موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۱/۳۱
شماره جلسه : ۴۷
-
خلاصه مطالب گذشته
-
دفاع از نائيني(ره) در برابر اشكال امام(ره)
-
نظير اين مساله در فقه
-
ثمرات اين مباني
-
بهترين جواب در
-
اين
-
قسم اول از عبادات مكروهه
-
اشکال استاد محترم بر ارشادي بودن نهي در عبادات مکروهه
-
راههاي اثبات ارشاديت کراهت در عبادات مکروهه
-
راه اول: دليل عقل و برهان عقلي
-
راه دوم: قرائن موجود
-
بحث اخلاقي: شرط همجواری با خداوند متعال
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض كرديم كه امام(رضوان الله عليه)(مناهج الوصول، جلد 2، صفحه 141) به مرحوم محقق نائيني(ره) اشكالاتي را وارد كردهاند و عمده اشكالشان اين بود كه، اينكه شما فرمودهايد: اين دو امر در كنار يكديگر، هر كدام از ديگري، يك اكتسابي ميكند، امر متعلق به نذر، از امر استحبابي متعلق به صلاه، عباديت را و امر استحبابي متعلق به صلاه از اين امر، وجوب را اكتساب ميكند، هيچ معناي معقولي برايش نيست و تعبير ايشان را هم در بحث ديروز عرض كرديم.دفاع از نائيني(ره) در برابر اشكال امام(ره)
حالا اينجا ولو اينكه آن اشكال اول، اشكال واردي است، يعني در باب نذر دو متعلق داريم و مرحوم نائيني(ره) اين را مفروض قرار داده، كه همان امري كه به صلاه تعلق دارد، امر نذري هم به همان تعلق پيدا ميكند و اساس فرمايش نائيني(ره) روي وحدت متعلق است. اشكال اصلي كه به ايشان وارد هست اين است كه، در اينجا وحدت متعلق نداريم.لكن بررسي كنيم، آيا در جايي كه وحدت متعلق داريم، اين فرمايش به نحو كلي و كبراي كلي قابل تصحيح است؟ اگر از ما سوال كنند كه در شريعت، اگر دو امر وارد شد، آيا اين دو امر ميتوانند با يكديگر تداخل پيدا كرده و يك امر و حكم سومي را به دست ما دهند؟ اگر چنين سوالي شود، در جواب ميتوانيم بگوييم كه بله امكان اين معنا وجود دارد.
اين بياني كه امروز عرض ميكنيم، مقداري در دفاع از مرحوم نائيني(ره) است و در اينجا خدشه و ملاحظهاي نسبت به اين اشكال امام(رضوان الله عليه) داشتهباشيم، ببينيم كه آيا اين درست يا نه؟
در صورتي كه دو امر در كار باشد و وحدت متعلق باشد، يا به طور كلي، اگر دو حكم داشتهباشيم و وحدت متعلق در كار باشد، چارهاي نداريم كه، اين دو حكم را يك طوري به يكديگر مرتبطشان كنيم.
نظير اين مساله در فقه
نظير براي اين در فقه هم داريم و آن در جايي است كه، اگر عام و خاصي وارد شود، مطلق و مقيدي باشد، در تمام موارد عام و خاص، دو حكم وارد شده، متعلق اگر واحد شد، اين دو حكم با يكديگر تقريباً تداخل پيدا ميكنند و شيء سومي را از آن به دست ميآوريم.مثلاً در جمع بين رواياتي كه، يكي ظهور در جواز و ديگري ظهور در منع دارد، چطور يكي از اين دو را بر كراهت حمل کرده و كراهت را نتيجه ميگيريم.
بگوييم: مرحوم نائيني(ره) هم در اينجا که اين امر نذري، كنار امر استحبابي قرار ميگيرد، مرادشان اين نيست كه، يك امر سومي در اينجا متولد ميشود، ولو اينكه تعبيرشان، مقداري ظهور در اين معنا دارد، اما مقصود اصلي ايشان اين نيست كه، يك امر سومي، يعني امر وجوبي عبادي تولد پيدا ميكند.
بلكه نظير موارد عام و خاص، که عامي را حمل بر خاص ميكنيم و تخصيص ميزنيم و در مورد خاص يك حكمي را از مجموع بين عام و خاص به دست ميآوريم، چه بسا مراد ايشان هم اين است که، خود امر استحبابي، به صلاه ليل تعلق پيدا كرده و متعلق امر نذري هم، وفاء به نذر است.
لكن ايشان در اينجا يك متعلق را، بيشتر فرض نکرده و فرموده: اين امر نذري به همين صلاه ليل تعلق دارد. عنوان وفاء به نذر را مورد توجه قرار ندادهاند.
ميخواهيم ببينيم روي اين فرض، يعني جايي كه وحدت متعلق باشد، اگر دو حكم داشتهباشيم، اشكالي دارد كه بگوييم: مجموع اين دو حكم در كنار هم، يك معناي سومي را تحويل ما ميدهد. امر نذري تبديل به عبادي و امر استحبابي تبديل به وجوبي شود.
نتيجهاي كه نائيني(ره) گرفتهاند اين بود كه، بگوييم: وقتي كسي صلاه ليل را نذر كرد، اين نمازشب، به عنوان واجب بر ذمه او قرار ميگيرد و يك امر وجوبي تعبدي براي ما درست ميشود.
بنابراين نكتهاي كه عرض كرديم، خلاصهاش اين شد كه، در فقه براي چنين موردي نظير داريم. خودتان هم يك تتبعي بفرماييد، ممكن است نظائر ديگري هم در فقه برايش پيدا شود، كه اگر در يك جا، دو حكم داراي متعلق واحد بود، مثل عام و خاص، مطلق و مقيد، ميتوانيم تعبير كنيم كه، اين دو حكم، مولد يك حكم سوم هستند، يعني از آنها يك حكم سومي استكشاف ميشود، يعني كشف ميكنيم كه شارع يك حكم سومي در اينجا دارد، نه اينكه خود اين دو حكم مولد باشند.
اين تعبيري كه امام(ره) فرمودهاند كه: هيچ نميفهميم كه ولادت و اكتساب در اينجا چه معنايي دارد؟ اينكه در تعبيرشان فرمودهاند: «تغيير ما هو عليه» معقول نيست، تغيير در اينجا به وجود نميآيد. ميگوييم: اين امر نذري غير عبادي، وقتي منظم به امر استحبابي عبادي ميشود، عبادي ميشود و واقعش همين است اصلاً.
بله اگر خود امر نذري، بدون امتزاج با امر استحبابي بگوييم: عبادي شد، اين «تغيير ما هو عليه» است، امر استحبابي بدون در نظر گرفتن امر نذري، بخواهد وجوبي شود، اين «تغيير ما هو عليه» ميشود، اما وقتي ميگوييم: اين دو را ضميمه كنيم، مثل عام و خاص، همانطوري كه آنجا، يك نتيجه ديگري ميگيريم، اينجا هم كشف از يك معناي ديگري ميشود و عنوان «تغيير ما هو عليه» ندارد.
لذا اين اشكال و فرمايش دوم ايشان، با اين بيان، يك مقداري محل تامل ميشود. اما اشكال اول به قوت خودش باقي است، که در باب نذر، متعلق وفاء به نذر است و در امر استحبابي، متعلق صلاه الليل است.
پس اين صلاه الليل، يك متعلق است، وفاء به نذر متعلق دوم، لذا اين كه نائيني(ره) فرض كرده که: در اينجا امر نذري به عين آنچه كه امر استحبابي به آن تعلق گرفته، درست نيست.
ثمرات اين مباني
نكتهاي كه وجود دارد اين است كه، طبق نظر مشهور، كسي كه نذر ميكند که، نماز شب بخواند، بايد اين نماز شب را به عنوان وجوبي، اما نه وجوب به ذات و اولي، بلکه به عنوان وجوب نذري انجام دهد.خوب اين سوال را مطرح ميكنيم که، در اينكه اگر كسي نماز شب را، به قصد استحباب خواند، وفاء به نذر كرده و هيچ بحثي هم ندارد. اگر كسي نماز شب را، به قصد وفاء به نذر خواند و قصد استحباب نكرد، اصلاً بگويد: «اصلي صلاه الليل للوفاء بالنذر»، غايت و نيتش را، وفاء به نذر و نه استحباب قرار دهد، ظاهر اين است كه، اين هم اشكالي نداشتهباشد. نميتوانيم بگوييم: كسي که نذر كرده، نماز شب بخواند، اگر قصد استحباب نكرد، -اگر قصد استحباب كرد و خواند، هيچ اشكالي ندارد- به خاطر وفاً بالنذر خواند، مجزي نيست و اشكال دارد.
بالاخره در اين قسم اول چه بايد گفت؟ مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: در اينجا نهي معناي حقيقي خودش را ندارد و طوري مشي كردهاند كه به تزاحم مستحبين كشيده شدهاست. در حقيقت امر در اينجا، نهيي است كه در باطنش، عنوان امر دارد.
مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند كه: نهي به خود عبادت تعلق پيدا نكرده، بلکه به تعبد به اين عبادت تعلق پيدا كردهاست. نهي معناي حقيقي و اصطلاحي خودش را دارد، كه در متعلقش بايد مفسده باشد.
امام(رضوان الله عليه) فرمودهاند: در صوم يوم عاشورا، امر استحبابي به «صوم بما انه صومٌ» و نهي به همين «صوم بما انه تشبهٌ للكفار» تعلق پيدا كردهاست و ديگر مسئله تعبد را مطرح نكردهاند ولو اينكه در كلامشان فرمودهاند: چه بسا مراد مرحوم نائيني(ره) از اين تعبد، همين باشد كه داريم بيان ميكنيم، اما ظاهراً اين نيست.
مرحوم نائيني(ره) فرموده: نهي به تعبد به اين عبادت تعلق پيدا ميكند. -ديروز توضيح داديم که معناي تعبد به اين عبادت: يعني صوم يوم عاشورا را، چون بنياميه مقيداً انجام ميدهند، انجام دهيم.- عرض كرديم که گاهي اوقات، در فقه و مذهب ما بعضي از ايام را، تعبد به صيامش داريم، مثل صوم روز عيد غدير مثلاً، تعبد به اين عبادت يعني به همان نيتي كه بني اميه اين را انجام ميدهند، انجام دهيم.
اگر كسي نداند كه بني اميه، روز عاشورا را روزه ميگيرند، يا ميداند و ميگويد: اصلاً به نيت اينها كاري ندارم، خودم ميخواهم به نيت استحبابي روزه بگيرم. يا فرض كنيد به نيت جزع و ناراحتي كه وجود دارد، ميخواهد روزه بگيرد. اين روي بيان مرحوم نائيني(ره) اشكالي ندارد.
اما روي بيان امام(ره) كه نهي به خود تشبه تعلق پيدا كرده، يعني «صوم بما انه تشبهٌ»، متعلق نهي است. تشبه مانند مسئله نيت نيست. تعبد امري است كه، نيت در آن دخالت دارد، اما تشبه، همين عمل خارجي است. خارجاً اگر كسي يك لباسي مثل لباس كفار را بپوشد، ميگويند: تشبه به آنها پيدا كرد، ولو چنين نيتي هم نداشته باشد. اگر كسي خارجاً روز عاشورا را روزه گرفت، اين تشبه به آنها ميشود و نهي هم به اين تشبه تعلق پيدا كردهاست.
بهترين جواب در اين قسم اول از عبادات مكروهه
در دنباله فرمايششان فرمودهاند: اين نهي ارشادي است، يعني ارشاد به اينكه، ترك روزه امروز، از خود روزهاش اولي است.در اينجا اگر كسي دقت كند، در اين قسم اول از عبادات مكروهه، بهترين جواب همين است كه اين نهي، نهي ارشادي است. اصلاً اين نهي، نهي مولوي، كه به عنوان يك حكم مولوي باشد، نيست. در بحث اجتماع امر و نهي در جايي بحث ميكنيم که، دو حكم مولوي در شيء واحد باشد. اما اگر يكي مولوي و ديگري ارشادي بود، از محل بحث خارج ميشود.
امر به صوم، مولوي و استحبابي است، نهي از اين صوم هم، ارشادي است، ارشاد به اين است كه اين صوم براي شما تشبه به وجود ميآورد، براي اينكه تشبه پيدا نكنيد، اين صوم را ترك كنيد، لذا تركش اولي ميشود.
در نتيجه بهترين جوابي كه، در اينجا ميشود مطرح كرد، همين اولويت و ارشاد به اولويت ترك اين فرد از صيام است و ديگر تمام اين بحثها و اينكه كسي بخواهد، به عنوان مجوز اجتماعي امر و نهي، به صوم يوم عاشورا استدلال كند، به طور كلي از بين ميرود.
نكتهاي كه باقي ميماند اين است كه، اگر در حكمي كه در شريعت وارد شده، شك كنيم مولوي است يا ارشادي؟ اصل اولي بر اين است كه، امر صادر از مولا، بايد مولوي باشد. ارشادي بودن، دليل محكم ميخواهد و به مجرد احتمال نميتوانيم بگوييم: اين حكم، حكم ارشادي باشد. براي ارشادي بودن اين نهي و حكم، دليل لازم است. چه دليلي در اينجا وجود دارد؟
اشکال استاد محترم بر ارشادي بودن نهي در عبادات مکروهه
اين اشكال، در كلمات اصوليين هم وجود ندارد، دقت كنيد ببينيم ميتوانيم جوابي بر آن داشته باشيم يا نه؟تشبه به بنياميه، اگر حرام و حرمت مولوي نداشته باشد، قطعاً كراهت مولويه دارد، مولا نميخواهد كه بندگانش، تشبه به ظالم پيدا كنند. اگر كسي تشبه به كفار پيدا كرد، اين حرام است. حرام است كه زن تشبه به مرد يا مرد تشبه به زن پيدا كند. اينها حكم مولوي است که بر مخالفتش هم عقوبت وجود دارد.
اگر مسلماني، خودش را شبيه به كفار كرد، بر او عقوبت هم وجود دارد، يا لااقل ديگر كراهت است، يعني يك منقصت و مفسدهاي وجود دارد كه، مولا بما انه شارعٌ ميخواهد، اين منقصت و مفسده را، اين شخص مرتكب نشود.
حالا در اينجا چه دليلي داريم كه، اين حكم ارشادي است؟ روايات مختلفي هم در ما نحن فيه داريم.
بعضي از فقهاء مثل مرحوم صاحب حدائق(ره) تصريح كردهاند كه، اين حكم، حكم تحريمي است، يعني گفتهاند: «صوم يوم عاشورا حرامٌ». مشهور قائل به كراهت هستند، اما ايشان قائلاند به اينكه، حرام است. بعضي از بزرگان هم مثل صاحب منتقي الاصول(ره) تصريح كردهاند به اينكه، حرمت صوم يوم عاشورا را در فقه اثبات كرديم.
برخي فرمودند كه: در جمع بين روايات، يعني رواياتي كه اصل صيام را مستحب و صوم يوم عاشورا را مكروه ميداند، گفتهاند: اگر كسي روز عاشورا، از راه حزن و اندوه روزه گرفت، اين مستحب است، اما اگر شكراً روزه گرفت، مكروه ميشود.
بعضيها گفتهاند كه: بايد در جمع بين روايات، بين روزه ناقص و روزه كامل فرق گذاريم، اگر كسي از صبح تا نيم ساعت به غروب روزه گرفت، مثل روزههايي كه بچهها ميگيرند، اين مستحب است، اما اگر كاملاً روزه گرفت، عنوان مكروه را دارد.
اينها اقوالي است كه، در مسئله وجود دارد، اما بحث اين است كه، اگر نهي كراهتي را، از مولوي بودن خارج كرده و ارشادي كرديم، «ما الدليل علي ذلك». به مجرد احتمال كه نميتوانييم بگوييم: اين حكم، ارشادي است، مخصوصاً با اين توضيح كه، خود تشبه به ظالم و كافر، مبغوض براي خداوند تبارك و تعالي است.
راههاي اثبات ارشاديت کراهت در عبادات مکروهه
راه اول: دليل عقل و برهان عقلي
براي اينكه ارشادي بودن اين حكم را در اينجا اثبات كنيم، يك راهش اين است كه، بگوييم: وقتي دو حكم، در مورد واحد وارد شد و يقين داريم که، يكي مولوي است، مثل همان استحباب، عقل ميگويد كه: شارع نميتواند در عرض همين حكم اولي استحبابي، بگويد: مكروه است.وقتي برهان عقلي داريم بر اينكه، اين كراهت نميتواند حكم مولوي باشد، ناچاريم كه بگوييم: عنوان ارشادي را دارد. اين يك راه كه ما وقتي برهان عقلي داريم، عقل ميگويد: اين خطاب و نهي در اينجا، نهي ارشادي است.
راه دوم: قرائن موجود
راه دوم اين است كه از قرائن موجود، يعني از اين راه كه، وقتي اجماع بر صحت اين صوم داريم، كه اگر كسي آورد، به عنوان مستحب، مقبول خداوند واقع ميشود، خود اين اجماع قرينه هست بر اينكه اين نهي، عنوان ارشادي دارد، يعني «لولا الاجماع» مخصوصاً با اينكه مثل صاحب حدائق(ره) ميگويند: حرام است، دليلي بر ارشادي بودن اين حكم نداريم. اجماع را در اينجا قرينه براي اين معنا قرار دهيم.اين دو راهي است كه ميتوانيم براي ارشاديت از آن استفاده كنيم.
پس تمام الكلام در قسم اول اين شد که نهي از صوم عاشورا را حمل بر ارشاديت كنيم.
بحث اخلاقي: شرط همجواری با خداوند متعال
حديثي است از امام صادق(عليه السلام)(بحار، جلد 3، در باب 1، حديث 6، صفحه 4) که مقداري در بارهي آن توضيح ميدهيم.امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «ان الله تبارك و تعالي ضمن للمؤمن ضماناً، قال قلت و ما هو؟» امام صادق(عليه السلام) فرمودهاست كه: خداوند براي مؤمن يك مطلبي را ضامن شده، يك ضمانتي را نسبت به مؤمن پذيرفتهاست.
مفضل بن عمرو ميگويد كه: به حضرت عرض كردم كه، چيست آن ضمانت؟
فرمود: «ضمن له ان هو اقر له بالربوبيه» اگر مؤمن به ربوبيت خدا اقرار داشته باشد، كه اين اقرار به ربوبيت، فقط اقرار زباني نباشد، يعني عملاً در همه امور، رب كه همان معناي مالكيت را دارد، مالك اصلي خودش را، خدا بداند.
اقرار به ربوبيت معنايش اين است كه، هر چيزي كه براي انسان اتفاق ميافتد، بداند كه مالك اصلي خداوند است و تحت ربوبيت او قرار دارد. در هر شرائطي که انسان قرار ميگيرد، اين اقرار و اعتراف را داشته باشد. اين «اقر له بالربوبيه»، مثل اعترافي است كه، انسان نسبت به يك حقيقتي ميكند، كه با تمام وجود اين اقرار و اعتراف در انسان باشد.
در همه حالات، در جهل، علم، اگر كسي يك مقداري علمش زياد شد، نگويد كه: من چيزي را خودم به دست ميآورم، من زحمت ميكشم، من اين مراحل علمي را طي ميكنم. بله همت و سعي و تلاش هر كسي، در جاي خودش مسلم است، اما واقعاً صاحب اصلي و مالك اصلي را انسان رب خودش بداند.
همين كه انسان صبح که از خواب بيدار ميشود، بگويد: «الحمد الله الذي احياني بعد ما اماتني»، اين اقرار به ربوبيت ميشود، قدرت داريم كه بلند شويم بياييم بيرون، سر درس، حرف بزنيم، در حرف زدن، گوش كردن، در تمام امور، خودمان واقعاً بدانيم، آن نيروي اصلي، که باز تعبير اصلي هم تعبير درستي نيست، تنها نيرويي كه، انسان را در اين امور تمشيت ميكند خداوند تبارك و تعالي است. اين ميشود اقرار به ربوبيت.
«ان اقر له بالربوبيه و لمحمد صلي الله عليه و آله بالنبوه»، اقرار كند به نبوت پيامبر. اقرار به نبوت پيامبر اين نيست كه، بگويم: شهادت ميدهم بر نبوت پيامبر و تمام شود. اين اقرار يعني ايمان به آنچه كه بر پيامبر نازل شده، «الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل علي محمد من ربهم و هو الحق من ربهم» يعني جزء ايمان اصلي انسان، ايمان به آنچه كه در پيامبر نازل شده، ميباشد.
در زمان ما بعضيها اين حرفهاي مزخرف را ميزنند و ميگويند: همين مقدار كه خدا را قبول داشته باشي، مسيحي بودن، يهودي بودن، كذا و كذا، اينها راههايي است كه منتهي به خداوند ميشود، انسان بايد خدا را بپذيرد.
خوب اين حرف درست نيست و بر خلاف صحيح برهان و اين روايات ما است، ما بايد به آنچه كه بر پيامبر هم نازل شده، ايمان بياوريم. در دعاها هم گاهي اوقات ميخواهيم اظهار ايمان كنيم، اين يكي از شرائطش است.
«و لعلي عليه السلام بالامامه»، اقرار به امامت امير المومنين «و ادي ما افترضه عليه»، آنچه كه فرض بر او هست، از واجبات و از محرمات، انجام دهد. اگر مومني اين چهار ملاك را داشت، ملاك چهارمش «ما افترض عليه» است، آنچه كه بر او فرض باشد، انجام دهد.
واقعاً اگر در همين نماز، يك وقتي فكر ميكردم كه، واقعاً اين نمازي كه، از اوائل تكليف تا حالا خوانديم، واقعاً پيش وجدان خودمان ميتوانيم بگوييم: اين نمازها، اين دو ركعت نماز را به خاطر خدا خوانديم. حالا آن حرفهاي عرفاني كه بزرگاني مثل امام(ره) ميزدند كه نميتوانيم بگوييم. آنها را اصلاً ماها نميفهميم. ولي به حسب ظاهر بايد يك نمازي باشد با طهارت باشد، لباس انسان مباح باشد، پاك باشد، بدن انسان پاك باشد، صد در صد ميتوانيم در همين نمازمان، حالا بقيه واجبات را بگذاريم كنار، چند نفر از ما واقعاً اطمينان به صحت همين داريم.
نمازي كه قرائتش را نميدانيم درست است يا نه؟ عرض ميكنم كه شرائطش را نميدانيم درست رعايت ميكنيم يا نه؟ حالا آن مسائل حضور قلب و اينها، يك مرحله ديگري است، اقل مرتبهاش كه «ما ادي ما افترض عليه» باشد، من واقعاً به اين معنا يقين ندارم.
يك وقتي فكر ميكرديم كه مثلاً بعضي از بزرگان مثل مرحوم آيت الله العظمي خوانساري(ره) كه از مراجع بزرگ بودند و از اوتاد زمان خودشان هم بود، نقل ميكردند كه ايشان، سه مرتبه تمام نمازهاي يوميه خودشان را قضاء كردند، خوب اين يك جهتش همين است.
البته نميخواهم بگويم: اينقدر آدم وسواس داشته باشد كه صبح كه نماز صبح را ميخواند، تا ظهر ادامه دهد، دو مرتبه، سه مرتبه، نه، ولي واقعاً بياييم در واجبات، نوافل را که كه خودش يك مقاماتي را براي انسان به وجود ميآورد، اهميت دهيم.
در واجباتمان، به وضويمان اهميت دهيم، گاهي اوقات ديدم كه طلبه وضو ميگيرد، درست وضو نميگيرد. طلبه وضو ميگيرد، وسواسي مضموم است. نبايد انسان وسواس داشته باشد، ولي لااوبالي بودن، همينطور انسان آب بريزد و نفهمد چطور مسح كرد و نفهمد چه كار ميكند، اين هم مضموم است. بايد با دقت و حوصله و تامل باشد. انسان واجب را ميخواهد انجام دهد، اين در نماز انسان است. حالا در واجبات ديگر هم همينطور.
علي اي حالٍ اين شرط چهارم «و ادي ما افترض عليه»، آنچه كه بر او واجب كرده، انجام دهد. گاهي اوقات در دفتر كه هستيم، به قدري لذت ميبرم ميبينم طلبه حساب سال دارد، براي خودش، بچههايش، خانوادهاش، دفترچه حساب سال خمسي حساب كرده، ميآيد آخر سال ميگويد: دو هزار تومان خود من بدهكار شدم. اين كشف از التزام آدم ميكند.
واقعاً بايد ملتزم باشيم. اين که بگوييم: خمس كه مال ماها نيست، مال مردم ديگر است، ما از مردم خمس ميگيريم درس بخوانيم، نه ما هم بايد ملتزم باشيم. بله، حالا در آن مواردي كه بزرگان ميفرمايند: به پول شهريه خمس تعلق پيدا نميكند، ولي در زندگي شما، پدرتان، برادرتان، دوستان شما به شما هدايايي نميدهند، اين هدايا به نظر اكثريت فقهاء، يا فتوي ميدهند به وجوب خمسش يا احتياط ميكنند در خمس، اگر سال بر او بگذرد، ما بايد هم خودمان و هم خانواده خودمان را در اين گونه امور خيلي مقيد بار بياوريم. اين ميشود «ادي ما افترض عليه».
ظاهر سازي نه، اين بدبختي و بيچارگي هر كسي است، نميخواهيم ظاهر سازي كنيم، ولي واقعاً خوب الان از عمر انسان سي سال، چهل سال گذشته، چقدر ديگر مگر باقي مانده تا انتهاي عمر انسان، اينها چيزهايي است كه ماها بايد مقيد به آن باشيم.
آنوقت خدا فرموده: اگر كسي اين چهار شرط را رعايت كند، «ان يسكنه في جواره»، او را در جوار خودش سكني دهد، كه اگر هفته آينده توفيقي داشتيم، ان شاء الله، اين «ان يسكنه في جواره» را معنا ميكنيم.
نظری ثبت نشده است .