درس بعد

امارات _قطع

درس قبل

امارات _قطع

درس بعد

درس قبل

موضوع: قطع


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۲۹


شماره جلسه : ۷۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نقض دوم بر کلام اخباری‌ها و اشکال شهید صدر بر این نقض

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم


نقض دوم سخن اخباري‌ها و اشعري‌ها

نقض دوم اين است كه ما يك احكام عقليه در رتبه سابق بر كتاب و سنت داريم؛ اخبارى‌‌ها و اشعرى‌‌ها با اين احكام عقليه چگونه برخورد می‌‌‌‌‌‌كنند؟ نقض اول طبق احكام عقليه متأخره و مترتبه بود، می‌‌‌‌گفتيم بعد از امر و نهى شارع، عقل حكم می‌‌‌‌كند به حسن اطاعت و قبح مخالفت و معصيت؛ اما در اين نقض دوم، به آنها می‌‌‌‌گوئيم در رتبه سابق بر كتاب و سنت ـ يعنى قبل از آن كه احكام كتاب و سنت را مورد پذيرش قرار دهيم ـ يكسري احكام عقليه داريم که برخي از آنها عنوان عقل نظرى دارد ـ كه فعلاً در اين قسمت از محل بحث ما خارج است ـ؛ اما يكسري احكام عقليه‌ا‌‌ى داريم که مربوط به عقل عملى است؛ در علم كلام بعد از اينكه بحث از اصل ذات و اصل صفات خداوند تبارک و تعالي تمام می‌‌‌‌شود، وقتى بحث از افعال خداوند می‌‌‌‌شود، همه متكلمين بحث حسن و قبح عقلى را عنوان كرده‌‌‌‌اند.

 


عدالت خداوند مبتنى است بر همين حسن و قبح عقلى؛ حال، اگر اشعرى يا اخبارى بگويد كه الحسن ما حسّنه الشارع و القبيح ما قبّحه الشارع، مسأله عدالت خداوند از چه راهى براى ما ثابت مي‌شود؟ در اينجا نمي‌توان گفت که ظلم بر خداوند قبيح است؛ شارع مقدس که خود اين مطلب را نمی‌‌تواند براى ما بيان كند؛ زيرا، هرچند خود شارع بگويد که من ظلم نمي‌کنم، اما عقلاً امکان دارد که شارع ظلم كند. اين آن عدالتى نيست كه مورد قبول است. عدالت خداوند در حدى است كه صدور ظلم از خدا محال است، و بر او واجب و لازم است که بر اساس احسان و عدل رفتار كند. بنابراين، در اينجا اين نقض وارد می‌‌‌‌شود که اگر ما اين احكام عقليه را ببريم كنار، اينجا شما چه جوابى می‌‌‌‌دهيد؟. همچنين از افعال خداوند كه بگذريم، در باب نبوت، برخي از راه‌هاي اصل اثبات نبوت متوقف بر احكام عقل نظرى و برخى ديگر روى مبناى عقل عملى است.


اين عنوان را مرحوم شهيد صدر در کتاب مباحث الاصول خود آورده‌‌اند كه در باب نبوت، يكى از مسائلى كه در علم كلام در باب نبوت مطرح می‌‌‌‌‌‌شود، اين است كه آيا معجزه‌ا‌‌ى كه توسط پيامبر آورده می‌‌‌‌‌‌شود براى صدق ادعاى پيامبر کافي است؟ آيا امكان دارد كه اين معجزه على يد الكاذب هم جارى شود؟مثلاً تسبيح سنگ‌ريزه‌ها كه يكى از معجزات نبى است، اگر كسى اين كار را نجام بدهد بطوري كه حصاة و سنگ‌ريزه تسبيح بكند، در حالي که اين شخص ادعاي نبوت مي‌کند و در اين ادعاي خويش دروغ مي‌گويد، آيا چنين چيزي امکان دارد؟ متكلمين در اينجا به يك حكم عقل عملى تمسك كرده و گفته‌اند: اجراء المعجز على يد الكاذب ممتنع ، محال است كه اعجازى به وسيله شخص كاذبى اجرا شود؛ زيرا که موجب تضليل و گمراهى است؛ اگر قرار باشد همان معجزه‌اي كه بر يد مدعى صادق بر نبوت جارى مي‌شود، توسط شخص کاذب هم اجرا و انجام شود، باعث می‌‌‌‌شود كه مردم در گمراهى بيفتند و نفهمند كه چه کسي واقعاً دروغ می‌‌‌‌گويد؛ اضلال و تضليل نيز از خداوند قبيح است؛ و اين ـ قبح تضليل من الله تبارك و تعالى ـ يك حكم عقل عملى است که اگر چنين حکمي نباشد، ديگر معجزه نمی‌‌‌‌تواند دليل بر صدق مدعى نبوت باشد. مرحوم شهيدصدر رضوان الله عليه می‌‌‌‌فرمايد: اين استدلال از قديم الايام بين متكلمين رايج بوده است.


مناقشه مرحوم شهيد صدر در استدلال فوق

ايشان در ادامه مناقشه‌‌اى در اين استدلال دارند و می‌‌‌‌فرمايند: نيازي به وجود عبارت «لانه تضليل من الله» در اين استدلال نيست؛ بيانشان اين است که كسى كه اعجازى را آورده است، خود اين اعجاز في‌ نفسه دو حال بيشتر ندارد؛ يا دليل بر نبوت هست و يا نيست. اگر معجِز دليل نباشد، ديگر مسأله ‌‌تضليل معنا ندارد؛ چه آن که مسأله تضليل در صورتى است كه ما بخواهيم اين معجز را به عنوان يك دليل قرار دهيم. اما اگر گفتيم معجز فى نفسه دليل است، ديگر عنوان تضليل را ندارد؛ وقتى می‌‌‌‌گوئيم واقعاً دليليت داشته و دلالت بر نبوت دارد، ديگر معنا ندارد كه در اينجا مسأله تضليل را مطرح كنيم.اين اشكالى است كه ايشان در اينجا ذکر كرده‌‌اند؛ و به عبارت ديگر، می‌‌‌‌فرمايند: در عبارت متكلمين آمده است كه اجراء المعجز على يد الكاذب ممتنع لانه تضليل من الله تبارك و تعالى و تضليل بر حسب قانون عقل عملى محكوم به قبح است.

ايشان مى‌گويد نيازي به اين ذيل نيست؛ بلکه يا اين دليل، فى نفسه دليل است و يا نيست. اگر نيست كه موضوعى براى تضليل نيست و اگر هست كه صادق بر نبوت است و اضافه كردن اين ذيل، ضم حجر الى الانسان الى الاستدلال است؛ يعنى يك امر اجنبى است.


دليل مرحوم شهيد صدر براي اثبات نبوت

بعد خود ايشان می‌‌‌‌فرمايند: براى اثبات نبوت، بهترين راه اين است كه از راه حساب احتمالات وارد شويم. اين را انشاءالله عرض می‌‌‌‌كنم. اما نكته‌اي كه در اينجا وجود دارد، اين است که ما وقتى كتب متكلمين را می‌‌‌‌بينيم، اين بيان ايشان در بعضى از كتب به صورت نادر وجود دارد؛ كشف المراد خواجه كه در شرح تجريد الاعتقاد است را ببينيد آنجا در بحث نبوت اين عبارت نيامده‌ است. حالا من اينجا عرض كنم كه متأسفانه در حوزه‌‌‌‌هاى امروز ما اين کتاب كم كم منسوخ شده است؛ شرح تجريد يك دوره كتاب عقايدى بسيار محكم و خوب بود كه خود ما وقتى طلبه شديم، هم شرح باب عادى‌عشر مرسوم بود و هم شرح تجريد، كه بعداً كتاب‌‌هايي را جايگزين کردند که مستفاد از اين‌‌هاست؛ اما جاى اين کتاب‌‌‌ها را نمى‌‌‌‌گيرد. عبارت‌‌هايى كه در اين كتاب‌‌ها وجود دارد، از اتقان خاصى بر خوردار است و كسى كه يك دوره شرح تجريد بخواند، واقعاً اعتقاداتش بسيار محكم می‌‌‌‌شود.


بحث اخلاقي

مخصوصاً در زمان ما، كه واقعاً بايد اعتراف كنيم در حوزه‌‌‌‌ها آن قدرت مباحث اعتقادى نيست و ضعف اعتقادى در طلبه‌‌‌‌ها وجود دارد؛ آثار اين ضعف‌هاي اعتقادي نيز در اعمال و كردارمان ظاهر می‌‌‌‌شود؛ واقعاً كسى كه طلبه و در مسأله معاد معتقد باشد به اعتقاد محكم و راسخ، حاضر نيست در اين معاملات مجهولى كه امروزه در بازار رايج شده است، تن بدهد و از اين پول‌هايى كه از اين راه بدست می‌‌‌‌آيد، در زندگى‌اش بياورد و به زن و بچه‌‌‌‌اش بدهد. اين عمل او نشان مي‌دهد که چنين شخصي ضعف اعتقادى دارد؛ و از آن بالاتر و شيطانى‌‌‌‌تر، اين است كه مي‌گويد من خودم هم يك مقدار درس خوانده‌‌ام و فتواى من اين است كه اين معاملات مشروع است واشكالى ندارد.در مورد مسأله امامت هم امروزه شاهديم که بعضى از افرادى كه هفتاد سال، هشتاد سال در حوزه‌‌ها سپرى كرده‌‌اند، يك لغزش‌‌هاى بسيار مهمى در باب امامت پيدا كرده‌‌‌‌اند؛ يك علت عمده‌‌اش اين است كه روي مسائل اعتقادى كار نشده است.


مي‌شود که الآن بعد از مدت‌‌ها بگوئيم که امامت از فروع است و به عنوان اصل نيست؟ اگر امامت به عنوان اصل نيست، پس چرا خدا به پيامبر فرمود: اگر تو اين را تبليغ و بيان نكنى، رسالتت را انجام نداده‌اى؟ اگر امامت از فروع است، چرا مقوّم اصل رسالت پيامبر است؟ چطور مي‌شود که بعد از هفتاد سال درس‌خواندن يك آقايى در تلويزيون ما يك حرف بسيار باطل می‌‌‌‌زند و مي‌گويد: امامت يك مسأله‌‌اى نيست كه ما در آن اختلاف كنيم، يك امر فرعى است.نمي‌شود که به عنوان وحدت اينها را مطرح کرد؛ مسأله وحدت را كه بنيانش را امام بزرگوار گذاشتند و قبل از امام هم بزرگانى مثل مرحوم بروجردى قدس سره بر آن تأكيد داشتند؛ و قبل از همه اينها، مسأله وحدت دستورى از ائمه(ع) به شيعيان بوده است. و اصلاً روح بحث تقيه ـ كه ما هم بحث استدلالى‌اش را مفصل گفته و نوشته‌ايم ـ بر مى‌گردد به اين كه ما موظف به اتحاد هستيم و نگذاريم که تشتت بوجود بيايد. بنابراين، مسأله وحدت چيزي است که ائمه به آن دستور داده‌‌اند، و بزرگان و مراجع آن را فرموده‌‌‌‌اند؛ اين مسأله ترديدپذير نيست، مخصوصاً كه امسال را نيز به نام اتحاد ملى و انسجام اسلامى نامگذاري شده است. بايد اين را مغتنم بشماريم. ولى اگر كسى بخواهد از اين عنوان مبارك در تضعيف اعتقادات شيعه استفاده كند، جايز نيست.


كدام يك از بزرگان ما اين مطلب را اجازه داده است؟ كدام يك از ائمه ما در عين اينكه تقيه را مطرح می‌‌‌‌كردند، تنزل از دايره اعتقادى شيعه را هم مطرح ‌‌كرده است؟ امام باقر(ع) به قتاده كه از فقهاى بزرگ اهل سنت در زمان خودش بود، فرمودند: تو به چه فتوا می‌‌‌‌دهى؟ قتاده عرض كرد: من به قرآن و سنت فتوا می‌‌‌‌دهم. حضرت به او فرمودند كه تو قرآن را می‌‌‌‌فهمى؟ و بعد قسم ياد كردند كه و الله ما ورثك من كتاب الله من حرف.اين بيان ائمه ما به بزرگان اهل سنت است؛ حالا بياييم از اين حرف هم دست برداريم و بگوييم ما فقه داريم، آنها هم فقه دارند؛ ما تفسير داريم، آنها هم تفسير دارند؛ ما استدلال و استنباط داريم، آنها هم استدلال و استنباط دارند. به هيچ وجه، هيچ كدام از بزرگان ما به چنين مطلبى راضى نيستند و قبول ندارند. بزرگان منادى وحدت هيچ وقت نمي‌گويند شيعه و تشيع از مسائل اعتقادى خودش تنزل پيدا كند.


وحدت امرى است كه مسلمان‌ها و طوايف مسلمين در مقابل دشمنان اسلام بايد اتخاذ کنند و اين که باهم جنگ و نزاع نكنند؛ اما نمي‌توان گفت وحدت اقتضا می‌‌‌‌كند که از امامت كه مهمترين مسأله است، ما نودى لشى‌‌ء مثل ما نودى بولاية، دست برداريم و بگوييم اين يك امر فرعى است و در امر فرعى نبايد نزاع كنيم. اين بسيار حرف عجيبى است كه از يك روحانى صادر می‌‌‌‌شود و متأسفانه از سيماى جمهورى اسلامى نيز اين حرف پخش می‌‌‌‌شود و مورد ناراحتى بزرگان قرار می‌‌‌‌گيرد.اين مسائل و مطالب نشان‌دهنده ضعف اعتقادى است که چنين اشخاصي دارند. اين يك مطلب روشنى است؛ اگر ما باشيم و آيه شريفه فان لم تفعل فما بلغت رسالته، مسأله ولايت خيلى روشن مي‌شود؛ مقوّم تمام رسالت پيامبر مسأله ‌‌امامت بوده، حال،‌ چطور می‌‌‌‌توانيم بگوييم امامت يك امر فرعى است؟ چطور امامت امر فرعى است در حالي كه نماز و روزه و حج و خمس و تمام فروعات ديگر بدون ولايت مورد قبول واقع نمی‌‌شود؟ كسى كه می‌‌‌‌گويد اين مطلب، مطلب فرعى است، بدانيد در آينده تمام اين روايات را هم منكر می‌‌‌‌شود؛ می‌‌‌‌گويد نماز بدون ولايت هم قبول است؛ حج بدون ولايت هم مورد قبول است.


آن امامت و ولايتى كه قرآن و پيامبر بسيار روى آن تأكيد داشته‌اند، آيات بسيار زيادى بر اصل قضيه امامت دلالت دارد، هر چند که عدم ذکر نام ائمه در قرآن بر اساس مصالحى بوده، اما اصل قضيه امامت يك اصل قرآنى و مسلم است؛ از اصول هم است؛ کساني كه می‌‌‌‌گويند از فروع است، ناشى از ضعف اعتقادي‌شان است. لذا مسأله اعتقادات را دنبال كنيد و دنبال اين هم نباشيد كه حوزه چقدر براي ما برنامه اعتقادى گذاشته است يا نگذاشته، بلکه خودتان برويد کتب اعتقادي مثل شرح تجريد را مطالعه و مباحثه كنيد.عده‌‌‌‌اى در تهران پيدا شده‌‌اند كه دنبال اين هستند كه در مجلات و نوشتارشان اثبات كنند امام يك عالمى بوده كه يك مقدار از علماى معمولى ما بالاتر است؛ امامى كه امام هشتم(ع) در مورد آن در روايت بسيار مفصلى فرمودند شماها نمی‌‌فهميد امامت چيست، عقول شما قاصر از اين است كه بفهمد امامت چيست و....، كار بجايى برسد که كسى بيايد عصمت را منكر شود؛ مقام امامت را در آن حدى كه ما قائل هستيم و او را واسطه بين خدا و خلق می‌‌‌‌دانيم، منكر شود. يك معناي بكند كه مثل بوعلى سينا و ميرداماد و ملاصدرا در همين رديف است.

اينها ناشى از همين است كه ما روى مسايل اعتقادى كار نكرده‌ايم. واقعاً بايد روى مسايل اعتقادى كار كنيم. باز خود اخبارى‌‌ها و اشعرى‌‌ها لغزشى كه پيدا كرده‌اند و مسأله حسن و قبح عقلى را از دايره استدلال می‌‌‌‌خواهند خارج كنند، خودشان متوجه نيستند که اساس افعال خدا بر اين قاعده است؛ اساس نبوت بر اين قاعده است. اين را به اين جهت عرض كردم که مرحوم صدر فرمودند ما وقتى به كتب كلامى مراجعه می‌‌‌‌كنيم، در كتب كلامى، که من بسيارى از كتب كلامى را ديده‌‌ام، ولي اين استدلال در آن نيست؛ فقط در كتاب مواقف قاضى عضد ديجى كه از كتب قديمى كلامى است، آنجا عبارتى از معتزله دارد كه گفته‌‌اند اجراء المعجز على يد الكاذب ممتنع لانه تضليل من الله .مى‌‌‌‌خواستم اين مناقشه را بر مرحوم صدر عرض كنم كه اين استدلال در بين متكلمين از اول الى زماننا هذا هست. نه، خيلى از كتب كلامى از لانه تضليل خالى است. بعدخود اشان می‌‌‌‌آيد براى اثبات نبوت از راه حساب احتمالات وارد می‌‌‌‌شوند كه سه بيان دارند؛ ان شاء الله روز شنبه عرض می‌‌‌‌كنم

برچسب ها :

شهید صدر امارات قطع حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه نزاع میان اخباری ها و اصولی ها کثرت خطا در استدلال های عقلیه ابتناء عدالت خداوند بر حسن و قبح عقلی کفایت معجزه برای صدق ادعای نبوت قبح اضلال و تضليل از ناحیه خدا استفاده از حساب احتمالات برای اثبات نبوت اهمیت کتاب شرح تجرید آثار ضعف های اعتقادی اهمیت امامت لزوم وحدت میان مسلمین عصمت امام

نظری ثبت نشده است .