درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۱۰


شماره جلسه : ۴۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • کلام مرحوم خویی در استصحاب عدم حجیت _ بحث اخلاقی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه اشکال مرحوم نائيني به مرحوم آخوند

تتمه فرمايش مرحوم نائينى در جواب از مرحوم آخوند خراسانى اين است كه مرحوم آخوند فرمودند جريان استصحاب عدم حجيت، بر قاعده مضروبه عند الشك حکومت دارد و بر آن مقدّم می‌‌شود. اما مرحوم نائينى می‌‌فرمايند استصحاب وقتى بر قاعده مقدم می‌‌شود كه اثر اثبات شده بوسيله استصحاب غير از اثرى باشد كه بوسيله قاعده اثبات می‌‌شود؛ اگر نتيجه‌اي که از استصحاب می‌‌گيريم غير از نتيجه‌‌ى باشد كه از قاعده گرفته می‌‌شود، استصحاب بر قاعده مقدم می‌‌شود؛ اما اگر اثر يكى باشد، ديگر معنا ندارد كه بگوييم استصحاب بر قاعده مقدم است؛ و ما اثبات كرديم اثرى كه از استصحاب اخذ می‌‌شود عين همان اثرى است كه بر قاعده مترتب است. در توضيح مطلب می‌‌فرمايند: در جايى كه شك كنيم يك چيزى حلال است يا نه، علاوه بر قاعده طهارت، اصالة الحليه هم داريم؛ حال اگر در مورد يك لباسى نمی‌‌دانيم که از حيوانى حرام گوشت است تا نماز در آن صحيح نباشد، يا از حيوان حلال گوشت، که نماز در آن صحيح باشد؛ مثال می‌‌زنند به اين که اگر غنمى را مسخ کرده و به ارنب تبديل كنند، بعد از مسخ و تبديل به ارنب شدن، شك می‌‌كنيم كه آيا در اجزاى اين حيوان و در وبر اين حيوانى كه مسخ شده است، آيا نماز صحيح است يا صحيح نيست؟

اگر ما باشيم و قاعده طهارت، اين قاعده مي‌گويد پاك است؛ اصالة الحليه نيز می‌‌گويد حلال است، اما اثر قاعده طهارت و اصالة الحليه فقط جواز استعمال يا جواز الاكل است و بيش از اين اثرى ندارد؛ اثبات حليت واقعيه نمی‌‌كند؛ اما اگر در اينجا استصحاب را جارى كرديم و گفتيم پوست حيوانى كه مسخ شده، چون قبلاً غنم بوده، صلاة در آن صحيح بوده واقعاً، الآن هم شك می‌‌كنيم كه نماز در اين پوست صحيح است يا نه؟ استصحاب مي‌کنيم حليّت و صحيح بودن نماز را در آن. در اينجا با اصالة الحل و همچنين با قاعده طهارت نمي‌توانيم حليت واقعى را اثبات كنيم، اما با استصحاب، هم طهارت واقعيه و هم حليّت واقعيه اثبات می‌‌شود. در چنين مواردى كه اثر استصحاب با اثر قاعده حليت و طهارت فرق مي‌کند، استصحاب بر قاعده حليت و طهارت مقدّم می‌‌شود. اين بود تتمه کلام مرحوم نائيني در ردّ بيان مرحوم آخوند خراساني که فرمودند استصحاب بر قاعده مقدم است.


کلام مرحوم محقق خويي در ردّ مطالب مرحوم نائيني

مرحوم محقق خوئى قدس سره در صفحه 117 از جلد 2 كتاب مصباح الاصول به هر دو مطلب مرحوم نائينى جواب داده‌‌اند. اما مطلب اول : مرحوم آخوند در مقابل مرحوم شيخ فرمود: در جايي كه شك می‌‌كنيم اماره‌‌اى حجيت دارد يا نه، استصحاب عدم حجيت را جارى می‌‌كنيم. مرحوم نائينى هم از شيخ دفاع كرد و كلام مرحوم آخوند را جواب داد؛ حرف اول مرحوم نائينى اين بود كه اين استصحاب تحصيل حاصل است؛ براى اينكه بدون اين استصحاب به مجرد شك بايد عدم الحجية را قائل بشويد، چون موضوع براى عدم الحجية، عدم العلم بالحجية است؛ و اگر علاوه بر اين باز بخواهيد عدم حجيت را استصحاب كنيد، می‌‌شود تحصيل حاصل و اين نوع از بدترين انواع تحصيل حاصل است. مرحوم آقاى خوئى می‌‌فرمايند آنچه كه با استصحاب تعبداً اثبات می‌‌شود، عدم الحجية فى مقام الانشاء است؛ يعنى وقتى شك می‌‌كنيد که آيا شارع حجيت را براى اين دليل ظنى مثل شهرت جعل فرموده يا نه، با استصحاب، عدم حجيت انشائى را نتيجه می‌‌گيريم؛ يعنى چون استصحاب دليل محرز است، براى ما كاشفيت دارد كه در واقع شارع حجيت را براى اين دليل انشاء نفرموده است. در حالى كه مراد از اين قاعده، که تا شك كرديم بگوييم حجيت ندارد، مراد عدم حجيت فعلى است.

پس، استصحاب ما را به واقع می‌‌برد، اما قاعده‌‌ى مضروبه عند الشك مربوط به حجيت فعلي است و بيان مي‌دارد اين دليل ظني بالفعل حجيت ندارد. بنابراين، تحصيل حاصل نيست. و مطلب دوم: مرحوم نائينى در مطلب دوم فرمود: اولاً چيزى كه اثر شك در واقع است، معقول نيست كه اثر خود واقع هم باشد، چون شک در واقع متأخر از واقع هست و بنابراين اثرش هم متأخر خواهد بود. مرحوم آقاى خوئى از اين قسمت جواب ندادند. ايشان فرمودند: ما دو نقض بر مرحوم نائينى داريم. نقض اول اين است اگر به مجرد شك، عدم حجيت می‌‌آيد، ديگر مجالى براى استصحاب عدم حجيت نيست؛ پس، چرا در باب قياس می‌‌گوييد اماره قائم شده است بر عدم حجيت قياس؟ چه نيازي به قيام اماره بود؟ در باب قياس نيز مي‌گوييم تا شك می‌‌كنيم قياس حجيت دارد يا نه، شك در حجيت همان، عدم الحجية هم همان؛ اگر بر استصحاب عدم حجيت هيچ فايده‌‌اى مترتب نمی‌‌شود، پس بايد گفت در جائي که اماره بر عدم حجيت قياس قائم مي‌شود، بايد بگوئيم که اين اماره لغو است. ديروز عرض كردم كه مرحوم نائيني در ادامه کلام خود در فوائد الاصول فتأملي دارد که در حاشيه آن را به مواردى برگردانده‌اند؛ و يکي از آن موارد همين است كه ايشان به عنوان نقض ذكر كرده است. يعنى خود مرحوم نائينى متوجه اين نقض بوده‌اند. نقض دوم اين است كه در موارد شك در تكليف، ما دليل نقلى بر برائت شرعيه داريم؛ سؤال اين است که به اين دليل چه نيازي هست؟ تا در تكليف شك می‌‌كنيم، بايد بگوييم تكليفى نيست، پس چه نيازى بود به اينكه شارع رفع ما لا يعلمون را جعل كند؟. مرحوم آقاي خوئي به مرحوم نائينى می‌‌گويد شما در اينجا چه جوابى داريد؟ با اين موارد نقض چه مي‌کنيد؟ آن وقت ايشان يك جواب حلى دارند كه انشاءالله روز شنبه عرض می‌‌كنم.


بحث اخلاقى

روايت بسيار خوبي از امام سجاد(ع) وارد شده است که آن را شنيده‌ايد، منتها اگر انسان بيشتر به آن توجه داشته، و هميشه در خاطرش باشد، خيلى مهم است. مرحوم صدوق در خصال از امام سجاد(ع) نقل می‌‌كند که آن حضرت فرمود: «أشد ساعات ابن آدم ثلاث ساعات ساعت در اينجا به معناي زمان است و نه به معناي ساعت اصطلاحي؛ مي‌فرمايند: شديدترى زمان‌ها براي انسان سه زمان است؛ 1ـ   الساعة التى يعاين فيها ملك الموت، ساعتى كه ملك الموت را مشاهد می‌‌كند؛ 2ـ و الساعة التى يقوم فيها من قبره لحظه‌‌اى كه انسان از قبر بر می‌‌خيزد و محشور می‌‌شود؛ 3ـ و الساعة التى يقف فيها بين يدى الله تبارك و تعالى، آن ساعتى كه انسان براى حساب و كتاب در پيشگاه خدا براي پاسخ می‌‌ايستد؛ فاما الى الجنة و اما الى النار يا بايد به طرف بهشت برود (رزقنا الله ان شاء الله) و يا بايد به سوى نار برود.

ثم قال
حضرت سپس فرمود: ان نجوت يابن آدم عند الموت فانت فانت و الا هلكت اگر وقتى كه ملك الموت را مشاهده می‌‌كنى، در آن لحظه نجات پيدا كنى، تو بردى و خوشا به حالت و خوشا به سعادتت و الا هلكت وگرنه نابود شدى و ان نجوت يابن آدم حين توضع فى قبرك  فأنت أنت اگر وقتى تو را در قبر می‌‌گذارند، نجات پيدا كردى، باز هم خوشا به حالت و الا هلكت و ان نجوت يابن آدم فى مقام القيامة فأنت انت و الا هلكت و ان نجوت يابن آدم حين يحمل الناس على الصراط و اگر وقتى كه مردم از صراط عبور می‌‌كنند، تو نجات پيدا كردى، فأنت أنت و الا هلكت ثم تلا (وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) حضرت بعد از آن آيه شريفه سوره مؤمنون را قرائت کرده و فرمودند قال هو القبر و ان لهم فيه  لمعيشة ضنكى براى انسان در عالم قبر زندگانى تنگى است و الله ان القبر لروضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار قسم به خدا که قبر يا باغى از باغ‌‌هاى بهشت است و يا حفره‌‌اى است از حفره‌هاي آتش جهنم است ثم اقبل على رجل من جلسائه حضرت وقتى اينها را فرمودند، نگاه كردند يا رفتند به طرف يكى از افرادى كه در مجلس نشسته بودند فقال له قد علم ساكن السماء ساكن الجنة من النار کسانى كه در آسمان‌ها ساكن هستند(ملائكه) می‌‌دانند چه کسي اهل بهشت و چه کسي اهل جهنم است؛ فأىّ الرجلين انت تو از كدام يك از اين دو دسته هستى و أيّ الدار دارك و کدام يک از اين خانه‌ها براي توست، آيا اهل خانه بهشت هستى يا جهنم؟

تکيه و تأکيد من بيشتر روى ذيل روايت است، و الا آقايان غالباً صدر روايت را شنيده‌اند كه بالاخره اين سه لحظه‌‌ مشكل‌‌ترين لحظات حيات بشر است و خيلى هم عجيب است؛ يعنى انسان هر قدر هم که بخواهد روي هر كدام از اينها فكر كند، فكرش به جاى نمی‌‌رسد؛ بروز تمام مجموعه عمر انسان در آن روزهاى آخر و در لحظات آخر است که به چه وضعى می‌‌رسد؟ آن روز به چه اعتقادى می‌‌رسد؟ نگرانى آن روزش اين است كه از دنيا می‌‌رود آيا با دست خالى می‌‌رود يا نه؟ نگرانى دارد! واقعاً آدم نمی‌‌داند چيست. انسان در مورد هر کدام از اينها مي‌تواند بسيار فکر کند و بالاخره نکاتي هم به ذهنش مي‌رسد. ما در مورد والد راحلمان (رضوان الله عليه) ، در دو سه ماه آخر حياتشان، شايد مثلاً بتوانم اين را بگويم كه ايشان هر وقت كه خدمتشان می‌‌رسيديم، از مباحث علمى و سياسى و مسائل مربوط به حوزه و مردم غالباً سؤال می‌‌كردند و آنها را دنبال می‌‌كردند، اما من دو سه ماه آخر گاه دو ساعت پيش ايشان می‌‌نشستم، ايشان فقط فكر می‌‌كردند؛ ولى خوب ما درست متوجه نبوديم كه مطلب چيست؛ پيدا بود كه در يك عالم ديگرى سير می‌‌كنند. در همين سال آخر، ايشان به بعضى از نزديكان (به والده ما) فرموده بودند که حتى ماه‌هاى آخر عمر من است؛ در اين زمينه نكات زيادى وجود دارد که من نمی‌‌خواهم به جزئيات آن بپردازم. در مورد قبض روح که مسئله‌اي بسيار مشکل است و واقعاً هم مشكل است؛ خيلى هم مشكل است؛ مرحله‌‌اى است كه بالاخره (کُُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ) ولى مشكل‌تر از اين، آن است كه همه حالات وجودى انسان در آن لحظات آخر به انسان هجمه می‌‌كند و اگر خداى ناكرده چيزهاى بدى باشد، ملكات بدى را انسان براى خودش تحصيل كرده باشد، تحمل آنها بسيار سخت است؛ روى اينها بايد خيلى فكر كرد. اين که امام سجاد(ع) به يکي از آن افراد رو مي‌کند و مي‌گويد از کدام دسته هستي؟

مى‌‌خواهند بفرمايند خود ما بهتر از اهل آسمان می‌‌دانيم که از کدام دسته‌ هستيم؛ اگر انسان خودش را مقداري روي ميزان و ترازو قرار دهد و اعمالش را بسنجد، به راحتى مي‌تواند نتيجه بگيرد كه اهل بهشت است و يا اهل جهنم. ولى توجه به اين محاسبه و مراقبه خيلى مهم است. معناي ذيل عبارت كه می‌‌فرمايد أىّ الرجلين أنت اين است كه تو می‌‌دانى، نه اينكه توى نمى‌دانى و صبر كن تا قيامت که چه می‌‌شود. ما خود مي‌دانيم؛ مي‌دانيم که در عبادات، خيلى كوتاهى می‌‌كنيم، و بعضي‌ها در عدم رعايت حق خدا، گوى سبقت را از عوام مردم هم برده‌اند. ما می‌‌دانيم که چه اندازه از دوستى‌هايمان با افراد به خاطر خدا است و چقدر نيست. چقدر دشمنى‌‌ها به خاطر خدا هست و چقدر نيست. بالاخره (بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ) من می‌‌دانم درسى كه دارم می‌‌گويم براى خدا است يا نيست؛ اگر در ظاهر هم بخواهد تظاهر كند به اينكه ما داريم براى خدا درس می‌‌دهيم، ولي خودش را نمی‌‌تواند فريب دهد. و البته انسان بايد از خدا استمداد كند که راه درست را به او نشان دهد؛ و اين كه ائمه(ع) گاه تلنگرهايى به افراد مي‌زدند براي آن بود که آنها را متنبه کنند.

أيّ الرجلين انت يعنى تو می‌‌دانى و اگر هم می‌‌بينى که مقدار می‌‌لنگى، از خدا بخواه تا خدا درست كند. تا هستيم بايد خودمان هر كارى می‌‌توانيم انجام بدهيم. اگر از حالا به فكر باشيم، روزهاى آخر در آسايش خواهيم بود؛ من گاه در اين عبارت امام فكر می‌‌كنم که فرمود بادلي آرام و قلبي مطمئن مي‌روم؛ ببينيد امام رضوان الله عليه يك مرد معمولى نبود، يك فقيه معمولى نبود، مردى بود كه در كنار همه اجتهادات، مبارزات با طاغوت و هدايت‌هاي مردم را داشته است؛ اين همه شهدا و جنگ و اين همه مسائل که اگر بخواهيم بگوييم پر حادثه‌‌ترين فرد در تاريخ بعد از انبياء و ائمه(ع) چه کسي بوده مي‌توان گفت مرحوم امام است؛ اما اين مرد با اين عظمت، خيلى به صراحت می‌‌گويد: من با قلبي آرامى دارم می‌‌روم. خيلى حرف است، خيلى حرف است؛ واقعاً نمی‌‌فهمم؛ شما الآن خودتان در مسير اجتهاد هستيد، انسان اگر يك فتوايى را زود بدهد، پناه بر خدا! در فتوايى يك مقدار كم تحقيق كند، مگر می‌‌تواند در روز قيامت جواب بدهد؟! من می‌‌گويم امامى كه اين همه فتوا از او صادر شده است، اين همه كتب علمى، آيا در تمام اينها با خيال راحت بوده است؟

نه فقط در مسائل سياسى، نه فقط در مسائل اجتماعى، نه فقط در مسائل اخلاقى، و... او چه كرده است كه به اين آرامش رسيده؟ ما چه كنيم كه ما هم بتوانيم به آن مقام برسيم؟ با زحمت هر انساني مي‌تواند به اين مقام برسد. به هر حال، وقتى داريم راه می‌‌رويم، اين آيه را بخوانيم که (وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) ، در خانه نشسته‌ايم به خودمان بگوييم أىّ الرجلين أنت؟ كلماتى كه حضرت به ديگران فرمودند ما آنها را مرتب تكرار كنيم؛ أىّ الدارين دارك و... . خداوند متعال انشاءالله عاقبت همه ما را ختم به خير كند. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.

برچسب ها :

ظن اصل اولی بر حرمت عمل به ظن امام سجاد حجیت ظن استصحاب عدم حجيت در موارد شک در حجيت حکومت جریان استصحاب عدم حجيت بر قاعده مضروبه عند الشك اثبات عدم حجیت در مقام انشاء با استصحاب سخت ترین زمان ها برای انسان وقایع پس از مرگ آرامش قلبی امام خمینی سوره 23، آیه 100

نظری ثبت نشده است .