درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۷


شماره جلسه : ۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • فرق بين واجب مولوى و ارشادى

  • مجموعاً از آيات و روايات چه استفاده مى‌‌‌شود؟

  • آيا ظهور آيات در مدلولش أقوى است يا روايات؟

  • اشکال در وجوب مولوي و نفسي تفقه

  • اشکال در ارشادي بودن وجوب تفقه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته

بر حسب آنچه که ملاحظه فرموديد؛ روايات، ظهور در وجوب شرعي مولوي نفسي تعلم دارد. روايات متعدد بود که در ميان آنها دو روايت را بيان کرديم که هر دو ظهور روشني در وجوب شرعي نفسي داشت، که تعلم بر انسان واجب است، أعم از اينکه اين تعلم، اجتهادي باشد، يا اين تعلم، تعلم تقليدي باشد.

و بيان کرديم که از آيات شريفه، گرچه وجوب تعلم استفاده شد، ‌اما ما نتوانستيم يک وجوب شرعي را استفاده کنيم. در آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»، خود اين قيد «إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قرينه است بر اينکه اين وجوب سؤال، و وجوب تعلم، يک وجوب ارشادي است نه يک وجوب مولوي.

همچنين از آيه نفر، استفاده کرديم و گفتيم که خود کلمه «لِيُنْذِرُوا» در «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ»، اولاً توجه داريد در اين آيه جمله «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»، غايت براي آيه است، يعني عده‌‌اي بروند به مدينه و تفقه پيدا کنند، و انذار کنند.‌

اگر وجوب تفقه، يک وجوب نفسي مولوي بود، اصلاً آيه مي‌فرمود يک عده‌اي يا همه، بايد تفقه در دين کنند،‌ لازم نبود که بلافاصله بگويند «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ». اين «لِيُنْذِرُوا» به نظر ما يک قرينه روشن است ‌بر اينکه اين وجوب تفقه، يک وجوب مولوي نيست، بلکه وجوب ارشادي است.

فرق بين واجب مولوى و ارشادى

حالا در اينجا از روايات، وجوب شرعي مولوي نفسي استفاده شد،‌ از آيات وجوب شرعي ارشادي استفاده شد.

واجب شرعي را تقسيم مي‌کنند، به واجب مولوي و واجب ارشادي.

واجب مولوي؛ آن واجبي است که بر امتثال و موافقتش ثواب، و بر مخالفتش عقاب مترتب است.

اما در واجب ارشادي، مسئله ثواب و عقاب مطرح نيست.

مثلاً در روايات، شارع امر مي‌‌کند به اينکه، نماز بايد در لباس ما لا يؤکل لحمه نباشد. اين ارشاد به اين است که اگر نماز در چنين لباسي واقع شد، اين نماز باطل است.‌ اما بر مخالفت با اين امر، و مخالفت با اين دستور مولا، ثواب و عقاب مترتب نيست.

در فرق بين واجب مولوي و ارشادي، غالباً اين فرق را بيان مي‌کنند که واجب مولوي آن واجبي است که در مخالفت و موافقتش ثواب و عقاب مطرح است، اما در ارشادي مخالفت و موافقتش، ثواب و عقاب مطرح نيست.

يک بيان دقيق‌تر در فرق بين واجب مولوي و ارشادي وجود دارد و آن اينکه در واجب مولوي؛ جنبه مولويت آن مولا مدّ نظر است.‌ يعني مولا مي‌گويد، چون من مولاي شما هستم چون من دستور مي‌‌دهم،‌ بايد اين دستور را اطاعت کنيد.

اما در واجب ارشادي؛ آن جنبه مولويت مولا، مد نظر نيست، مولا ارشاد مي‌کند.

مثال معروف امر ارشادي؛ «أطيعوا الله» است. مولا نمي‌گويد چون من مولا هستم، مي‌‌گويم «اطيعوا الله»، اگر اين را بخواهد بگويد، دور لازم مي‌آيد. لکن ارشاد مي‌کند به اينکه اطاعت لازم است. بر موافقت «أطيعوا الله»، ثواب و عقاب نيست. شما اگر الان نماز خوانديد، اينجا نمي‌گويد که اينجا دوتا ثواب به شما داده شود، يک ثواب براي اينکه امري (صلِّ) را امتثال کرده‌‌ايد؛ ثواب دوم براي اينکه «اطيعوا الله»، را امتثال کرده‌‌ايد.

مجموعاً از آيات و روايات چه استفاده مى‌‌‌شود؟

حالا بحث ما در اينجا اين است که ما از روايات، يک وجوب شرعي مولوي نفسي را استفاده کرديم. از اين دوتا آيه،‌ استفاده کرديم که وجوب تعلم و تفقه در دين، يک وجوب ارشادي است. حالا مجموعاً چه نتيجه‌‌اي اينجا مي‌‌گيريم؟‌ آيا مي‌توان گفت که وجوب تعلم و تفقه، ‌يک وجوب نفسي مولوي است؟ چنانکه از کلام مرحوم آخوند و از کلام مرحوم شيخ چنين چيزي استفاده مي‌شود؟

در آن حديث معروفي که فرمودند، در روز قيامت از عبد سؤال مي‌‌شود که چرا اين تکليف را انجام ندادي؟ مي‌گويد من نمي‌دانستم. بعد سؤال مي‌شود، که چرا ياد نگرفتي؟ مرحوم آخوند و مرحوم شيخ فرمودند، که اين «هلّا تَعَلَّمتَ»، ظهور در اين دارد که مؤاخذه بر ترک تعلم است.

قبل از اينها مرحوم مقدس اردبيلي و جماعتي از فقهاء، اين نظريه را داشتند، که تفقّه و تعلّم، يک وجوب شرعي نفسي مولوي دارد، بر هر کسي تفقه واجب است، منتها اين أعم از اجتهاد و تقليد است، اينها فتوايشان بر اين است، و اين روايات، مؤيد نظريه اينها است.

اما اين آياتي که بيان شد، خصوصاً آيه اولي، که در آن ارشادي بودن بنحو خيلي واضح است، زيرا قيد «إِن کنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» يک قرينه است بر اينکه من جنبه مولويت را مد نظر ندارم، فقط آنهائي که نمي‌دانند، بر آنها واجب است که تفقه و تعلم در دين کنند، آن وقت واجب دخالت دارد.

ديگر در ارشاد بحث نمي‌شود، که متعلق ارشاد (مرشد اليه) چيست؟ مرشد إليه، هر چه مي‌خواهد باشد، ارشاد تابع همان است، لذا گاه مرشدٌ إليه، لزومي است، گاه مرشد إليه غير لزومي است، اين «أطيعوا الله»، ارشاد به حکم عقل است، هم در آن مورد لزومي، هم در آن مورد غير لزومي.

آيا ظهور آيات در مدلولش أقوى است يا روايات؟

در مرحله اولي به ذهن مي‌رسد، که بين اين روايات و آيات تعارض وجود دارد. وقتي يک چنين تعارض ظاهري به وجود آمد، ما بايد ببينيم که آيا ظهور روايات، در مدلولش أقوي است، يا اينکه ظهور آيات در مدلولش أقوي است؟

جواب:

وقتي دقت مي‌کنيم، ظهور آيات در مدلولش، أقوي از ظهور روايات، در مدلولش است، يعني اين وجوب تعلم و تفقه يک وجوب نفسي مولوي نيست، يک وجوب ارشادي است.

اين آيات ظهورش در اين‌ معنا أقوي از روايات است، و اين ديگر بستگي دارد، به استظهار خود شما که از آيات و روايات مي‌کنيد. ما اولاً مي‌توانيم بگوئيم که اين روايات با اين آيات که قيد «إن کنتم لا تعلمون» را دارد؛ اين قيد «لا تعلمون» يک قرينه لبي و عقلي است،‌ و اين قرينه لبّي و عقلي را بايد ما در روايات هم بياوريم، يعني طلب علم، واجب است، اگر نمي‌دانند. اگر بدانند، ديگر معنا ندارد، که برود ياد بگيرد.

اين قرينه «إن کنتم لا تعلمون» يک قيد عقلي و لبّي است، حالا شارع در اين آيه شريفه اين قيد را آورده است، اگر از اول نمي‌آورد، ما اين قيد را نمي‌فهميديم، گاهي اوقات، قيد لبي عقلي، يک قيود واضحه است، اگر شارع هم نمي‌گفت؛ ما مي‌فهميديم، که وجوب سئوال، در جائي است که انسان جاهد باشد، اما در جائي که عالم است، سئوال معنا ندارد. از اين چه مي‌خواهيم استفاده کنيم؟

مي‌خواهيم استفاده کنيم که همين قيد در روايات هم بايد آورده شود، «تفقه في دين الله»، يعني اگر نمي‌دانيد، تفقه کنيد. پس معلوم مي‌شود که اين قيد، در روايات مطرح است و ما آمديم گفتيم که از اين قيد، ارشادي بودن را استفاده کنيم، اين قيد يک قيدي نيست‌ که از آن، مولويت استفاده شود.‌

اين يک نکته، که در تعارض ظاهري بين آيات و روايات، آيات ظهورش اقوي است.

مرحوم علامه طباطبائي در ذيل اين آيه فرموده است، که ترديدي نيست که آيه دلالت دارد، بر يک حکم ارشادي عقلائي يعني آيه، ارشاد مي‌کند به يک حکم عقلائي، يعني همان‌طور که ارشاد به حکم عقل است، ارشاد إلي حکم عقلاء هم است.

اشکال در وجوب مولوي و نفسي تفقه

نکته دوم: اگر وجوب تفقه و تعلم يک وجوب مولوي شرعي نفسي بود، سئوال اين است که در زمان حضرت ائمه(عليهم السلام) همه به دنبال تفقه نمي‌رفتند، از طرفي هيچ قرينه بر آن نداريم، که ائمه(ع) اينها را تارک يک واجب تلقي کرده باشد، اگر وجوب تعلم و تفقه شرعي مولوي بود، بايد أئمه براي همه بيان مي‌کردند و مي‌فرمودند که اگر کسي تعلم و تفقه را ترک کند،‌ ترک واجب کرده است،‌ در حالي که اين را نفرموده است، بلکه به نحو کلي فرموده که اگر کسي اين را ترک کند مي‌شود کالاعرابي.

به بيان روشن‌تر؛ سيره متشرعه در زمان ائمه بر اين نبوده که همه مردم تفقه پيدا کنند، عده‌اي تفقه پيدا مي‌‌‌کردند، اما عده ديگر تفقه در دين پيدا نمي‌کردند و آنها مورد نهي ائمه قرا نگرفته‌اند و اين قرينه است بر اينکه وجوب تعلم و تفقه، وجوب شرعي نفسي و مولوي نيست.

اشکال در ارشادي بودن وجوب تفقه

در احکام ارشاديه، خطا راه ندارد. اگر بگوئيم که اين حکم، ارشاد به اين عمل است، يا ارشاد به يک حکم عقلاء است، يا ارشاد به عقل است، حالا اين ارشاد است، و حکم ارشادي در آن خطا راه ندارد، از طرفي اگر ما بخواهيم بگوئيم که وجوب تفقه، يک حکم ارشادي است و گفتيم تفقه، قدر جامع بين اجتهاد و تقليد است، و در اجتهاد و تقليد خطا راه دارد، چطور ما اين حکم را حکم ارشادي قرار مي‌‌‌دهيم؟ در حالي‌که در اجتهاد و تقليد خطا راه دارد؟ اين اشکال را دقت بفرمائيد، جوابش را فردا عرض مي‌کنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد دلالت آیات بر وجوب ارشادی تعلم دلالت روایات بر وجوب مولوی تعلم فرق وجوب مولوی و ارشادی لزوم ثواب و عقاب در واجب مولوی تعارض آیات و روایات در نوع وجوب تعلم وظیفه هنگام تعارض آیات و روایات اشکال در وجوب مولوی تفقه اشکال در وجوب ارشادی تفقه قرینه بر ارشادی بودن وجوب تفقه وجوب شرعی ارشادی تفقه

نظری ثبت نشده است .