موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 26)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۸۶
-
قسمت چهارم مسئله 37فرض اول: دیدگاه صاحب جواهر(قده)
-
بررسی ادله
-
دیدگاه سید یزدی و محشّین عروه
-
فرض دوم
-
روایت اول
-
روایت دوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
قسمت چهارم مسئله 37
آخرین فرعی که امام خمینی(قده) در مسئله 37 بیان میکنند و مرحوم سید در عروه به صورت یک مسئله مستقل بیان کردند، آن است که: «ولو حجّ بالإجارة أو عن نفسه أو غیره تبرعاً مع عدم کونه مستطیعاً لا یکفیه عن حجة الاسلام»[1]، در این فرع دو فرض را مطرح میکنند:1. یک فرض این است که کسی خودش به عنوان خودش یک حجی را انجام بدهد اما مستطیع نیست، مثلاً حجّی را متسکعاً انجام میدهد، بعداً اگر مستطیع شد آیا حج بر او واجب است یا نه؟ البته همان طوری که صاحب جواهر(قده) بیان کرده این مسئله از قطعیاتی است که خیلی هم روشن است، اما میفرمایند در بعضی از قسمتهایش بعض متأخر المتأخرین (که مراد صاحب ذخیره است) یک احتمالی داده لذا مطرح کردند و آقایان متعرض شدند.
فرض اول: دیدگاه صاحب جواهر(قده)
اینجا در دو فرض اولاً ادعای اجماع شده و بالاتر از اجماع، صاحب جواهر میگوید: «إن المسئله من القطعیات التی لایقبل فیها امثال ذلک»؛ یعنی بعضی از روایاتی که ذکر میکنیم «و من الغریب وسوسة بعض متأخری المتأخرین کصاحب الذخیرة»[2]؛ مسئله از اجماع هم بالاتر است، نه فقط شهرت، نه فقط اجماع، از قطعیاتی است که هیچ خللی در آن وارد نمیشود. قطعی عند الجمیع است، فقط صاحب ذخیره اینجا یک وسوسهای کرده وگرنه نزد همه همینطور است.بررسی ادله
یکی از اموری که مسقط تکلیف است امتثال است، شما اگر یک بار مستطیع شدید رفتید این تکلیف ساقط میشود و برای بار دوم دلیل میخواهد. ما باشیم اطلاق آیه، به خوبی دلالت دارد که اگر شما متسکعاً ده یا بیست بار هم حج بروید اما در این مدت مستطیع نبودید و حالا مستطیع شدید باز هم حج بر شما واجب است.
حال یک فرعی در اینجا مطرح است که این حج متسکعاً حجة الاسلام مستحب است یا نه؟ اصلاً ما حجة الاسلام یکی داریم آن هم واجب است و چیزی به نام حجة الاسلام مستحب نداریم و میشود حج مستحب. لذا تحقیق همین است اصلاً از نظر فقهی و ادله ما به یک چیز «حجة الاسلام» میگوئیم آن هم کسی که با همه شرایط انجام بدهد که یکیش هم استطاعت است. بنابراین اطلاق آیه هم در فرض اول و هم در فرض دوم جریان دارد و روشن است، اجماع هم در اینجا هست.
صاحب مدارک(قده) میگوید: کسی که متسکعاً انجام میدهد عنوانش حج استحبابی است، «المندوب لا یجزی عن الواجب»[4]، مندوب هم از واجب مجزی نیست این هم خودش یک دلیل دیگری است. کاری به اطلاق آیه و اجماع هم نداشته باشیم. این به عنوان یک دلیل سوم میتواند مطرح بشود، بالأخره این فعل به عنوان مستحب انجام شده، مستحب و مندوب نمیتواند از واجب مجزی باشد.
مرحوم والد ما میفرمود: در اهمیت وجوب حج همین کافی است که خداوند با این تعبیر آورده که من بر گردن شما چنین دَینی دارم: «لِلَّهِ عَلَى النّاسِ»، این تعبیر از اینکه بگوید: «یجب علی الناس»، هزاران درجه محکمتر و بالاتر است، «لِلَّهِ عَلَى النّاسِ» این دَین است، ما همه واجبات را میگوئیم دیون هستند، در روایات هم داریم که واجبات عنوان دیون را دارند ولی ایشان میفرمودند: من جای دیگر یادم نیست در واجب دیگر آمده باشد «لِلَّهِ عَلَى النّاسِ»، مثل اینکه بگوئیم «لزید علی عمروٍ»؛ یعنی ذمه هر انسانی که مستطیع است مشمول به حجةالاسلام است، پس بحث وجوب است.
دیدگاه سید یزدی و محشّین عروه
مرحوم سید میفرماید: ما از روایت این را استفاده میکنیم که دو تا حجة الاسلام داریم: یک حجة الاسلام مستحب داریم و یک حجة الاسلام واجب داریم، حجة الاسلام مستحب در جایی است که عن تسکعٍ و عن غیر استطاعةٍ برود، حجة الاسلام واجب آن است که از روی استطاعت برود.[5]
در اینجا بسیاری از محشین عروه گفتهاند: ما نمیتوانیم بپذیریم حج مستحبی عنوان حجة الاسلام دارد. مرحوم نائینی در حاشیه عروه میگوید: «بل لیست هی حجة الاسلام»[6]، این حجةالاسلام نیست، مرحوم بروجردی میگوید: این روایاتی که میگوید این حجة الاسلام است نه اینکه بخواهد عنوان «حجة الاسلام» به او داده شود بلکه «یعطی بذلک ثوابها و إن لم یصدق علیه عنوانها».
به نظر ما حق با این بزرگان است، ما حجة الاسلام را که میگوئیم فقط برای همان حجة الاسلام واجب و جایی است که «عن استطاعةٍ» است؛ یعنی ما در شرع میگوئیم حجة الاسلام یعنی حجّی که یجب بالاسلام و آن حجّی است که انسان از روی استطاعت انجام میدهد، اگر از غیر استطاع انجام داد عنوان حجة الاسلام ندارد.
فرض دوم
طائفه اول روایات: عدم إجزاء
طایفه اول روایاتی که دلالت بر عدم اجزاء دارد و در این طائفه چند حدیث وارد شده است:
روایت اول
در سند این روایت محمد بن سهل بن یسع اشعری آمده که در سند 86 روایت هم واقع شده و کسی از متقدمین بر وثاقتش تصریح نکرده است. مرحوم وحید بهبهانی تمایل به وثاقتش پیدا کرده اما خود این آدم بن علی هم مجهول است و «لم یرد فی حقّه شیءٌ»، همچنین آدم بن علی مجهول است. لذا روایت از جهت سند مشکل دارد.
در این روایت راوی از امام(عليه السلام) نقل میکند که حضرت فرمود: کسی که از ناحیه دیگری حج برود و خودش مال ندارد، «أجزعت عنه»، اگر ضمیر را به خود نائب بزنیم؛ یعنی از خودش مجزی است و اگر ضمیر به آن منوب عنه میخورد؛ یعنی از طرف آن کسی که رفته کافی است، تا اینکه خدا به خودش رزقی بدهد و حجّ بر او واجب است. بنابراین «من حج عن انسان و لم یکن له مالٌ یحج به أجزعت عنه» یعنی «عن المنوب عنه»، دنبالهاش میگوید: تا اینکه خدا به او رزقی بدهد و بعد حج بر او واجب بشود و به حج برود، پس این حج نیابی مجزی از خودش نیست، این روشن است و اصلاً منطوق روایت است. خود روایت هم میگوید: مالی که خودش حج برود ندارد، پس معلوم میشود دیگری مال به او داده، این مفهومش این است که پس خودش مجزی نیست.
روایت دوم
ابوبصیر از امام صادق(عليه السلام) نقل میکند: اگر شخصی تنگدست و فقیر است و دیگری او را به حج برد، این به عنوان حجة الاسلام دارد، اگر بعد پولدار شد حج بر او واجب است.
به نظر ما این روایت را اصلاً نباید جزء این طایفه آورد؛ زیرا این روایت درباره حج بذلی است که قبلاً مفصل بحث کردیم. در جایی که بحث کردیم آیا حج بذلی مجزی از حجة الاسلام است یا نه؟ آنجا باید بحث کرد، جزء روایاتی بود که میگفت اگر کسی حج بذلی انجام داد و بعداً خودش پول پیدا کرد باید حج انجام بدهد و او را حمل بر استحباب میکردیم، ولی الآن بحث ما این است که کسی یا از جانب خودش انجام داده یا از جانب دیگری نیابتاً انجام داده، اما مورد این روایت این است که کسی حجّی را از جانب خودش منتهی بالبذل انجام داده، دیگری احجاجش کرده، به نظر میرسد که این روایت نباید جزء این طایفه ذکر شود.
[1] ـ تحرير الوسيلة، ج1، ص: 379، مسئله 37.
[2] ـ جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج17، ص: 273.
[3] ـ سوره آلعمران، آیه 97.
[4] ـ مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام، ج7، ص: 52.
[5] ـ «إذا حج لنفسه أو عن غيره تبرعا أو بالإجارة مع عدم كونه مستطيعا لا يكفيه عن حجة الإسلام فيجب عليه الحج إذا استطاع بعد ذلك و ما في بعض الأخبار من إجزائه عنها محمول على الإجزاء ما دام فقيرا كما صرح به في بعضها الآخر فالمستفاد منها أن حجة الإسلام مستحبة على غير المستطيع و واجبة على المستطيع و يتحقق الأول بأي وجه أتى به و لو عن الغير تبرعا أو بالإجارة و لا يتحقق الثاني إلا مع حصول شرائط الوجوب.» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج2، ص: 451، مسئله 56.
[6] ـ العروة الوثقى (المحشى)، ج4، ص: 412.
[7] ـ التهذيب 5- 8- 20 و التهذيب 5- 411- 1431، و الاستبصار 2- 144- 469 و الاستبصار 2- 320- 1135؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 55، ح14226- 1.
[8] ـ الكافي 4- 273- 1؛ التهذيب 5- 9- 22، و الاستبصار 2- 144- 470؛ الفقيه 2- 422- 2867؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 57، ح14230- 5.
[9] ـ استاد معظَّم: مرحوم والد ما در چهلم آقای بروجردی پشت آخرین عکس آقای بروجردی، روزهای آخر که در بستر بودند یک عکسی از ایشان انداختند پشت این عکس در چهلم یک عبارات عجیبی نوشته که پیداست با کلی اشک و سوز فراق در فراق استادش نوشته است! والد ما هم نسبت به آقای بروجردی خیلی عجیب بود و هم نسبت به امام، یک روزی از ایشان پرسیدم شما در فقه آقای بروجردی را قویتر میدانید یا امام را؟ حاضر نشد به من جواب بدهد؛ یعنی سختش بود که جوابی به من بدهد. باز من اصرار کردم که شما در فقه کدام را قویتر میدانید؟ باز هم جواب نداد، این قدر تأدب داشت نسبت به هر دو خیلی عجیب بود. بعد آخر الامر به ایشان عرض کردم من یک نظری خودم دارم میخواهم ببینم نظر شریف شما چیست؟ فرمودند آقای بروجردی در فقه، امام رضوان الله علیه هم خودش فرموده بود من درس آقای بروجردی رفتم برای استفاده، اینکه میگویند امام احتراماً میرفت، امام اصول آقای بروجردی را یک دوره نوشته و بعضی از مبانی خودش را از آقای بروجردی نوشته ولی پیداست که در فلسفه و عرفان اصلاً قابل مقایسه نیستند، امام کجا و آقای بروجردی کجا؟ ایشان گاهی اوقات به آقای بروجردی اشکال میکرد.
نظری ثبت نشده است .