو غيره» اگر علم به وجود يك تكليف پيدا كنيم كه اين تكليف مردّد بين آنست كه قبلاً تفصيلاً علم به او داشتيم و غير او، اين ملاك تنجّز است. و بعد مي‌فرمايند «إذ المدار ليس علي العلم بحدوث التكليف جديد» مدار بر اين نيست كه علم به حدوث يك تكليف جديد پيدا كنيم، اگر در يك جا تكليفي موجود بود و ما علم به آن پيدا كرديم اين موجب تنجّز است. «بل تمام المدار بالعلم بوجود التكليف». اين بيان مرحوم عراقي در اين قسمت است. بعد مي‌فرمايند كسي كه قبلاً علم تفصيلي داشته به اينكه اين ظرف نجس است، الآن علم به وجود نجاست بين اين ظرف و ظرف ديگر پيدا مي‌كند، مي‌فرمايند اين علم در اينجا اثر خودش را دارد، نمي‌توانيم بگوئيم چون قبلاً علم تفصيلي داشته اين علم در اينجا كالعدم است و اصلاً علم محقّق نمي‌شود، و يكي از نقاط افتراق مرحوم نائيني و عراقي در همين جاست؛ مي‌فرمايد «وذلك بعينه موجوداً حينه» يعني اين علم به وجود تكليف حالا كه قبلاً هم علم تفصيلي داشته به اينكه اين ظرف نجس است، الآن هم مي‌گويد من علم پيدا كردم به وجود نجاست يا در اين ظرف يا در ظرف ديگر! و لبّ كلام مرحوم عراقي در اين عبارت است «لا يبقي في البين مجالُ توهم ذهاب العلم الإجمالي بوجود العلم التفصيلي و إنقلابه إليه حقيقةً» مي‌گويد اگر كسي بخواهد توهم كند بگويد اگر قبلاً علم تفصيلي بوده يا بعداً علم تفصيلي بيايد، علم اجمالي حقيقةً از بين مي‌رود، انقلاب در علم اجمالي به وجود مي‌آيد، مي‌فرمايد اين حرف باطلي است، يعني آن حرفي كه مرحوم محقّق نائيني روي آن اصرار داشت منتهي نائيني مي‌فرمود اگر كسي قبلاً علم تفصيلي پيدا كرده، الآن علم اجمالي پيدا كند اين علم كلا علم است.


استدلال نائيني اين بود كه اين علم براي ما چيزي نياورد و علم زماني علم است كه علم به يك تكليف باشد، اين علم به تكليف نيست! نائيني متعلّق علم را حدوث تكليف مي‌داند، مي‌گويد علم در صورتي منجّز است كه علم به حدوث باشد، عراقي مي‌گويد نه! ملاك در باب تنجّز علم به وجود تكليف است، من علم پيدا كنم يك تكليفي الآن در اينجا موجود است و اين منافات ندارد كه قبلاً هم علم تفصيلي داشتم به وجوب اين تكليف، الآن هم علم پيدا كنم به وجود نجاست يا در اين ظرف و يا در ظرف ديگر. لذا عراقي مي‌گويد خود علم اجمالي انقلاب پيدا نمي‌كند. مي‌گويد ما قبول مي‌كنيم كه علم تفصيلي قبل مانع از تأثير اين علم اجمالي است «و عليه فلا محيص من الإلتزام بمنع العلم التفصيلي عن تأثير العلم الإجمالي لا عن نفسه» اين مطلب را مرحوم عراقي قبول دارد كه مي‌گويد اين علم اجمالي اثر ندارد ولي خودش هست، نائيني مي‌گفت اگر قبلاً علم تفصيلي بود بعد علم اجمالي بيايد اصلاً اين علم ليس بعلمٍ، انقلاب حقيقي را قائل بود. اما ايشان مي‌فرمايد نه! خود علم هست اما آن علم تفصيليِ قبل مانع از تأثير اين مي‌شود، بعد مي‌فرمايد مقصود ما از انحلال حكمي همين است.


مرحوم نائيني مي‌فرمود اگر شما قبلاً علم تفصيلي داشتيد، اصلاً بعد از آن علم اجمالي شكل نمي‌گيرد، علم نيست. و لذا مي‌فرمودند كه اين جاانحلال حقيقي به وجود مي‌آيد، اگر قبلاً يك اماره‌اي قائم بشود اماره بگويد اين ظرف نجس است، يا يك استصحاب؛ بعد علم اجمالي پيدا كنيم نائيني مي‌فرمود علم اجمالي مي‌آيد ولي ديگر منجّز نيست، انحلال تنزيلي را قائل شد. مرحوم عراقي مي‌فرمايد در هر دو صورت انحلال تنزيلي است، در هر دو صورت انحلال حكمي است، هيچ علم تفصيلي نه قبل و نه بعد مانع از شكل‌گيري علم اجمالي نيست، علم اجمالي مي‌آيد، اما مانع از تأثيرش مي‌شود. آن وقت در مطلب بعد، مطلب اصلي‌شان را مرحوم عراقي مي‌گويند که شما چه دليلي داريد بر اينكه مي‌گوئيد علم اجمالي حقيقةً انحلال و انقلاب پيدا نمي‌كند، چه دليلي داريد كه علم تفصيلي قبل مانع از تأثير او مي‌شود؟ يك قانوني را ايشان ذكر مي‌كنند مي‌فرمايند «التكليف الواحد لا يتصوّر فيه إلا تنجّزٌ واحد» يك تكليف فقط قابليّت يك تنجّز را دارد، يك تكليف قابليّت اينكه دو بار تنجّز پيدا كند را ندارد، تكليف واحد فقط تنجّز واحد را به دنبال دارد «و مع قيام العلم التفصيلي مقارناً للعلم الإجمالي» ديروز خوانديم، يكي از نكاتي كه عراقي داشت اين بود كه نگوئيم علم تفصيلي سابق، چون سابق زمان خودش بوده، اگر اين علم تفصيلي بماند، تا زمان علم اجمالي، حالا بايد بحث كنيم، مي شود علم تفصيلي مقارن، «ومع قيام العلم التفصيلي مقارناً للعلم الإجمالي يحتمل إتحاد التكليف» مي‌گوئيم الآن هم كه علم اجمالي پيدا كرديم، احتمال مي‌دهيم متعلّق اين علم اجمالي با متعلّق آن علم تفصيلي يكي باشد، اين احتمال سبب مي‌شود اين علم اجمالي تنجّز جدا پيدا نكند «ومع هذا الاحتمال لا يبقي مجالٌ لحكم العقل بمنجّزية العلم الإجمالي» عقل مي‌گويد تا احتمال دادي كه متعلّق اين علم اجمالي همان علم تفصيلي است، ديگر اين علم براي شما منجّز نيست.


باز اين را توضيح مي‌دهند، اين كبراي كلّي كه تكليف واحد قابليّت تنجّز واحد را دارد، گاهي اوقات يك كبرياتي در بعضي مباحث مطرح مي‌شود كه وقتي در ذهن‌تان بماند خيلي جاها به درد مي‌خورد. اگر گفتيم تكليف واحد تنجّز واحد دارد در بحث امتثال مرةً أو مكرراً آنجا هم به درد مي‌خورد، جاهاي ديگر هم به درد مي‌خورد، اين كبراها را گاهي اوقات از اين اين كلمات بزرگان بايد در ذهن بسپريم، تكليف واحد فقط تنجّز واحد دارد. اين ظرف قبلاً به وسيله‌ي علم تفصيلي يا اماره، تكليف درونش تنجّز پيدا كرده است. عراقي فرمود باشه، الآن هم علم اجمالي مي‌آيد، علم اجمالي هم شكل مي‌گيرد، به نائيني هم مي‌فرمايد نگوئيد علم اجمالي شكل مي‌گيرد و انقلاب پيدا مي‌كند، انقلاب حقيقي هم پيدا نمي‌كند ولي اين ديگر منجّز نيست.


مي‌گوئيم جناب عراقي يك مقداري اين مطلب را براي ما بشكافيد! چرا اين علم اجمالي نمي‌تواند در فرضي كه ما الآن علم تفصيلي مقارن داريم منجّز باشد. مي‌فرمايد شرط منجّزيت علم اجمالي این است كه علي الإطلاق منجّز باشد، نه علي التقديرٍ. و در اينجا اگر واقعاً متعلّق علم اجمالي آن طرف ديگر باشد منجّز است و الا اگر خود اين طرف باشد اين طرف قبلاً توسط علم تفصيلي به منجّزیت رسیده است ، اگر علم اجمالي منجّز علي الاطلاق باشد، يعني دو ظرف داريم؛ وقتي مي‌گويم علم اجمالي دارم يكي از اين دو ظرف نجس است، يعني اين علم هم مستقلاً در اين ظرف اثر مي‌گذارد علي الاطلاق، كاري به آن ندارد، و هم مستقلاً در او اثر مي‌گذارد و كاري به اين ندارد! اين خاصيّت تنجّز علم اجمالي است .وقتي مي‌گوئيم علم اجمالي بايد علي الاطلاق منجّز باشد نه علي تقديرٍ، اينجايي كه قبلاً علم تفصيلي بوده يا مقارناً علم تفصيلي بوده، علم اجماليِ ما علي تقديرٍ منجّز است، يعني علي تقدير اينكه واقعاً معلوم بالإجمال در طرف ديگر باشد منجّز است، اما اگر در همين جا بخواهد باشد ديگر منجّز نيست.


يك تعبيري را مرحوم عراقي در مقالات الاصول دارد، همان تعبير را اينجا بياوريم كه مطلب در ذهن آقايان روشن شود؛ در مقالات عبارت این است «إنّ تنجيز العلم الإجمالي يعتبر فيه أن يكون العلم الإجمالي صالحاً للتنجيز بنحو الإستقلال في كلّ طرفٍ من أطرافه» علم اجمالي اگر مستقلاً در هر كدام از اطراف صلاحيّت تنجيز داشت ، اين مي‌شود علم اجمالي منجّز «ومع قيام المنجّز من علمٍ أو امارةٍ أو أصل علي بعض اطرافه يخرج العلم الإجمالي عن تمام المؤثريّة و استقلاله فيها في ذلك الطرف» اگر در يك طرف اماره قائم شده، اماره آمده تنجّزش را آورده، پس ديگر علم اجمالي نسبت به اين طرف تمام الاستقلال و تمام المؤثر در منجّزيت نيست.

پس ببينيد دو تا بيان شد، يكي این است كه مي‌گوئيم علم اجمالي بايد منجّزيّت علي الإطلاق داشته باشد، علي الاطلاق را برايتان معنا كرديم، يعني با قطع نظر از اين طرف، تكليف را در اينجا براي ما منجّز كند و در ما نحن فيه كه يك طرف قبلاً علم تفصيلي يا اماره بوده، مي‌گوئيم اينجا علم اجمالي زماني منجّز است كه تكليف در طرف ديگر باشد، چون اگر بخواهد در همين طرف باشد اين قبلاً تنجّزش آمده، اين يك بيان.

بيان كتاب مقالات هم این است كه بگوئيم علم اجمالي زماني منجّز است كه در منجّزيتش مستقل باشد، چيز ديگري به ميدان نيايد، اينجا كه يك اماره آمده منجّزيت اين طرف را براي ما آورده، ديگر علم اجمالي تمام المؤثر و مستقلّ در منجّزيت نيست.


تصرف در مرتبه فراغ و تصرف در مرتبه اشتغال

بعد مي‌فرمايند «ومن هذه الجهة يسقط العلم عن السببيّة في الإشتغال» يك اصطلاحي را مرحوم عراقي در اينجا خلق مي‌كند، مي‌فرمايد ما يك تصرّف در مرتبه‌ي اشتغال داريم و يك تصرّف در مرتبه‌ي فراغ داريم. مي‌فرمايند اينكه الآن گفتيم اگر قبلاً علم تفصيلي يا مقارناً يا اماره يا اصلي باشد، علم اجمالي ديگر نمي‌تواند منجّز باشد، معنايش این است كه ما تصرّف در مرتبه‌ي اشتغال مي‌كنيم، يعني مي‌گوئيم اين علم اجمالي براي ما ديگر اشتغالي نياورد! «يسقط العلم عن السببية في الاشتغال و جعل المعلوم في عهدة المكلّف» اگر يك علمي هم سبب اشتغال نشد، ديگر آن تكليف را در ذمه‌ي مكلّف نمي‌آورد. «فلا بعث حينئذ بجريان الاصول النافية في الطرف الآخر» حالا كه اين طرف علم تفصيلي مقارن دارد، الآن علم اجمالي در اينجا سببيّت در اشتغال براي ما ندارد، در طرف ديگر اصل نافيِ تكليف جاري مي‌كنيم، آن وقت همين جا دعواي دومشان با مرحوم نائيني شروع مي‌شود، مي‌فرمايد جناب نائيني شما فرموديد علّت اجراي اصل نافي در طرف ديگر چيست؟ عدم وجود معارض است. نائيني فرمود هر جا علم اجمالي منجّز است علّت این است كه دو طرف اصل جاري مي‌شود و با هم تعارض مي‌كنند، يك اصل در اين طرف و يك اصل مقابل در اين طرف، با هم تعارض مي‌كنند، مرحوم عراقي مي‌فرمايد علّتش اين نيست كه در جايي كه الآن علم اجمالي منجّز نيست ما مي‌گوئيم اصل در طرف ديگر جاري مي‌شود اما نمي‌گوئيم علّت جريان اصل این است كه چون معارض ندارد، بلكه علت جريان اصل این است كه اين علم از سببيّت در اشتغال افتاده. دو تا مطلب شد؛ مي‌فرمود در اين موارد كه يك علم تفصيلي يا اماره هست، در طرف ديگر اصل نافي جاري مي‌شود «لعدم الإبتلاء بالمعارض» معارض ندارد، اما عراقي مي‌فرمايد نه! اصل ديگر جاري مي‌شود لعدم سببيّة العلم في الإشتغال، اين علم سببيّت در اشتغال ندارد. مي‌فرمايد «و في الحقيقة وجه جريان الأصل النافي من جهة سقوط الأصل عن التأثير لا من جهة صرف عدم المعارضة» چون اصل در طرف ديگر از تأثير ساقط مي‌شود.


«وهذا معنا كون الانحلال موجباً للتصرف في مرتبة الاشتغال» به اين معناست كه انحلال موجب تصرّف در مرتبه‌ي اشتغال است، آن وقت مي‌گوئيم تصرّف در مرتبه‌ي اشتغال را شما در مقابل چه چيزي قرار مي‌دهي؟‌مي‌فرمايد «كما أشرنا إلي الفرع بينه و بين جعل البدل الذي هو تصرّفٌ في مرتبة الفراغ» آنجايي كه شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو تا نجس است، اگر شارع آمد گفت يكي را انجام بده و ديگري را بدل از نجس واقعي قرار بده، همان بحث تخييري كه ما مفصل گفتيم. مي‌فرمايد آن عنوان تصرف در مرتبه‌ي فراغ دارد، يا مثال ديگرش اين است كه شما نمازتان را خوانديد، بعد از نماز شك مي‌كنيد ركوع را آورديد يا نه؟ قاعده‌ي فراغ جاري مي‌شود. آيا قاعده‌ي فراغ مي‌آيد آنچه كه در ذمه‌ي شما بود كم و زياد كند، تصرّف در مرتبه‌ي اشتغال مي‌كند؟ قاعده‌ي فراغ تصرّف در مرتبه‌ي فراع مي‌كند، مي‌گويد من به همين مقدار عملي كه انجام دادي راضي‌ام، شارع مي‌گويد همين نمازت كه تمام شد بعد از آن اگر شك كردي ركوع آوردي يا نه؟ سجود كردي يا نه؟ اين شك‌ها را ولش كن، من به همين نماز قانع هستم، مي شود تصرّف در مرتبه‌ي فراغ، اين هم يك اصطلاحي است كه امروز مرحوم عراقي به ما ياد داد كه گاهي اوقات ما مي‌رسيم به تصرف در مرتبه‌ي اشتغال، مثل بحث ما نحن فيه. اگر علم تفصيلي مقارن با علم اجمالي شد مي‌گوئيم اين علم اجمالي ديگر اثر ندارد «وهذا معني التصرف في مرتبة الاشتغال» مي‌گوئيم همان علم تفصيلي قبل برايمان منجّزيت آورد و كافي است.


علم اجمالی دفعی و علم اجمالی تدریجی

تا اينجا مي‌فرمايند هر چه ما گفتيم در علم تفصيلي مقارن است، بعد شروع مي‌كنند در جايي كه علم تفصيلي مؤخر از علم اجمالي است، باز اوّلين مطلب جديدي كه اينجا مرحوم عراقي دارد و قبل از ايشان در كلمات كسي نبوده این است كه مي‌فرمايند شما وقتي يك علم تفصيلي مؤخّر پيدا كرديد، الآن دو تا علم اجمالي داريد؛ يك: علم اجمالي دفعي، كه قبل از علم تفصيلي بوده، من علم اجمالي پيدا كردم دفعةً واحده يا اين ظرف نجس است يا آن ظرف، دو: علم اجمالي تدريجي: مي‌گوئيم اگر گفتيم يا اين ظرفي كه الآن اينجا هست نجس است يا ظرفي كه دو سال ديگر مي‌خواهد ساخته شود نجس است، هنوز زمانش نيامده، اگر اطراف علم اجمالي بالفعل موجود باشد مي‌شود علم اجمالي دفعي، اما اگر بعضي از اطراف تدريجاً مي‌خواهد موجود شود، آنها را مي‌گويند علم اجمالي تدريجي، كه يكي از بحث‌هايي كه ما در تنبيهات ان شاء الله به آن مي‌رسيم، این است كه آيا علم اجمالي تدريجي هم مثل علم اجمالي دفعي منجّزيت دارد يا نه؟


مرحوم عراقي مي‌فرمايد ما يك علم اجماليِ دفعي داريم، قبل از اينكه شما علم تفصيلي پيدا كنيد، علم اجمالي دفعي محقق شده است. اما يك علم اجمالي تدريجي هم داريم و آن علم اجمالي تدريجي این است كه بگوئيم آن ظرفي كه بعداً ما مي‌خواهيم علم تفصيلي پيدا كنيم كه هنوز پيدا نكرديم، يا آن نجس است يا آن طرف ديگرش نجس است، فرض همين است، يعني شما قبل از اينكه علم تفصيلي پيدا كنيد، چون فرض ما این است كه علم تفصيلي از حیث زمان متأخر از علم اجمالي است، وقتي متأخر شد يعني هنوز علم تفصيلي ما نيامده، وقتي نيامده يعني الآن وقتي مي‌خواهيم فرض كنيم بعداً علم تفصيلي مي‌آيد مي‌گوئيم يا آن ظرفي كه علم تفصيلي مي‌خواهد به آن تعلّق پيدا كند نجس است يا اين ظرف، پس شد دو تا علم اجمالي. مرحوم عراقي تكليف هر كدام را روشن مي‌كنند، ادعايشان این است كه با علم تفصيلي متأخر، علم اجمالي دفعي از بين مي‌رود، اما علم اجمالي تدريجي باقي مي‌ماند، كه اين هم باز يك نكته‌اي است كه در كلام مرحوم نائيني و ديگران هم نبوده، در بحث امروز اين نكته‌ي سوم است كه در كلام مرحوم عراقي هست اما در كلام نائيني و ديگران نيست.


مي‌فرمايند علم اجمالي دفعي يسقط عن التأثير حين العلم التفصيلي، وقتي علم تفصيلي آمد بلا فاصله آن علم اجمالي دفعي از تأثير ساقط مي‌شود، چرا؟ «لأن التأثير السابق ملغي» تأثير سابق كه ديگر به درد ما نمي‌خورد «والتأثير حين العلم مستندٌ إليه» باز اگر كتاب فوائد الاصول را داريد مي‌بينيد آنجا دارد مستندٌ إليهما، اين غلط است. يعني الآن كه شما علم تفصيلي پيدا كردي الآن منجّزيت مستند به علم تفصيلي است نه به علم اجمالي. وقتي كه علم تفصيلي آمد اينجا ديگر علم اجمالي اثر خودش را از دست مي‌دهد و منجّزيت ندارد، لذا در علم اجمالي دفعي روشن است كه مسئله اين چنين است. اما همه حرفها این است كه آن علم اجمالي تدريجي مي‌فرمايد«أما العلم التدريجي يبقي علي تأثيره بلا إنحلالٍ» بدون هيچ انحلالي، چرا؟ اول يك تشبيهي مي‌كنند، سوال از شما آقايان؛ اگر ما دو تا ظرف داريم و علم اجمالي داريم يكي از اين دو تا نجس است، حالا اگر يكي از اين دو ظرف ريخت روي زمين، آيا علم اجمالي شما از بين مي‌رود؟ نه، قبلاً براي شما وجوب اجتناب از اين ظرف بوده و حالا هم كه يك طرف را ريختيد در باغچه و از بين رفت، وجوب اجتناب براي شما در اينجا هست. يا اگر يك ظرف مثلاً تلف بشود، ايشان مي‌فرمايد در اينجا هم همينطور است، در علم اجمالي تدريجي «فإنّ المنجّز فيه هو العلم التدريجي المعلوم فعلاً لا أنّ العلم بحدوثه الطرف التنجز ...» در علم اجمالي تدريجي شما مي‌گوئيد من الآن مي‌گويم يا اين ظرف نجس است يا آن ظرفي كه بعداً علم تفصيلي بر نجاستش مي‌ايد نجس است، ولي الآن مي‌گوئيد علم اجمالي دارد.


در علم اجمالي دفعي اصلاً كاري به علم تفصيلي بعدي نداشتيم، گفتيم يا اين ظرف نجس است يا اين ظرف، هر دو هم تحت چتر علم اجمالي است، اما در علم اجماليِ تدريجي مي‌گوئيم يا اين ظرف نجس است يا ظرفي كه بعداً علم تفصيلي مي‌خواهد به آن تعلق پيدا كند، يعني يك طرف اين علم اجمالي تدريجي زماني است كه آن علم تفصيلي مي‌آيد، يعني زماني كه علم تفصيلي مي‌آيد تازه اين علم اجمالي اثر خودش را مي‌گذارد، تازه اين علم اجمالي شكل مي‌گيرد، به تعبير ايشان آن موقع معلوم فعليّت پيدا مي‌كند، چون مادامي كه طرف دوّم نيامده معلوم فعليّت ندارد، وقتي كه معلوم فعليّت پيدا كرد مي‌فرمايد اين علم اجماليِ تدريجي در اينجا وجهي براي انحلالش نيست و اين علم اجمالي به قوّت خودش باقي مي‌ماند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :

مرحوم عراقی انحلال علم اجمالی اصاله الاحتياط انحلال حکمی علم اجمالی وابستگی تنجز به علم به وجود يك تكليف فعلی حدوث علم اجمالی بعد از علم تفصیلی وابستگی منجزیت علم اجمالی بر تنجز علی الاطلاق وابستگی تنجز علم اجمالی بر صلاحیت تنجیز مستقل از آن در هر کدام از اطراف تصرف در مرتبه ی اشتغال تصرف در مرتبه ی فراغ سببیت علم اجمالی در اشتغال علم تفصيلی مؤخر از علم اجمالی تعریف علم اجمالی تدريجی تعریف علم اجمالی دفعی سقوط تاثیر علم اجمالی دفعی حین علم تفصیلی

نظری ثبت نشده است .