موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۹/۴
شماره جلسه : ۲
-
خلاصه مطالب گذشته
-
اشکال اثباتي بر نظريه مشهور
-
پاسخ از اشکال اثباتي
-
اشکال وارد بر نظريه مشهور
-
نظريه دوم: موضوع له صيغه نهي؛ کرهت است
-
نقد و بررسي نظريه دوم
-
نظريه مرحوم امام، محقق عراقي و اصفهاني(قدس سرهم): موضوع له صيغه نهي؛ زجر است
-
نقد و بررسي نظريه مرحوم امام، محقق عراقي و اصفهاني(قدس سرهم)
-
نظريه مرحوم آقاي خوئي(ره): موضوع له صيغه نهي؛ ابراز حرمان مكلف است
-
بحث اخلاقي: راهها و آثار حصول يقين
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض شد كه مشهور متقدمين و متاخرين از جمله مرحوم آخوند و مرحوم محقق نائيني(قدس سرهم) قائلاند که: صيغه نهي و امر در معنا مشتركند و دلالت بر «طلب» دارند، لكن اختلاف بين آنها، اختلاف در متعلق است. امر دلالت بر طلب فعل و نهي دلالت بر طلب ترك دارد.بر اين نظريه اشكالاتي وارد شده كه بخشي را در بحث ديروز عرض كرديم و يك اشكالي كه هم مرحوم امام و هم مرحوم آقاي خوئي(قدس سرهما) روي آن تكيه کردهاند، اين بود كه نظريه مشهور اشكال ثبوتي دارد. يعني ثبوتاً معقول نيست كه طلب به چيزي بنام ترك تعلق پيدا كند. لكن با دو بيان؛ بياني را كه امام(ره) عنوان فرموده، با بياني كه مرحوم آقاي خوئي(ره) عنوان كردهاند، مختلف بود و ملاحظه فرموديد كه هر دو بيان قابل جواب است و جوابش را هم عرض كرديم.
نتيجه اين شد كه اين نظريه مشهور از نظر ثبوتي، اشكالي ندارد، يعني ثبوتاً معقول است كه طلب به ترك تعلق پيدا كند و ترك بنفسه متعلق براي غرض قرار گيرد، منتهي نه ترك مطلق، بلکه ترك و عدم مضاف.
اشکال اثباتى بر نظريه مشهور
اشكال ديگري که در كلام امام(ره) ذكر شده، اين است كه كلام و نظريه مشهور اثباتاً مشكل دارد، زيرا صيغه نهي، كه عبارت از «لا تفعل» است، يك ماده و يك هيئتي دارد، که بين اين صيغه و صيغه امر از نظر ماده اختلافي نيست. در صيغه امر وقتي ميگوييم: «افعل»، ماده اش همان طبيعت الفعل است. در صيغه نهي هم كه ميگوييم: «لا تفعل»، ماده اش همان طبيعت الفعل است، بين اين دو يعني صيغه امر و نهي، از نظر ماده فرقي وجود ندارد.فرمودهاند: سوال اين است كه اين ترك را از كجا آوردهايد؟ ميگوييد: «صيغه امر تدل علي الطلب» خيلي خوب، صيغه نهي را هم که مانند صيغه امر ميگوييد: دلالت بر طلب دارد. پس اين دو از نظر ماده هم، با يكديگر مشتركند، پس اين كلمه ترك را شما از كجا آوردهايد؟ يا به تعبيري كه امام (ره) فرمودهاند: اين عدم را شما از كجا آوردهايد، که نه ماده بر آن دلالت دارد و نه هيئت؟
عدم يك معناي اسمي دارد، يعني يك معناي مستقل اسمي مثل كلمه وجود است، وجود از معاني مستقله اسميه است، يعني مستقلاً قابل تصور است، مفهوم عدم هم همينطور است، يك معناي اسمي دارد، يعني در تصور معناي آن، نيازي به اينكه چيز ديگري را تصور كنيم نيست.
در صيغه نهي هم كه بيشتر از هيئت و ماده نداريم؛ يقيناً ماده نهي، با ماده امر مشترك است و دلالت بر اين عدم ندارد. هيئت هم که يك معناي حرفي دارد و قبلاً بيان شده كه، هيئات ملحق به حروف هستند، يعني يك معناي اسمي استقلالي ندارد.
پاسخ از اشکال اثباتى
اگر مشهور بگويند که: ما از اين ترك و عدم معناي حرفيش را اراده ميكنيم چه اشكالي دارد؟ يعني در اشكال كلمه طلب، ترك و فعل را آوردهاند و هر سه را مستقل لحاظ كردهاند، آنوقت فرمودهاند: اين ترك را از كجا آوردهايد؟
خوب، اگر امام(رضوان الله عليه) بفرمايند كه: ما ادعايمان اين است كه صيغه نهي دلالت بر ترك ندارد، نه به معناي اسمي و نه به معناي حرفي، كما اينكه به اين معنا تصريح فرمودهاند، «لا اسماً و لا حرفاً». صيغهً نهي بر ترك، نه به معناي اسمي ترك و نه به معناي حرفي دلالت ندارد.
ما عرضمان اين است كه به معناي اسميش را قبول داريم، دلالت بر مفهوم ترك به معناي اسمي ندارد، اما به معناي حرفي چرا نداشته باشد. خود كلمه «لا» كه بر سر «تفعل» آمده، دلالت بر عدم مضاف و معناي حرفي ترك دارد، انكار اين به نظر ما، انكار يك امر واقعي است.
اشکال وارد بر نظريه مشهور
خوب، اين اشكالات در اينجا وارد شد كه ما مجموعاً ديروز و امروز اشكالات را عرض كرديم، فقط يك اشكال باقي ميماند و آن اين كه شما که مي گوييد: «لا تفعل» طلب ترك الفعل است، اشكال ثبوتي ندارد، اشكال اثباتي هم به اين معنا كه بگوييم مخالف با ظواهر است، ندارد. فقط اشكالي كه باقي مي ماند اين است كه، آيا وقتي مولا، «لا تفعل» را استعمال مي كند، طلب به ذهن تبادر ميكند، که بگوييم مولا دارد طلب ميكند؟در باب اوامر وقتي ميگويد: «افعل» آنچه كه به ذهن تبادر ميكند طلب است، اما در باب نواهي اشكال اين است كه نميتوانيم بگوييم: طلب تبادر ميكند. و لذا اگر مولا بگويد: «لا تشرب الخمر» و بعد بگويد: «اطلب منكم ترك الخمر»، عرف اين دو را از نظر معنا يكي نميداند، و متبادر به اذهان از كلمه نهي، طلب نيست و نميتوانيم بگوييم: نهي عبارت از طلب است، لذا اشكالي كه بر نظريه مشهور باقي ميماند همين است.
نظريه دوم: موضوع له صيغه نهى؛ کرهت است
نقد و بررسى نظريه دوم
اين مبنا هم بطلانش روشن است و وجه بطلانش اين است كه، اراده مبداء براي امر است يعني از مقدمات امر است، يعني بعد از آن كه شوق پيدا ميكند، اراده ميكند، بعد امر ميكند، كراهت هم از مقدمات نهي است، يعني بعد از آن كه نسبت به يك چيزي بغض و كراهت دارد، نهي ميكند، لذا اين مبنا هم مبناي درستي نيست.نظريه مرحوم امام، محقق عراقى و اصفهانى(قدس سرهم): موضوع له صيغه نهى؛ زجر است
مبناي سوم مبنايي است كه مرحوم محقق اصفهاني(ره) (نهايت الدرايه) و مرحوم محقق عراقي(ره) (نهايت الافكار) اختيار كرده و امام(رضوان الله عليه) هم همين مبنا را داشتهاند، و فرمودهاند كه: امر براي بعث وضع شده و دلالت بر بعث دارد و بعث يعني تحريك و نهي براي زجر وضع شدهاست. زجر نه اين زجري كه در عرف ما ميگويند: فلاني را زجرش دادند، بلکه زجر يعني منع.يك بعث تكويني داريم و يك بعث اعتباري. انسان گاهي اوقات، خودش يك چيزي را كه طلب و اراده ميكند، شوق به آن پيدا ميكند، مثلا ميخواهد آب بخورد، تكويناً خودش تحريك ميشود، تحريك عضلات ميشود، دستش را ميبرد به طرف ليوان آب، آب را بر ميدارد و ميخورد، به اين بعث و تحريك تكويني ميگوييم. فرمودهاند: صيغه امر دلالت بر بعث دارد، اما بعث اعتباري و انشائي، مولا ديگري را تحريك ميكند، صيغه امر وضع شده براي تحريك مخاطب كه برود ليوان آب را بردارد، بياورد و بدهد.
نقد و بررسى نظريه مرحوم امام، محقق عراقى و اصفهانى(قدس سرهم)
نظريه مرحوم آقاى خوئى(ره): موضوع له صيغه نهى؛ ابراز حرمان مكلف است
فرمودهاند: به نظر ما در باب اوامر وقتي مولا ميگويد «افعل» با اين «افعل» ميخواهد يك چيزي را بر ذمه مكلف قرار دهد، صيغه امر دلالت بر «ثبوت شيء علي ذمه المكلف» دارد، قبل از اينكه مولا امر كند چيزي بر ذمه انسان نبود، وقتي امر كرد و فرمود: «افعل»، با اين افعل، فعلي را بر ذمه مكلف قرار ميدهد و چيزي را بر ذمه مكلف جعل ميكند، لكن قبل از اينكه ابراز كند، اول نزد خودش اعتبار ميكند كه من اين فعل را بر گردن مكلف قرار دادم، لكن مجرد اعتبارش كافي نيست و بايد آن را ابراز كند.
لذا امر يعني ابراز اعتبار نفساني. ابراز آن اعتبار، كه مولا اعتبار كرده، که صلاه بر ذمه مكلف باشد، به طوري كه اگر اين ابراز نبود، يعني كسي علم پيدا كند كه، مولا دلش ميخواهد اين را، بر ذمه مكلف قرار دهد، اما هنوز ابراز نكرده، اين امر نيست، امر در جايي است كه، آن اعتبار علي ذمه المكلف ابراز شود که از آن به «ابراز الاعتبار» يا «اعتبار مبرزه» تعبير ميكنند.
نهي هم همينطور است، وقتي مولا ميگويد: «لا تشرب الخمر»، اگر تحليل موضوعي كنيم، قبل از اينكه «لا تشرب» را بيان كند، حرمان و محروميت مكلف از اين فعل را اعتبار كرده و «لا تشرب» اين اعتبار را ابراز ميكند. لذا صيغه نهي به نظر ايشان ابراز حرمان مكلف است و صيغه امر ابراز سقوط اين فعل بر ذمه مكلف هست.
بحث اخلاقي: راهها و آثار حصول يقين
چون روز چهارشنبه است ميخواهم حديثي را بخوانم و مقداري توضيح دهم. از مطالبي كه در آيات شريفه قرآن و در روايات نسبت به آن خيلي اهميت داده شده، مسئله حصول يقين براي انسان و رسيدن به مقام يقين است، كه در بعضي از تعابير و از روايات استفاده ميشود كه همانطوري كه ايمان فوق اسلام و تقوي فوق ايمان است، يقين فوق تقوي است. تا كسي مؤمن نباشد، نميتواند متقي باشد و تا كسي هم متقي نباشد، نميتواند موقن باشد و به مرحله يقين برسد. يقين يك مسئلهي بسيار مهم است، که در بعضي از روايات وارد شده كه، چيزي كه در ميان نعمتهاي خدا، بسيار كم در ميان مردم تقسيم شده، يقين است، «لم يقسم بين الناس شيءٌ اقل من اليقين»، يعني افراد كم و نادري به اين مرحله ميرسند.ما در اين شرائطي كه قرار گرفتيم از جهت علمي و از نظر بحثي بايد سعي كنيم تمام كارهايمان در مسير حصول يقين باشد. نسبت به خداوند تبارك و تعالي آن يقيني كه انسان بايد داشته باشد، كه در بعضي از روايات از آثار يقين توكل را ميشمارد، يعني كسي كه يقين دارد، واقعاً بر خدا توكل ميكند و تسليم خدا و راضي به قدر و قضاء الهي است و همچنين تفويض الامور الي الله دارد. اين چهار خصوصيت از خصوصياتي است كه، اگر كسي يقيني كه مقصود خداوند تبارك و تعالي هست، داشته باشد اين آثار در او هست.
روايات در باب يقين خيلي زياد است، فقط از باب تذكر ميخواستم اين را عرض كنم که بايد طوري باشيم كه واقعاً هر روز يقينمان نسبت به روز قبل بيشتر باشد. اينطور نيست كه بگوييم يقين يك حدي دارد، به آن حد كه انسان رسيد ديگر تمام شد. بلکه يقين مراتب مختلف دارد.
اين تعبير در كتاب بحار آمده كه به پيامبر(صلوات الله عليه) عرض كردند كه براي ما نقل شده كه حضرت عيسي يا حضرت موسي(عليهما السلام) «يمشي علي الماء»، روي آب راه مي رفتند، پيامبر(صلوات الله عليه) فرمودند: كه اينها به خاطر آن يقيني كه داشتهاند، خداوند چنين قدرتي به آنها داده بود و اگر يقينشان اضافه ميشد قدرت بر «مشي علي الهواء» هم داشتند و بعد فرمودند كه: فرق بين انبياء و اختلاف فضيلت بين انبياء به همين يقينشان است. يعني پيامبر ما بالاترين حد يقين را در بين همه انسانها و اولياء و ائمه معصومين و انبياء داشتند. انبياء هم درجات مختلفي از اين يقين را دارا بودند.
يقين چيزي نيست كه بگوييم: خوب الان من احساس ميكنم به مرحله يقين رسيدم و ديگر «ليس فوقه شيء»، واقعاً من گاهي اوقات به خودم موعظه ميكنم يا به بعضي از رفقا تذكر ميدهم که، ما بايد نسبت به اين مسائل واقعاً دغدغه داشته باشيم، يعني نگران باشيم، اگر يك روزي بر ما گذشت و نتوانستيم خودمان را از اين جهت يك قدم جلو ببريم، اگر بگوييم -كه بايد بگوييم- استحقاق اين را داريم كه عالم روي سرمان خراب شود، كم نيست.
انسان در تمام شغلها و شئون دنيوي، هيچ چيزي را بهتر از علم پيدا نميكند، علم به معناي مطلق، در ميان تمام علوم هم از علمي كه مرتبط با وحي و مبداء و معاد باشد بهتر پيدا نميشود. خدا هم به ما توفيق داده و در اين مسير قرار داده كه علوممان مرتبط با مبداء و معاد است. خوب ميخواهيم بگوييم كه يك «لا تفعل» در قرآن معنايش چيست؟ اينطور نيست كه بگوييم ديگران بيكار بودند، وقت داشتند، اين حرفها را نشستند مطرح كردند، هر مبنايي يك نتيجهاي دارد، شما وقتي مي خواهيد «لا تشرب» را معنا كنيد، چه بايد معنا كنيد، مي خواهيم اين معنا را به خدا اسناد دهيم، بگوييم اين معنا را خدا فرموده است. خوب اين كم چيزي نيست بسيار مسئله مهمي است.
ما در اين مسير قرار گرفتيم و واقعاً بايد اين كمالات را در خودمان با قطع نظر از همه چيز دنبال کنيم. گاهي ميگوييم درس ميخوانيم تا مجتهد شويم، مجتهد ميشويم تا فتوي دهيم، سلمنا حالا فتوي هم داد، يك ميلياردي هم مقلد او شد، بعد چه ميشود؟ اين واقعاً براي انسان كمال نيست، كه بگوييم: انسان به حدي رسيده كه داراي مقلد است.
زماني نزد والد بزرگورام قضيهاي مطرح شدهبود، يعني قضيهاي بود كه من با ايشان مطرح كردم، ايشان در ضمن صحبت هايشان به من فرمودند كه: تو فكر نكن كه اگر جايي مقلد من شوند، من خوشحال ميشوم، قطعاً من از اينكه بار آنها روي دوشم ميآيد، ناراحتم. تمام اعمالي كه آنها انجام ميدهند، روز قيامت از انسان ميخواهند و بالاخره انسان بايد پاسخگو باشد، واقعاً هم همينطور است. اينها چيزهايي نيست كه انسان دلبستگي به آن داشته باشد.
بله اگر آدم واقعاً اين يقين و نورانيت را در خودش احساس كرد، آثارش هم همين است، يكي از آثار يقين توكل و تسليم الهي بودن است. هر چه ميخواهد پيش آيد. كه ما اين تسليم را در حوادث خيلي مهم در بزرگان خودمان ديديم.
نظری ثبت نشده است .