موضوع: کتاب الحج (بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۷/۲۹
شماره جلسه : ۱۷
-
خلاصه بحث گذشته
-
دیدگاه صاحب جواهر(قدس سره) در جمع روایات
-
پرسش و پاسخ در کلام صاحب جواهر(قدس سره)
-
اشکال بر کلام صاحب جواهر(قدس سره) و پاسخ آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در جمع دو طائفه از روایات بود که پنج راه همراه با اشکالات آنها ذکر شده و در پایان دیدگاه برگزیده گفته شد. در اینجا مناسب است پیش از ورود به فرع بعدی دیدگاه صاحب جواهر(قدس سره) نیز در جمع روایات ذکر شود.دیدگاه صاحب جواهر(قدس سره) در جمع روایات
صاحب جواهر(قدس سره) ابتدا این دو طایفه از روایات را ذکر کرده و در ادامه میفرماید: «فیه أن من المعلوم ضرورةً عدم الوجوب بمجرد الاستطاعة العقلیة التی تحصل بالخدمة و نحوها»؛ به مجرد استطاعت عقلی (که قدرت عقلی شامل راحله میشود، شامل مشی میشود، شامل این كه كسی خادم دیگری بشود تا او را به حج ببرد نیز میشود و این یك اصل اولی است كه به مجرد استطاعت و قدرت عقلیه) مسلما حج واجب نیست. لذا آنچه در خبر ابوبصیر آمده كه «یخدم القوم و یخرج معهم»، نمیتوان به آن روایت عمل کرد.البته بعد میگویند: «و لا یلتزمه هذا المتوقف»، این سخن اشاره دارد به صاحب مدارك(قدس سره) كه در صفحه قبل بعد از این كه روایات طایفه اول را صاحب جواهر نقل میكند میگوید: «فقد وسوس سید المدارك و تبعه صاحب الحدائق»[1] كه اگر با مشی هم بتوانند به حج بروند طبق بعضی روایات (همان صحیحه حلبی و محمد بن مسلم و معاویة بن عمار را ذكر میكند) صاحب مدارك توقف كردند و حال آن که نمیتوان به این توقف نیز ملتزم شد.
نکته دیگری که ایشان اشاره دارد آن است که «أن من المعلوم قصورها عن مقاومة ما عرفت من وجوهٍ»[2]؛ طائفه دوم قاصر است از مقاومت در مقابل طایفه اول. عبارت: «من وجوهٍ» ظهور در این دارد كه متعلق به «قصورها» است نه «ما عرفت»؛ یعنی صاحب جواهر(قدس سره) میفرماید طایفه دوم که چند روایت بیشتر نداشت نمیتواند در مقابل طائفه اول که روایات فراوانی داشت مقابله کند. شاید همان وجهی است که محقق خویی(قدس سره) ذکر کرد که دلالت طایفه اول بسیار قویتر از طایفه دوم است (هر چند ما و مرحوم والد ما مناقشه کردیم، ولی شاید در ذهن صاحب جواهر همین باشد).
بنابراین یک وجه برای «من وجوهٍ» همین است كه بگوئیم دلالت طایفه اول اظهر است و صاحب جواهر با این بیان میگوید طائفه دوم اصلاً قابلیت مقاومت و معارضه با آن روایات طایفه اول را ندارد. شاید وجه دوم این باشد كه روایات طایفه اول عمدتاً در مقام تفسیر آیه شریفه است، اما در طائفه دوم سؤال شده: «إن عرض علیه الحج»، یا «رجل علیه دینٌ» و سایر روایات که در تفسیر آیه نیست.
به نظر میرسد صاحب جواهر(قدس سره) مسئله عمل طایفه را مطرح نكرده است. ایشان میفرماید: «فلا معنی لحمل تلك النصوص من جهتها علی ارادة بیان ما لو توقف الحج علی الزاد و الراحله کما هو الغالب»؛ حال كه این طایفه دوم قدرت مقاومت با طایفه اول را ندارد ما نمیتوانیم این طایفه دوم را قرینه قرار دهیم برای تصرف در طایفه اول و به خاطر این طایفه دوم بگوئیم طایفه اول را حمل كنیم بر این كه مراد از زاد و راحلهای كه در طایفه اول است جایی است كه حج متوقف بر زاد و راحله باشد، اما در جایی كه حجّ متوقف بر زاد و راحله نیست و میتواند پیاده برود باز مستطیع است. میفرماید نمیتوان این حمل را انجام داد؛ زیرا طایفه دوم فی نفسه قدرت مقابله با طایفه اول را ندارد.
بعد میفرماید همچنین وجهی نیست در این که كسی طایفه اول را حمل بر تقیه كند. بعد میگویند: «نعم لا بأس بالعكس لذلك»؛ یعنی با طایفه اول در طایفه ثانیه تصرف كنیم، «فتحمل هی [این طایفه دوم] علی كون المراد من هذه النصوص بیان فضل الحجّ المندوب و الترغیب فیه»؛ به قرینه روایات طایفه اول بگوئیم اشتراط زاد و راحله در حج واجب است و قرینه قرار دهیم برای این كه این روایات طایفه دوم كه فرموده: «و إن كان علی حمار اجدع ابتر» یا «یمشی و یخرج» این برای حج مستحبی است.
«و أنّه لا بأس بتحمّل هذه المشاق نحو ما ورد فی زیارة الحسین علیه السلام و غیره من الائمه»؛ بگوئیم در حج هم خدای تبارك و تعالی میفرماید این مشقّتهایی كه انسان متحمل میشود هر چند با حمار معیوب خوب است، مثل این كه انسان هر چه در زیارت امام حسین(عليه السلام) گرفتار مشقّت شود اجر بسیاری دارد، بگوئیم روایت طایفه دوم نیز پیرامون حجّ مستحبی با تحمل مشقت بیان میكند.
پرسش و پاسخ در کلام صاحب جواهر(قدس سره)
سؤال مقدر این است كه در این طایفه دوم نیز یكی دو روایت آمده که در تفسیر آیه شریفه است. میفرماید: «و كون ذلك وقع تفسیراً للآیه غیر منافٍ بعد أن فسّرت النصوص استطاعة الواجب»؛ این که برخی روایات طائفه دوم در تفسیر آیه آمده اشکالی وارد نمیکند؛ زیرا نصوص، استطاعت واجب را تفسیر کرده است که تخلیة السّرب، قوت بدن، زاد و راحله، همچنین استطاعت مندوب را نیز ذكر كرده است. نتیجه آن که دیدگاه صاحب جواهر(قدس سره) نیز آن است كه «و لله علی الناس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلاً» در قدر مشترك بین الواجب و المندوب است، «فیكون المراد من الآیة القدر المشترك».تا اینجا نكته اجتهادی صاحب جواهر(قدس سره) این بود كه چون طایفه دوم فی نفسها قوی نیستند قدرت مقاومت در مقابل طایفه اول را ندارند و ما با طایفه دوم حق تصرف در طایفه اول نداریم و باید با طایفه اول در طایفه دوم تصرف كنیم. بعد میگویند اگر كسی بگوید اینها دو دسته روایاتند هم آن طرف و این طرف، در طائفه دوم نیز روایات معتبره وجود دارد میفرماید: «فلیس إلا الطرح فی مقابلة ما عرفت من الاجماع و النصوص السابقة»؛ حال اگر گفتید نه با این طائفه میشود در طائفه دیگر تصرف كرد و نه با طائفه اول میشود تصرف در این كرد، در اینجا چارهای جز طرح طائفه دوم نداریم؛ زیرا یك طرف علاوه بر نصوص ما اجماعات منقوله هم داریم. بعد میگویند بلکه اجماع محصل نیز داریم كه در استطاعت راحله معتبر است «سواءٌ كان قادراً علی المشی ام لم یكن».
بنابراین آنچه میخواهم از كلام صاحب جواهر استفاده کنیم آن است که میگوید ما باید این طایفه دوم را طرح كنیم؛ چون در مقابلش علاوه بر نصوص، اجماعات است.
حال سؤال این است که آیا ایشان میخواهد به قرینه اجماع بگویند پس به طایفه دوم عمل نشده، یا این كه نه، ایشان یك چیز دیگری میخواهد در اینجا بگوید و این كه حتی اگر مثل صاحب مدارك که خواستند یك مقدار به این روایات عمل كنند نباید عمل كنند؛ زیرا آن طرف در كنار آن روایات اجماع است. پس باید این طرف را طرح كنیم؛ یعنی صناعت اجتهادی این را میگوید كه حتی اگر بعضی از فقها بر طبق طایفه دوم عمل كرده باشند، ما باید طرحش کرده و كنار بگذاریم.
نکته شایان ذکر آن است که بین این دو مطلب فرق است، گاه فقیهی مثل مرحوم سید در عروه یا مرحوم والد ما میگویند فقها از طایفه دوم اعراض كرده و به آن عمل نكردند، در این صورت حتی اگر یك نفر از فقها به آن عمل كرده باشد این از اعتبار ساقط میشود و این حرف اعتبار ندارد؛ چون این در صورتی است كه بگوئیم همه فقها اعراض كرده و كسی به آن عمل نكرده است، اما از عبارت این استفاده میشود كه ما باید طایفه دوم را كنار بگذاریم هر چند برخی از فقها هم به آن عمل كرده باشند.
میفرماید: «و إن أبیت فلیس إلا الطرح فی مقابلة ما عرفت من الاجماع و النصوص السابقه بل یمكن دعوی تحصیله»؛ فكر نكنید آن طرف فقط اجماع منقول وجود دارد بلكه اجماع محصل هم وجود دارد، «كدعوی ضروریة عدم كفایة مطلق الاستطاعه فی الوجوب»؛ میگویند همان گونه كه عدم كفایت مطلق استطاعت در وجوب ضروری است (یعنی هیچ فقیهی نمیگوید مطلق الاستطاعه ولو استطاعت عقلیه در وجوب حج كافی است)، در اینجا نیز همین حرف را بزنیم.
باید دید در روایات متعارض روش صاحب جواهر چیست؟ خود همین بحث در اینجا یكی از نمونههای روش اجتهادی صاحب جواهر در روایات متعارضه است و از آن به خوبی استفاده میشود كه در تعارض، گاهی اوقات بعضیها میگویند تعارض از ماده «عرض» است یعنی هم عرض بودن، نه! تعارض یعنی این دلیل خودش را به آن عرضه میكند و نتیجهاش تكذیب آن است و بالعكس. لذا باید این دو دلیل از جهت سند و دلالت توان مقاومت همدیگر را داشته باشند. صاحب جواهر میگوید اگر یك دلیلی من وجوهی تاب مقاومت با دلیل دیگر را ندارد اینجا نوبت تعارض نمیرسد.
بعد میفرماید: «و من هنا ظنّ بعض مشایخنا أن المراد بالاستطاعة المتوقف علیها وجوب الحج معنی شرعی مجمل»؛ میفرماید ما گفتیم راهی غیر از طرح نداریم و گفتیم ادعای این كه مطلق استطاعت كفایت در وجوب نمیكند، بعضی از مشایخ ما گمان كردند كه استطاعت یك معنای شرعی دارد كه مجمل است؛ یعنی فقها دو گروه شدهاند: یك گروه گفتهاند یك معنای شرعی واضح دارد و یك گروه گفتهاند معنای شرعی مجمل دارد.
بعد کسانی كه میگویند معنای شرعی مجمل دارد به این معناست كه خدای تبارك و تعالی از استطاعت یك معنایی را اراده كرده اما نمیدانیم چه معنایی اراده كرده است. حال كه نمیدانیم اگر در یك چیزی شك كردیم دخیل در این معنای شرعی هست یا خیر، «فكلّ ما شكّ فی اعتباره فیها توقف الوجوب علیه»، باید آن هم آورده شود. بگوئیم نمیدانیم در كنار راحله این مورد هم در معنای شرعی معتبر است یا خیر؟ آن را نیز باید آورد تا وجوب محقق شود.
«و إن كان قد یناقش فیه بأنا و إن علمنا عدم كفایة مطلق الاستطاعه بالوجوب» (این عبارت قرینه میشود كه «و من هنا» یعنی عدم كفایت مطلق استطاعت در وجوب)، مناقش میگوید ما مناقشه میكنیم كه قبول داریم كه مطلق استطاعت در وجوب كفایت نمیكند، «إلا أن النصوص كشفت مااعتبره الشارع فیها»، این نصوصی كه آمده در معنای استطاعت، معنای شرعی را روشن كرده، «فیبقی غیره علی المراد بالاستطاعه ضرورة كون ذلك من قبیل الشرط الشرعی لها».
عبارت ایشان در اینجا روان نیست اما میشود معنا كرد. در عبارت «فیبقی غیره»، ضمیر به «غیر مااعتبره الشارع» برمیگردد؛ یعنی شارع در این روایات برای استطاعت یك سری شرط قرار داده به عنوان استطاعت، این قید باقی میماند؛ یعنی این كه آیا آن غیر در مراد شارع در استطاعت دخیل است یا نه؟ «ضرورة كون ذلك من قبیل شرط الشرعی لها»؛ یعنی آن «ما اعتبر» از قبیل شرط شرعی برای استطاعت است.
«فحینئذ فما شك فی اعتباره فیها زائداً علی ما ثبت فی الشرع ینفی باصل العدم»، میفرماید حال در این روایات شارع آمده گفته 1) قوة البدن 2) تخلیة السّرب 3) زاد و راحله، زائد بر این اگر شك كردیم اصالة العدم را میآوریم، «ینفی بأصل العدم نحو غیرها من الفاظ المعامله»؛ همانند غیر از استطاعت در الفاظ معامله. مثلا اگر در الفاظ بیع و اجاره و اینها یا مضاربه شك میكنیم که آیا شارع این شرط را معتبر كرده یا خیر؟ اصل عدم اشتراط آن است.
اشکال بر کلام صاحب جواهر(قدس سره) و پاسخ آن
«فلیس حینئذٍ لها حقیقةٌ شرعیة»، این عبارت ایشان بسیار عجیب است؛ زیرا ایشان از یك طرف میگوید شارع چه چیز را معتبر كرده؟ یك معنای شرعی، در نصوص آمده معنای شرعی را آورده و در مطلب بعد اگر غیر از آنچه كه در نصوص آورده ما شك كردیم، با اصاله العدم منتفی میشود، بعد میفرماید حقیقت شرعیه برای استطاعت نیست! چگونه ممکن است؟! شما از یك طرف میگوئید «ما اعتبره الشارع فی الروایات» برای استطاعت و از طرف دیگر میگوئید: «لیس لها حقیقةٌ شرعیة»، بعد میگویید: «بل و لا مرادٌ شرعی مجملٌ»[3]، جمع بین این دو عبارت چگونه ممکن است؟[1] ـ «و على كل حال فقد وسوس سيد المدارك و تبعه صاحب الحدائق في الحكم بالنسبة إلى الراحلة فضلا عن الزاد من ظهور لفظ الاستطاعة في الآية في الأعم من ذلك الشامل للمستطيع بالمشي و نحوه من غير مشقة لا تتحمل كما اعترف به الأصحاب في حق القريب.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج17، ص: 250.
[2] ـ همان، ص251.
نظری ثبت نشده است .