درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۲


شماره جلسه : ۷۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بیان و بررسی کلام محمد حسن صفا در مورد تحریف قرآن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

تا اينجا ملاحظه فرموديد كه نويسنده كتاب موقف الرافضة از دو نفر ـ‌ يكي سليم بن قيس و ديگري فضل بن شاذان ـ رواياتي را نقل كرد و خواست از اينها استفاده كند اولاً اين روايات دلالت روشن بر تحريف قرآن دارد؛ و ثانياً هر دو به اين روايات معتقد هستند. كه ما اشكالاتش را تا اينجا بيان كرديم.


بيان و بررسي عبارت محمد بن حسن صفّار در مورد تحريف

سومين نفري كه از او نقل مي‌کند، محمد بن حسن صفّار از علماي قرن سوم متوفاي 290 هجري است. ايشان كتابي دارد به نام بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد(ص) و شايد كتابي كه جامع تمام فضايل ائمه معصومين(ع) باشد و روايات مربوط به ائمه را به نحو كامل جمع آوري كرده باشد، مثل اين کتاب نباشد. اين شخص نقل مي‌‌كند که محمد بن حسن صفار، بابي در اين كتاب دارد تحت عنوان « في الائمة ان عندهم جميع القرآن الذي انزل علي رسول الله(ص) »، قرآني که بر پيامبر اکرم(ص) نازل شد نزد ائمه(ع) هست؛ که در صفحه 384 از جلد اول اين کتاب در چاپ جديد آن، اين باب ذکر شده است. سپس مي‌‌گويد: ثم ساق اخباراً تحت هذه الباب صريحة في وقوع التحريف في القرآن الكريم اخبار صريحي در تحريف قرآن آورده است و روايتي را در اينجا نقل مي‌‌كند حيث روا عن ابي جعفر از امام باقر انه قال ما يستطيع احد ان يدعي ان جمع القرآن كله غير الاوصياء احدي استطاعت ندارد و نمي‌‌تواند و لياقت ندارد كه ادعا كند تمام قرآن را جمع كرده است، غير از اوصياء كه ائمه طاهرين باشند.

اولاً يكي از كارهاي اينها اين است كه بعضي از تعابير احاديث را نمي‌آورند و امروزه اكثر كتاب‌‌هايي كه اينها عليه شيعه مي‌‌نويسند, از هنرهايشان تقطيع است؛ هم در روايات و هم در كلمات بزرگان اين کار را مي‌کنند؛ اول و آخر عبارتي را حذف مي‌‌كنند و وسط عبارت را مي‌‌آورند؛ در مورد اين روايت هم وقتي به بصائر الدرجات مراجعه كنيد, روايت اين گونه نقل شده است: ما يستطيع احد ان يدعي انه جمع القرآن كله ظاهره و باطنه , و اين شخص كلمه «ظاهره و باطنه» را نياورده است. پس, اولاً مراد جمع قرآن كه تأويل قرآن, بطون قرآن, و تفسير قرآن در آن باشد, احدي غير از معصومين, آن را ندارد؛ اين از اعتقادات مسلم ماست و در اين معنا نه تنها اجماع وجود دارد بلكه ضرورت مذهب ماست. اصلاً اگر اين روايات هم نبود, ما چنين قولي را قائل بوديم كه قرآن حقيقي، به اين معنا كه تمام خصوصيات آيات در آن باشد, غير از  اوصياء, نزد احدي حتي علماي اماميه هم نيست؛ و آنها هم اگر چيزي مي‌‌دانند, به بركت ائمه معصومين(ع) است.

بنابراين, اين شخص خودش روايت را تحريف کرده است تا بگويد اينها قائل به تحريف قرآن هستند. وقتي به بصائر الدرجات مراجعه مي‌‌كنيم, اين حديث كه حديث اول باب است, چنين آمده است: حدثني محمد بن الحسين عن محمدبن سنان عن عمار بن مروان عن المنخل كه منخل بن جميل الاسدي است و اكثر علماي رجال او را تضعيف كرده‌اند؛ و حتي بعضي گفته‌‌اند اصلاً فاسد العقيده است؛ اما از آنجا که متن اين روايت موافق با روايات معتبره فرواني است, لذا براي ما روشن است كه اين روايت مسلماً از امام(ع) صادر شده است. به هر حال, اين شخص به هيچ وجه به سند روايت کاري ندارد؛ بر عکس ما که هنگام نقل روايات اهل سنت به کتاب‌هاي رجالي‌شان مراجعه مي‌کنيم و در مورد راوي تحقيق و بررسي مي‌کنيم که آيا خود اهل سنت آنها را تضعيف کرده‌اند يا نه.

روايت ديگري كه نقل كرده, حديث سوم همين باب است: حدثنا محمد الحسين عن عبدالرحمن بن ابي هاشم عن سالم بن ابي سلمه ، به جاي عبدالرحمن ابي هاشم, عبدالرحمن بنابي نجران هم آمده است. قرأ رجل علي ابي عبدالله(ع) سالم بن ابي سلمه مي‌‌گويد كسي بر امام صادق قرآني را خواند و أنا أسمع حروفاً من القرآن ليس علي ما يقرأه الناس حروفي را مي‌‌خواند غير از چيزي که مردم معمولي و اهل سنت مي‌‌خوانند فقال أبو عبدالله(ع) مه كف عن هذه القرائة حضرت به او فرمود خاموش باش و دست از اين قرائت بردار إقرأ كما يقرأ الناس همانطور كه مردم قرآن را مي‌‌خوانند تو نيز همانطور بخوان، حتي يقوم القائم، و اذا قام فقرأ كتاب الله علي حده تا وقتي كه حضرت قائم قيام كند و او كتاب خدا را بر حد خودش مي‌‌خواند و أخرج المصحف الذي كتبه علي(ع) مصحفي كه اميرالمؤمنين(ع) نوشته را بيرون مي‌‌آورد و بر طبق آن قرآن را براي مردم بيان مي‌كند. البته اين روايت مقداري دنباله دارد که آن را صاحب اين كتاب نياورده است.

نكته مهم اين است كه عده زيادي از  رجالي‌‌ها مثل ابن غضائري، نجاشي، علامه، مجلسي, سالم بن ابي سلمه را تضعيف كرده‌اند؛ و سند اين روايت سند معتبري نيست. آنگاه و انا اسمع حروفاً من القرآن ليس علي ما يقرأ الناس بعيد نيست كه مراد, حروفي از تأويلات قرآن وحروفي از تفسير قرآن است، نه اينكه خود قرآن باشد؛ زيرا, ائمه معصومين, خود مداومت بر قرائت قرآن داشتند و مردم را به آن ترغيب مي‌‌كردند؛ با صداي بلند هم مي‌‌خواندند و ديگران آن را مي‌شنيدند؛ و اگر واقعاً يك قرآن ديگري بود و آنها هم مي‌‌خواستند آن را براي خودشان بخوانند, بايد در جايي از تاريخ نقل مي‌شد. و حال آن که يك مورد روايت نداريم كه ائمه معصومين قرآن را بر غير آنچه كه مردم قرائت مي‌‌كردند, مي‌خواندند. به عبارت ديگر, بعد از اين كه آن ضايعه بزرگ اسلام به وقوع پيوست, يكي از سؤال‌ها اين است كه وقتي اميرالمؤمنين آن قرآن را با تأويلات و توضيحاتش براي مردم آورد و آنها قبول نكردند, چرا سكوت كرد؟ چرا عقب نشيني كرد؟ دو مرتبه عده‌‌اي را در منزل دعوت مي‌‌كرد و بعضي از نكات را بيان مي‌‌كرد. البته هنگامي که ائمه بعضي از خصوصيات را مي‌فرمودند, اصحاب سؤال مي‌کردند که شما اين خصوصيت را از کجا مي‌‌گوييد؟ مي‌‌گفتند از مصحف اميرالمؤمنين که نزد ما هست.

اما بنا شد كه اين مكتوم نگه داشته شود و دست مردم قرار نگيرد؛ تا امام آخر كه آخرين حجت خدا است, و سنت الهي بر اين مقرر شده است كه آن حضرت زماني ظهور كند و اسلام را احيا مجدد بكند. حال, اين شخص هم كه حروفي را مي‌‌خوانده و يك مقدار از مصحف اميرالمؤمنين اطلاع پيدا كرده بود, حضرت به او فرمود: نه، اين را نخوان و به هنگام قرائت همانند ديگر مردم قرآن را بخوان. اين شخص هم نتيجه گرفته كه محمد بن حسن صفار قائل به تحريف قرآن است و مهمترين رواياتش را هم در همين باب آورده است كه اينها را ملاحظه فرموديد. بعضي از روايات ديگر هم هست كه اين شخص نياورده و آنها نيز از نظر سندي اشكالاتي دارد و يا توجيهات دلالتي دارد. مثلاً حديث دوم همين باب دارد حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن ابي المقدام عن جابر قال: سمعت ابا جعفر(ع) يقول ما ادعي احد من الناس انه جمع القرآن كله كما انزله الله الا كذاب احدي ادعا نمي‌‌كند و نمي‌‌تواند ادعا كند که تمام قرآن را همانطور كه خدا نازل كرده است, جمع كرده مگر اينكه كذاب است؛ و ما جمعه و ما حفظه كما انزل الله الا علي بن ابيطالب(ع) و الائمة من بعده اين روايت را مرحوم كليني نيز در صفحه 228 جلد اول کافي دارد.

در سند اين روايت عمرو بن ابي مقدام است که رجاليين در مورد او اختلاف دارند و دو قول در مورد او وجود دارد كه آيا معتبر است يا معتبر نيست؛ بر فرض هم كه سند معتبر باشد, اكثر اشكال‌هايي كه اهل سنت به شيعه دارند, بيشتر برمي‌‌گردد به مصحف اميرالمؤمنين(ع) و جواب بزرگان ما هم خيلي روشن است؛ و آن اين كه در مصحف اميرالمؤمنين(ع) ناسخ و منسوخ, تأويلات قرآن, تفسير قرآن, شأن نزول‌‌هاي قرآن به همان صورتي که پيامبر اکرم(ص) مي‌فرموده و املا مي‌کرده است, وجود دارد؛ نه اين که خود اميرالمؤمنين آنها را فهميده و نوشته است. ما مدعي هستيم که چنين مصحفي بوده، و اميرالمؤمنين(ع) نيز آن را عرضه کرده است, ولي خليفه اول و خليفه دوم آن را قبول نكردند؛ و نبايد هم قبول مي‌‌كردند چرا که شأن نزول‌‌هايي كه براي آيات بوده, خصوصياتي كه براي آيات بوده, اگر بيان مي‌‌شد, ديگر مجالي براي آنها باقي نمي‌‌ماند. منتها آنها براي اين كه اين خصوصيات مكتوم بماند و به اعتقاد باطل خودشان دين را خراب كنند, گفتند اصلاً مي‌‌گوييم اينها يك قرآن ديگري دارند و نسبت تحريف قرآنرا دادند. و الا اين روايات كه امام باقر(ع) مي‌‌فرمايد تمام قرآن را هيچ كس حفظ نكرد، معنايش اين است كه خصوصيات آيات را كه پيامبر بيان فرموده, اميرالمؤمنين آنها را ثبت كرده بود و غير از اميرالمؤمنين كسي اين كار را انجام نداده است. عمده اشكالات اينها به اين مطلب بر مي‌‌گردد؛ و اين ناشي از اين است كه آنها آيات را درست نفهميده‌‌اند.


عبارت و بيان تفسير فرات بن کوفي

شخص ديگري را كه نقل مي‌‌كند، فرات بن كوفي است و ايشان از علماي قرن سوم است و از اصحاب امام هشتم(ع) است و يك تفسير بسيار بزرگي هم دارد، نه به اين معنا كه مجلدات زيادي دارد. مي‌گويد: أورده هو أيضاً في تفسيره عن أئمتهم ما يدل علي أنه يقول بتحريف القرآن حيث رواه بسنده عن حمران قال سمعت أبا جعفر(ع) يقرأ هذه الآية آيه 33 سوره آل عمران «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ » بعد از آل ابراهيم ايشان مي‌‌خوانده و آل محمد(ص). اينجا بايد ديد آيا اين عبارت را به عنوان قرآن مي‌‌خواندند؟ که در بعضي از مواردي, آياتي هست که ائمه ما مصاديق آن عنوان كلي را كه آيه در مورد آن نازل شده است, بيان مي‌فرمودند. باز مي‌نويسد: فرات كوفي رواه بسنده عن ابي جعفر لو أن الجهال من هذا الامة يعلمون متي سمّي أميرالمؤمنين لم ينكره ولايته و طاعته اگر جهال از امت مي‌‌دانستند كه علي بن ابي طالب را چه زماني و چه كسي اين لقب را به او داد, ولايت و طاعت او را انكار نمي‌‌كردند.

قال حمران مي‌‌گويد فسألت و متي سمّي علي اميرالمؤمنين؟ مي‌‌گويد من سؤال كردم اين چه زماني بوده است؟ قال حضرت امام باقر فرمود حين اخذه الله ميثاق ذرية آدم زماني كه خداوند از ذريه آدم عهد و ميثاق گرفت و اين آيه شريفه را آورد «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى» در اين روايت دارد كه در عهد الست خدا, هم بر ربوبيت خودش پيمان گرفت, هم بر نبوت و رسالت پيامبر پيمان گرفت و هم بر امامت اميرالمؤمنين(ع). چه اشكالي دارد که امام باقر(ع) بخواهد چنين بگويد؟ قال أبو جعفر والله  لقد سمّاه باسم ما سمّي أحد قبله خداوند علي را به اسمي نامگذاري كرد كه قبل از او كسي را نام گذاري نكرده بود؛ يعني عنوان اميرالمؤمنين را خداوند بر علي بن ابي طالب قرار داده است. اين شخص مي‌‌گويد فهذه الآية كسابقتها قد ادخلوا فيها من خرافاتهم داخل كرده در اين آيه خرافه‌‌هاي خودشان را؛ اين شخص تا اين اندازه احمق بوده كه نبوت پيامبر را هم جزء خرافات مي‌داند؟

فإن الآية كما هي في المصحف العثماني ليست فيها جملة «و أن محمداً كذا» فهو من زيادة الرافضة و اختلاقهم الكذب علي الله سبحانه و تعالي في سبيل خدمت أغراضهم الفاسدة من غير حياء .اين شخص عقل نداشته كه اين را به عنوان تفسير آيه و به عنوان توضيح آيه، خود پيامبر فرموده است و اميرالمؤمنين نيز آن را نوشته است. امام باقر(ع) هم از مصحف اميرالمؤمنين دارد نقل مي‌‌كند.

حالا جالب اين است که مي‌‌گويد در روايت اينها آمده كه كما هو واضح من قولهم هذا ان الله تعالي هو الذي سمّي علي بن ابي طالب باميرالمؤمنين مي‌‌گويد اينها مي‌‌گويند خدا علي را به اميرالمؤمنين لقب داد در حالي كه ان الثابت و المعروف لدي جميع المسلمين أن أول من لقب بهذه اللقب هو عمر الخطاب! خيلي خوب, عيبي ندارد؛ بالاخره در زمان خلافتش بوده و حالا يا عده‌اي را وادار كرده يا به هر نحو ديگري اين لقب را به عمر دادند؛ اما اين چه منافاتي دارد كه خداوند قبلاً به علي بن ابي طالب عنوان اميرالمؤمنين را داده باشد. اين چه نحو اشكال كردني است که مي‌‌گويد مجمع عليه بين مسلمين اين است؟ خوب مجمع عليه باشد, مگر منافات دارد كه قبل از همه اينها,  قبل از خلقت آدم, اين عنوان را خداوند براي علي بن ابي طالب قرارداده باشد؟ واقعاً وقتي كه از روي لجاجت و كور باطني و عصبيت مي‌‌خواهند حرف بزنند, به اين صورت عليه شيعه حرف مي‌زنند. اين هم راجع به فرات كوفي.

در مورد محمد بن حسن صفار صاحب كتاب بصائر الدرجات, در مورد کتاب او بايد گفت که در طريق اين كتاب كسي به نام احمد بن محمد بن يحيي العطار است که توثيق ندارد؛ منتها از باب اين كه به عنوان شيخ الاجازه است, برخي مي‌گويند کافي است؛ اما مرحوم آقاي خوئي مي‌‌گويد نه, اين اعتبار ندارد؛ يعني اصلاً كتاب بصائر الدرجات محل حرف است؛ البته ما در جاي خودش قبول كرديم و بيان کرديم که احمد بن محمد بن يحيي العطار توثيق دارد و كتاب را هم معتبر مي‌‌دانيم. اما اين سبب نمي‌شود که تمام روايت‌هاي مذکور در کتاب معتبر باشد؛ بلکه بايد سند هر روايتي را جداگانه بررسي کرد.

از ميان ديگر کتاب‌ها, باقي مي‌ماند تفسير عياشي, تفسير علي بن ابراهيم قمي و بيان مرحوم كليني در كافي که آقايان بايد اطلاع داشته باشند. اين را هم ان‌شاءالله دنبال مي‌كنيم که بحث خوبي است و آقايان خسته نشوند؛ چون نكات مهمي است كه بايد آقايان اطلاع داشته باشند.

برچسب ها :

بحث ظن تحریف قرآن انتساب قول به تحریف قرآن به علمائ امامیه انتساب ادعای قول به تحریف قرآن به محمد بن حسن صفّار انتساب ادعای قول به تحریف قرآن به فرات بن كوفي لزوم بررسی سند روایات مطرح در کتب به صورت مستقل و جدا تضعیف سالم بن ابي سلمه کتاب بصائر الدرجات وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار

نظری ثبت نشده است .