درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۲۷


شماره جلسه : ۱۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تقليد کسي که ملکه استنباط دارد ولي استنباط نکرده

  • عنوان «مجتهد»، موضوع براي چند حکم

  • تقليد مجتهد بالقوّة از ديگري

  • بررسي کلام صاحب مناهل در جواز تقليد

  • بررسي کلام مرحوم شيخ انصاري در عدم جواز تقليد

  • نظر مرحوم آقاي خوئي و مرحوم امام

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


تقليد کسي که ملکه استنباط دارد ولي استنباط نکرده

در ادامه مباحث گذشته، اين مطلب مورد بحث است که آيا کسي که ملکه استنباط دارد، اما بالفعل هيچ مسئله‌‌‌ي شرعي و هيچ حکمي را استنباط ننموده، اگر هم استنباط کرده، يک مورد قليل را استنباط کرده، آيا چنين شخصي مي‌تواند تقليد کند يا خير؟

اين مطلبي است بسيار مهم و مورد ابتلا است. براي اينکه مطلب روشن‌‌تر شود، مجموعاً مسئله چهار صورت پيدا مي‌‌کند:

صورت اول: اين که قدرت بر تحصيل علم ندارد، يک شخص عامي محض است،‌‌ که قدرت بر تحصيل علم ندارد.

صورت دوم: کسي که قدرت بر تحصيل علم دارد و مي‌داند که اگر تحصيل کند، ملکه استنباط پيدا مي‌کند.

صورت سوم: کسي که سالها به دنبال علم رفته و ملکه استنباط پيدا مي‌کند.

صورت چهارم: کسي که تحصيل علم کرده و ملکه استنباط پيدا کرده و بالفعل هم استنباط نموده است.

در ميان اين چهار صورت، يک صورت که همان صورت اولي است، قدر متيقن در جواز تقليد است.

و اما آن صورت چهارم، يعني کسي که قدرت بر تحصيل علم دارد و رفته تحصيل علم کرده، ملکه پيدا کرده، بعد از حصول ملکه، بالفعل استنباط هم نموده، اين هم قدر متيقن از کساني است که تقليد بر آنها جايز نيست.

صورت سوم؛ محل خلاف است، کسي که تحصيل علم کرده و ملکه هم پيدا کرده، اما حالا که ملکه پيدا کرده، بالفعل حکم را استنباط نکرده است، اما اگر استنباط کند، يک مورد نادر و قليل را استنباط مي‌کند. اين صورت سوم محل اختلاف است.

در صورت دوم، که کسي مي‌داند اگر تحصيل علم کند، ملکه پيدا مي‌‌کند، اين تقريباً محل وفاق است که مشمول ادله تقليد است.

الان يک طلبه اگر بداند که تحصيل در تعلم فقه و اصول را دنبال کند، ملکه استنباط را پيدا مي‌کند، اما الان ادامه نداده است، و ملکه براي او حاصل نشده، اين محل وفاق است که بايد تقليد کند.

آنچه محل بحث است، صورت سوم از اين صور أربعه است. الان کسي تحصيل علم کرده، ملکه پيدا کرده، اما يا اصلاً حکمي را استنباط نکرده يا اگر استنباط کرده، موارد قليلي را استنباط کرده، بايد بررسي کرد که بر چنين شخصي تقليد جايز است يا خير؟

اين يک بحث بسيار مهم است و از همين‌‌جا فقهاء، تقسيمي را براي اجتهاد درست کرده‌‌اند، «اجتهاد بالقوة» و «اجتهاد بالفعل». مقصود از اجتهاد بالقوة، يعني کسي که تحصيل علم کرده، ملکه پيدا نموده، اما بالفعل حکمي را استنباط نکرده است. و مقصود از اجتهاد بالفعل، يعني کسي که ملکه پيدا کرده، و بالفعل هم احکام شرعيه را استنباط کرده است.

عنوان «مجتهد»، موضوع براي چند حکم

گفته‌اند ما يک عنوان «مجتهد» داريم، که اين عنوان، در شريعت موضوع براي سه حکم قرار گرفته است:

الف: اينکه «لا يجوز له الرجوع إلي الغير»، کسي که عنوان مجتهد را پيدا کرد، نمي‌تواند به غير رجوع کند و از غير تقليد کند.

ب: «يجوز للغير الرجوع إليه»، غير مي‌تواند به او رجوع کند.

ج: سومين حکم اينکه قضا و تصرفاتي که در اموال مردم مي‌کند، نافذ است.

اين سه حکم براي مجتهد است. آن وقت بحث شده که اين سه‌ حکم فقط براي کسي است که مجتهد بالفعل است، يا اين احکام ثلاثه براي مجتهد بالقوه هم هست؟

لذا دقت کنيد که مراد از مجتهد بالقوه، نه آنکه هنوز درس نخوانده، يا درس خوانده است اما ملکه پيدا نکرده است، بلکه مراد از مجتهد بالقوه، يعني مجتهدي که ملکه پيدا کرده، اما بالفعل حکمي را از شرع استنباط نکرده است، اگر هم استنباط کرده، موارد قليلي را استنباط کرده است.

پس موضوع نزاع مشخص شد. در ميان آن صور اربعه، محل نزاع؛ صورت سوم است.

تقليد مجتهد بالقوّة از ديگري

عرض کرديم که اين مورد سوم را «اجتهاد بالقوه» مي‌گويند و مي‌خواهيم ببينيم که اين «مجتهد بالقوه» مي‌تواند از مجتهد ديگر تقليد کند يا خير؟ چون آن احکام که عرض شد سه حکم است، ما بايد هر کدام را جداگانه بررسي کنيم.

و امّا حکم اول: آيا کسي که اجتهاد بالقوه دارد (يعني ملکه دارد) مي‌تواند تقليد کند يا خير؟در اين مسأله چند قول است:

بررسي کلام صاحب مناهل در جواز تقليد

نظر اول: صاحب کتاب مناهل (سيد طباطبائي) -کتاب مناهل کتابي است که مرحوم شيخ در رسائل زياد از آن ياد مي‌کند- معتقد است مجتهدي که داراي ملکه است، مي‌تواند از غير تقليد کند و به غير رجوع کند. (ص699)

صاحب مناهل، دليلي که آورده عبارتست از اينکه کسي که ملکه دارد، اما بالفعل استنباط نکرده، اين عنوان عالم بر او صدق نمي‌کند، ملکه دارد، اما الان اگر سؤال کنيم که آيا عرفاً اين شخص عالم بالاحکام، يا غيرعالم بالاحکام است؟ مي‌گويند غيرعالم است. وقتي عالم نشد، ادله تقليد، ملاکش رجوع جاهل إلي العالم است. ادله تقليد مي‌گويد، چنين شخصي مي‌تواند به عالم رجوع کند و تقليد کند.

مؤيد قول جواز
با وجود کثرت مسائلي که وجود دارد، مخصوصاً در زمان ما، که اجتهاد، خودش داراي ابواب گوناگوني مي‌باشد، حالا اگر کسي در همه ابواب فقهي قدرت استنباط دارد، اما بالفعل مجال ندارد استنباط کند، و اگر در هر مسئله بخواهد استنباط کند، ساعت‌ها و روزها بايد وقت صرف کند، با ضيق وقت و کثرت المسائل، با وجود اينها چه وجهي دارد که بگوئيم تقليد کردن اين شخص جايز نيست؟!! هيچ اشکال ندارد که بگوئيم اين شخص مي‌تواند به ديگري رجوع کند.

بررسي کلام مرحوم شيخ انصاري در عدم جواز تقليد

نظر دوم: مرحوم شيخ انصاري در رساله‌‌اي که در اجتهاد و تقليد دارد، ايشان با صاحب مناهل مخالفت کرده و دو دليل دارد.

در دليل اول، ادعاي اجماع کرده بر اينکه کسي که داراي ملکه است، امّا بالفعل حکمي از احکام شرعيه را استنباط نکرده، اين حق ندارد از ديگري تقليد کند.

دليل دوم شيخ اين است که ادله جواز تقليد، از چنين موردي انصراف دارد. ادله جواز تقليد شامل کسي مي‌شود که تمکن از تحصيل علم ندارد، اما کسي که خودش ملکه دارد و تمکن از تحصيل علم دارد، ادله جواز تقليد ديگر شامل اين مورد نمي‌شود. ببينيم ادعاي شيخ درست است يا خير؟

نقد کلام مرحوم شيخ

اولا: اين اجماع، محصل نيست و افرادي مثل صاحب مناهل، مخالفت کرده‌اند.

ثانياً: اين بحث در ميان قدما، اصلاً مطرح نبوده و اگر اجماع هم باشد، اجماع متأخرين است و اجماع متأخرين براي ما اعتبار ندارد.

مرحوم شيخ مي‌فرمايد: ادله‌‌ي جواز تقليد، انصراف دارد. خب در علم اصول خوانديم که انصراف، منشأ مي‌خواهد. منشأ انصراف چيست؟ اگر ما بگوئيم که ملاک در جواز تقليد، فقط شامل عالم نمي‌شود، ادله تقليد مي‌گويد: «لا يجوز رجوع العالم إلي الغير»، ما وقتي از عالم خارج شديم، تمام موردش را ادله تقليد شامل مي‌شود.

اشکال دوم بر دليل شيخ اين است که شما گفتيد ادله تقليد انصراف دارد و شامل کسي که متمکن از علم است نمي‌شود. پس بايد ادله‌ي تقليد از مورد دوم از صور أربعه هم انصراف داشته باشد. اين مورد دوم مثل اين است که يک طلبه‌اي يقين دارد که اگر تحصيل علم کند، در مدت چند سال ملکه پيدا مي‌کند. اگر شماي شيخ مي‌گوئيد که ادله جواز تقليد، از کسي که ملکه دارد، اما بالفعل استنباط نکرده، انصراف دارد، بايد از مورد دوم هم انصراف داشته باشد و اين مورد هم نبايد تقليد کند. چه فرقي مي‌کند اين مورد با مورد سوم؟!!

نظر مرحوم آقاي خوئي و مرحوم امام

مرحوم آقاي خوئي و مرحوم امام(رحمهما الله) نظر مرحوم شيخ را پذيرفته‌‌اند.

مرحوم امام در رساله اجتهاد و تقليد (ص6ـ 7ـ 8)، اولين بحثي را که نوشته‌اند، همين مطلب است. فرموده است: اگر کسي ملکه و قدرت استنباط داشت، اما بالفعل حکمي را استنباط نکرده بود، نمي‌تواند تقليد کند.

عمده دليل اين حکم، بناء عقلاء است. بناء عقلاء، رجوع جاهل به عالم است. ايشان فرموده ما بايد سراغ عقلاء برويم که مقصودشان از اين جاهل، چه جاهلي است؟

مي‌فرمايد: اين کسي که داراي ملکه است، ساليان طولاني تحصيل علم کرده، ملکه پيدا کرده، فقط براي اينکه علم پيدا کند، بايد کتاب وسائل را باز کند، حديث را ببيند، بلافاصله به علم مي‌رسد، آيا عقلاء مي‌گويند اين هم عنوان جاهل را دارد؟ به تعبير ايشان اين آدم که ملکه دارد، بايد کتاب را باز کند، و علم پيدا کند، عقلاء چنين شخصي را مصداق جاهل نمي‌دانند. عقلاء که مي‌گويند: جاهل بايد به عالم رجوع کند، مراد آن جاهلي است که تمکن از علم ندارد.

بعد با «نعم يمکن أن يقال» فرموده‌اند: در بين خود عقلاء گاهي اوقات يک خبيري به يک خبير ديگر مراجعه مي‌‌کند، مثلاً گاهي يک طبيبي است با اينکه خودش هم تخصص در طب دارد، اما عقلائي است که رجوع به يک طبيب ديگر کند، و هيچ اشکال ندارد.

مناقشه در کلام امام(ره)

نسبت به فرمايش امام(ره) چند مطلب وجود دارد:

اولاً: خود ايشان با عنوان «نعم يمکن أن يقال» تقريباً خواستند اين مطلب را تقويت کنند يا بگويند که اين هم بعيد نيست که در بين عقلاء يک خبيري به يک خبير ديگر مراجعه کند.

ثانيا: نسبت به آن مطلب که فرمودند: «رجوع الجاهل إلي العالم» ايشان فرموده‌‌اند: اين جاهل، شامل آن کسي که ملکه دارد، نمي‌شود. آنچه که ما مي‌توانيم عرض کنيم اين است که در اينجا آنچه مفهوم اين دو را روشن مي‌کند، تقابل بين اين دو تاست. بناء عقلاء، رجوع الجاهل إلي العالم است. ما از کلمه عالم، مي‌توانيم مفهوم جاهل را بفهميم. عالم يعني کسي که بالفعل مي‌داند، عقلاء اين بناء را دارند، کسي که خودش متخصص باشد، ملکه هم داشته باشد، اما ببيند بالفعل يک کسي علم دارد، اجازه رجوع به او را مي‌‌دهند.

همين مطلب را که خود امام فرموده‌اند: «نعم يکن أن يقال»، الان در علوم ديگر خصوصاً در علم طب، يک طبيبي وقتي قلبش ناراحت مي‌شود، رجوع مي‌کند به طبيب ديگر، يعني وقتي او به يک تشخيص فعلي رسيد، نظريه او برايش معتبر است.

لذا اينکه فرموده‌‌اند: مراد از جاهل يعني کسي که ملکه ندارد، و کسي که تمکن ندارد، اين مطلب درستي نيست، خصوصاً با آن نقضي که ما بر مرحوم شيخ وارد کرديم. به مرحوم شيخ عرض کرديم، ما الفرق بين الصورة الثالثة و صورة الثانية؟ در صورت دوم هم شخصي سطح حوزه را خوانده است، مي‌داند که اگر يک سال و دو سال ادامه بدهد، مي‌تواند ملکه پيدا کند، چه فرقي وجود دارد بين اين دو صورت؟ که بخواهيم بگوئيم رجوع الجاهل إلي العالم، شامل صورت سوم مي‌شود، اما شامل صورت دوم نمي‌شود.

غير از اين بيان امام، مرحوم آقاي خوئي هم يک بياني در کتاب تنقيح دارد، آن بيان را هم ذکر مي‌کنيم، اما خود شما هم در اين بحث دقت کنيد، زيرا اين بحث مهم و خيلي مبتلابه است.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد تقلید فرد واجد صرف ملکه استنباط اجتهاد بالقوه و اجتهاد بالفعل موضوع قرار گرفتن عنوان مجتهد برای احکام مراد از مجتهد بالقوه جواز تقلید مجتهد بالقوه از دیگری انصراف ادله جواز تلقید از تقلید مجتهد بالقوه بناء عقلا بر عدم جواز تقلید مجتهد بالقوه مراد از رجوع جاهل به عالم در تقلید تغییر حکم تقلید نسبت به علم افراد

نظری ثبت نشده است .