موضوع: کتاب الحج (بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۹/۱۹
شماره جلسه : ۳۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
اشکال سوم والد معظَّم(قدس سره) بر مرحوم خویی
-
دو اشکال و پاسخ
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در اشكالات مرحوم والد ما بر محقق خویی(قدس سره) است. محقق خویی(قدس سره) بیان داشت که ادله وجوب حج اطلاق داشته و میگوید: این شخص اگر بعد الاحرام مستطیع شد، باید حج را انجام بدهد و حج بر او واجب است. مرحوم والد ما در اشکال دوم میفرماید: اگر این اطلاق را بپذیریم با اطلاق ادلهای كه دلالت دارد بر كسی كه به احرام صحیح مُحرم شد واجب است که اتمام کند، تعارض دارد.در اینجا این شخص در میقات «احرم باحرامٍ صحیح و یجب علیه الاتمام»، اینها باهم تعارض میكنند و هیچ كدام ترجیحی بر دیگری ندارد؛ یعنی ادله وجوب حج بر مستطیع اطلاق دارد، از سوی دیگر ادله وجوب اتمام حج بر كسی كه مُحرم به احرام صحیح میشود آن هم اطلاق دارد و این اطلاقها هیچ كدام بر دیگری مزیتی نداشته و مرجحی در میان نیست.
اشکال سوم والد معظَّم(قدس سره) بر مرحوم خویی
مرحوم والد در اشكال سوم میفرماید: ممکن است فرض کنیم که اطلاق ادله وجوب حج مزیت داشته باشد مثلاً بگوییم ادله وجوب حج چون اطلاقش اطلاق كتابی است و از قرآن كریم استفاده شده بر اطلاق ادلهای كه میگوید: «یجب اتمام الحج بعد الاحرام الصحیح» و این اطلاق از سنّت استفاده میشود مزیّت دارد؛ یعنی در تعارض بین اطلاق مستفاد از كتاب الله با اطلاق مستفاد از سنّت، اولی مقدم است و بگوییم اطلاقی كه از كتاب الله استفاده میشود بر اطلاقی كه از سنت استفاده میشود رجحان و مزیت دارد. البته این وجه ترجیح در کلام ایشان نیامده است.پیش از بیان ادامه اشکال توجه به این نکته لازم است که در بحث اخبار ترجیح، آنجایی كه دو روایت با هم تعارض میكنند یكی از مرجحات را موافقت با كتاب ذكر كردند، این روشن است و ما نیز در تعادل و تراجیح این بحث را خواهیم داشت. حالا بحث را اینگونه مطرح كنیم که ظاهر كتاب با ظاهر سنّت تعارض كردند، ظاهر كتاب وجوب باشد ولی ظاهر سنت عدم الوجوب باشد، به گونهای كه امكان جمع نباشد، در اینجا اقتضای قواعد چیست؟
آیا مجرد این كه یك ظاهر مستند به كتاب الله است و ظاهر دیگر مستند به سنت است، آن ظاهری كه مستند به كتاب الله است مقدم است؟ یا این كه فرقی نمیكند، همانگونه که میگویید اگر دو ظاهر با هم تعارض كردند و امكان جمع عرفی نبود تساقط میكنند، در اینجا نیز همینطور است. لذا در كبرای این کلام تأمل داریم؛ یعنی در كبرای این كه اگر اطلاق مستفاد از كتاب با اطلاق مستفاد از سنت تعارض كردند، بگوییم اطلاق مستفاد از كتاب از این جهت که مستفاد از كتاب است پس مقدم بشود بر اطلاق مستفاد از سنت، دلیلی بر چنین مطلبی نداریم.
بله، در تعارض عام و اطلاق، عام مقدم است؛ چون شاید عام بیان باشد، اما در تعارض بین دو عام، یك عامی در كتاب است و یك عامی در سنت است یا در تعارض بین دو اطلاق، یك اطلاقی در كتاب است و یك اطلاقی در سنت معتبره است، نمیتوانیم بگوییم چون آن اطلاق در قرآن است بر اطلاق در سنت مقدم بشود. اگر گفته شود که قرآن قطعی الصدور است و باید عام یا اطلاق قرآن مقدم شود، در پاسخ میگوییم آیه با این که از نظر صدور قطعی است، اما از نظر دلالت اطلاق دارد و این دو اطلاق با هم تعارض كردند. بنابراین در اینجا نمیتوانیم بگوییم این اطلاق چون اطلاق مستفاد از كتاب است بر اطلاق مستفاد از سنت مقدم بشود.
مرحوم والد ما در اشکال سوم خود میفرماید: بر فرض این که بگوییم اطلاق مستفاد از كتاب یک مرجّح و مزیّتی داشته و بر اطلاق مستفاد از سنّت مقدم است و باید به آن اطلاق عمل كنیم، اطلاق میگوید: اولاً، از همین حالا كه مستطیع شد تا آخر اعمال حج را شما باید به عنوان الوجوب بیاورید. ثانیاً، آن احرامی هم كه اول به عنوان الاستحباب بسته است درست بوده و منقلب به وجوب میشود.
بنابراین اشکال سوم آن است كه به چه دلیل بگوییم آن احرام فاسد است و این شخص باید به میقات برگشته و دوباره احرام ببندد؟! چون مرحوم خویی فرمود: وقتی مستطیع شد، «یکشف عن فساد إحرامه و یجب علیه الرجوع الی المیقات»؛ باید به میقات برگردد و با احرام وجوبی شروع كند. اشكال ایشان این است كه شما چرا چنین مطلبی دارید؟ از سویی میفرمایید اطلاق ادله میگوید این حج واجب است و از الآن به بعد تا آخر اعمال را به نیت وجوب انجام بدهد، نهایتش این است كه در مورد احرام قبلی هم مسئله انقلاب را مطرح كنیم.
ایشان مثال میزنند شما چطور در عبدی كه قبل از مشعر آزاد میشود مسئله انقلاب را قائلید؟ اینجا هم مسئله انقلاب مطرح باشد، لیکن اشکال سوم آن است که چرا شما میگویید احرامش فاسد است و حال كه فاسد است باید برگردد به میقات و از ابتدا احرام ببندد؟! محقق خویی(قدس سره) گویا عبور شخص را از میقات عبور بلا احرامٍ میداند؛ یعنی این شخصی كه بعداً مستطیع شده و حج بر او واجب میشود، باید از احرامش بنیة الوجوب مُحرم میشده، حال كه بنیة الاستحباب بوده باید برگردد و بنیة الوجوب مُحرم شود.
بنابراین مرحوم والد ما میفرماید: دلیلی بر این مطلب وجود ندارد، شما میگویید واجب است، پس باید بگویید الآن مستطیع شده و از حال به بعد به نیة الوجوب تمام كند، اعمال قبلی هم از احرام انقلاب به وجوب پیدا میكند و مسئله تمام میشود.
دو اشکال و پاسخ
اشکال اول: ایشان در ادامه در تكمیل اشكالشان مینویسد: ممکن است كسی بگوید حج واجب و حج مستحب، ماهیتهای مختلف دارد، حال كه ماهیتهای مختلف دارد چون از اول به نیة الاستحباب بوده فایدهای ندارد، مثلاً بگویند ادله انقلاب برای جایی است كه دلیل خاص داشته باشد. اینجا كه آن ادله نمیآید، از اول به نیت مستحب مُحرم شده، حال كه واجب است باید برگردد به نیة الوجوب مُحرم شود؛ چون احرام حج واجب با احرام حج استحبابی دو ماهیت است. بنابراین اگر قائل شویم به این كه حج دارای ماهیتهای مختلفه متباینه است، حج مستحبی یك ماهیت دارد، حج واجب یك ماهیت دیگر دارد. افعالش یكی است اما نیت و ماهیتش هم فرق دارد.ایشان در پاسخ میفرماید: اگر كسی چنین ادعایی كند، این دعوا «مدفوعةٌ بعدم كون لازمه ذلك»، چون مستشكل میگوید: لازمهی اختلاف در ماهیت در حج همین است كه آن احرام اولش فاسد باشد، ایشان میفرماید: تعدد ماهیات چنین لازمی را ندارد، «بل اللازم هو العدول كما فی صلاة العصر حیث یعدل عنها إلی صلاة الظهر»؛ اگر كسی به نیت نماز ظهر نمازش را شروع كرد، وسط ركعت اول یا وسط ركعت دوم یا سوم فهمید نماز ظهرش را نخوانده، اینجا باید در همان اثنای نماز به نماز ظهر عدول کند هر چند ماهیت نماز ظهر با ماهیت نماز ظهر فرق دارد، اما باید عدول كند. در اینجا نیز میگوید الآن «یجبُ علیك الحج»، چرا احرامش باطل باشد؟! احرام را هم انقلاب قهری قرار دهد. مثال دیگر آن که: «كما فی العدول فی العبد المنعتق قبل المشعر لو لم نقل بالانقلاب القهری».
اشکال دوم: اگر كسی بگوید مسئله انقلاب قهری یا این عدول از عصر به ظهر، اینها دلیل دارد، عدول خودش خلاف قاعده و خلاف اصل است و تنها در مواردی كه دلیل داریم عدول میکنیم مثل عبدی كه قبل از مشعر مولا او را آزاد میكند، حجّش می شود حجت الاسلام، در اینجا دلیل داریم ولی در ما نحن فیه دلیل نداریم.
ایشان در پاسخ میفرماید در عبد منعتق تعبیر به إجزاء از حجة الاسلام وجود دارد، در اینجا نیز دلیل میگوید: «یجب علیك الحج». در روایاتی كه در باب عبد منعتق است میگوید: «العبد أذ انعتق قبل المشعر یجزی عن حجة الاسلام»؛ یك مولایی عبد خود را به همراه خود حج برده و حج استحبابی شروع كرده (چون بر عبد حج واجب نیست)، حال مولا قبل المشعر او را آزاد كرد، روایت میگوید همین حج استحبابیاش مُجزی از حجة الاسلام است.
در ما نحن فیه این شخصی كه حج مستحبی شروع كرده، اطلاق ادله وجوب حج میگوید: حال كه مستطیع شدی حج بر تو واجب است، میفرماید بین اینها از حیث تعبیر فرقی وجود ندارد، «لا فرق بینهما فی الحقیقه؛ لأن مرجع الإجزاء إلی وجوب حجة الاسلام، غایة الامر أن الوجوب فی المقام ثبت بالاطلاق و هناك بالنص»؛ در عبد نص داریم اما در اینجا اطلاق داریم. خلاصه بیان ایشان آن است كه شما برای انقلاب قهری مگر دلیل نمیخواهید؟ همین اطلاق ادله وجوب حج دلیل میباشد.
یا این که میگویید این اطلاق ادله در اینجا میآید یا نمیآید، اگر آمد نتیجهاش انقلاب قهری است، چرا میگویید احرامش فاسد است؟ چرا به میقات برگردد؟! شما فقط در باب انقلاب دلیل میخواهید و دلیل همین ادله اطلاق وجوب حج است. اطلاق ادله میگوید شارع همین را به عنوان حجة الاسلام قبول میكند. مگر در عبد منعتق مشغول به ضد نبوده است؟! حتی در صبی وقتی «احرَمَ»، الآن كسی بپرسد یك صبی به میقات رفت محرم شد، بعد میتواند رها كند؟
بنابراین در اشكال سوم مرحوم والد ما به محقق خویی(قدس سره) میفرماید: شما این اطلاق را قبول دارید ما هم قبول میكنیم، معارض هم ندارد. نتیجه این است كه این اعمال را از حالا به بعد تا آخر به عنوان الوجوب تمام كند و همین كفایت میكند در این كه آن احرام اولش هم به عنوان الواجب صحیح باشد و ما دلیلی نداریم که كاشف از بطلان احرام باشد و باید به میقات برگردد.
نظری ثبت نشده است .