درس بعد

کتاب البیع

درس قبل

کتاب البیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۴


شماره جلسه : ۵۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تعریف معاطاة - بحث اخلاقی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

معاطات

مرحوم امام(ره) در مسأله شش می‌‌فرمايند «الأقوى وقوع البيع بالمعاطاة في الحقير و الخطير، و هي عبارة عن تسليم العين بقصد صيرورتها ملكا للغير بالعوض و تسلم العوض بعنوان العوضية، و الظاهر تحققها بمجرد تسليم المبيع بقصد التمليك بالعوض مع قصد المشتري في أخذه التملك بالعوض، فيجوز جعل الثمن كليا في ذمة المشتري، و في تحققها بتسلم العوض فقط من المشتري بقصد المعاوضة إشكال و إن كان التحقق به لا يخلو من قوة». -تأکيد مي‌کنم که هر مسأله‌‌اى كه بحث می‌‌شود، خود شما بر آنچه كه گفته شده مرور كنيد و مقدارى هم تأمل كنيد و با برخى از كتاب‌‌هاى ديگر هم مأنوس باشيد و حتماً خودتان به يك نظرى برسيد- مثلاً در مسأله قبل؛ آيا «اشاره» قائم مقام لفظ هست يا نيست؟

آيا بين «اشاره» و «كتابت» فرقى هست يا نه؟ آيا تقديم و تأخيرى وجود دارد يا نه؟ اگر الان بحث را رها كنيد و به مسأله بعد بپردازيد، بعداً كه به آن مسأله برمى‌‌گرديد، ذهن خيلى آمادگى ندارد تا بتوانيد به يك نتيجه‌اي برسيد. الان يك نتيجه‌‌اى بگيريد، اما اين نتيجه، نتيجه نهايى نيست، اصلاً فقيه هيچ وقت نبايد فكر كند كه در هر مسأله‌‌اى به نتيجه‌اى كه رسيد، آن نتيجه نهايى است، ممكن است اگر مجدداً بررسى كند، به يك نظر ديگرى واصل شود-.

در اين مسأله شش، بحث مهم معاطات را عنوان مي‌کنند، كه شايد بتوانيم بگوييم امروزه 99 درصد معاملات، عنوان معاطاتى را دارد و ديگر معاملات با صيغه و با لفظ نيست. دو سه مسأله بعد هم، برخى از فروعات مربوط به معاطات است که مورد بحث قرار می‌‌دهيم.

عنوان مباحث معاطات

آيا بوسيله معاطات، بيع واقع می‌‌شود يا خير؟ آيا اگر واقع شود؛ فرقى بين حقير و خطير هست يا فرقى نيست؟ يعني آيا معاطات فقط در امور حقيره تحقق دارد و در آنها صحيح است، اما اگر در امور خطيره واقع شد صحيح نيست؟ آيا معاطات علاوه بر صحت، لازم هم هست يا لازم نيست؟ و اگر لازم نيست، ملزمات معاطات چيست؟ آيا در معاطات نيز مثل عقود لفظيه مى‌توان جعل خيار کرد يا خير؟ که جمعى از فقهاء قايلند در معاطات نمی‌‌شود جعل خيار كرد. آيا در آن تعاطى در طرفين معتبر است يا نه؟ اينها محورهاى بحثى است كه إن شاء الله بايد به آنها بپردازيم و اينها مسائلى است كه هم مورد ابتلاء است و هم از نظر علمى، مسائل بسيار دقيق و مهمى است.

تعريف معاطات

ابتدا اجمالاً تعريف معاطات را بيان كنيم، تا بعد روشنتر ذكر كنيم. می‌‌فرمايند «معاطات» عبارت از اين است كه بايع، عين را بقصد اين كه ملك مشترى شود به او بدهد، در مقابل عوضى كه می‌‌خواهد بگيرد. يعني مبيع را بعنوان المثمن و بعنوان المبيع به مشترى تسليم كند و از آن طرف ثمن را بعنوان عوضيت تسلّم كند. مناسب می‌‌بينم قبل از پرداختن به تعريف معاطات، كلامى را از مرحوم محقق(ره) در كتاب شرايع نقل کنم که از آن استفاده می‌‌شود أصلاً شايد تا قبل از زمان شهيد ثانى(ره) و محقق اردبيلى(ره) و فيض كاشانى(رض)، تمام فقهاء، معاطات را باطل می‌‌دانستند.

قبل از اينها ادعاى اجماع و بلكه بالاتر از اجماع؛ ادعاى ضرورى شده است؛ يعنى گفته‌اند ضرورت مذهب بر اين است كه معاطات باطل است. چطور شده كه در سير تاريخى اين بحث، يك زمانى بطلان معاطات نزد فقهاء، بعنوان يك ضرورى مذهب مطرح بوده، اما از زمان شهيد ثانى و اردبيلى و فيض كاشانى(رحمهم الله) و بعد هم شيخ انصارى(ره) و تا معاصرين كه قايل شده‌اند معاطات صحيح است. و الان كه قايل به لزومش هم هستند و می‌‌گويند فرقى بين معاطات و بين بيع به صيغه نيست. اينجا عبارت محقق(ره) را نقل می‌‌كنم و مطلبى را مرحوم صاحب جواهر(ره) دارد كه در آن نكات مهمي وجود دارد كه مناسب است كلام صاحب جواهر(ره) را نيز بيان كنيم ببينيم آيا اشكالى هم به آن وارد است يا وارد نيست؟

مطالبى كه از صاحب جواهر(ره) می‌‌خواهيم بگوييم، مقداري ريشه همين مطلبى است كه در صدد بيان آن هستيم که اساساً نظر قبل از صاحب جواهر و خود صاحب جواهر چه بوده؟ أصلا نظر فقهاء قديم اين بوده كه در عقد حتماً بايد لفظ باشد. نه تنها در آن لفظ باشد، بلكه بايد لفظ مخصوص هم باشد، كه از لفظ مخصوص، به «صيغه مخصوص» تعبير می‌‌كنند. بعداً فقهاء گفتند صيغه مخصوص لازم نداريم، بلکه مطلق لفظ كافى است. سپس از اين هم دست برداشتند و گفتند اصلاً در تحقق بيع، لفظ، لزومى ندارد. پس اين سه مرحله را طى كرده است؛ كه ابتدا فقهاء قايل بودند كه لفظ و صيغه مخصوصه لازم است.

بعد در يك برهه از زمان افرادى مثل فاضل آبى (صاحب كشف الرموز) اولين بار -بنابر آنچه كه از عبارت صاحب جواهر استفاده می‌‌كنيم- فرمود كه در تحقق عقد يا بيع، لفظ و صيغه مخصوص لازم نيست، بلكه مطلق لفظ كفايت مي‌کند. پس از ايشان جمعى از محدّثين از اخباريين از ايشان تبعيت كردند. اما ديگران كه بعد آمدند، با همين هم مخالفت كردند و گفتند در تحقق بيع و عقد بيع اصلاً لفظ لازم نيست. و نزاع به اين برمى‌‌گردد كه آيا واقعاً در عقد دو چيز است؛ يك وقت می‌‌گوييم «بيع»، يك وقت مي‌گوييم «عقد البيع»، آيا در عقد البيع لفظ معتبر است يا معتبر نيست؟ بعداً ادله‌‌اى را كه می‌‌خوانيم، از قبيل «انما يحلل الكلام و يحرم الكلام»، حول همين محور دور می‌‌زند.

فرمايش مرحوم محقق(ره)

مى‌‌دانيد که شرايع، متن بسيار متقن و محكم فقهى اماميه است و اين از اهميت بالايى برخوردار است. مرحوم محقق(ره) در شرايع، ابتدا عقد البيع را تفسير فرموده «هو اللفظ الدال على نقل الملك من مالك إلى آخر بعوض معلوم‌‌»؛ عقد البيع آن لفظى است كه دلالت بر نقل ملك می‌‌كند از مالكى به ديگرى، در مقابل عوض معلوم. سپس فرموده «و لا يكفي التقابض من غير لفظ و إن حصل من الأمارات ما يدل على إرادة البيع سواء كان في الحقير أو الخطير»؛ اگر بين بايع و مشترى لفظى نباشد و فقط قبض و اقباض باشد،کفايت نمي‌کند، و لو اينكه يك اماره‌‌اى و قرينه‌‌اى كه دلالت بر اراده بيع كند در بين باشد، و بين حقير و خطير هم فرقى نمی‌‌كند.

فرمايش صاحب جواهر(ره)

آنگاه صاحب جواهر(عليه الرحمة)، مستند اين كلام مرحوم محقق(ره) را بيان كرده است.
صاحب جواهر(ره) دو مطلب مهم دارد.

مطلب اول: مي‌فرمايد دليل بر اين كه معاطات کلاً باطل است و عنوان بيع را ندارد؛ دليل اول: «اصل» است؛ همان «أصالة الفساد»، منتها می‌‌فرمايند اين اصل با سه وجه تأييد می‌‌شود؛ يعنى أصالة الفسادى كه در اينجا داريم، با وجوه ثلاثه تأييد می‌‌شود. مراد از وجوه ثلاثه؛ «اجماع بقسميه» -هم اجماع محصل و هم اجماع منقول- که صاحب جواهر(ره) ادعا می‌‌كند ما اجماع محصل و منقول داريم بر اينكه معاطات باطل است.

وجه سوم را «ضرورت» قرار می‌‌دهد، منتها ديگر نمی‌‌گويد مراد ما از اين ضرورت، ضرورت دين است. از عبارات‌‌ بعدى صاحب جواهر(ره) استفاده می‌‌شود كه مقصود از اين ضرورت، «ضرورت مذهب» است؛ يعنى در مذهب اماميه ضرورى است كه معاطات باطل است. در ميان اهل سنت؛ حنفيه و شافعيه و ابن شريح، معاطات را در خصوص حقير پذيرفته‌‌اند. اما حنبلى‌‌ها و مالكى‌‌ها قايلند معاطات مطلقا صحيح است و فرقى بين حقير و غير حقير نگذاشته‌‌‌‌‌اند.

اگر از حنبلى‌‌ها سؤال می‌‌كنيم؛ «حقير» يعنى چه؟ براى «حقير» دو بيان دارند؛ يك بيان اين است که براى تشخيص معامله  حقير از خطير، بايد به عرف مراجعه كرد. آن وقت عرف هم هر جا بحسب خودش است، مثلاً در قم، فروختن يك خانه صد مترى، خطير است، اما در تهران، فروختن همين خانه صد مترى، صغير و حقير است. عرف؛ به لحاظ امكنه و ازمنه مختلف، متفاوت است. پس حنفى‌‌ها و شافعى‌‌ها قايلند كه در حقير، معاطات درست است، ولي مالكيه و حنبليه قايلند كه مطلقا درست است. پس حرف اول صاحب جواهر(ره)؛ «الاصل المؤيد بوجوه ثلاثه» است؛ يعني «اجماع» به دو نوعش(محصل و منقول)، و «ضرورت».

مطلب دوم: فرموده‌اند به نظر ما اصلاً بر اين معاطات، «بيع» و «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» صدق نمی‌‌كند. اما اگر ما مقدارى تنزّل كنيم و بگوييم صدق می‌‌كند، مستلزم اين است كه تمام آثار عقد از قبيل لزوم و اينها بر آن مترتب شود. اينجا که صاحب جواهر(ره) ادعاى اجماع می‌‌كند، می‌‌فرمايد فقط در ميان قدماء يك عبارت از مرحوم شيخ مفيد(ره) است كه ما هم اين عبارت را جايى نديديم، اما اين عبارت را احمد بن حنبل از ايشان نقل می‌‌كند و از اين عبارت استفاده می‌‌كنيم که شيخ مفيد(ره) هم معاطات را قبول داشته است. آنگاه صاحب جواهر(ره) در مقام توجيه اين بر می‌‌آيد. به جواهر مراجعه كنيد و ببينيد صاحب جواهر(ره) با اين عبارت شيخ مفيد(ره) چه كرده است و مرحوم شيخ انصارى(ره) هم در مكاسب اين عبارت شيخ مفيد(ره) را دارند.


بحث اخلاقى‌‌

امام سجاد(ع) در روايتي می‌‌فرمايد: «خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْيِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ» (بحارالأنوار68 ،336)؛ در اين فرمايش، دو جمله بسيار مهم ذكر شده است؛ يكى «خوف از خدا» و يكى «حيا و شرم نسبت به خداوند تبارك و تعالى». حضرت(ع) می‌‌فرمايد «از خدا بترس». چرا؟ «لقدرته عليك».

ما يك وقت از خدا می‌‌ترسيم، براى اينكه مسأله را موكول به آينده می‌‌كنيم و می‌‌گوييم بعد از دنيا می‌‌رويم، مردنى در كار است، قيامتى در كار است، اگر آنجا مورد شفاعت واقع نشويم گرفتار عذاب و جهنم می‌‌شويم. منشأ خوف ما، آينده است، قيامت است، عذاب اخروى است. اما آنچه كه من از عبارت استفاده می‌‌كنم اين است كه حضرت(ع) می‌‌خواهند بفرمايند كارى به آينده ندارم، بلکه از اينكه خدا بر تو قدرت دارد بترس.

يعنى توجه داشته باشيم كه تمام حركات و سكنات ما؛ گفتن، نگاه كردن، نوشتن، فكر كردن، و تمام اينها تحت قدرت خداست. اگر او بخواهد، يك لحظه و بلکه كمتر از يك لحظه از انسان می‌‌گيرد. گاهى اوقات انسان فكر می‌‌كند كه اگر خداوند عقل را از انسان بگيرد چه می‌‌شود؟! گاهى اوقات که يك انسان عقب افتاده يا مجنون را مي‌بينيد، با چه نگاهى به او مي‌نگريد؟ اگر انسان چيزى هم نگويد، نگاهى كه به او می‌‌كند مثل ساير انسانها نيست. خدا بخاطر قدرتى كه دارد مي‌تواند همين عقل را از انسان بگيرد، انسان مجنون مي‌شود، و مي‌تواند قدرت بيان را از انسان بگيرد، و انسان لال شود.

قدرت خدا اين قدر احاطه دارد، مخصوصاً در زمان ما که هزاران نوع درد و مرض و مشكل می‌‌تواند جلوى انسان قرار دهد، كه انسان از يكى از آنها نتواند تخلص پيدا كند. اينها بايد منشأ خوف انسان از خدا باشد. تا الان در ذهن ما اين بود و به مردم هم می‌‌گفتيم که به آيات جهنم و قيامت فکر کنيد و از خدا بترسيد، ولى آنچه كه بايد داعى بر خوف باشد همين حالا باشد. همين حالا انسان بداند كه اگر يك لحظه به خودش واگذار شود چه بلاى بر سر او می‌‌آيد. چرا نسبت به نماز سهل انگاري مي‌کنيم!؟ علتش اين است كه قدرت و عظمت خدا را فراموش مي کنيم.

توجه نداريم كه در مقابل چه موجودى ايستاده‌ايم، در وقت نماز توجه نداريم، در غير وقت نماز كه بطريق اولى.

وقتي انسان راه می‌‌رود، بايد دائماً در اين فکر باشد كه خدايا تو دارى من را راه می‌‌برى. اين جملاتى كه در كلمات انبياء(ع) و ائمه معصومين(ع) است كه به خداوند خطاب می‌‌كنند «يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِي أَقْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ أَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ أَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ أَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ أَنْتَ الَّذِي غَفَرْتَ أَنْتَ الَّذِي أَقَلْتَ أَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَعْزَزْت. . .»؛ تمام نعمت‌‌هايى كه خدا به انسان داده است به خدا عرض می‌‌كند تو اينها را به ما دادى! اين ياد قدرت خدا، خيلى می‌‌تواند در اصلاح انسان مؤثر باشد. انسان بفهمد كه در مقابل قدرت خدا هيچ است، نه فقط خودش، که همه چيز در مقابل خدا هيچ است. ما در مقابل يك مجموعه‌‌ى كوچكى از انسان‌‌ها صفر هستيم، مجموعه انسانها در مقابل تمام مخلوقات صفر است، و تمام مخلوقات در مقابل خدا صفر است.

يعنى ما؛ صفر به توان ميليونم هستيم. بايد توجه كنيم كه واقعاً صفر محض هستيم. اما همين بشر، همين هيكل، همين وضع، ادعاى الوهيت و خدايي هم می‌‌كند. چرا؟ اگر از خطا صادر می‌‌شود براى اين است كه خدا رافراموش کرده‌ايم. اگر حاضريم نسبت به همديگر نيرنگ کنيم، براى اين است كه خدا را فراموش می‌‌كنيم. البته باطن واقعي اينها اين است که كسى كه خطا می‌‌كند، اول به خودش ضربه می‌‌زند، اول خودش را فريب مي‌دهد، فكر می‌‌كند كه ديگرى را فريب می‌‌دهد.

گاهي كار انسان به جايى مي‌رسد كه مي‌خواهد خدا را نيز فريب دهد. واقيت اين است که ما نمي‌توانيم قدرت خدا را كم و زياد كنيم، «إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ»؛ يعنى «كن» همان است و «يكون» همان، فاصله‌‌اى وجود ندارد؛ يك آن اراده‌‌اش را بردارد همه دائره امكان از بين می‌‌رود. اگر انسان را مقدارى به خودش احياء كند، كى غرور انسان را می‌‌گيرد، كى منيت انسان را می‌‌گيرد؟ خوف از خدا، نه مثل اين موارد معمولى است كه يك آدم قدرتمندى لذت می‌‌برد كه ديگران از او بترسند.

اينطور هم نيست كه مطلوب اولي خدا اين باشد كه اين بنده و اين عبدش، از ذات خدا خائف باشد. اين خوف، پله‌اى براى رشد انسان است، انسان وقتى خوف از خدا پيدا كرد ديگر خطا و گناه نمی‌‌كند، ديگر حق كسى را ضايع نمی‌‌كند، حق خدا را ضايع نمی‌‌كند، حقوق خدا و حقوق الناس را رعايت می‌‌كند. اما اگر خوف نداشتيم، همه اينها را زير پا می‌‌گذاريم. من گاهى اوقات به بعضى از دوستان گفته‌‌ام، گاهى اوقات خودم هم اين كار را انجام می‌‌دهم؛ که هنگام مطالعه كتاب روايى، يك حديث خوبى را مي‌بينم، اين حديث را روى يك كاغذ می‌‌نويسم، به بچه‌‌ام مي‌دهم و می‌‌گويم اين را روى ميزت بگذار، يك هفته دو هفته همينطور مقابل چشمت باشد.

قبل از اينكه جلوى آنها باشد، بايد جلوى خودمان باشد، روى ميز مطالعه خودمان بنويسيم «خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْيِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ». بايد اين قدر بنويسيم و اين قدر نگاه كنيم و اين قدر فكر كنيم تا بيدار شويم. با يك گفتن و شنيدن، و يك مجلس چند دقيقه‌‌اى كار به جاى نمی‌‌رسد. ما بايد روى اين مسأله فكر كنيم که چقدر خوف از خدا داريم، چقد فكر قدرت خدا را كرده‌ايم؟!!!

در ماه گذشته چند بار به قدرت خدا فكر كرده‌ايم؟! بايد اينقدر فكر كنيم تا بيدار شويم، وقتى بيدار شديم تازه بايد شروع به حركت كنيم. خداوند متعال همه ما را از خائفين قرار دهد. آمين رب العالمين.


و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

بحث اخلاقی بیع معاطات تعریف بیع معاطات عنوان مباحث معاطات بطلان معاطات نزد متقدمین سیر حکم به صحت معاطات نظر مرحوم محقق در تعریف معاطات نظر صاحب جواهر در تعریف معاطات معنای حقیر در اهل سنت خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْيِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ

نظری ثبت نشده است .