موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۱
شماره جلسه : ۶۰
-
قاعدة الامتناع بالاختيار جوابي در مقابل نظرية اشاعره
-
صلاة در دار غصبي در حال خروج
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض كرديم كه آن اشكالاتي كه مرحوم نائيني(ره) بر قاعدة الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار داشتند، مخصوصاً اشكال اول و چهارم، انصافاً وارد هست و مجالي براي جريان اين قاعده در ما نحن فيه وجود ندارد.
قاعدة الامتناع بالاختيار جوابي در مقابل نظرية اشاعره
علاوة بر اين، مطلبي را مرحوم آخوند(ره)(در كفايه) نسبت به اين قاعده بيان فرمودهاند كه: اساساً اين قاعده در مقابل نظرية اشاعره است که، قائلند به اينكه، قاعدهي «الشيء ما لم يجب لم يوجد و ما لم يمتنع لم ينعدم»، صحيح نيست، براي اين که لازمهاش اين است كه، اختياري بودن از بين برود و خداوند تبارك و تعالي فاعل موجب(با فتح) شود.اين قاعده، «الشيء ما لم يجب لم يوجد»، در فلسفه وجود دارد که، شيء مادامي كه وجوب و ضرورت پيدا نكند، وجود پيدا نميكند که، لازمهاش اين است که، افعال خداوند با اراده و اختيار خداوند نباشد و خداوند فاعل موجب شود. لذا اشاعره اين قاعده را انكار كردهاند.
فلاسفه براي جواب از اينها قاعدة «الامتناع او الايجاب بالاختيار لا ينافي الاختيار» را بيان كردهاند.
اينجا مرحوم محقق اصفهاني(ره)(در حاشية كفايه) توضيحي بر فرمايش مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند که: ايشان ميخواهند بيان كنند كه، هر ممكني محفوف به دو ضرورت هست؛ يكي ضرورت سابقه و دوم ضرورت لاحقه.
ضرورت سابقه، ضرورتي است كه ،از ناحية علت تامه محقق ميشود، «الشيء ما لم يوجد» يعني مادامي كه علت تامةاش ضرورت پيدا نكرده و ضروري الوجود نباشد، خود شيء هم موجود نميشود. به اين ضرورت، ضرورت سابقه ميگويند.
ضرورت لاحقه، ضرورتي است كه، در منطق از آن تعبير ميكنند به، ضرورت به شرط محمول، شيء موجود، به شرط الوجود ضروري است. شيء معدوم به شرط العدم، عدم براي او ضروري است.
بعد در دنبالة اين فرمودهاند: اين قاعدة «الامتناع يا او الايجاب بالاختيار لا ينافي الاختيار»، مربوط به ضرورت و امتناع سابق است و ضرورت سابق، با اختياري بودن منافات ندارد. اگر علتي، خود آن علت اختياري شد، معلول هم اختياري ميشود، ولو اينكه خود اين علت بايد به حد ضرورت برسد، بعد از اينكه به حد ضرورت رسيد، معلولش موجود ميشود.
اين ضرورت لاحقه، همان است كه از آن تعبير ميكنيم به اينكه، تكليف به محال، محال است. چيزي كه موجود است، تكليف به آن محال است، چيزي كه معدوم و به قيد العدم و ضروري العدم است، باز تكليف به آن محال است.
بنابراين خلاصة مطلب اين شد که مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: اگر اجتماع امر و نهي را هم ممتنع ندانيم، باز در ما نحن فيه، اين قاعدة «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» نميتواند جريان پيدا كند، چون اين قاعده در مقابل قول اشاعره است.
در اينكه آيا اين تفسير مرحوم محقق اصفهاني(ره) در اينجا درست است يا نه؟ چون بحث خيلي مفيدي هم ندارد، كه بخواهيم دنبال كنيم، از آن ميگذريم.
چه بسا اصلاً عبارت مرحوم آخوند(ره)در مقام بيان ضرورت سابق و لاحق نيست، بلكه مرحوم آخوند(ره) ميخواهد همين مطلب روشن را بيان كند كه، اگر منشاء ايجاب و ضرورتي اختيار بود، اين با اختياري بودن عمل منافات ندارد.
امام(رضوان الله عليه)(مناهج الوصول ، جلد 2، صفحة 146) هم، همين بيان مرحوم اصفهاني(ره) را منتهي با يك تعبير ديگري ذكر فرموده و همين جواب را بيان كرده و مورد پذيرِش قرار دادهاند.
نتيجه اين شد كه خروج از دار غصبي عنوان واجب ندارد و عرض كرديم که، عنوان حرام هم ندارد، بله يك لازم عقلي ميشود، كه عقل ارشاد ميكند به اينكه، اين شخص براي اينكه گرفتار حرمت البقاء نشود، بايد از آنجا خارج شود، اما حكم شرعي بنام وجوب يا حرمت، نسبت به خروج از دار غصبي نداريم.
صلاة در دار غصبي در حال خروج
بحث ديگري بعد از اين عنوان كردهاند، بنام صلاه در دار غصبي در حال خروج، همان طوري كه امام(ره) هم فرموده، مقداري از آن، همان مباني گذشته است كه، در صلاه در دار غصبي بيان شد و مقداري هم مربوط به بحث فقه ميشود كه، اگر كسي در ذيق وقت بخواهد نماز بخواند بايد چه كند؟ لذا ديگر در اينجا خيلي لزومي ندارد.مرحوم نائيني(ره) اين بحث را مطرح كرده و بعضي از اصوليين ديگر هم، به تبع ايشان عنوان فرمودهاند. لذا اين هم موكول به بحث فقه ميشود.
حديثي را دو هفتة گذشته عنوان كرديم که، مقداري از تتمة توضيح آن باقي ماند، حديث را مرحوم صدوق(ره)، در كتاب توحيدشان عنوان فرمودهاند.
«عن مفضل، قال: قال ابو عبدالله(عليه السلام) ان الله تبارك و تعالي ضمن للمؤمن ضماناً» خداوند تبارك و تعالي براي مؤمن ضمانتي كردهاست. «قلت و ما هو؟» عرض كردم آن ضمانت چيست؟ فرمود: «ضمن له ان هو اقر له بالربوبيه و لمحمد(صلي الله عليه و آله) بالنبوه و لعلي(عليه السلام) بالامامه و ادي ما افترضه عليه، ان يسكنه في جوارحه».
خداوند ضمانت فرموده كه، اگر يك انساني اقرار به ربوبيت كند و نبوت پيامبر و امامت اميرالمومنين علي(عليه السلام) را بپذيرد و آنچه را كه بر او واجب هست، انجام دهد، فرائض را انجام دهد، كه در اينجا، نه فقط اتيان واجبات است، يعني هم فرائض را انجام دهد و هم محرمات را ترك كند، چون محرمات هم، اموري است كه، ترك آنها بر ما فرض است، اگر كسي اين امور اربعه را انجام دهد، خداوند ضمانت فرموده که: «ان يسكنه في جواره»، او را در جوار خودش سكني دهد.
بعد مفضل ميگويد كه: به حضرت عرض كردم: «فهذه و الله هي الكرامه اللتي لا يشبهها كرامه الآدميين»، اين مقام كه انسان در جوار حق تعالي سكني پيدا کند، كرامت و مقامي است كه، جزء كرامت آدميين نيست.
اين مخصوص به ملائكة الهي است كه، موجوداتي هستند كه، از اول در جوار حق تعالي بوده و اين مقام را داشتهاند كه، لحظهاي از جوار حق تعالي دور نبودهاند. انسان هم اگر اين امور اربعه را انجام دهد، به اين كرامت و مقام ميرسد.
بعد امام صادق(عليه السلام) فرمودند، يعني كلام مفضل را تاييد كردند، فرمودند: «اعملوا قليلاً، تنعموا كثيراً» در مدت كوتاهي كه خداوند به شما عمر داده، دستورات را انجام دهيد، «تنعموا كثيراً»، آنوقت نعمت زيادي نصيب شما خواهد شد و زمان زيادي كه، به ابديت ميرسد متنعم خواهيد بود.
اينجا مرحوم صدوق(ره) در كتاب توحيد -كه واقعاً سفارش ميكنم، يكي از كتابهايي را كه حتماً به عنوان مطالعه و دقت و چه بسا، مباحثه قرار دهيد، توحيد مرحوم صدوق(ره) است، که بر آن شرحهاي مختلفي هم نوشته شده، که يك شرح معروفش، شرح قاضي سعيد است كه، از شرحهاي بسيار خوب است- در اين كتاب يا مرحوم صدوق(ره) ذكر كرده يا شارح -الان من ترديد كردم- ميگويند كه: براي فرائض، مقربيتي وجود دارد و براي نوافل، مقربيت ديگري.
گفتهاند: اين سكناي در جوار الهي، نتيجة قرب فرائض است، اگر انساني فرائضش را واقعاً انجام دهد، به مقام ملائكه الهي ميرسد.
گاهي اوقات در ذهن ما اين است كه، چطور ميشود انسان به مقام ملائكة الهي برسد؟ راهش همين امور اربعه و انجام فرائض الهي است.
معناي جوار الهي را نميتوانيم درست بفهميم که چيست؟ وقتي از حقيقت فهم خود ذات خداوند تبارك و تعالي عاجزيم، قطعاً جوار خدا را هم نميتوانيم به آن معنايي كه هست، بفهميم. اما يك آثار و علائمي دارد.
ساكنين در جوار خدا ملائكة الهي هستند که، هميشه مرتزق به يك رزق خاص هستند، نه آن رزقي كه در بهشت و جنت عمومي، براي نوع مردم وجود دارد، آنهايي كه در جوار خدا ساكنند، متنعم به يك رزق خاصي هستند. اينکه اين رزق خاص چيست؟ انسان نميتواند بفهمد، فقط در حد اجمال ميتواند پي ببرد كه، چيزهايي هست كه، از اين جنت و بهشت معمولي، به مراتب بالاتر است.
آنوقت فرمودهاند: اما نتيجة قرب نوافل اين است كه، انسان محبوبيت تامه پيدا ميكند، يعني اگر كسي مقيد به نافله شد، اين حب او نسبت به خدا به يك درجة خيلي بالا ميرسد و حب خدا هم نسبت به او، بسيار ازدياد پيدا ميكند.
ما نوافل را خيلي سطحي ميگيريم و واقعاً، من كه موفق نيستم، اما بياييم در كنار همين درس و بحث و اينها، نوافل يوميه را، لااقل مقيد شويم كه انجام دهيم. نافلة صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء و نافلة شب را. ديگر بايد جزء برنامههاي اصلي خودمان، انجام اين نوافل باشد. مگر اين نوافل چقدر وقت ميبرد، تمام نوافل يوم و ليل، به نيم ساعت، سه ربع شايد تجاوز پيدا نميكند.
نتيجة قرب نوافل اين است كه، انسان محبوبيت تامه پيدا ميكند. محبوبيت تامه اثرش اين است كه، بر طبق همان حديث قدسي كه وارد شده، خداوند ميفرمايد: «فاذا احببته كنت سمعه و بصره و يده و رجله»، اگر من كسي را دوست داشته باشم و حب به او پيدا كنم، من سمع و بصر او ميشوم، يعني انسان به مقامي ميرسد كه، اگر كسي ميخواهد حرفي بزند، ميفهمد كه راست ميگويد يا دروغ. انسان ديگر ميتواند باطن اشياء را هم ببيند. به مقامي ميرسد که، دستش هر حركتي را انجام نميدهد، رجلش هر حركتي را انجام نميدهد. اين مقام، مقامي است كه در اثر قرب نوافل براي انسان به وجود ميآيد.
البته اين را در آنجا بيان كردهاند، ولي مقتضاي اين روايت كه، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: خدا ضامن شده كه «ان يسكنه في جواره»، به نظر ما كسي كه در جوار الهي قرار گيرد، خودش به اين مقام ميرسد. مسئلة نوافل شايد يك امري، فوق اين اثر داشته باشد و آثار ديگري بر آن مترتب باشد.
اولاً اين «ان يسكنه في جواره» اگر كسي سوال كند كه، اين يعني بعد از اينكه انسان از دنيا رفت، يا نه همين حالايي كه اينجا هست، در جوار الهي سكني پيدا ميكند؟
خوب روايات را كه ميبينيم، اولاً در روايات راجع به حضرت آدم(علي نبينا و آله و عليه السلام)، تعبيري كه خداوند وقتي كه ميخواسته آدم را از بهشت بيرون كند، فرموده: «نيا آدم اخرج من جواري»، تعبير «اخرج من جنتي» ندارد، يعني خداوند حضرت آدم را در جوار خودش متنعم كرده بود، بعد كه آن ترك اولي واقع شد، فرمود: «اخرج من جواري».
ثانيا در روايات، جزء ادعيه صبح هست که، «اصبحت في ذمتك و جوارك»، عصر موقع شام بخواند «امصيت اللهم معتصماً به ضمامك و جوارك».
نتيجه اين ميشود که اگر انسان اينها را ببينيد، جوار حق تعالي از همينجا شروع ميشود و نه بعد از مردن. از همين جا انسان ميتواند خودش را، جار الله، به اين معنايي كه عرض ميكنم، در جوار الهي قرار دهد.
جزء دعاهاي ما اين است كه، «اللهم اجعلنا في جوارك»، در بعضي از روايات هم اين تعبير آمده كه، «في جواره عطاءٌ لا ينقطع ابدا»، اين خيلي تعبير مهمي است، يعني يك آن خدا از انسان غافل نميشود. غفلت در مورد خداوند اصلاً معنا ندارد، يك آن انسان از دايرة حب خدا خارج نميشود.
جوار الهي معنايش اين است که، انسان از دائرة توجه و عنايت و حب خدا، هم در دنيا و هم در آخرت خارج نميشود.
پدري كه نسبت به فرزندش خيلي توجه دارد، لحظه به لحظه مراقب او است، هر آني از او بپرسي كه الان اين بچه كجاست؟ چه كار ميكند؟ دقيقاً ميداند، لذا اين بچه ميشود در جوار پدر.
در روايات جوار خدا داريم، جوار پيامبر داريم، جوار ملائكه داريم، جوار امري نيست كه، فقط يك معناي معنوي داشته باشد، در عرف و عقلاي خود ما هم وجود دارد؛ در پناه خدا بودن، در پناه پيامبر بودن، پسر هم در پناه پدرش است، اگر پدر واقعاً حق ابوت را جاري كند.
ما بايد به اينجا برسيم كه، واقعاً خدا هميشه به ما توجه داشته باشد، يك لحظه اگر عنايت خدا قطع شود و انسان را به حال خودش واگذار كند، ايني كه پيامبر فرموده: هر روز هفتا مرتبه، «ربنا لا تكلنا الي انفسنا»، يك معناي ظاهريش اين است كه، خدايا من را به خودم واگذار نكن. ولي معناي اصليش اين است كه من را از جوار خودت خارج نكن.
لحظهاي كه براي من لذت دارد، شعف ميآورد، لحظهاي كه واقعاً اگر همة عالم راجمع كنند، به اندازة يك ثانية آن ارزش ندارد، توجه خدا به انسان است. اگر خدا به ما توجه كند، امورمان درست ميشود، درسمان درست ميشود، امور ظاهريمان درست ميشود.
عرض كردم در كلمات بزرگان و عرفا، اين مسئلة «كنت سمعه و بصره» را مربوط به قرب نوافل قرار دادند، ممكن است، در بعضي از روايات هم باشد، اما ظاهر اين سكناي در جوار الهي، ملازمة روشني با همين معنا دارد.
خوب چقدر ما بايد كار كنيم، تا به اين مقام برسيم؟ آنروز عرض كردم که، اين جملة «ان هو اقر له بالربوبيه و به پيامبري و به امامت و ادي ما افترضه عليه»، هر چه بر او واجب است، انجام دهد.
يك واجبات روشني داريم كه، حتي در اينكه اين واجب را درست داريم انجام ميدهيم يا نه؟ ترديد داريم، وضويمان گاهي اوقات ميبينيم درست نيست. -عرض كردم نميگوييم: انسان وسواسي شود.- نماز دارد ميخواند نماز درستي نيست. خيال ميكنيم كه واجبات را انجام ميدهيم.
واقعاً اين خيلي شرط مشكل و مهمي است و خيلي از واجبات ديگري كه داريم، که در اينكه چقدر واجب و حرام در شريعت داريم، بايد احصاء شود. اگر كسي اين كار را انجام داد، خدا ضمانت كرده كه، او را در جوارش قرار دهد.
ان شاء الله خداوند نصيب همة ما بفرمايد.
نظری ثبت نشده است .