موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 26)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۹/۲۳
شماره جلسه : ۴۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
تنظیر دوم؛ تنظیر عدم رجوع در بذل به رهن
-
ارزیابی تنظیر دوم
-
اشکال مرحوم حکیم بر تنظیر دوم
-
تنظیر سوم؛ قیاس عدم رجوع در بذل به اذن در حجّ عبد
-
ارزیابی تنظیر سوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که آیا جایز است که باذل بعد از احرام مبذول له منصرف بشود و بخواهد به بذل خودش رجوع کند یا خیر؟ گفته شد الان نزاع در حکم تکلیفی است، یک بحث هم در حکم وضعی است که بعداً بیان خواهد شد. لذا فعلاً میخواهیم ببینیم آیا باذل شرعاً میتواند به این بذل خودش رجوع کند یا نه؟در جلسه گذشته گفته شد یک دلیل مهم که در کلمات مرحوم نائینی هم آمده (که نمیتواند رجوع کند) آن است که مانحن فیه را به مسئله نماز قیاس کردند که اگر کسی به دیگری اجازه بدهد که در خانه او نماز بخواند یا در زمین او نماز بخواند، در آنجا چطور میگویید بعد از اینکه این شخص نماز خودش را شروع کرد مالک زمین حق ندارد رجوع کرده و بگوید حالا شروع نمازت را اجازه دادم ولی اتمامش را اجازه نمیدهم، در ما نحن فیه نیز همینطور است.
گفتیم در اینجا آقایان دو بحث کردند: یک بحث از نظر حکم مقیسٌعلیه و یک بحث از حیث قیاس و مقیس، در مورد مقیسٌعلیه میگوئیم چرا میگوئید این مالک نمیتواند رجوع کند؟! این حرف اصلاً باطل است. لذا عکس مدعای مرحوم نائینی را میگوئیم که مالک زمین میتواند در این اذنی که داده رجوع کند و اگر رجوع کرد این مکان برای مصلی مکان غصبی میشود و نمازش هم خود به خود باطل میشود که طبق این بیان نمیگوئیم حتی این نمازش را قطع میکند و ابطال میکند.
در توضیح این مطلب گفتیم که اتمام نماز واجب بوده و کسی که نماز را شروع کرد اتمامش واجب است، لیکن آنجایی که اتمامش هم صحیحاً واقع شود، آنجایی که الآن وسط نماز مالک میگوید من راضی نیستم به نمازت ادامه بدهی، موضوعی برای صلاة صحیحه باقی نمیماند تا بگوئیم اتمامش واجب است. لذا به نائینی(قدسسره) عرض میکنیم اصلاً در مقیس علیه ما حکم را قبول نداشته و میگوئیم: «یجوز الرجوع لمالک الارض فی اذنه»، برخلاف مرحوم نائینی که این را در آنجا مسلم گرفته که «لا یجوز الرجوع». این یک بیان برای جواز بود که ما پذیرفتیم. بیان دوم هم مرحوم خوئی فرمودند که آن را تکرار نمیکنم.
بیان سوم (که به عنوان یک اشکالی مطرح کردیم) این بود که مگر اذن در شیء، اذن در لوازم شیء نیست؟ اذن در شیء اذن در لوازم شیء است و اگر کسی اجازه داد که کسی عملی را شروع کند، از لوازم این اتمام عمل هم است؛ یعنی کسی که به دیگری اذن میدهد کاری را شروع کند اذن در اتمام هم داده است. طبق قاعده (که اذن در شیء اذن در لوازم شیء است) مستشکل میگوید: در اینجا مالک نباید بتواند رجوع کند و حق رجوع ندارد؛ زیرا ابتدا پذیرفته که این آدم در اینجا نمازش را تمام کند و اذن در شیء اذن در لوازم شیء است.
گفتیم که مرحوم حکیم از این اشکال پاسخ داده که بحث در این نیست که آیا اذن در شیء اذن در لوازم است یا نه؟ مسلماً هست. در اینکه اذن در اتمام هم موجود است در این بحثی نیست، بلکه بحث در این است که میخواهد ببیند از این اذنش میتواند برگردد یا نه؟ لذا بحث در جواز و عدم جواز رجوع از این اذن است، مثل اینکه از ابتدا فقط اذن در شروع داده و بگوید: من به تو اجازه میدهم که فقط شروع کنی. آیا از همین اذن میتواند رجوع کند یا نه؟ چطور آنجا نزاع کاملاً جریان پیدا میکند؟ بنابراین بحث ما درباره جواز الرجوع عن الاذن است و بین ما نحن فیه و بین این قاعده تفاوت وجود دارد.
تنظیر دوم؛ تنظیر عدم رجوع در بذل به رهن
در اینجا فقها میگویند: «لا یجوز الرجوع عن رهنه»؛ مالک حق ندارد از رهن خودش برگردد، اینجا اجازه داده که این وام گیرنده این مال را به عنوان رهن در اختیار بانک قرار بدهد، حال که قرار داده و بانک هم وام را داده اما مالک اینجا حق رجوع در رهن را نداشته و نمیتواند بگوید: خانهام را پس بدهید مگر اینکه این دین را ادا کرده باشد. لذا همانگونه که در اینجا مالک حق رجوع در رهن را ندارد، در ما نحن فیه نیز باذل حق رجوع از بذل خود را ندارد.
ارزیابی تنظیر دوم
اشکال اول: اشکال این تنظیر، باز در مقیسعلیه است به این بیان که بحث است که آیا چنین رهنی صحیح است یا نه؛ یعنی آیا کسی به عنوان شخص ثالث میتواند مال خودش را رهن بگذارد تا یک کسی از دیگری قرض بگیرد؟ اینجا اختلاف است، بعضی از فقها میگویند مانعی ندارد و برخی میگویند اشکال دارد. پس اولاً خود اینکه این رهن صحیح باشد یا نه محل بحث است.
اشکال دوم: میگوئیم بناءً علی صحة الرهن (که ما نمیخواهیم در اینجا بحث رهن را بیاوریم و این را بگوئیم که درست است یا درست نیست)، علت اینکه در رهن صاحبخانه نمیتواند از رهنش رجوع کند آن است که بعد از رهن یک حقّی برای مُرتهن (یعنی بانک) نسبت به این خانه ایجاد شده و وقتی چنین حقی را برای او ایجاد کرده حق ندارد فعلاً عدول کند، اما در ما نحن فیه اصلاً حقی برای مبذول له ایجاد نشده است، بلکه گفته پولی به تو میدهم که حج بروی، حال بعد از احرام دیگر حقی برای مبذول له ایجاد نشده است.
اشکال مرحوم حکیم بر تنظیر دوم
ایشان در توضیح مطلب میفرماید: رهن از امور قارّه موقوفهی بر اذن مالک است حدوثاً و بقاءً نیست؛ یعنی اینگونه نیست که عقد رهن حدوثاً و بقاءً متوقف بر اذن مالک باشد، «بل یحدث و ینعدم»؛ بلکه تا رهن میگذارد یک زمانی حادث میشود و یک زمانی هم منعدم میشود، «فإذا حدث بالاذن صحّ و ترتب اثره»؛ وقتی حادث شد اثر خودش را میگذارد، «بخلاف مثل التصرف فی المکان، فانه کما یحتاج الی اذن المالک حدوثاً و بقاءً»؛ شما اگر یک جایی مال دیگری هست و میخواهی بنشینی او باید برای نشستن به شما اجازه بدهد و اجازه در استمرار نشستن بدهد، اما در باب رهن مالک میگوید من رهن گذاشتم، بعد از رهن نباید بگوئیم مالک باز باید اجازه بدهد که این رهن باقی باشد، نه، یحدث تمام میشود و ینعدم، دیگر مثل تصرف نیست.[1]
لذا ایشان میخواهند بگویند: بین الرهن و التصرف موضوعاً و حکماً اختلاف وجود دارد، در بقاء رهن دیگر نیازی به اذن مالک ندارد اما بقاء تصرف متوقف بر اذن مالک است، در ما نحن فیه باذل بذلی را به مبذول له کرده، مبذول له در این مال تصرف میکند، الآن با یک مقدارش در میقات محرم شده، نود درصد پول هم هنوز باقی مانده، ایشان میفرماید بین تصرف (که بحث ما نحن فیه است) و بین مسئله عقد رهن هم فرق وجود دارد؛ یعنی دیگران گفتند چطور در مسئله رهن «لا یجوز للمالک الرجوع»، در ما نحن فیه هم بگوئیم «لا یجوز للباذل الرجوع»، و حال آن که بین باب رهن و تصرف فرق وجود دارد.
به نظر ما اشکال مرحوم حکیم، اشکال تمامی است و غیر از آن است که ما گفتیم در باب رهن یک حقی برای مرتهن میآید و مرتهن سلطنت دارد و قاعده سلطنت مرتهن بر سلطنت مالک حکومت دارد. لذا خودش یک مطلب دیگری است که در عقد رهن «یحدث و ینعدم»، اما در تصرف اینطور نیست، تصرف لحظه به لحظه هست و هر لحظهای متوقف بر اذن مالکش هست. پس قیاس ما نحن فیه به مسئله رهن نیز باطل است. باز دو قیاس دیگر هم در کلمات وجود دارد.
تنظیر سوم؛ قیاس عدم رجوع در بذل به اذن در حجّ عبد
فقها در اینجا میگویند: اگر قبل الاحرام «رجعَ عن اذنه»، زن باید برگردد و حق محرم شدن ندارد، اما همین زن اگر محرم شد، بعد از احرام شوهرش نمیتواند بگوید: من راضی نیستم و باید برگردی و این عدم رضایت شوهر اثری ندارد، مثل قضیه مولا و عبد میماند. حال آیا ما نحن فیه نیز میتوان به اینجا قیاس کرده و بگوییم همانگونه که در این دو مورد در بعد از احرام نمیتواند رجوع کند، در ما نحن فیه نیز بگوئیم «بعد الاحرام لا وجه للرجوع الباذل»؟
ارزیابی تنظیر سوم
اما در ما نحن فیه بحث معصیت خدای تبارک و تعالی نیست، بلکه باذل پولی داده حالا میگوید: پول من را بده، بعد الاحرام این تکلیف مبذولٌله است، اگر از یک راه دیگری حتی ولو متسکعاً برود پول از دیگری قرض بگیرد باید حجّ را تمام کند، اما اینجا از باب اینکه خود حج این عبد یا حج مستحبی این زوجه منوط به اذن مولا و زوج هست، اینها دایره اطاعتشان تا کجاست؟
[1] ـ «و قد يستشهد على عدم جواز رجوع المالك عن الاذن في الصلاة بما تسالموا عليه: من عدم تأثير رجوع المالك إذا أذن في رهن ملكه. و فيه: وضوح الفرق بين المقامين، فان الرهن بإذن المالك يستوجب حقاً للمرتهن في العين، فقاعدة السلطنة على الحق- الجارية في حق المرتهن- مانعة من تأثير الرجوع، و من إجراء قاعدة السلطنة في حق المالك. و السر في ذلك: أن عقد الرهن ليس من الأمور القارة الموقوفة على إذن المالك حدوثاً و بقاء، بل هو يحدث و ينعدم، فاذا حدث بالاذن صح و ترتب أثره و بعد العدم لا يناط بالاذن. بخلاف مثل التصرف في المكان، فإنه كما يحتاج إلى إذن المالك في الحدوث يحتاج إليها في البقاء. نعم المناسب لباب الرهن الجزء الخاص من التصرف الحادث قبل رجوع المالك، فإنه لا أثر للرجوع في حرمته، و لا في ترتب أثر الحرمة عليه بوجه. فهو و الرهن من باب واحد، و يصح قياس أحدهما على الآخر، لا قياس التصرف اللاحق للرجوع بالرهن، فإنهما من بابين لا من باب واحد.» مستمسك العروة الوثقى؛ ج10، ص: 141.
نظری ثبت نشده است .