درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۳/۴


شماره جلسه : ۹۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکال دوم بر استدلال به آیه سوره فصلت بر عدم تحریف قرآن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


اشکال دوم بر استدلال به آيه سوره فصلت بر عدم تحريف قرآن

اشكال دوم وارد بر استدلال به آيه سوره فصلت, اين است كه در اين آيه شريفه عنوان باطل وجود دارد، و ما در اين كه بر تحريف قرآن باطل صدق كند, تأمل و اشكال داريم. اين يكي از اشكالاتي است كه ظاهراً مرحوم حاجي نوري در فصل الخطاب عنوان فرموده است که بايد براي ما محرز شود كه عنوان باطل بر تحريف هم صدق مي‌‌كند؛ در حالي كه در صدق عنوان باطل بر تحريف قرآن تأمل داريم. منشأ تأمل اين است كه اينجا بايد به حكم وحدت سياق در « باطل من بين يديه و باطل من خلفه » وحدت مراد باشد؛ در آيه شريفه مي‌‌فرمايد: قرآن كتابي است كه  لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِن خَلفِه, پيش و پس از قرآن, بعد از نزول قرآن باطلي نيست.که ما «من بين يديه» را به زمان نزول قرآن و «من خلفه» را به بعد از نزول قرآن معنا کرديم. مستشكل مي‌‌گويد آيا اين تحريفي كه الآن محل دعوا و جنجال است, بر «من بين يديه» قابل صدق است؟ چگونه تصور مي‌‌شود كه ما بگوييم در زماني كه قرآن نازل مي‌‌شده, خدا مي‌خواهد بگويد در آن زمان تحريف راه ندارد؟ آن موقع كه اصلاً تحريف امكان ندارد!؛ چون تحريف محل بحث, تحريف به دست بشر است؛ يعني عده‌ا‌‌ي مي‌‌گويند آيات اين قرآن بعداً به دست بشر كم يا زياد شده است. بنابراين, تحريف مورد ادعا در زمان نزول قرآن امكان ندارد. در اينجا به قرينه وحدت سياق, چون اين تحريف با «من بين يديه» سازگاري ندارد, بايد «من خلفه» را هم طوري معنا کنيم که شامل تحريف نشود. وحدت سياق اين اقتضا را دارد. پس, خلاصه اشكال اين شد که در صدق باطل بر تحريف, تأمل داريم و منشأ تأمل و اشكال اين است كه بايد وحدت سياق را رعايت كنيم؛ وحدت سياق به ما اجازه نمي‌‌دهد كه بگوييم اينجا مراد از باطل, تحريف است؛ براي اينكه «من بين يديه» با تحريف سازگاري ندارد.

پاسخ مرحوم آيت الله العظمي فاضل از اشکال دوم مرحوم آقاي خوئي اين اشکال را در البيان ذكر نفرموده‌‌اند، اما والد راحل ما رضوان الله تعالي عليهاين اشكال را ذكر كرده و از آن جواب داده‌‌اند. ايشان مي‌‌فرمايند: در اين كه تحريف يكي از مصاديق واضح مفهوم بطلان است, اصلاً ترديدي نداريم. و ما در آنچه كه منشأ تأمل شما شده, خدشه وارد مي‌‌كنيم. درست است که وحدت سياق ما را به وحدت مراد ملزم مي‌‌كند، اما وحدت سياق در جايي است كه پاي افراد در ميان باشد؛ و وقتي مسئله افراد در ميان باشد, مي‌‌گوييم بايد مراد از همه افراد يكي باشد و يك معناي مشتركي وجود داشته باشد. وقتي پاي افراد در كار بود, نمي‌‌توانيم بگوييم فرد اول تحت يك مفهوم, فرد دوم تحت مفهوم دومي, و فرد سوم تحت مفهوم سومي است؛ بلکه همه افراد بايد تحت يك مفهوم كلي داخل شوند, و آنهم يك مفهوم است. اما در اينجا مسئله افراد مطرح نيست و بلکه يك مفهوم عام كلي تحت عنوان باطل داريم. «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ» سؤال اصلي ما اين است كه از باطل فرد اراده شده يا مفهوم؟ اصلاًٌ در اينجا از باطل, افراد اراده نشده است و فقط يك مفهوم عامي اراده شده است که يك مصداقش تحريف به زياده و تحريف به نقيصه است.

عبارت ايشان اين است: « ولا مجال لملاحظة وحدة المراد فان الحكم لم يتعلق بالأفراد حتي تلاحظ وحدة المراد؛ بل بنفس الطبيعة في السابق و اللاحق » حكم به خود طبيعت باطل تعلق پيدا كرده است سابقاً و لاحقاً. مناقشه در پاسخ فوق اينجا به نظر ما مي‌‌رسد كه بشود در اين جواب مناقشه كرد. آن مناقشه اين است بالاخره شما «من بين يديه و لا من خلفه» را چه مي‌‌كنيد؟ بالاخره اينها دو فرد و دو مصداق هستند؟. اين مطلب خودش يك مطلب خيلي دقيق و ظريفي است كه وحدت سياق را جايي مطرح مي‌‌كنيم كه پاي افراد در كار است, اما جايي كه يك مفهوم كلي است, وحدت سياق معنا ندارد؛ اما اشكال مستشكل و مرحوم حاجي اين است كه شما «من بين يديه و لا من خلفه» را داريد و در آيه, اينها بالاخره دو فرد از باطل هستند؛ بنابراين، بايد هر معنايي كه در «من بين يديه» راه پيدا مي‌‌كند را در «من خلفه» هم بياوريم. و معنايي كه در «من بين يديه» راه پيدا نمي‌‌كند در «من خلفه» هم راه پيدا نمي‌کند. بنابراين، اين مناقشه بر اين جواب وارد است. پاسخ استاد محترم از اشکال دوم به نظر ما, جواب از اشكال اين است كه قرآن ادعا مي‌‌كند تحريف در آن راه پيدا نمي‌‌كند؛ شما از اول فكر كرديد, دائره‌‌اش به انسان است؛ بلکه، اصلاً مراد اين نيست.

خداوند مي‌‌فرمايد آنچه كه از خداوند تبارك و تعالي نازل مي‌‌شود, بعينه در قلب مبارك پيامبر مي‌‌آيد و آنچه كه از زبان پيامبر هم صادر مي‌‌شود, همان است که نازل شده و همين هم باقي مي‌‌ماند. در جلسه گذشته عرض كرديم «لا يأتيه الباطل من بين يديه» يعني در حين نزول قرآن هيچ كمي و زيادي, توسط هيچ موجودي ــ چه انسان و چه غير انسان, چه نبي و چه غير نبي ــ در کلام الهي راه پيدا نمي‌کند؛ در حين نزول قرآن هيچ سر سوزني تغيير و بطلان در كلام الهي راه پيدا نمي‌‌كند. بنابراين, مسئله تحريف منحصر به تحريف به دست بشر نيست. اشکال سوم بر استدلال به آيه سوره فصلت بر عدم تحريف قرآن اشكال سومي كه در اين آيه شريفه مرحوم حاجي نوري بيان كرده, اين است كه تفسير شما مبني بر آن که آيه را به تحريف معنا کرده و مي‌‌گوييد از آيه استفاده مي‌‌شود كه تحريف در قرآن راه پيدا نمي‌‌كند, هذا تفسير جديد لم يقول به احد من المفسرين . حاجي نوري مي‌‌گويد شما كتاب‌‌هاي تفسيري و كلمات مفسرين را ببينيد, احدي نيامده آيه را اينطوري تفسير كند.

مي‌گويد: شيخ طوسي در تبيان مي‌‌گويد: قوله تعالي لا يأتيه الباطل قيل في معناه اقوال خمسة ، پنج قول اينجا ذكر مي‌‌كند که هيچ كدام از اين پنج قول به مسئله تحريف اشاره نمي‌کند. اما آن پنج قول, احدها معناي اول لا يأتيه الباطل , انه لا تعلق به الشبهة من طريق المشاكلة ، مشاكله در اينجا به معناي اشكال است؛ يعني اگر كساني در مقام اشكال در آيند, شبهه‌ا‌‌ي به اين آيات قرآن وارد نمي‌‌شود. اگر در جايي, آيه‌‌اي معنايي داشته باشد و كسي بخواهد به آن معنا اشكال كند, شبهه‌ا‌‌ي به آن راه پيدا نمي‌‌كند، لا تعلق به الشبهة من طريق المشاكلة و لا الحقيقة من جهة المناقضة ديگري نمي‌‌تواند يك مطلب حقي بياورد تا با اين مطلب حق قرآن مناقضه پيدا كند فهو الحق المخلص الذي لا يليق به الانس , قرآن يك حق خالصي است كه انسان در آن راه ندارد؛ يعني نه مي‌‌تواند به آن اشكال كند و نه مي‌‌تواند تناقضي براي آن ذكر كند. اين معناي اول ربطي به تحريف ندارد؛ يعني در همين معاني موجوده, آيات موجوده نه قابل اشكال است و نه مسئله تناقض در آن مطرح است. معناي دوم: قال قتادة معناه لا يقدر الشيطان ان ينتقص منه حقاً ولا يزيد فيه باطلاً شيطان نمي‌‌تواند حقي را از قرآن كم كند و يا باطلي را اضافه كند. اينجا هم مي‌‌گويد اين معناي دوم ربطي به تحريف محل بحث ندارد؛ چون تحريف محل بحث مربوط به تحريف انسان است؛ اما شيطان كه قبل از نزول قرآن به آسمان‌ها راه داشت, قضايايي كه در آسمان‌‌ها بين ملائكه واقع مي‌‌شد را متوجه مي‌‌شد؛ بنابراين، اين آيه مي‌گويد که شيطان نمي‌‌تواند در قرآن كم و زياد كند.

معناي سوم: معناه لا يأتي بشي‌‌ء يوجب بطلانه مما وجده قبله ولا معه ولا مما يوجد بعده, چيزي كه موجب بطلان اين كتاب شود, نمي‌‌آيد و نيست؛ چه چيزي كه قبل از قرآن بوده و چه چيزي كه با قرآن باشد و چه آن كه بعد از قرآن است. وقال الضحاك: لا يأتيه کتاب من بين يديه يبطله ولا من خلفه، أي: ولا حديث من بعده يكذبه. پس، اين هم معناي سوم كه يك چيزي بيايد آنچه را كه الآن در قرآن موجود است را ابطال كند، نيست؛ به عنوان مثال، در قرآن آمده كه به خدا شرك نورزيد، حالا در تورات يا در انجيل يا در يك كتاب ديگري بيايد و با اين معنا بخواهد مخالفت كند، نيست. در اينجا هرچند مرحوم شيخ در تبيان فرموده اينها پنج معناست؛ ولي به نظر ما، اين معناي سوم به همان معناي اول بر مي‌‌گردد؛ که لا تعلق به الشبهة من طريق المشاكلة ولا الحقيقة من طريق المناقضة نه شبهه وارد مي‌‌شود و نه تناقض توهم مي‌‌شود. معناي چهارم: الرابع‌ـ قال ابن عباس: معناه لا يأتيه الباطل من أول تنزيله ولا من آخره از اولين تنزيل و آخرين تنزيل باطل در آن راه پيدا نمي‌‌كند؛ يعني در خود اين تنزيل، باطل راه ندارد؛ آياتي كه بعد از اولين آيه مي‌‌آيد با آيه اول يا با آيات قبل هيچكدام باهم تهافتي ندارد. طبق اين معناي چهارم در خود قرآن هيچ آيه‌اي مبطل ديگري نيست.

معناي پنجم: والخامس ــ أن معناه لا يأتيه الباطل في اخباره عما تقدم ولا من خلفه ولا عما تأخّر . در اين معنا، منظور از «من بين يديه» خبرهاي گذشته و منظور از «من خلفه» خبرهاي آينده است که در خبر دادن قرآن از اين اخبار، كذب راه پيدا نمي‌‌كند. پس، اشكال سوم مرحوم حاجي نوري اين است که اين تفسير شما با هيچ يک از تفاسير مفسرين مطابقت ندارد؛ و گويا مرحوم حاجي مي‌‌گويد بالاخره در قرآن اينطور نيست كه هر كسي بيايد هر طوري بخواهد تفسير كند؛ بلکه ما بايد ببينيم کساني كه در زمان نزول آيه بودند مثل ابن عباس و قتادة و ديگران كه قريب العصر بودند، آنها چه فهميدند و همان را معنا كنيم. پاسخ مرحوم آيت الله العظمي فاضل از اشکال سوم والد راحل مارضوان الله عليهدر جواب از اين اشكال مي‌‌فرمايند: اصل اولي در تفسير قرآن، ظواهر قرآن است؛ ملاك ما اين است كه ببينيم آيات شريفه در چه معنايي ظهور دارد؛ و در اينجا ترديدي نداريم كه باطل يك عنوان عامي دارد؛ و هرچند مفسرين قبل هم اين معنا را نگفته باشند، مي‌توان به آن اخذ کرد. مگر آراء مفسرين قبل براي ما اعتباري دارد؟ ما هستيم و ظاهر آيه. فرمودند: وقول المفسرين لم يقم دليل علي الاعتباره دليلي بر اعتبار قول مفسرين نداريم. بنابراين، اشكال سوم هم به اين بيان جواب داده مي‌‌شود.

پاسخ آيت الله جوادي آملي از اشکال سوم جواب ديگر که در كتاب نزاحت قرآن از تحريف توسط استاد بزرگوار ما آيت الله جوادي آملي حفظه اللهبيان شده، اين است که وقتي به صفحه 320 از جلد 6 كتاب تبيان ذيل آيه سوره حجر « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » مراجعه كنيم، آنجا شيخ طوسي از قتاده نقل مي‌‌كند که منظور اين است که قرآن را از زياده و نقصان حفظ مي‌‌كنيم؛ و در ادامه آمده است که نظير اين آيه‌‌ي سوره حجر، سخن خداوند در سوره فصلت است که فرموده: « لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ »؛ يعني شيخ طوسي كه خودش يكي از مفسرين است نيز گفته نظير همين معنايي كه قتاده در آيه سوره حجر گفته، در آيه سوره فصلت هم مي‌‌آيد. ثانياً، فخر رازي هم در جلد 14 صفحه 132، در ذيل همين آيه  « لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ » وجوهي را گفته است که يكي از آن وجوه اين است كه در قرآن زياده و نقصان راه پيدا نمي‌‌كند و وزان اين آيه را وزان آيه سوره مبارکه حجر قرار داده است. پس، خلاصه جواب از اشکال سوم اين شدکه اولاً قول مفسرين اعتباري ندارد؛ چون ملاك ما در تفسير قرآن، ظواهر است؛ يكي از اصول تفسير، ظواهر قرآن است. و اينجا كلمه باطل ظهور در يك معناي عام وسيعي دارد؛ و ثانياً اصلاً مطلب اينها از جهت صغري درست نيست؛ و مفسرين متعددي به همين معناي تحريف در اين آيه شريفه اشاره کرده‌اند. وصلي اللّه علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.

برچسب ها :

بحث ظن تحریف در قرآن استدلال به آيه 41 و 42 سوره فصلت برای عدم تحریف در قرآن رد استدلال به آیه 41 و 42 سوره فصلت برای عدم تحریف در قرآن از سوی مرحوم حاجی نوری شک در صدق عنوان باطل بر تحريف قرآن لزوم حفظ وحدت سیاق در آیه تفسیر لا يأتيه الباطل من بين يديه تفسیر شیخ طوسی از آیه لا يأتيه الباطل من بين يديه عدم انحصار تحریف به دست بشر عدم امکان کذب اخبار قرآن راجع به وقایع گذشته و آینده بیان آیه الله جوادی در تفسیر آیه لا يأتيه الباطل من بين يديه عدم اعتبار قول مفسرین قرآن

نظری ثبت نشده است .