درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱


شماره جلسه : ۷۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی روایات دال بر تحریف و بررسی کتاب سلیم ابن قیس

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض كرديم بر حسب آنچه در كتاب موقف الرافضه آمده که از كتاب سقيفه سليم بن قيس هلالي نقل كرده است رواياتي را كه ظهور و بلكه تصريح دارد به اينكه در قرآن كريم تحرف واقع شده است؛ دو روايت نقل كرده كه آنها را خوانديم؛ بعد مي‌‌گويد: ففي هذين الخبرين و غيرهما من الاخبار الكثيرة التي رواها سليم بن قيس في كتاب هذا التصريح بوقوع التحريف في القرآن الكريم در اين روايات تصريح شده كه در قرآن كريم تحريف واقع شده است. حالا ما باشيم و اين دو روايتي كه خوانديم و اين شخص مجهول العنوان نقل كرده است، سؤال اين است که كجاي اين دو روايت تصريح به وقوع تحريف در قرآن كريم دارد؟. مضمون هر دو روايت اين بوده است كه در نزد اميرالمؤمنين(ع) قرآني بوده که آن حضرت بعد از وفات پيامبر اکرم(ص) جمع‌آوري کرده و آنها را به خليفه اول و دوم عرضه كرده است. كجاي اين روايات تصريح به اين دارد كه در قرآن كريم تحريف واقع شده است؟

نكته‌ي قابل تأمّل اين است که اگر واقعاً در قرآن، در زمان خود صحابه، بعد از پيامبر، اميرالمؤمنين اضافه‌ا‌‌ي فرموده بود يا از قرآن چيزي را کم کرده بود، چطور مي‌‌آيد به ابابكر و عمر مي‌‌فرمايد اين قرآني است كه من جمع كردم؟. بنابراين، معلوم مي‌شود که اين قرآن از نظر اصل قرآن بودن، تفاوتي با قرآن‌هاي موجود و در اختيار ديگران نداشته است؛ که اگر واقعاً تفاوت داشت، بايد ابوبكر و عمر مي‌‌گفتند اين قرآن غير از قرآني است كه بر پيامبر نازل شده است؛ در حاليكه عمر در جواب گفت: آنچه نزد خود ما هست، ما را از قرآن تو بي‌نياز مي‌‌كند؛ يعني مي‌‌خواهد بگويد از نظر اصل آيات قرآن، با آيات قرآن شما فرقي ندارد. اين يك نكته‌ي بسيار مهمي است كه اگر خود اينها دقت در آن كنند، مي‌فهمند که تحريفي در آن قرآن نبوده است. بعد مي‌‌گويد: و هو ما يؤكد أنه يقول بتحريف القرآن الكريم كه بطلان اين مطلبش روشن شد و عرض كرديم.


تحقيقي نسبت به رد و قبول کتاب سليم

اما نكته‌‌ي مهم اين است كه اين شخص مراجعه نكرده، ببيند آيا كتاب سليم بن قيس هلالي از نظر اماميه مورد قبول است يا نه؟ برقي در مورد سليم بن قيس هلالي نوشته است من الأولياء من أصحاب أميرالمؤمنين(ع) و إمام الحسن و إمام الحسين و إمام السجاد و إمام الباقر(ع) اولاً روي كلمه «اولياء» در رجال بحث است که آيا دلالت بر تعديل دارد يا نه؟ بسياري از علما مي‌گويند که اين تعبير دلالت بر تعديل ندارد؛ فوقش اين است که فقط بر مدح دلالت مي‌کند؛ اگر راوي امامي باشد, خبر, خبر قوي مي‌‌‌شود, و  اگر راوي غير امامي باشد, خبر, حسن مي‌‌شود. پس در اين که خود سليم بن قيس ممدوح است, بحثي نيست و ترديدي وجودندارد؛ اما همه حرف در كتاب اوست که آيا مورد قبول علماي اماميه هست يا نه؟


نظرات علما در مورد کتاب سليم بن قيس

ابن غضائري مي‌‌گويد و الكتاب موضوع لا مرية فيه اين كتاب مجعول است و دو شاهد براي آن ذکر مي‌کند؛ شاهد اول اينكه در اين كتاب نوشته محمد بن ابي بكر وقتي كه ابو بكر در حال احتضار و و فات بود, رفت پدرش را موعظه كرد؛ در حالي كه محمد بن ابي‌بكر در آن زمان سه سال بيشتر نداشت؛ چطور يك بچه سه ساله مي‌‌تواند برود موعظه بكند؛ و شاهد دوم آن که در اين کتاب نوشته شده است که ائمه سيزده نفر هستند و نه دوازده نفر. اين دو را شاهد گرفته است بر اين كه اين كتاب مجعول است. مرحوم شيخ مفيد در كتاب تصحيح الاعتقاد مي‌‌گويد ان هذا الكتاب غير موثوق به اين كتاب مورد اعتماد ما نيست، و قد حصل فيه تخليط و تدليس در آن تخليط و تدليس وجود دارد. سابق بر اين نيز عرض کردم که در زمان ما به خاطر وجود چاپ, امکان تدليس کمتر است؛ اما در زمان قديم, اينطور نبوده و كسي كه مي‌‌خواسته كتاب سليم را داشته باشد, مي‌‌رفت کتاب را از كسي كه داشت مي‌گرفت و آن را استنساخ مي‌کرد و از روي آن مي‌نوشت.

مرحوم شيخ مفيد در ادامه مي‌‌گويد: فينبغي للمتدين ان يجتنب العمل بكل ما فيه و لا يعول علي جملته آدم متدين نبايد به همه آنچه كه در اين كتاب آمده است, عمل و اعتماد كند و التقليد لرواته نبايد هر حديثي كه در اين كتاب آمده است را نقل كند و اليفزع الي العلماء فيما تضمنه من الاحاديث و شخص بايد پناه ببرد به علماء نسبت به احاديثي كه اين كتاب وجود دارد ليوقفوه علي الصحيح منها و الفاسد تا اينكه آنها آگاهش  کنند که كدام حديث صحيح و كدام فاسد است. در مقابل نظريه ابن غضائري و شيخ مفيد دو نظر ديگروجود دارد؛ يكي نظر مرحوم نعماني در كتاب الغيبة, که درست در مقابل اينها مي‌گويد: ان كتاب سليم بن قيس هلالي اصل من اكبر كتب الاصول التي رواها اهل العلم حملة حديث اهل البيت(ع) و اقدمها و أن جميع ما اشتمل عليه هذا الاصل انما هو عن رسول الله(ص) واميرالمؤمنين(ع) و المقداد و السلمان و اباذر و من جري مجراهم فمن شهد رسول الله واميرالمؤمنين وسمع منهما و هو من اصول التي ترجع الي الشيعه و تعول اليها .

مرحوم صاحب وسائل الشيعه نيز در خاتمه كتاب وسائل در فائده چهارم, راجع به كتاب سليم بن قيس مي‌‌گويد: من الكتب المعتمدة التي قامت القرائن علي ثبوتها و تواترت عن مؤلفيها او علمت صحت نسبتها اليه بحيث لم يبق فيه شك صاحب وسائل نيز همانند نظر نعماني مي‌‌گويد كتاب سليم از كتب معتمده است و بر ثبوت آن قرائني قائم شده است و نسبت به صحت اين كتاب به مؤلفش علم داريم و هيچ ترديدي نداريم. با توجه به مطالب بالا و تعارض شهاداتي که هم راجع به مجعول بودن و هم راجع به صحيح بودن آن هست, نکته‌اي که مطرح مي‌شود اين است که بعد از تعارض آيا تساقط مي‌کنند و در نتيجه براي ما ثابت نمي‌شود که كتاب سليم بن قيس كتاب صحيحي باشد. احتمال ديگر اين است که نسخه موجود در دست ابن غضائري با نسخه‌اي كه نزد صاحب وسائل بوده, مختلف بود.

همچنين آن نسخه كه دست شيخ مفيد بوده با نسخه‌اي كه دست نعماني بوده, فرق داشته است؛ و اين احتمال خيلي قوي‌ است كه در بعضي از نسخ كتاب سليم تدليس‌‌هايي شده است؛ مخصوصاً در آن زمانکه معاندت با شيعه بسيار زياد بوده است؛ و دنبال اين بودند كه بالاخره يكي از كتب شيعه را پيدا كنند و چيزهايي در آن داخل كنند و آن را از اعتبار ساقط كنند؛ اما نسخه‌اي كه امروز در دست ماست, آيا همان نسخه‌ا‌‌ي است كه از سليم رسيده يا نه, مشكوك است؛ و لذا نمي‌‌شود بر آن اعتمادكرد. پس, اولاً به نظر ما بر اين كتاب نمي‌شود اعتماد کرد هر چند که بگوييم مجعول نيست؛ اما اسنادي كه در طريق اين كتاب به ما هستند, در آن افراد ضعيفي هستند؛ شيخ طوسي به دو سند اين كتاب را نقل مي‌‌كند كه در هر دو سندش محمد بن علي صيرفي مكنّي به اباسمينه هست كه رجاليين گفتند ضعيف و كذاب است. لذا, مجموعاً اصلاً نمي‌‌شود به اين كتاب اعتماد كرد.

پس, خود سليم من اولياء اميرالمؤمنين، من اصحاب امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر هم بوده, بحثي نيست؛ در وثاقت خودش ترديدي نيست, اما در اين كه اين كتاب مال او هست يا نه؟ باز بعضي‌‌ها نقل كردندكه حجاج دنبال سليم فرستاد و مي‌‌خواست سليم را بكشد که او فراركرد و به خانه پسر برادرش به نام ابان بن ابي‌عياش رفت و در لحظات آخر زندگي‌اش گفت تو يك حق بزرگي بر من پيدا كردي و من را پناه دادي؛ من هم كتابي كه رواياتي كه از پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمه بعد تا امام باقر شنيده‌‌ام و در آن نوشته‌‌ام را در اختيار تو مي‌‌گذارم. و اين شخص ابان بن ابي‌عياش مورد تضعيف قرار گرفته است. پس, کتاب او معلوم نيست که چگونه است؛ بر فرض هم که اين كتاب ثابت باشد, در طريق سندش افرادي هستند كه مورد تضعيف اهل رجال قرار گرفته‌‌اند؛ به احاديث چنين کتابي چگونه مي‌توان اعتماد کرد؟ از كجا معلوم که اين حديث را خود سليم آورده است و ديگري آن را در کتاب داخل نكرده باشد كه ما بياييم اينطور نسبت دهيم؟!. پس, نتيجه بحث در مورد کتاب سليم اين مي‌شود که بر فرض هم روايت را با تمام اوصاف فوق قبول کنيم, اما کجاي روايت دلالت بر تحريف دارد؟ و اصلاً آيا اميرالمؤمنين با وجود هزاران نفر افرادي كه قرآن را شنيده‌‌اند و در سينه‌هايشان ضبط كردند, مي‌‌توانستند در آن زمان قرآني بياورد که در آن کم و زياد شده باشد؛ اصلاً براي اميرالمؤمنين(ع) اعتباري باقي نمي‌‌ماند. اين راجع به كتاب سليم و حرفي كه اين شخص در اينجا ذكر كرده است.


بيان فضل بن شاذان در مورد تحريف

بعد از سليم بن قيس, دومين شخصي كه از او نقل مي‌‌كند, فضل بن شاذان العضدي النيسابوري متوفاي 260 است. راجع به فضل بن شاذان نيز رجاليين خيلي تعريف كرده‌اند؛ در مورد او نوشته است: فهو ايضاً من القائلين بتحريف القرآن , صرح بذلك في كتابه به نام ايضاح بقوله ذكر ما ذهب من القرآن مي‌‌گويد در كتاب ايضاح عنواني دارد تحت «ذكر ما ذهب من القرآن »، آنچه كه از قرآن از بين رفته و تحريف شده است و استدل علي ذلك ببعض الاخبار التي ثبتت عن طريق اهل السنة مما يدل علي وقوع النسخ لبعض تلك الايات من القرآن الكريم . در اين مورد بعداً خواهيم گفت خود اهل سنت قائل به نسخ تلاوت هستند که با قول به تحريف يكي است؛ اين مسلم است و مرحوم آقاي خوئي هم در البيان اين را دارند. آن وقت اين شخص مي‌‌گويد فضل بن شاذان در كتاب ايضاح به رواياتي كه اهل سنت در مورد نسخ تلاوت نقل مي‌‌كنند, استدلال كرده است.

و غير اين روايات از اخباري كه تفيد ظاهرها سقوط شي‌‌ء من القرآن بعد مي‌‌گويد و ليس كذلك في حقيقة الامر، و قد تعلق بتلك الاخبار يعني تمسك و جعلها دليلاً علي صحة دعوي هذه و هو يري انه قد الزم اهل السنة بهذا القول در كتاب ايضاح اهل سنت را الزام كرده به اين كه شما راهي نداريد جز اين كه قائل به تحريف شود حيث يقول و رويتم اين روايتي است كه خود شما داريد، ان ابا بكر و عمر جمعا القرآن من اوله الي آخره من افواه الرجال بشهادة الشاهدين اين از رواياتي است كه خود اهل سنت هم دارند كه ابابكر و عمر بعد از فوت پيامبر, صحابه و افراد را گفتند که شهادت دهند, اگر دو نفر شهادت دادند, قبول مي‌کردند که اين آيه از آيات قرآن است و ان كان الرجل واحد منهم اذا اتي بآية سمعا من رسول الله لم يقبلا اگر يك نفر شهادت مي‌‌داد آن را قبول نمي‌‌كردند و اذا جاء اثنان بآية قبلاها و كتباها بعد اين شخص مي‌‌گويد و قصده من هذا انه يريد ان يقول ان الايات التي جاء بها واحد و لم يشدها شهادة اثنين قد اسقطت من القرآن و ضاعت منه پس آياتي كه يك نفر مي‌‌آمد و آن را شهادت مي‌‌داد و اينها قبول نمي‌‌كردند, از قرآن اسقاط شده است هذه الذي يقصده من ايراده لهذه الكلام و هو دليل بعد مي‌‌گويد اين دليل برآن است كه اين آدم يعني فضل بن شاذان جاهل به علوم قرآن بوده است فان المعروف ان القرآن الكريم لا يثبت الا بنقل متواتر زيرا, قرآن فقط به نقل متواتر ثابت است و ما ثبت بطريق الآحاد فليس من القرآن اجماعاً مي‌‌گويد فضل بن شاذان دقت نكرده كه اگر يك نفر شهادت داد به اينكه اين آيه از قرآن است خبر واحد است و خبر واحد بدردنمي‌‌خورد؛ در ثبوت قرآن ما نياز به تواتر داريم. در اينجا بايد اين سؤال را پرسيد که مگر شهادت دو نفر که ابوبکر و عمر قبول مي‌کردند, تواتر ايجاد مي‌کند؟! که در مقابل فضل بن شاذان اين حرف را مي‌زنند.

شما كه مي‌‌گوييد در علوم قرآن آمده است که قرآن بايد به تواتر ثابت شود, با اين روايات خودتان چه مي‌‌كنيد كه اگر دو نفر شهادت مي‌‌دادند ابابكر و عمر قبول مي‌‌كردند؟ آيا با دو نفر تواتر اصل مي‌‌شود؟ اين هم كه راجع به فضل بن شاذان. بعد مي‌‌گويد و قال ايضاً دوباره فضل بن شاذان مي‌‌گويد ــ البته در اينجا دقت كنيد که اين شخص به فضل بن شاذان نمي‌‌گويد اين حرفها دروغ است كه اگر دو نفر شهادت مي‌‌دادند, ابا بكر و عمر قبول مي‌‌كردند؛ او اين را قبول دارد و الا اگر اين رواياتش را هم قبول نداشت, بلا فاصله مي‌‌گفت اين روايات جعلي است ــ و قال ايضاً ثم رويتم ان عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف كانا وضعا صحيفة فيها القرآن ليكتباها فجائت شاة فأكلة الصحيفة التي فيها القرآن فذهب من القرآن جميع ما كان في تلك الصحيفة فضل بن شاذان مي‌‌گويد اين روايت را هم شما داريد و اين شخص مي‌‌گويد هذا كذب ظاهر، فإنـّه لم يرو أحد من علماء المسلمين هذه القصة ان عثمان و عبدالرحمن بن عوف و هو مجرد افتراء و كذب بعد مي‌‌گويد قال المعلق في الحامش و هو منهم هذه القضية بهذه الوجه لم ارا‌‌ها الي الان علي ما ببالي في كتاب, نعم نظيرها مذكور في الكتب، مي‌‌گويد كسي كه بر كتاب ايضاح فضل بن شاذان تعليقه زده, مي‌‌گويد عين اين عبارت را من نديدم, اما نظيرش موجود است؛ نظيرش در محتوا اين است كه عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان قرآن را در صحيفه‌ا‌‌ي نوشته بودند و شاتي آمد آن را خورد؛ بعد نقل مي‌‌كند که مرحوم محدث نوري نقل عنه النوري الطبرسي القول بتحريف القرآن عبارت فصل الخطاب را آورده است و ممن ذهب الي هذه القول الشيخ الجليل الاقدم فضل بن شاذان في مواضع من كتابه ببينيد فضل بن شاذان در كتاب ايضاح عبارتي دارد ــ که من اين عبارت را در جزوه‌اي که حدود بيش از پانزده سال پيش نوشته‌‌ام و نکات مهمي در بحث تحريف قرآن در آن هست, آورده‌ام ــ كه دلالت دارد بر اينكه قائل به تحريف نيست. بنابراين, اين امکان وجود دارد که محدث نوري در اينجا اشتباه كرده باشد؛ و همه كتاب ايضاح را با دقت نديده باشد و اين نسبت را به فضل بن شاذان داده باشد. و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين.

برچسب ها :

بحث ظن تحریف قرآن انتساب قول به تحریف قرآن به علمائ امامیه تصریح روایات بر تحریف قرآن در کتاب سقيفه سليم بن قيس هلالي اعتبار کتاب سلیم بن قیس هلالی در نزد امامیه ممدوح بودن سلیم بن قیس ادعای ابن غضائري بر مجعول بودن کتاب سلیم به قیس ادعای شیخ مفید بر عدم اعتماد به کتاب سلیم بن قیس ادعای مرحوم نعماني در كتاب الغيبة بر اصالت کتاب سلیم بن قیس ادعای وسائل الشیعه بر معتمد بودن کتاب سلیم بن قیس احتمال زیاد بر تدلیس در کتاب سلیم بن قیس عدم تردید بر وثاقت سلیم بن قیس یکی بودن قول به تحریف به قرآن با قول به نسخ تلاوت عبارت فضل بن شاذان در کتاب ایضاح در رد قول به تحریف

نظری ثبت نشده است .