موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۲۰
شماره جلسه : ۴۳
-
شواهد بر اينکه تقليد عبارت از عمل است
-
شاهد اول
-
نقد شاهد اول
-
نظر استاد محترم
-
نقد و بررسي شاهد دوم توسط استاد محترم
-
نقد و بررسي شاهد سوم توسط استاد محترم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
شواهد بر اينکه تقليد عبارت از عمل است
کسانيکه قائل شدند که تقليد عبارت از همان عمل هست و در اين تقليد، التزام يا اخذ، اعتباري ندارد، شواهدي را براي قول خودشان ذکر کردهاند.شاهد اول
به عنوان اولين شاهد گفتهاند اگر تقليد را به معناي عمل معنا کنيم، اين با معناي لغوي نزديکتر است، اما اگر به معناي التزام معنا کنيم هيچ تناسبي بين اين معنا و معناي لغوي نيست.در لغت، تقليد را به معناي اين قرار دادهاند که «قلّد» يعني «جعل الشخص او غيره ذا قلادة»، يعني انسان بر ديگري قلادهاي قرار داد. لذا «تقلد السيف» يعني آن بند سيف را بر عنق او قرار داد. «تقليد البُدنة»، بُدنه همين حيواني است که در ايام حج در منا، ذبح ميکنند، معنايش اين بود که چيزي را در گردن او قرار ميدادند که اين حيوان معيّن ميشد که براي ذبح قرار داده شده و براي غير آن نميشد ديگر استفاده کرد.
پس تقليد در لغت يعني ديگري را -خواه انسان باشد يا غير انسان- ذا قلاده قرار دهد و قلادهاي بر گردن او قرار دهد.
در روايت هم دارد که «الخلافة قلدها رسول الله(ص) عليا»؛ پيغمبر خلافت را به گردن اميرالمؤمنين گذاشت. و «قلده» از آن افعالي است که متعدي به دو مفعول ميشود. «قلد الخلافة عليا»، متعدي به دو مفعول ميشود. لذا از نظر معناي لغوي، تقليد يعني قلادهاي را بر غير قرار دادن.
آنگاه قائلين ميگويند اگر ما تقليد را به معناي عمل معنا کرديم، التزام يعني چي؟ درست عکس معناي لغوي ميشود، اگر گفتم من به فتواي اين مجتهد ملتزم هستم، معنايش اين است که من فتواي مجتهد را بر گردن خودم قرار دادهام. من وقتي ميگويم ملتزم هستم به فتواي مجتهد، رأي مجتهد به عنوان قلاده بر ذمهي من قرار داده ميشود. آن وقت روي اين معنا که ما بگوييم تقليد، عمل است، اين شخص عامي ميشود مقلِّد، شخص مجتهد ميشود مقلَّد.
اما اگر تقليد را به معناي التزام گرفتيم، عکس ميشود، يعني مفتي ميشود مقلِّد، اين عامي ميشود مقلَّد، چون مفتي در اثر التزام خود عامي، رأي خودش را بر گردن عامي قرار داده.
اين اولين شاهدي که اقامه کردهاند. لذا گفتهاند طبق اين شاهد، ما بايد تقليد را به معناي «عمل» بگيريم، و اين در کلمات مرحوم آقاي خوئي(قدسسره) در کتاب تنقيح (ج1، ص 58) آمده است. آيا اين شاهد درست است يا نه؟
نقد شاهد اول
دقيقا نقطه مقابل اين بيان مرحوم آقاي خوئي، بياني را مرحوم شيخ انصاري و مرحوم محقق عراقي دارند.مرحوم شيخ در رساله اجتهاد و تقليدشان فرمودهاند: «اگر ما تقليد را به معناي التزام بگيريم، اين أوفق و أنسب به معناي لغوي است.»
يعني دقيقا عکس آنچه که مرحوم آقاي خوئي و همچنين والد بزرگوار ما دارند.
همچنين مرحوم محقق عراقي (نهاية الافکار، ج4، ص238) فرمودهاند: «اگر تقليد را به معناي التزام بگيريم اين موافق با معناي لغوي است». البته اضافهاي که مرحوم عراقي نسبت به کلام شيخ دارند اين است که مرحوم عراقي يک تفصيلي ميدهند و ميفرمايند: «تقليد از نظر معنا، همان معناي التزام را دارد و اگر به معناي التزام معنا کرديم، اين أوفق به معناي لغوي است. اما از نظر عرف، تقليد را بايد به معناي عمل بگيريم. چرا؟ ميفرمايند: همانطوري که براي مفتي ميگوييم خبر الواحد حجةٌ، يعني مفتي ميتواند به اين خبر واحد اعتماد کند و بر طبق اين خبر واحد، فتوا بدهد و عمل بکند. آيا وقتي ميگوييد خبر واحد براي مفتي حجيت دارد، ميگوييد يعني مفتي ملتزم به آن بشود ولو عمل نکند؟! کسي اين حرف را نميزند. در حجيت خبر واحد براي مفتي، عمل را مطرح ميکنيم، يعني مفتي بر طبق آن فتوا دهد و عمل هم بکند، همينطور بايد نسبت به حجيت قول مفتي براي عامي اين حرف را بزنيم.
اگر ميگوييم رأي مجتهد براي عامي مشروعيت و حجيت دارد، معناي اين فتوا التزام نيست، عامي بايد عمل کند. لذا مرحوم عراقي تفصيل داده، اما مع ذلک با وجود اين تفصيل باز هم پذيرفته که تقليد به معناي التزام، أوفق به معناي لغوي است.
حالا حق با کدام است؟ آيا مثل مرحوم آقاي خوئي و والد بزرگوار ما و جمعي ديگر که ميگويند اگر تقليد را به معناي عمل گرفتيم اين با معناي لغوي سازگار است، اگر به معناي التزام گرفتيم با معناي لغوي سازگار نيست. اما عدهاي مثل مرحوم شيخ و محقق عراقي ميگويند که تقليد را اگر به معناي التزام بگيريم، با معناي لغوي أوفق است.
نظر استاد محترم
ما در اينجا دو مطلب داريم؛ مطلب اول اين که به نظر ما نسبت هر کدام با معناي لغوي فرقي نميکند. تقليد در لغت يعني «جعل الشخص ذا قلادة»، حالا انسان يا ديگري را ذا قلاده قرار دهد يا اگر خودش را ذا قلاده قرار داده، اگر خودش را ذا قلاده قرار داد، باز اين هم ميشود تقليد. معناي تقليد در لغت اين است که يک قلادهاي بر عنق قرار داده شود، خواه عنق غير باشد يا عنق خود انسان باشد.اگر گفتيم به معناي «عمل» است، يعني ما عملمان را بر گردن غير گذاشتيم، اگر گفتيم به معناي التزام است يعني رأي مجتهد را خودمان بر ذمهي خودمان قرار دادهايم، که اگر به معناي التزام گرفتيم، عامي هم ميشود مقلَّد، چون خودش رأي مجتهد را بر ذمهي خودش قرار ميدهد، مقلِّد هم ميشود، چون التزام به رأي غير پيدا کرده است.
لذا از نظر لغت يک معناي صد در صدي که بگوييم فقط عمل با او سازگاري دارد اما التزام با او سازگاري ندارد، نيست. يعني هم عمل و هم التزام با معناي لغوي تقليد سازگاري دارند.
بله، در کلمات والد بزرگوار ما اين تعبير آمده «تقليد أي جعل الشخص ذا قلادة»، معناي لغويش اين است که انسان شخص را ذا قلاده قرار دهد، حالا يا خودش را يا غير خودش را، ذا قلاده قرار دهد. اگر غير بود ميگوييم نسبت به عمل است، اگر خودش بود نسبت به التزام است.
لذا ما هرچه دقت کرديم ببينيم کداميک از اينها با معناي لغوي أنسب است و کدام أنسب نيست، به اين نتيجه رسيديم که هر دو با معناي لغوي سازگاري دارد. لذا اين معناي لغوي براي هيچکدام نميتواند به عنوان شاهد باشد.
مطلب دوم که مهمتر است اين است که يک وقت بحث اين است که ميگوييم تقليد يک معناي لغوي دارد. اما ما مکرر عرض کرديم که بحث ما در تعريف اصطلاحي تقليد نيست، بحث ما در اين است که حقيقت تقليد چگونه واقع ميشود؟ ميخواهيم بگوييم اين معناي اصطلاحي که سه چهار معنا شده، کداميک از اينها أنسب به معناي لغوي است؟ اساساً اگر بحث در تعريف اصطلاحي بود، اين ديگر جاي مناقشه و بحث نبود، هر کس يک جور تعريف ميکرد و ميگفت در اصطلاح اينطور است، ديگري ميگفت در اصطلاح اينطور است، خيلي نياز به مناقشه هم نداشت. پس اين شاهد فايدهاي ندارد.
شاهد دوم
گفتهاند که ما از بعضي روايات استفاده ميکنيم که تقليد، به معناي عمل است. دو دسته از روايات را اينجا ذکر کردهاند که به هر دو اشاره ميکنيم.روايت اول:
روايتي است که مرحوم کليني و مرحوم شيخ آن را نقل کردهاند.«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللهِ(ع) قَاعِداً فِي حَلْقَةِ رَبِيعَةِ الرَّأْيِ فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَسَأَلَ رَبِيعَةَ الرَّأْيِ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فَلَمَّا سَكَتَ قَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ عَنْهُ رَبِيعَةُ وَ لَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ شَيْئاً فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ رَبِيعَةُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللهِ(ع) هُوَ فِي عُنُقِهِ. قَالَ أَوْ لَمْ يَقُلْ وَ كُلُّ مُفْتٍ ضَامِنٌ»؛ شخصي بوده بنام ربيعة الرأي، حلقه و گعدهاي داشته، افراد و اشخاصي داشتند، حضرت هم در همان حلقه نشسته بودند. يک اعرابي آمد، از ربيعة الراي -که شايد هم ظاهراً از اهل سنت هم باشد- سؤالي شرعي پرسيد. ربيعه هم جوابش را داد. بعد که ربيعه حرفش تمام شد، اعرابي گفت: «أ هو في عنقک؟!» اين کاري که ميخواهم من انجام دهم تو گردن ميگيري؟ ربيعه ساکت شد و حرفي نزد. اعرابي دو مرتبه مسألهاش را تکرار کرد و ربيعه همان جواب را به او داد. اعرابي دوباره گفت: اين جوابي که ميدهي گردن ميگيري؟ باز هم ربيعه ساکت شد. حاضر نبود گردن بگيرد. امام صادق(ع) که تشريف داشتند، فرمود اين مسئلهاي که ميگويد بر گردن او است.
بعد دنباله روايت دارد «قَالَ أَوْ لَمْ يَقُلْ»؛ -اين ترديد از راوي است-، راوي ميگويد من اين فقره آخرش را نميدانم حضرت گفت يا نگفت؟ که فرمود: هر مفتي ضامن است. که البته اين فقره آخر که «کلُّ مفتٍ ضامن»، چون خود راوي ترديد دارد که آيا چنين چيزي گفته شده يا نه، اين اعتباري ندارد.
شاهد در همين کلمهي «عنقه» هست. اگر تقليد به معناي التزام باشد، ميشود عنق خود شخص نه عنق غير. يعني قلاده را بر عنق خودم قرار دادم و ملتزم شدم به رأي مجتهد و رأي او را بر عنق خود قرار دادم. در حاليکه در اين روايت آمده «أهو في عنقک»، اعرابي ميگويد آيا اين عملي که من انجام ميدهم بر گردن تو هست؟ حضرت ميفرمايد: «نعم هو في عنقه»، يعني بر عنق خود آن ربيعه است.
اين قرينه ميشود بر اينکه در باب تقليد، بايد تقليد را به معناي «عمل» قرار دهيم، يعني «عمل» خودمان را بر گردن مجتهد قرار دهيم.
اين نکته را هم براي تکميل استدلال به اين روايت عرض کنم که وقتي ميگويد: «هو في عنقک»، چه زماني اين حرف معنا دارد؟ زماني که اين اعرابي عمل کند. حالا اگر اين اعرابي فقط التزام پيدا کرد، اين ديگر معنا ندارد که چيزي بر عنق او باشد و اگر هم باشد فقط اين خودش به گردن گرفته و بر عنق خودش قرار داده است.
از روايت استفاده ميشود که قبل از عمل، چيزي به عنق ربيعه قرار داده نميشود و وقتي عمل آمد بر عنق او هست.
روايت دوم
اين روايت معروف «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»؛ اين روايت صحيحه است، کسي که فتواي به غير داد، وزر و وبال کسي که به آن فتوا عمل ميکند بر او است. در اين روايت هم تعبير به تقليد ندارد، اما دلالت دارد که در باب فتوا آنچه که مهم است؛ عمل مستفتي است نه التزام مستفتي، چون دارد «لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»، نميگويد «وزر من التزم به». اين هم شاهد دومي است که اقامه کردهاند.نقد و بررسي شاهد دوم توسط استاد محترم
نکته اول: نسبت به اين شاهد دوم، نکته اول اين است که باز به اين نکته بر ميگرديم که بحث ما در اين است که تقليد به چه چيز محقق ميشود؟ بحث ما در ضامن بودن، مسئول بودن، وزر و وبال بودن و اينها نيست، بحث ما در اين است که تقليد به چه چيزي محقق ميشود؟ حالا فرض کنيد کسي به خيال اينکه اين مجتهد اين فتوا را داده، بر طبق آن فتوا عمل کرد، آيا تقليد هست يا تقليد نيست؟ تقليد است.فرض کرديم که مجتهد همچنين فتوايي ندارد، اما در حالي که تقليد واقع شده، اما تقليد باطلي است، يعني تو خيال ميکردي تقليدت صحيح است. بحث ما در اين نيست که وزر و وبال عمل، گردن کيست، تا بخواهيم به اين روايت «مَن أفتَي النَّاسَ بغَيرِ عِلمٍ» عمل کنيم، بلکه ميخواهيم ببينيم تقليد با چه محقق ميشود؟ آيا هنوز قبل از آنکه کسي عمل کند، به صرف اينکه التزام پيدا کرده، نميتوانيم بگوييم اين مقلد است؟ بحث در وزر و وبال نيست.
لذا گاهي اوقات در عرف ميبينيم ميگويند فلاني مقلد فلاني است، اما يک عبادت هم انجام نميدهد، يا لااقل همهي عبادات را انجام نميدهد، بعضيهايش را انجام ميدهد و بعضيهايش را انجام نميدهد. نسبت به اين شخص نميتوانيم بگوييم فقط در آن مقدار که عمل ميکند مقلد است و در بقيهاش مقلد نيست.
الان قائل ميگويد که در اين روايت که «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ... لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»، يعني «وزر من عمل به»، نه «من التزم به». ميخواهند اينگونه استدلال کنند، وزر جايي ميآيد که عمل بيايد، اما جايي که التزام باشد، وزر نيست.
ما ميخواهيم بگوييم که اصلاً ما کاري به اين بحث نداريم که وزر بر گردن مجتهد است يا بر گردن خود شخص است، بحث ما در اين است که تقليد به چه محقق ميشود؟ اگر کسي ملتزم شد، آيا نميتوان به او بگوييم مقلد؟ قائلين به التزام ميگويند اين مقلد است، چه عمل کند چه نکند.
بعبارة أخري قائلين به التزام ميگويند کسي ممکن است مقلد شود، اما وزري نه بر مجتهد باشد نه بر مقلد، از باب اينکه عمل نميکند. کثيراًمّا هم واقع ميشود که شخصي مقلد اين آقاست، اما به فتواي اين آقا هم عمل نميکند. آنها يک چنين چيزي را ميگويند، لذا مسئله و مقوله وزر، اصلاً جداست.
نکته دوم: نکته دوم اين است که اين «أ هو في عنقک» نميخواهد بگويد من عملم را بر گردن تو قرار ميدهم. «أ هو في عنقک» يعني مسئوليت شرعي اين وزر و وبال هر چه هست، بر ذمه تو است، أعم از اين که تقليد را التزام بگيريم يا عمل بگيريم. چه ارتباطي به اين دارد؟
همچنين در اين روايت «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ... لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»، اصلاً خود «إفتاء بغير علم» حرام است، ميخواهد کسي عمل کند يا نکند، ميخواهد کسي ملتزم شود يا کسي متلزم نشود. اصلاً اين روايت نظري به اينکه عمل يا التزام، کداميک عنوان تقليد را دارد، ندارد، لذا اينها را هم نميشود به عنوان شاهد قرار داد.
شاهد سوم
گفتهاند شما در ابتداي بحث گفتيد نسبت به آن علم اجمالي به تکاليفي که داريم، عقل ميگويد يا اجتهاد يا تقليد يا احتياط کن. در چه صورت اين طرق ثلاثه ما را ايمن از عقاب ميکند؟ در صورتي که ما عمل کنيم، و الا اگر کسي عمل نکرد، مأمن از عقاب ندارد. پس اين قرينه ميشود بر اينکه ما تقليد را به معناي عمل قرار دهيم.به همين مطلب استدلال کردهاند و گفتهاند در حقيقت عقل ميگويد شما بايد يک امتثالي کنيد يا امتثال اجتهادي يا امتثال تقليدي يا امتثال احتياطي.
آيا اين شاهد، مورد قبول است يا نه؟ اين شاهد در کلمات محقق عراقي آمده است. عرض کرديم چون ايشان تفصيل ميدهد، آنجا يک اشارهاي هم به اين معنا کردهاند. حالا ببينيم آيا اين شاهد درست است يا نه؟
نقد و بررسي شاهد سوم توسط استاد محترم
دقت کنيد؛ درست است ما به يک سري از تکاليف علم اجمالي داريم و ما مأمن از عقاب ميخواهيم، عقل ميگويد يکي از اين سه راه را طي کنيد: يا اجتهاد يا تقليد و يا احتياط، اما آيا اين معنا سبب ميشود که ما بگوييم پس اين تقليدي که مأمن از عقاب است، حتماً بايد عمل باشد؟همان نکتهاي را که در رد دليل و شاهد قبلي عرض کرديم اينجا هم بيان ميکنيم؛ ما نبايد بحث عقاب را با بحث حقيقت يک شيء خلط کنيم. الان بحث ما در اين است که حقيقت تقليد چيست؟ بحث در اين نيست که چه مسيري طي شود عقاب است يا چه مسيري طي شود عقاب نيست.
يک شاهد و نقض خيلي خوبي ما داريم و آن اين که شما در باب اجتهاد ميگوييد يکي از طرقي که عقل براي ايمن از عقاب قرار داده؛ اجتهاد است. اما اگر از شما سؤال کنيم که آيا حقيقت اجتهاد هم مساوي با عمل است؟ يعني اگر کسي اجتهاد کرد، تا به اجتهاد خودش عمل نکرده اينجا هم اجتهاد محقق نشده است؟ اينکه خيلي روشن است. مجتهد ميآيد اجتهاد ميکند، اينجا حقيقت اجتهاد تمام شد. حالا بعد هم ميآيد بر طبق اجتهادش عمل ميکند، بحث عمل و بحث عقاب يک بحث ديگري است، بحث حقيقت اجتهاد و حقيقت تقليد يک بحث ديگري است.
پس بگوييم اجتهاد هم يعني عمل، يعني بگوييد قبل از عمل، اجتهاد اصلاً محقق نميشود. درحالي که اين چنين نيست، قبل از اينکه مجتهد عمل کند، ماهها زحمت ميکشد، يک اجتهادي ميکند، منتها بعد از آن عمل ميکند، در اينکه در حقيقت اجتهاد، عمل دخالت ندارد هيچ ترديدي نداريم. اجتهاد، قبل از عمل است، در تقليد هم همين حرف را ميزنيم.
در قول به التزام هيچ کس نميگوييد همين که ملتزم شدي برو در خانه بنشين و هيچ کاري نکن. ما ميخواهيم حقيقت تقليد را ببينيم چيست؟ تقليد با چه چيز تحقق پيدا ميکند؟
عرض من اين است که در باب اجتهاد، همين الان که نشستيم ميخواهيم اجتهاد کنيم، آيا عمل لازم است؟ هيچکس نگفته در حقيقت اجتهاد، عمل لازم است.
نظری ثبت نشده است .