موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۲۳
شماره جلسه : ۱۶
-
آيا اجتهاد در زمان حضرت پيامبر(ص) بوده است؟
-
1ـ نمونه اول:
-
نقد و بررسي مورد اول
-
2ـ نمونه دوم:
-
3ـ نمونه سوم:
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
آيا اجتهاد در زمان حضرت پيامبر(ص) بوده است؟
باز قبل از اينکه اين بحث مهم را شروع کنيم، تتمهاي از بحث ديروز که آيا در زمان رسول خدا(ص) اجتهاد بوده است يا خير، عرض کنم.وقتي به کتب تاريخ مراجعه ميشود، مورخين اصرار دارند که در زمان حضرت، اجتهاد بوده است، و مجموعاً چهار الي پنج مورد را به عنوان اجتهاد، که در زمان حضرت واقع شده است، مطرح کردهاند.
حالا من هم مناسب ديدم که به بعضي از اينها يک اشارهاي کنيم و ببينيم که آيا واقعاً اينها از مصاديق اجتهاد است يا خير؟
کتابي است به نام «ادوار علم الفقه و أطواره» در مورد تاريخ علم فقه نوشته شده است. آنجا اين موارد را بيان کرده است.
1ـ نمونه اول
بعد از اينکه جنگ احزاب تمام شد، حضرت فرمودند: مسلمانها نماز عصر را بجا نياورند مگر در بنيقريظه. آن وقت تاريخ دارد که اينها دو گروه شدهاند، يک گروه مستقيم رفتند به بني قريظه، و نماز عصرشان هم قضا شد، و نماز عصر را شب در بني قريظه خواندند. گروهي ديگر قبل از اينکه به بني قريظه برسند، نماز را ادائاً خواندند، و بعد هم به بني قريظه رسيدند، بعد هر دو گروه قضيه خودشان را به حضرت عرضه کردند.حضرت، هيچ يک را سرزنش نکرد، نفرمود که اينکار شما يا کار اين گروه اشتباه بوده است. آن وقت مورخين ميگويند که در همين جا هر دو گروه اجتهاد کردهاند، يک گروه گفتهاند که حضرت فرموده: کسي نماز نخواند، مگر در بني قريظه، و اين نهي اطلاق دارد، نبايد نماز خواند و حضرت دستور داده و نهي فرموده است.
گروه دوم ايضاً اجتهاد کرده، گفتهاند: منظور حضرت اين بوده که زودتر به بني قريظه برسيم، يعني در راه توقف نکنيم، و با سرعت خود را به يهود بني قريظه برسانيم. پس هر دو گروه اجتهاد کرده است.
گرچه در همينجا بعضي از مورخين، اجتهاد را روي گروه دوم آوردهاند، اما ظاهرش اين است که هم گروه اول مطابق با نهي حضرت اجتهاد کردهاند، و هم گروه دوم. اين نمونه اول از اجتهاد در آن زمان.
نقد و بررسي مورد اول
تمام اين گروه بالاخره رفتند، مثلا اگر بگوئيم که هزار نفر بودهاند، پانصد نفر خودشان را به بني قريظه رساندند، و نماز عصرشان قضا شده بود، و اين پانصد نفر همگي اجتهاد کردهاند؟ آن پانصد نفر که در راه نمازش را ادائاً خوانده است، باز همه اين پانصد نفر اجتهاد کردهاند؟ آيا اين عنوان اجتهاد را دارد؟!!اينجا به نظر ما چند جواب ميتوان داد:
اين بحث، يک بحث تاريخي است، و با بحث ما بيمناسبت نيست، ما وقتي کتب تاريخي را ميخوانيم، بايد کلمه به کلمه، و سطر به سطر، با دقت بخوانيم و مطالعه کنيم.
اولين جواب
اولين جواب که ميتوان داد اين است که اين قضيه که حضرت در اينجا فرموده است، يک قضيه خارجيه بوده و اصلاً اجتهاد در يک قضيه خارجيه راه ندارد. اگر در يک مورد خاصي حضرت يک دستور داده، که در اين مورد اين کار انجام نشود، يا اين کار انجام شود، اين قضيهي خاص خارجي است. در قضيه خاص خارجي، مجال براي اجتهاد نيست.اجتهاد؛ استنباط احکام کليه است، يعني شما استنباط کنيد، که آيا نماز جمعه واجب است يا نه؟
اما در يک قضيه خاصي مثلاً در يک مورد، حضرت فرمود: از اين آب در دو ساعت بخوريد، حالا بعضي از اين آب استفاده کنند، يا استفاده نکنند، اين کار ربطي به اجتهاد ندارد، اين يک قضيه خارجيه است.
دستورات حضرت يک وقت بيان احکام کليه بوده است، يک وقت در يک مورد خاص، دستور خاص داده است. ميگوئيم در واقعه خاصه خارجيه، يک دستور خاص داده، اينجا ديگر جاي اجتهاد نيست. حالا اين دستور را چگونه بفهمد و چگونه عمل کند؟ به هر نحو ميخواهد باشد.
جواب دوم
جواب دوم، اين است که اصلاً غرض حضرت، از اين دستور چه بوده است؟ غرض حضرت اين بوده که اگر مسلمانها بخواهند همگي بايستند و نماز را بخوانند، وقت و زمان را از دست ميدهند و يهود بني قريظه عليه مسلمانها تدارک ميبيند.هدف حضرت اين نبوده که اگر کسي نماز بخواند، باطل است، اگر نمازش قضا شود اشکال ندارد، اصلاً اينکه حضرت فرموده است: «لا تصلّوا» مگر در بني قريظه، هدف حضرت اين بوده که مسلمانها با سرعت خودشان را به بني قريظه برسانند، منتها گروهي ديدهاند که اگر بايستند نماز بخوانند، نميرسند، نماز را نخواندند و رفتند و نماز را شب آنجا قضا کردهاند. گروهي هم حساب کردهاند که اگر ما نماز بخوانيم و بعد با سرعت حرکت کنيم، به بني قريظه ميرسيم، هر دو با هم رسيدند.
غرض حضرت اين بوده که مسلمانها با سرعت به يهود بني قريظه برسند، منتها اختلافي که در بين اينها بوجود آمد، اختلاف در تشخيص است.
مثلا اگر گفتند از اين آب تا وقتي براي شما ضرر دارد مصرف نکنيد، زيد گفت تشخيص من اين است که اين آب بر من ضرر ندارد؛ و عمر گفت، اين آب براي من ضرر دارد، آيا ميشود گفت اينجا هم عمر و هم زيد اجتهاد کردهاند؟!! در اينجا اجتهاد نيست، اينجا يک تشخيص موضوعي بوده است.
2ـ نمونه دوم
مورد دوم؛ اجتهاد سعد ابن معاذ است. ابن معاذ، بعد از اينکه يهود بني قريظه را اسير گرفتند، حضرت اختيار و انتخاب حکم را بر حسب آنچه که تاريخ ذکر کرده؛ به سعد ابن معاذ واگذار کرد. سعد ابن معاذ هم دستور داد که مردان اينها را بکشيد و زنهاي اينها را اسير کنيد. تاريخ دارد که ششصد مرد اينها را کشتند.بعد از اين حکم، حضرت فرمود: تو درباره آنان به حکم خداوند حکم کردي. در کتابي به نام «الإجتهاد و مدي حاجاتنا إليه في هذا العصر» تصريح کرده که سعد ابن معاذ اجتهاد کرده است.
جواب
آيا واقعاً سعد روي نظر و رأي خودش استنباط کرده است؟ يا اينکه سعد ابن معاذ بر طبق آيه قرآن، سوره مبارکه مائده، آيهي 33 در مورد اينها عمل کرده است؟در آنجا آيه دارد: «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ»، سعد ابن معاذ بر طبق اين آيه، حکم کرده است. اين اجتهاد نيست، بلکه تطبيق است.
3ـ نمونه سوم
مورد سوم که باز به عنوان اجتهاد در عصر حضرت اسم بردهاند، اجتهاد عمر و عمار نسبت به تيمم است.در تاريخ دارد که در يک سفري عمر و عمار با هم بودهاند، هر دو نياز به غسل جنابت پيدا کردهاند، عمار لباسش را درآورد، خود را به خاک غلطاند و نمازش را خواند، اما عمر اصلاً نماز نخواند. (ظاهراً اهل تسنن الان هم همين عقيده را دارند).
عمار قضيه را خدمت حضرت نقل کرد. حضرت ابتدا مزاح کرد و فرمود: تو عمل چهارپايان را انجام دادي. بعد فرمود: بين تيمم بدل از وضو، و بدل از غسل، فرقي نيست. عمار فکر ميکرده در حدث اصغر، وضو است، در حدث اکبر، غسل است، حالا که حدث اکبر است، قياس کرد و گفت، تيممش اين است که در خاک خود را بغلطاند.
اين را به عنوان يک اجتهاد ذکر کردهاند. آيا اين مطلب که حضرت آن را رد کرده، اجتهاد است؟!!
اينها گفتهاند عمار چند قاعده را کنار هم گذاشته، گفته است، «لا تترکوا الصلوة»، در هيچ حال نبايد نماز ترک شود، و گفته که در حدث اصغر، اگر آب نبود، تيمم است، در حدث اکبر، هم اگر آب نبود، بايد تيمم کرد. آن وقت قياس کرده و گفته در حدث اکبر، بايد همه بدن را آب بگيرد، در تيمم هم بايد همه بدن را خاک فرا بگيرد. اين اجتهاد عمار است!!!
جواب
اولاً شما يک اجتهاد را مثال بزنيد که مورد قبول حضرت باشد. اين را که حضرت رد کرده است.ثانياً: اصلاً اين اجتهاد نيست، عمار آمده يک قياس کرده است، به اين بيان که، شيوه تيمم در غسل، با شيوه تيمم در وضو فرق دارد.
نظری ثبت نشده است .