موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 26)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
شماره جلسه : ۷۸
-
مسئله 36 تحریر الوسیله
-
فرع دوم مسئله: اقتراض برای باذل
-
دیدگاه والد معظَّم(ره)
-
ارزیابی دیدگاه والد معظَّم(ره)
-
نکاتی پیرامون آیه 46 سوره سبأ
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
مسئله 36 تحریر الوسیله
امام خمینی(ره) در این مسئله میفرماید:لو قال: «اقترض و حج و عليّ دينك» ففي وجوبه عليه نظر، و لو قال: «اقترض لي و حج به» وجب مع وجود المقرض كذلك.[1]
اگر باذل به جای اینکه پولی را به مبذول له بدهد، به او بگوید: برای خودت قرض کن و حج برو و این دین را من میپردازم، مرحوم سید در عروه و مرحوم امام میفرمایند در اینکه اینجا اقتراض واجب باشد و حج واجب بشود نظر و اشکال است که وجه نظر و اشکال را بیان کردیم که بستگی دارد از روایات چه استظهاری کنیم، آیا بگوییم مجرد اعطای خارجی بذل محسوب میشود یا اینکه مراد آن است که دیگری انسان را متمکن کند و این متمکن کردن؛ یا به اعطای خارجی است یا اینکه بگوید: برو از یک کسی قرض بگیر من اقساطش را میپردازم که عرفاً اینجا تمکن صدق میکند و ما نیز همین نظر را اختیار کردیم.
بنابراین وقتی باذل میگوید: قرض کن و حج برو، دینت را من میدهم، از روایات یا بالاطلاق، یا به خاطر بعضی از تعابیری که در روایات وارد شده، ملاک این است که باذل مبذول له را از حج متمکن کند و ما چنین ملاکی از این روایت استفاده میکنیم، ما نباید بر ظاهر بعضی از روایات جمود داشته باشیم که باذل فقط پول حجّ را بدهد و بگوید این پول، با آن حج برو، بلکه باید بگوییم ملاک تمکن است و اینجا هم تمکن دارد؛ زیرا میگوید: از فلانی قرض بگیر، یا از یک شخصی که خودت میخواهی قرض بگیر حج برو و من دین را میدهم.
فرع دوم مسئله: اقتراض برای باذل
سؤال این است که اینجا با صورت قبل چه تفاوتی دارد؟ شما در صورت قبل به مبذول له گفتید: برو برای خودت قرض کن و من دین و اقساطش را میدهم، اینجا باذل گفته برای من قرض کن، چه فرقی وجود دارد؟ بالأخره اگر ما قرض گرفتن را از مصادیق تحصیل استطاعت بدانیم این در هر دو مورد است، میگوئیم بالأخره باید قرض بگیرد و قرض گرفتن هم میشود تحصیل استطاعت. اگر هم گفتیم این قرض گرفتن تحصیل استطاعت نیست، باز هم فرقی نمیکند که این مبذول له برای خودش قرض کند یا برای باذل قرض کند.
لذا این اشکال فنّی و علمی هم بر مرحوم سید و هم بر مرحوم امام و هم بر همه کسانی که بین دو صورت فرق گذاشتند وارد است که قرض گرفتن، یا از مصادیق تحصیل استطاعت است یا نیست. اگر هست «لا فرق بین الصورتین» و در هر دویش باید بگوئیم حج واجب نیست. بله، اگر خارجاً قرض گرفت آنجا حج برایش واجب است، اما خود اقتراض واجب نیست؛ زیرا از مصادیق تحصیل استطاعت است و اگر گفتیم این از مصادیق تحصیل استطاعت نیست در هر دو صورت اقتراض واجب است، هم در فرض اول و هم در فرض دوم و بالجمله من الجهة العلمیة والصناعیة ما فرقی بین اینکه بگوئیم قرض برای خودت بگیر اینجا مستطیع نیست (یا فیه اشکالٌ) و بین جایی که باذل میگوید: برای من قرض بگیر و حج واجب است، ما فارقی را نمیبینیم.
به بیان دیگر، در اینجا ابتدا باید دید آیا بین اینکه مبذول له دین را برای خودش قرض بگیرد و دینش را باذل بدهد با جایی که دین را برای باذل قرض بگیرد و دینش را خود باذل بدهد فرق وجود دارد یا خیر؟ به نظر ما هیچ فرقی وجود ندارد؛ زیرا یا قائل هستیم به اینکه «الاقتراض تحصیلٌ للاستطاعة»، پس واجب نیست نه در صورت اول و نه در صورت دوم، یا اینکه اگر گفتیم اقتراض تحصیل استطاعت نیست، اقتراض هم در صورت اول و هم در صورت دوم واجب است.
نکته دیگر آن که، آیا در مقابل استطاعت مالیه میگوئیم یک استطاعت دومی داریم «و هو بذل الباذل نفقة الحجّ»؛ یعنی عین نفقه حجّ را به مبذول له میدهد یا اینکه بگوییم از این روایات بذل یا «عرض» (در روایات کلمه «بذل» هم نیامده، «من عرض علیه ما یحج به» ذکر شده)، ملاکی را استفاده میکنیم و آن تمکن مبذول له است؛ یعنی اگر دیگری شما را متمکن کرد، تمکن هم کافی است. مثلاً یک کسی میگوید بیا برویم حج، من پول حج خودم را دارم اما در این کاروان کار میکنم درآمدش را به تو میدهم برای حج، کم کم باید کار کند تا خرد خرد هم پول بگیرد و الآن هم پولی نیست که اعطا کند، اینجا مسلم صدق حج بذلی میکند.
یک جاهایی مثل اینجا شارع میخواهد دو راه برای استطاعت قرار بدهد، یکی اینکه خود شخص مال داشته باشد و یکی هم از طریق دیگری تمکن پیدا کند، یا بالاعطاء الخارجی یا اینکه قرض گرفته شود و اقساطش را بخواهد بپردازد.
دیدگاه والد معظَّم(ره)
ایشان در ادامه تنظیر کرده و میفرماید: «و هذا کما إذا لم یکن عند الباذل مالٌ لکنه احال المبذول له إلی مدیونٍ للباذل بمقدار مصرف الحج»؛ اگر این باذل از یک شخصی طلب دارد و میگوید: من از فلانی 30 میلیون طلب دارم و الآن هم حلول اجل است و باید به من بدهد، به جای اینکه خودم از او 30 میلیون را بگیرم و به تو بدهم تا حج بروی، من تو را احاله میدهم که آن پول من را بگیر و حج برو، ایشان میگویند چطور اینجا صدق «عرض» میکند؟ ما نحن فیه نیز همینطور است، «فهل یمکن أن یقال إن الحوالة تمنع عن صدق عنوان العرض و البذل»؟!
یا اینکه میگویند: اگر باذل پول نداد و چک داد، «سلّم إلیه چک لیذهب به إلی البنک فیسلّمه الیه فیأخذ المال فإنه لا مجال للتشکیک فی صدق عنوان العرض فی مثله و المقام من هذا القبیل»؛ ایشان دو مثال زدند، یکی در جایی که احاله میدهند به کسی که باذل از او پول طلب دارد و میگوید پولم را بگیر و حج برو، یکی هم مسئله چک است. ایشان میگوید در این دو مورد آیا کسی در صدق عنوان العرض شک میکند؟ نه. بعد میگوید: «والمقام من هذا القبیل»؛ اگر باذل گفت: برو برای من قرض بگیر «و علیّ دینُک» یا اقساط این مال را من میدهم از این قبیل است.[3]
ارزیابی دیدگاه والد معظَّم(ره)
اما این دو مثالی که ایشان میزنند این هم باز اشکال دارد. در اینجا خود باذل مالی دارد منتهی این مال الآن دست دیگری است و میگوید: برو از او بگیر و حج برو، حال فرض این است که این که به او بدهد او هم بلافاصله میدهد و الا اگر این باذل مالی را بر ذمه دیگری طلب دارد، این مبذول له سراغ دیگری برود، خود باذل هم به سراغش برود نمیدهد، مسلم اینجا استطاعت نیست؛ زیرا شما اگر پولی را از کسی طلب داری تا زمانی که به شما ندهد شما مستطیع نمیشوید هرچند اجلش هم رسیده باشد و مدیون هم قدرت بر ادا دارد، اما تا زمانی که پول به شما نداده مستطیع نمیشوید.
بنابراین احاله دادن یا مسئله چک در جایی است که خود باذل مالی دارد، منتهی باذل با آن چک آن مال را وصول میکند، اما در ما نحن فیه قبل الاقتراض باذل مالی ندارد؛ یعنی در جایی که میگوید: برو برای خودت قرض بگیر من دین تو را میدهم، این وقتی قرض میگیرد خود مقترض مالک میشود و وقتی خودش مالک شد میشود استطاعت مالیه، ولو اقساطش را باذل میدهد ولی برای خودش قرض گرفته و استطاعت مالیه میشود، اما در اینجا که باذل میگوید: برای من قرض بگیر و با پول من حج برو استطاعت بذلیه میشود. فارق بین صورت اول و صورت دوم، فقط در همین است که در اولی اگر برای خودش قرض بگیر میشود استطاعت مالی و در دومی میشود استطاعت بذلیه.
نکاتی پیرامون آیه 46 سوره سبأ
اما یک وقتی هست که این دو قسم را میگوئیم بعد میفرماید «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»، بعد «مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»، این را متعلق برای تفکر قرار ندهیم، بلکه بگوئیم «أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ»، هر قیام للّه مقوم بقاءش تفکر است، «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»؛ یعنی قیام لله اگر به دنبالش تفکر نباشد فایدهای ندارد، فکر مقوم بقای این قیام لله است. کسانی که در فقه سیاسی کار میکنید یا به یک بیان در فقه اجتماعی، ما از این آیه یک قاعده و اصل میتوانیم در بیاوریم و آن اینکه اصل در یک قیام لله این است که بعد از آن تفکر در آن باشد، فکر باشد.
یعنی وقتی شما یک قیام لله کردید، بگوئید تمام شد و رفت! هر چه شما فکر کنید گسترش بیشتر و عمق بیشتر پیدا میکند، خدای تبارک و تعالی وقتی خودش یک موجود نامحدود است، قیام لله درست است ما به حسب ظاهر میگوئیم به قصد قربت، قربةً إلی الله، قربة إلی وجه الله، اما وقتی لون خدا را پیدا کرد دائماً ابعاد تازه پیدا میکند. شاید این حتی در امور عبادی انسان هم به یک معنا باشد که اگر انسان یک عبادتی را برای خدا انجام بدهد، نگوئیم اثرش این است و آن است تمام شد. شاید اینکه در روایات گاهی میگویند این آیات، این اثر را دارد این روی ذهن محدود مخاطب است.
مثلاً میگویند این آیات آخر سوره حشر شبها قبل از خواب سفارش شده که بخوانیم، در بعضی از روایات داریم که اسم اعظم در اینجا وجود دارد. در بعضی از روایات وجود دارد که اگر کسی شب این آیات را بخواند و بمیرد به منزله شهید خواهد بود. اینها آثاری است که بیان کردند ولی آثارش بیش از این است، این یک اصل کلی است که وقتی چیزی لون خدا پیدا کرد، انسان دائم میتواند گسترش بدهد، گسترش آن با فکر است.
ما یک انقلابی کردیم یک نظامی را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه با خونهای هزاران شهید، با مجاهدتهای مجاهدان و بزرگان، ما چه کنیم این انقلاب هم تثبیت شود و هم توسعه پیدا کند، برای تثبیت و تحکیمش باید دائماً فکر کنیم، این فکر به این معناست که یادمان نرود ما برای چه انقلاب کردیم، دنبال چه بودیم؟ دنبال چی هستیم؟ و الا اگر فکر نیاید، به زمان کوتاهی فاتحه آن خوانده میشود و از بین خواهد رفت!
من از آیه این استفاده را میکنم که این تفکر موجب تثبیت قیام لله است، شما بعد از نماز چرا تعقیبات دارید؟ این تعقیبات بعد از نماز یکی از مصادیق تفکر در قیام لله است، مسلم نماز یکی از مصادیق قیام لله است، در آن تردیدی وجود ندارد، این تعقیبات هم به این معناست که انسان بنشیند فکر نکند یک عبادت عجیب و غریبی که همه عالم باید بگویند، نه! به این نتیجه برسد که هر چه عبادت کند باز خدای تبارک و تعالی را لایقتر برای پرستش و سزاوارتر به بزرگی و عظمت و خودش را ضعیفتر و خارتر و ناتوانتر و ذلیلتر بداند، این فکر این روحیات و این ملکات را برای آدم ایجاد میکند و الا اگر بعد از نماز این تعقیبات نباشد، یک تکلیفی انجام دادیم ساقط بشود چه چیز سبب میشود که این نماز آثارش گسترده بشود این تفکر است.
لذا من از آیه استفاده میکنم این «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا» هم موجب تثبیت قیام است هر قیامی، یکیش هم انقلاب اسلامی مبارکی است که ما موفق شدیم در دوران عمرمان که واقعاً این را از عنایات خاص خدا به خودتان و خودمان بدانیم که زمان عمر ما زمان انقلاب است، حالا اگر ما قبل از این انقلاب بودیم و از دنیا رفته بودیم چه میشد؟! درک نکرده بودیم، این خودش بالأخره یک تجلی خاصی از خدای تبارک و تعالی بر این ملت و کشور بود، بر حوزهها، این «تتفکروا» هم موجب تثبیت است و هم موجب توسعه است.
لذا دیروز گفتم حوزه برای همیشه باید اتاق فکر انقلاب باشد، این اتاق فکر نباید در یک گوشهای یک عدهای خودشان را بخواهند مالک انقلاب بدانند و بگویند ما فقط صاحب انقلاب هستیم، غلط کردید! همه مردم صاحب انقلابند، همه حوزه صاحب انقلاب است، نه در تهران و نه در قم، هیچ کس حق ندارد (نه حتی روحانیت)، من میگویم روحانیت بخواهد خودش را صاحب انقلاب بدانم اشتباه بسیار بزرگی کرده، یک انقلابی، یک نفحه الهی دمیده شد به برکت امام خمینی(ره) مجاهدتهای مجاهدان انقلاب و خونهای شهدا.
همه حوزه باید اتاق فکر انقلاب باشد، همه حوزه باید صف محکمی باشند در مقابل ضد انقلابها، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله یزدی رضوان الله تعالی علیه را، ایشان چند بار در همین چند سال آخر عمرشان میفرمود در حوزه دو گروهند انقلابی و غیر انقلابی، بعد تحلیل میکردند، من در جلسه جامعه مدرسین به ایشان گفتم این چه اشتباهی است که شما میکنید؟ چرا حوزه را اینطوری معرفی میکنید؟ حوزه انقلابی است، حال اگر چند نفری کنار حوزه حرف دیگری دارند اما بدنه حوزه انقلابی است.
[1] ـ تحرير الوسيلة؛ ج1، ص: 378، مسئله 36.
[2] ـ «إذا قال اقترض و حج و على دينك ففي وجوب ذلك عليه نظر لعدم صدق الاستطاعة عرفا نعم لو قال اقترض لي و حج به وجب مع وجود المقرض كذلك.» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج2، ص: 449-450، مسئله 51.
[3] ـ «في هذه المسألة فرعان... الثاني ما لو قال اقترض لي و حج به و فرض وجود مقرض كذلك و في المتن تبعا للعروة الحكم بوجوب الاقتراض و الحج في هذا الفرض و لكنه استشكل بعض الشراح فيه نظرا إلى انه لم يظهر وجه الفرق بين الصورتين لان الاقتراض من تحصيل الاستطاعة و هو غير واجب و لا يصدق العرض و البذل على الأمر بالاقتراض و إيجاد مقدمة البذل بالاقتراض غير واجب كتحصيل المال و الاستطاعة نعم لو اقترض يجب الحج- ح- لحصول الاستطاعة كما إذا اكتسب و حصل الاستطاعة. أقول الظاهر صدق العرض و البذل في هذا الفرض فان طلب الاقتراض للمطالب و وجود المقرض كذلك يكفى عرفا في صدق عنوان العرض و هذا كما إذا لم يكن عند الباذل مال لكنه أحال المبذول له الى مديون للباذل بمقدار مصرف الحج فهل يمكن ان يقال ان الحوالة تمنع عن صدق عنوان العرض و البذل و كما إذا سلم اليه ما يعبر عنه في الفارسية «به چك» ليذهب به الى البنك و يسلمه إليه فيأخذ المال فإنه لا مجال للتشكيك في صدق عنوان العرض في مثله و المقام من هذا القبيل.» تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج؛ ج1، ص: 213-214.
نظری ثبت نشده است .