موضوع: تعبدی و توصلی
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۱۰/۱۶
شماره جلسه : ۵۲
-
خلاصهی بحث گذشته
-
معنای استقلال عقل در عبارت مرحوم آخوند
-
بررسی اشکالات محقق عراقی
-
داعویت امر نقطهی افتراق مکتب قم و نجف
-
ارشادیت امر دوم
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
اما مرحوم روحانی 7 در جواب از اشکال بنایی محقق عراقی 7 فرمود اینکه امر دوم داعویت نداشته باشد و تنها فایدهی آن رفع موضوع حکم عقل باشد کافی نیست. فایدهی اصلی امر داعویت است. اینجا یکی از نقاط افتراق میان مکتب قم و مکتب نجف است. مکتب نجف یعنی مرحوم آخوند 7، محقق عراقی 7، محقق نائینی 7، محقق اصفهانی 7 و محقق خوئی 7 معتقدند امر داعی است و مولا با امر خود مکلف را به سمت فعل دعوت میکند و لذا در جایی که داعویت نباشد امر لغو خواهد بود. داعویت از نظر آنها جزء ماهیت امر یا از آثار بارز امر است. اما مکتب قم یعنی محقق بروجردی 7، مرحوم امام 7 و مرحوم والد 7 به طور کلی داعویت امر را منکرند و ملکات قلبیه و اعتقادات باطنی را داعی مکلف به سمت فعل میدانند. وقتی کسی به خدا معتقد است به دنبال اطاعت او و موافقت با فرمان اوست. امر فقط موضوع اطاعت را درست میکند.[1]
ما در دورهی اول خارج اصول، همین مبنا را اختیار کرده و گفتیم این نظریه مطلب حقی است و امر داعی نیست و فقط بیان برای مطلوب مولاست. بعد از این است که عقل به اتیان مطلوب مولا حکم میکند و لذا چیزی به نام بعث در این بین وجود ندارد.[2] از این رو برخلاف فرمایش مرحوم آخوند 7، باید گفت امر دوم لغو نخواهد بود و فواید دیگری بر این امر مترتب است، چرا که موضوع برای اطاعت عبد درست میکند. طبق این مبنا، عقل نمیتواند موضوع برای اطاعت درست کند. لکن طبق مبنای مکتب نجف باید بگوییم همان طور که امر مولا داعی است حکم عقل هم داعی است. بنابراین وقتی عقل حکمی کرد دیگر امر مولا لغو خواهد بود.
وقتی به وجدان مراجعه میکنیم میبینیم عقل نمیتواند موضوع برای اطاعت درست کند. از این جهت محقق نائینی 7 در اشکال به مرحوم آخوند 7 میفرماید:
(و توهم) الاكتفاء بأمر واحد بالصلاة و إيكال الجزء الآخر و هو قصد القربة إلى حكم العقل لا معنى له فان شأن العقل انما هو الإدراك و ان هذا الشيء مما اراده الشارع أم لا و ليس الأمر و التشريع من شئونه حتى يكون هو شارعا في قبال الشارع فكما ان ذات الصلاة تعلق بها إرادة الشارع لكونها مما له دخل في غرضه كذلك لا بد و ان يكون داعي القربة متعلقاً لإرادته.[3]
نکتهی دیگری که در تکمیل اشکالات بر مرحوم آخوند 7 باید اشاره کنیم در رابطه با مولویت یا ارشادیت امر دوم است. ایشان میگوید در صورتی که امر دوم مولوی باشد لغو است؛ زیرا عقل مستقلاً درک میکند که باید قید را اتیان کرد. پس اگر شارع امر کند، باید این امر دوم را ارشادی دانست؛ چون طبق مبنای مشهور، اگر مولا حکمی کند که در آن مورد، عقل بالاستقلال و بدون شرع درک میکند، این حکم شرع یک حکم ارشادی خواهد بود. اما مبنای ما در فرق میان حکم مولوی و ارشادی که در جای خود به تفصیل مورد بحث قرار گرفت این است که حکم شرع در مواردی که عقل نیز ادراک مستقل دارد لزوماً ارشادی نخواهد بود. اگر عقل گفت «العدل حسنٌ» و شارع هم فرمود «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»،[4] بدین جهت است که مولا میخواهد به عنوان اینکه مولاست حکم کرده و اعمال مولویت کند. پس این موارد هم از سنخ اوامر مولوی خواهند بود.
بله! اگر قرائنی وجود داشته باشد که خطاب مولا برای ارشاد به حکم عقل است، در این صورت امر او ارشادی خواهد بود. مثلاً در جایی که سمّی وجود دارد که موجب قتل میشود و مولا نهی از أکل کرده است روشن است که در اینجا مولا نمیخواهد اعمال مولویت کند، بلکه ارشاد به حکم عقل است که اگر این سمّ را بخوری موجب قتل خواهد شد. عقل حکم به وجوب حفظ نفس میکند و شارع نیز ارشاد به همان حکم دارد. اما در مواردی مثل آیهی قبل، مولا میخواهد بگوید شریعتی دارم که در این شریعت عدل را واجب و ظلم را حرام کردهام، گرچه عقل نیز بالاستقلال حکم کند. در این موارد، امر مولا یک امر مولوی و در مقام تشریع به عنوان شارع است. در نتیجه در این دوره از درس، برخلاف دورهی پیشین به این نتیجه رسیدیم که امر هم داعویت دارد و در ما نحن فیه امر دوم مولوی است. در اشکال بر محقق بروجردی 7 گفتیم در اینجا میان داعویت مِن قِبَل المولا و داعویت مِن قِبَل المکلف خلط کرده است. آنچه محل بحث ما در اینجاست داعویت مِن قِبَل المولاست و مولا با امر خود عبد را به انجام فعل دعوت میکند. نتیجه آنکه گرچه داعویت در موضوع له امر نیست ولی عرفاً و عقلائیاً از آثار بارز امر میباشد.
اگر کسی این اشکال را بپذیرد و میان داعویت مِن قِبَل المولا و داعویت مِن قِبَل المکلف تفکیک قائل شود، در این صورت حق با مکتب نجف است و باید بگوییم امر داعی است. لکن اگر کسی این اشکال را منکر شود و بگوید اصلاً دو جور داعویت نداریم، بلکه یک داعویت بیشتر نیست، در این صورت کلام محقق بروجردی 7 درست میشود. ممکن است گفته شود یک امر بیشتر نیست و لذا دو داعویت معقول نیست. یک داعویت واقعی است که حقیقتاً عبد را تحریک میکند. اگر این داعویت واقعی را معیار قرار دهیم، حق با محقق بروجردی 7 و مرحوم امام 7 خواهد بود و امر فقط موضوع برای اطاعت درست میکند. بنابراین نظریهی ایشان یک بیان فنی خواهد شد که مسیر بحث را عوض میکند. مرحوم والد 7 نیز روی این نظریه بسیار تأکید دارند. در نهایت این اشکال هم چنان در جای باقی است که چرا باید دو جور داعویت قائل شویم و حال آنکه داعویت واقعی تنها یکی است و آنچه مکلف را به سمت انجام فعل تحریک میکند ملکات نفسانیه است. پس با این تکملهای که بیان شد باید گفت تحقیق همان است که در دورهی قبل بیان شد.
پاورقی
[1]. اگر به دورهی قبل از درس خارج اصول ما مراجعه شود، تمام موارد افتراق مکتب قم و نجف روشن خواهد شد که ما نحن فیه یکی از این نقاط است. البته در مکتب قم غیر از محقق حائری 7، محقق بروجردی 7 و مرحوم امام 7 فقها و بزرگان دیگری هم هستند و لکن از آنجا که انظار و آرای آنها کمتر در دسترس است ما در بحثها از این اعلام نام میبریم. نگاه فقهای قم یک نگاه ویژهای است، یعنی آنها روش خاص خود را دارند که این روش در استنباطات فقهی آنها تاثیرگذار است. در مقابل، مکتب نجف روش ویژهی خود را دارد که در استنباطات فقهی، آنها را به نتیجهی دیگری میرساند. این اختلافات باید به خوبی منقح شود.
[2]. در هیچ کتاب لغتی نیامده است که معنای صیغهی إفعل همان بعث است، بلکه بعث و داعویت چیزهایی هستند که در علم اصول تولید شدهاند. البته صیغهی امر دلالت بر طلب دارد، یعنی دلالت دارد که فعل کذا مطلوب مولاست، اما اینکه تحریک هم میکند و بعد بگوییم که هر بعثی نیاز به انبعاث دارد دیگر معقول نیست؛ زیرا در کفار و عصاة هیچ انبعاثی رخ نمیدهد. از اول چرا باید بگوییم که موضوع له امر بعث است تا بعد بخواهیم برای حل این اشکالات به دنبال راه حلی بگردیم. بنا بر مبنای خطابات قانونیه که نظریهی مرحوم امام 7 است باید گفت مولا اصلاً مکلف را در نظر نمیگیرد تا بخواهد بعث کند. بعث در جایی است که مکلف مدّ نظر باشد. مثلاً قوانینی که در مجلس شورا تصویب میشود به هنگام جعل و انشاء اصلاً مکلفین را در نظر نمیگیرند تا قوانین دلالتی بر بعث داشته باشند. جعل قانون هیچ ربطی به بعث مکلفین ندارد.
[3]. محمد حسین نائینی، أجود التقریرات، ابوالقاسم خویی (قم: مطبعة العرفان، 1352)، ج 1، 116.
[4]. نحل: 90.
- نائینی، محمد حسین. أجود التقریرات. ابوالقاسم خویی. 2 ج. قم: مطبعة العرفان، 1352.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
اما مرحوم روحانی 7 در جواب از اشکال بنایی محقق عراقی 7 فرمود اینکه امر دوم داعویت نداشته باشد و تنها فایدهی آن رفع موضوع حکم عقل باشد کافی نیست. فایدهی اصلی امر داعویت است. اینجا یکی از نقاط افتراق میان مکتب قم و مکتب نجف است. مکتب نجف یعنی مرحوم آخوند 7، محقق عراقی 7، محقق نائینی 7، محقق اصفهانی 7 و محقق خوئی 7 معتقدند امر داعی است و مولا با امر خود مکلف را به سمت فعل دعوت میکند و لذا در جایی که داعویت نباشد امر لغو خواهد بود. داعویت از نظر آنها جزء ماهیت امر یا از آثار بارز امر است. اما مکتب قم یعنی محقق بروجردی 7، مرحوم امام 7 و مرحوم والد 7 به طور کلی داعویت امر را منکرند و ملکات قلبیه و اعتقادات باطنی را داعی مکلف به سمت فعل میدانند. وقتی کسی به خدا معتقد است به دنبال اطاعت او و موافقت با فرمان اوست. امر فقط موضوع اطاعت را درست میکند.[1]
ما در دورهی اول خارج اصول، همین مبنا را اختیار کرده و گفتیم این نظریه مطلب حقی است و امر داعی نیست و فقط بیان برای مطلوب مولاست. بعد از این است که عقل به اتیان مطلوب مولا حکم میکند و لذا چیزی به نام بعث در این بین وجود ندارد.[2] از این رو برخلاف فرمایش مرحوم آخوند 7، باید گفت امر دوم لغو نخواهد بود و فواید دیگری بر این امر مترتب است، چرا که موضوع برای اطاعت عبد درست میکند. طبق این مبنا، عقل نمیتواند موضوع برای اطاعت درست کند. لکن طبق مبنای مکتب نجف باید بگوییم همان طور که امر مولا داعی است حکم عقل هم داعی است. بنابراین وقتی عقل حکمی کرد دیگر امر مولا لغو خواهد بود.
وقتی به وجدان مراجعه میکنیم میبینیم عقل نمیتواند موضوع برای اطاعت درست کند. از این جهت محقق نائینی 7 در اشکال به مرحوم آخوند 7 میفرماید:
(و توهم) الاكتفاء بأمر واحد بالصلاة و إيكال الجزء الآخر و هو قصد القربة إلى حكم العقل لا معنى له فان شأن العقل انما هو الإدراك و ان هذا الشيء مما اراده الشارع أم لا و ليس الأمر و التشريع من شئونه حتى
حتى يكون هو شارعا في قبال الشارع فكما ان ذات الصلاة تعلق بها إرادة الشارع لكونها مما له دخل في غرضه كذلك لا بد و ان يكون داعي القربة متعلقاً لإرادته.[3]
نکتهی دیگری که در تکمیل اشکالات بر مرحوم آخوند 7 باید اشاره کنیم در رابطه با مولویت یا ارشادیت امر دوم است. ایشان میگوید در صورتی که امر دوم مولوی باشد لغو است؛ زیرا عقل مستقلاً درک میکند که باید قید را اتیان کرد. پس اگر شارع امر کند، باید این امر دوم را ارشادی دانست؛ چون طبق مبنای مشهور، اگر مولا حکمی کند که در آن مورد، عقل بالاستقلال و بدون شرع درک میکند، این حکم شرع یک حکم ارشادی خواهد بود. اما مبنای ما در فرق میان حکم مولوی و ارشادی که در جای خود به تفصیل مورد بحث قرار گرفت این است که حکم شرع در مواردی که عقل نیز ادراک مستقل دارد لزوماً ارشادی نخواهد بود. اگر عقل گفت «العدل حسنٌ» و شارع هم فرمود «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»،[4] بدین جهت است که مولا میخواهد به عنوان اینکه مولاست حکم کرده و اعمال مولویت کند. پس این موارد هم از سنخ اوامر مولوی خواهند بود.
بله! اگر قرائنی وجود داشته باشد که خطاب مولا برای ارشاد به حکم عقل است، در این صورت امر او ارشادی خواهد بود. مثلاً در جایی که سمّی وجود دارد که موجب قتل میشود و مولا نهی از أکل کرده است روشن است که در اینجا مولا نمیخواهد اعمال مولویت کند، بلکه ارشاد به حکم عقل است که اگر این سمّ را بخوری موجب قتل خواهد شد. عقل حکم به وجوب حفظ نفس میکند و شارع نیز ارشاد به همان حکم دارد. اما در مواردی مثل آیهی قبل، مولا میخواهد بگوید شریعتی دارم که در این شریعت عدل را واجب و ظلم را حرام کردهام، گرچه عقل نیز بالاستقلال حکم کند. در این موارد، امر مولا یک امر مولوی و در مقام تشریع به عنوان شارع است. در نتیجه در این دوره از درس، برخلاف دورهی پیشین به این نتیجه رسیدیم که امر هم داعویت دارد و در ما نحن فیه امر دوم مولوی است. در اشکال بر محقق بروجردی 7 گفتیم در اینجا میان داعویت مِن قِبَل المولا و داعویت مِن قِبَل المکلف خلط کرده است. آنچه محل بحث ما در اینجاست داعویت مِن قِبَل المولاست و مولا با امر خود عبد را به انجام فعل دعوت میکند. نتیجه آنکه گرچه داعویت در موضوع له امر نیست ولی عرفاً و عقلائیاً از آثار بارز امر میباشد.
اگر کسی این اشکال را بپذیرد و میان داعویت مِن قِبَل المولا و داعویت مِن قِبَل المکلف تفکیک قائل شود، در این صورت حق با مکتب نجف است و باید بگوییم امر داعی است. لکن اگر کسی این اشکال را منکر شود و بگوید اصلاً دو جور داعویت نداریم، بلکه یک داعویت بیشتر نیست، در این صورت کلام محقق بروجردی 7 درست میشود. ممکن است گفته شود یک امر بیشتر نیست و لذا دو داعویت معقول نیست. یک داعویت واقعی است که حقیقتاً عبد را تحریک میکند. اگر این داعویت واقعی را معیار قرار دهیم، حق با محقق بروجردی 7 و مرحوم امام 7 خواهد بود و امر فقط موضوع برای اطاعت درست میکند. بنابراین نظریهی ایشان یک بیان فنی خواهد شد که مسیر بحث را عوض میکند. مرحوم والد 7 نیز روی این نظریه بسیار تأکید دارند. در نهایت این اشکال هم چنان در جای باقی است که چرا باید دو جور داعویت قائل شویم و حال آنکه داعویت واقعی تنها یکی است و آنچه مکلف را به سمت انجام فعل تحریک میکند ملکات نفسانیه است. پس با این تکملهای که بیان شد باید گفت تحقیق همان است که در دورهی قبل بیان شد.
پاورقی
[1]. اگر به دورهی قبل از درس خارج اصول ما مراجعه شود، تمام موارد افتراق مکتب قم و نجف روشن خواهد شد که ما نحن فیه یکی از این نقاط است. البته در مکتب قم غیر از محقق حائری 7، محقق بروجردی 7 و مرحوم امام 7 فقها و بزرگان دیگری هم هستند و لکن از آنجا که انظار و آرای آنها کمتر در دسترس است ما در بحثها از این اعلام نام میبریم. نگاه فقهای قم یک نگاه ویژهای است، یعنی آنها روش خاص خود را دارند که این روش در استنباطات فقهی آنها تاثیرگذار است. در مقابل، مکتب نجف روش ویژهی خود را دارد که در استنباطات فقهی، آنها را به نتیجهی دیگری میرساند. این اختلافات باید به خوبی منقح شود.
[2]. در هیچ کتاب لغتی نیامده است که معنای صیغهی إفعل همان بعث است، بلکه بعث و داعویت چیزهایی هستند که در علم اصول تولید شدهاند. البته صیغهی امر دلالت بر طلب دارد، یعنی دلالت دارد که فعل کذا مطلوب مولاست، اما اینکه تحریک هم میکند و بعد بگوییم که هر بعثی نیاز به انبعاث دارد دیگر معقول نیست؛ زیرا در کفار و عصاة هیچ انبعاثی رخ نمیدهد. از اول چرا باید بگوییم که موضوع له امر بعث است تا بعد بخواهیم برای حل این اشکالات به دنبال راه حلی بگردیم. بنا بر مبنای خطابات قانونیه که نظریهی مرحوم امام 7 است باید گفت مولا اصلاً مکلف را در نظر نمیگیرد تا بخواهد بعث کند. بعث در جایی است که مکلف مدّ نظر باشد. مثلاً قوانینی که در مجلس شورا تصویب میشود به هنگام جعل و انشاء اصلاً مکلفین را در نظر نمیگیرند تا قوانین دلالتی بر بعث داشته باشند. جعل قانون هیچ ربطی به بعث مکلفین ندارد.
[3]. محمد حسین نائینی، أجود التقریرات، ابوالقاسم خویی (قم: مطبعة العرفان، 1352)، ج 1، 116.
[4]. نحل: 90.
- نائینی، محمد حسین. أجود التقریرات. ابوالقاسم خویی. 2 ج. قم: مطبعة العرفان، 1352.
نظری ثبت نشده است .