درس بعد

کتاب البيع

درس قبل

کتاب البيع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۶


شماره جلسه : ۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادلة قائلین به زوال ملکیت و ادلة قائلین به عدم زوال ملکیت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

فرمايش محقق ايرواني(ره) پيرامون «اعراض»

به مناسبت فرمايش محقّق نائينى(قدس سره)، متعرض بحث «اعراض» شديم و گفتيم اين كه آيا اعراض، «اذهاب موضوع سلطنت» است يا «سلطنت بر اذهاب» است، طبق مبنايى است كه اعراض را «مُزيل ملكيت» بدانيم. اما اگر كسى اعراض را مُزيل ملكيت نداند ديگر اين بحث‌‌ها مطرح نمی‌‌شود.

سپس عرض کرديم که محقق ايروانى(ره) در پايان کتاب البيع، يك رساله اي در خصوص بحث اعراض نگاشته اند - و من نديدم كس ديگرى غير از ايشان اين بحث را مستقلاً عنوان كرده باشد-، و نام آن را «جمان السلك فى الاعراض عن الملك» نهاده است. - که متأسفانه در چاپ‌‌هاى جديد حاشيه ايروانى(ره) بر مكاسب، چاپ نشده است، اما در چاپ‌‌هاى قديم موجود است-. عرض کرديم که به علّت اهميّت و فايده بحث «اعراض»، تحقيقى راجع به مسئله اعراض عنوان می‌‌كنيم ، و پس از آن، ادامه اشكالات مرحوم امام(ره) بر مرحوم نائينى(ره) را ذكر می‌‌كنيم.

تنقيح محل نزاع

مرحوم ايروانى(ره) در ابتداي بحث ، در تنقيح محل نزاع فرموده؛ محل نزاع جايى است كه كسى كه مالك مالى مي باشد و قصد اعراض از ملكيت اين مال را دارد، آيا مجرد قصد ترك ملكيت من رأسها، موجب زوال ملكيت می‌‌شود و اين ملكيت از بين می‌‌رود؟ اما اگر کسى فقط از مالش انتفاع نبرد - مثلاً ماشينى دارد که اين ماشين را ده سال است كنار خيابان قرار داده و از آن استفاده نمي کند- اما قصد عدم الملكية را ندارد، اين از محل نزاع خارج است و مسلّما هيچ فقيهى نمي گويد ملکيت چنين شخصي زائل شده است. مثلاً فرض كنيد کسي زميني را خريده و پنجاه سال است که آن را رها کرده و در خارج از ايران زندگى می‌‌كند، اما نسبت به اين زمين، قصد ترك الملكية ندارد، اينجا هيچ فقيهى نمی‌‌گويد ملكيت او به مجرد ترك الانتفاع زايل می‌‌شود.

سپس تشبيه ديگري را ذکر می‌‌كنند که؛ در باب زوجيت، اگر مردى نسبت به زوجه خودش ترك الانتفاع كند، اين بدين معنا نيست كه علقه زوجيت از بين برود، اما گاهى مواقع مرد علقه زوجيت را از بين می‌‌برد و زن را طلاق مي دهد. پس محل نزاع جايى است كه مالك قصد می‌‌كند ملكيت مال خودش را ترک کند. و اما اينکه چرا اين محل نزاع واقع شده است؟

علتش اين است كه می‌‌گويند «اعراض»؛ عبارت از قصد است، «قصد ترك الملكية»، در حالى كه ممکن است کسي بگويد اگر ملكيت در مالى محقق شد، اين ملكيت از بين نمی‌‌رود مگر به سبب يكى از اسباب نقل، اعم از اسباب اختياريه؛ مثل بيع، هبه، صلح و يا اسباب غير اختياريه؛ مثل ارث. پس براى زوال مليكت نياز به سبب داريم و مجرد اينكه كسى قصد ترك الملكية کرده، سبب نمی‌‌شود كه ملكيتش از بين برود.

اين احتمال، منشأ اين اشكال شده است كه در اينجا شما مي گوييد كسى كه از ملکيت مالش اعراض می‌‌كند، آيا به مجرد چنين نيتى، ملكيت زايل می‌‌شود؟ اگر بگوييم اعراض، مزيل ملكيت است، اين بدين معناست که بگوييم؛ به مجرد اين كه كسى نيت كرد اين مال ديگر ملك او نباشد، از ملكيتش خارج می‌‌شود. آيا مى توان به اين معنا ملتزم شد يا خير؟

ادله قائلين به عدم زوال ملکيت

قائلين به عدم زوال ملكيت ، به استصحاب تمسک مي کنند و می‌‌گويند شك می‌‌كنيم که بعد از اعراض، آن ملكيت سابق از بين رفت يا آن ملكيت سابق باقى است؟ بقاء ملكيت را استصحاب می‌‌كنيم و می‌‌گوييم اين مال هنوز ملك اعراض كننده است و با اعراض، از ملكيت او خارج نشده است.

ادله قائلين به زوال ملکيت

قائلين به زوال ملکيت، در مقابل اين استصحاب؛ سه دليل بيان کرده اند. دليل اول: سيره متشرعه است. سيره متشرعه بر اين است كه اگر مالک از مالش اعراض كرد، ديگر آن شخص را مالك و آن مال را ملک او نمي دانند. مثلاً در باب وصيت، يا در باب كسى كه قيّم بر صغار است گفته اند اگر پوست بادام يا پوست گردو را جدا كنند يا چيزهاي زائدي که بعد از درو کردن گندم مالك از آنها اعراض می‌‌كند، اين وصى يا قيّم صغار، هيچگاه اين امور را در اموال موصى ملاحظه نمي كند و نمي گويد اين موصى از دنيا رفته پس اين پوست‌‌هاى بادام و گردو هم بايد جزء اموال موصى باشد و من بر حسب وصيت عمل كنم . مثال ديگر - که الان هم همينطور است- اين اگر کسى مالى(مثل يك ميز كهنه‌‌) را پشت درب منزلش گذاشته، بناى متشرعه بر اين است كه اين را بر می‌‌دارند و از آن استفاده می‌‌كنند.

براي اين بخش، مثال‌‌هاى فراوانى را می‌‌توان ذكر كرد.

دليل دوم: عموم «حديث سلطنت» است. عموم حديث «الناس مسلطون على اموالهم» دلالت بر اين دارد كه وقتى انسان بر مالش مسلط است هر كارى كه بخواهد مي كند، اعم از بيع، هبه، صلح و يكى از مصاديقش هم اين است كه سلطنت دارد كه با «اعراض»، اين مال را از ملكيت خودش خارج كند.

نقد اين دو دليل

آيا «سيره» و «حديث سلطنت»، براي قائلين به زوال ملکيت، فايده‌‌اى دارند يا خير؟ به نظر ما اين دو دليل ناتمام است. امّا سيره: آن مقدارى كه در سيره متشرعه ثابت است اين است كه اگر كسى از مالش اعراض كند، متشرعه می‌‌گويد ديگرى فقط حق استفاده از اين مال را دارد، و هيچ وقت نمی‌‌گويد مالک بوسيله اعراض، ديگر مالكيت ندارد. سيره متشرعه، فقط بر «اباحه تصرف» در چنين مالى ثابت است.

امّا حديث سلطنت : تمسک به اين حديث دو اشكال دارد. يك اشكال اين است كه «حديث سلطنت» می‌‌گويد مادامي که مال بر ماليّت خودش باقي است شما بر آن سلطنت داريد، اما شما اينجا می‌‌خواهيد كارى كنيد كه اين مال از مال بودن خارج شود. پس اين ديگر داخل در حديث سلطنت نيست. اشكال دوم اين است كه تعبير مرحوم ايروانى(ره) چنين است که «مفاد حديث سلطنت، سلطنت بر اموال است». بعد فرموده مراد آن چيزى است كه به حمل شايع مال است. ما می‌‌گوييم آنچه به حمل شايع مال اين شخص است؛ اين «شى‌‌ء خارجى» است نه خود «عنوان مال».
 
يك شى‌‌ء در عالم خارج، چه دست شما باشد و چه نباشد مال است، اما مال بعنوان هذا الشى‌‌ء (بعنوان ثانوى). حالا شما بخواهيد بر مال بودن يك شى‌‌ء بعنوان اولى -يعنى مال من حيث كونه مالاً - سلطنت داشته باشيد، می‌‌گفتيد مي خواهم اين مال را از ملك خودم خارج كنم. تعبيرى كه ايشان دارد اين است «الناس مسلطون على اموالهم»؛ يعنى فرشي كه شما داريد، اين فرش بعنوان شايع مال شماست، وقتى ميگوييد «الناس مسلطون على اموالهم» يعنى بر اين فرش سلطنت داريد که بيع كنيد، صلح كنيد، هبه کنيد و... .

اما حديث سلطنت نمی‌‌گويد شما بر «ماليت و ملكيت يك مال» سلطنت داريد و نيز دلالتي بر اين ندارد كه شما بگوييد من بر «مال من حيث هو مال» -به حمل اولى- سلطنت دارم، يا بر «ملك من حيث هو ملك» سلطنت دارم و می‌‌خواهم با نيت، ملكيت آن را از بين ببرم. پس خلاصه اشكال دوم اين است که «حديث سلطنت» متشرع نيست. حديث سلطنت می‌‌گويد شما بر اموالتان سلطنت داريد اما بالاسباب العقلائيه؛ يعنى اگر يك چيزى در نزد عقلا سبب است مثل بيع، هبه و صلح، شما بر آن سلطنت داريد، اما در اينجا اصلاً ترديد داريم كه آيا «اعراض» عند العقلاء سبب است يا سبب نيست؟ اين اول الكلام است.

پس معلوم شد که «سيره متشرعه» و «عموم حديث سلطنت» که در مقابل «استصحاب بقاء ملكيت» ادعا شد، هردو اشكال دارد. پس از اين دو دليل، چند روايت مطرح شده، که بايد بررسي کنيم که آيا از اين روايات می‌‌توان استفاده كرد كه «اعراض»، مزيل ملكيت است؟ اين را از همان رساله مرحوم ايروانى(ره) (جمان السلك فى الاعراض عن الملك) براي جلسه بعد ملاحظه بفرماييد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.


برچسب ها :

اِعراض نظر محقق ايرواني پيرامون اِعراض اذهاب موضوع سلطنت جمان السلك فى الاعراض عن الملك تنقيح محل نزاع در بحث اِعراض قصد ترک ملكيت ادله قائلين به عدم زوال ملکيت پس از اعراض ادله قائلين به زوال ملکيت پس از اعراض نقد ادله قائلين به زوال ملکيت پس از اعراض حديث سلطنت سيره متشرعه در باب اِعراض

نظری ثبت نشده است .