موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۷
شماره جلسه : ۶۴
-
مقصود از تعلق نهي به عبادات چيست؟
-
دو راه حل مرحوم آخوند(ره) براي حل اين اشكال
-
مطلبي از امام(ره) در رد تقسيم واجب به تعبدي و توسلي
-
نقد و بررسي اين نظريه امام(ره)
-
معناي صحت و فساد در ما نحن فيه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مقصود از تعلق نهي به معاملات چيست؟
يكي از مقدمات ديگري كه در اين بحث مطرح شده اين است كه، مقصود از تعلق نهي به عبادت چيست؟ اساساً آيا چيزي كه بالفعل عنوان عبادت دارد و بالفعل امر دارد، ميتواند نهي به آن تعلق پيدا كند يا نه؟ همچنين مقصود از تعلق نهي به معامله چيست؟ابتدا سمت دوم را روشن كنيم، مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند كه: مقصود از معامله، آن معاملاتي است كه گاهي اوقات اثر برش مترتب است و گاهي اوقات مترتب نيست، اما معاملاتي كه دائماً اثر برش مترتب است، از محل نزاع خارج است.
مثلاً اگر نهي به اتلاف مال غير تعلق پيدا كند، اثر اين اتلاف، عبارت از ضمان است، ضمان هم يك اثر لا ينفك و هميشگي براي اتلاف مال غير است. اينطور نيست كه براي اتلاف مال غير، گاهي اثر مترتب شود و گاهي نشود. همچنين اگر شارع مثلاً از تطهير لباس با آب غير نهي كرد، كه ميدانيم اگر كسي لباس نجسي را با آب غير تطهير كرد، طهارت مسلماً بر آن مترتب ميشود.
مقصود از معامله در اينجا، معاملة بالمعني الاعم است، يعني هر آنچه كه عبادت نيست را شامل ميشود، اتلاف مال غير و تطهير لباس و تمام اينها جزء معاملة بالمعني الاعم است.
مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: مقصود از معامله در اينجا، آن معاملاتي است كه، «قد يترتب عليه الاثر و قد لا يترتب»، اما معاملاتي كه اثر دائماً بر آنها مترتب است و به عنوان يك اثر لاينفك است، مثل اين مثالهايي كه عرض شد، از محل نزاع خارج هستند.
اينجا اختلافي بين مرحوم آخوند و محقق نائيني(قدس سرهما) هست که، مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: تمام معاملات داخل در نزاع است، عقود، ايقاعات و حتي غير عقود و ايقاعات، که به تحجير مثال زدهاند، اگر كسي زميني را تحجير كرد، اين هم داخل در نزاع است.
مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند كه: از معاملات، فقط عقود و ايقاعات داخل در محل نزاع است، اما مثل تحجير كه، روي كلام آخوند(ره) داخل در نزاع بود، ايشان فرمودهاند كه اين داخل در نزاع نيست. اما در عبارتشان دليل روشني ذكر نكرده، فقط مجرد يك ادعاست.
حق با مرحوم آخوند(ره) است كه در معاملات، تمام معاملاتي كه اثر گاهي برش مترتب است و گاهي مترتب نيست، يعني اثر به عنوان جزء لاينفك آن نيست، داخل در محل نزاع در باب معاملات است.
مقصود از تعلق نهي به عبادات چيست؟
در معاملات بحثي ندارد، آنچه كه مهم است، اين است كه نهي در عبادت چه معنايي دارد؟اگر گفتيم: به فعلي عبادت ميگوييم كه، به قصد امري كه به آن فعل تعلق پيدا كرده، انجام شود، يعني چيزي كه بالفعل امر دارد. حال چگونه ميشود که نهي به آن تعلق پيدا كند؟
دو راه حل مرحوم آخوند(ره) براي حل اين اشكال
مرحوم آخوند(ره) براي حل اين اشكال، دو راه ارائه كردهاند؛ يك راه اين است كه، بعضي از افعال عرفاً و ذاتاً عنوان عبادت دارند و براي عباديتشان نياز به امر نيست، مثل سجده، که عملي است كه در همه عرفها و اقوام، ذاتاً براي پرستش و عباديت وضع شدهاست.در اينگونه موارد اگر نهي به سجدهاي تعلق پيدا كرد، اين سجده عباديتش ذاتي است، پس نياز به امر ندارد، لذا با تعلق نهي، بينشان تنافي وجود ندارد.
راه دومي كه بيان كردهاند اين است كه، از راه عبادت و امر تعليقي وارد شويم، بگوييم: مقصود از تعلق نهي به عبادت اين است كه، اگر نهي به اين عمل تعلق پيدا نميكرد، امر به آن تعلق ميگرفت. مثل صلاه حائض و صوم عيدين، که اگر نهي به آن تعلق پيدا كرده، كه تعلق هم دارد، نهي به اين عبادت به اين معناست كه، اگر نهي نبود، جاي نهي امر بود، يعني يك عباديت شانيه و تعليقيه دارد.
بنابراين آخوند(ره) فرموده: در اين نزاع اگر مقصود از عبادت، عباديت فعليه باشد، اينجا امكان ندارد، چيزي كه بالفعل عبادت است و عنوان امر دارد، نهي نميتواند به آن تعلق پيدا كند. بايد بگوييم: يا عباديت در ذات اين عمل است، يا عباديت عنوان تعليقي دارد.
مطلبي از امام(ره) در رد تقسيم واجب به تعبدي و توسلي
اينجا بزرگان تقريباً همين مطلب مرحوم آخوند(ره) را پذيرفتهاند، اما مطلبي در كلام امام(رضوان الله عليه) وجود دارد كه فرمودهاند: اين تقسيمي كه مشهور واجب را به واجب تعبدي و واجب توسلي تقسيم ميکنند، به نظر ما تقسيم دقيقي نيست.روي نظرية مشهور، هر واجبي كه توسلي نبود، بايد تعبدي باشد. اگر در واجبي قصد قربت معتبر باشد، واجب تعبدي است، اگر قصد قربت در آن معتبر نبود، واجب توسلي است.
آنوقت فرمودهاند: روي همين بيان است كه ميگويند كه: اگر مكلف واجب توسلي را به قصد قربت آورد، اين هم عبادت و تعبدي ميشود.
بعد فرمودهاند: اين بطلانش خيلي روشن است، اگر كسي لباس نجسي را، به قصد قربت شست چگونه ميتوانيم بگوييم: با اين عمل عبادت خدا را دارد انجام ميدهد. عبادت معنا و ماهيتش، همان پرستش و پرستيدن است، كسي لباس نجس را به قصد قربت ميشويد، آيا ميتوانيم بگوييم: با اين عمل پرستش خدا را انجام ميدهد؟ يا اگر كسي به خاطر دستور خدا پدر و مادر را اطاعت ميكند، ميتوانيم بگوييم كه: پدر و مادر را دارد عبادت ميكند؟
فرمودهاند: در اين موارد، ولو قصد قربت هم وجود داشته باشد، عنوان عبادت ندارد، لذا بايد تقسيم را عوض كرده، بگوييم: تقسيم واجب، به تعبدي و توسلي درست نيست، بايد بگوييم: واجب يا تقربي است و يا توسلي. آنوقت واجب تقربي دو نوع است، يا تقربي است كه عنوان عبادت دارد مثل صلاه، يا تقربي است كه عنوان عبادت ندارد.
حتي فرمودهاند: برخي واجبات در شريعت داريم كه، قصد قربت هم در آن معتبر است، اما عرف نميگويد: اين فعلي است كه با آن خدا را عبادت و پرستش ميكنيم، مثل زكات و خمس، که قصد قربت در آن لازم و معتبر است، اما اگر كسي در حين دفع خمس يا زكات، با قصد قربت هم انجام داد، عرف نميگويد كه با اين عمل خدا را عبادت ميكند.
لذا نتيجهاي كه گرفتهاند اين است كه، بزرگان و اصوليين، بين عنوان امتثال و عنوان تعبد و عباديت و پرستش، خلط كردهاند. در جايي كه كسي عملي را به قصد قربت انجام ميدهد، اينجا اطاعت صدق ميكند، كسي پدر و مادر را، به قصد امر الهي اطاعت ميكند، صدق ميكند كه اين شخص مطيع خداوند است، اما نميگويند: اين عملش عنوان عبادت و پرستش دارد.
اساس مدعا و فرمايش شريف ايشان اين است كه، عبادت يك معناي مستحدث شرعي نيست كه، اگر در چيزي قصد قربت بود، عبادت شود، بلکه عبادت يك معناي لغوي و عرفي دارد که، مساوي با پرستش است. عرف زماني عملي را عبادت ميداند كه، در اين عمل، خضوع و خشوع و تسليم و پرستش وجود داشته باشد. پس نتيجه ميگيريم كه، هر عمل تقربي و هر چيزيه عنوان اطاعت دارد، عنوان عباديت را ندارد.
نسبت بين اطاعت و عبادت عام و خاص مطلق است، يعني هر چيزي كه عبادت است، اطاعت هم هست، اما هر چيزي كه اطاعت است، عبادت نيست.
نتيجهاي كه گرفتهاند اين است كه فرمودهاند: مرحوم آخوند(ره) طبق آن تقسيم معروف كه، هر واجبي، توسلي نباشد تعبدي ميشود، دايرة واجب تعبدي را خيلي وسيع گرفتهاند، لذا نياز پيدا ميكنند که، در بعضي موارد، مثل صوم عيدين، از راه عبادت تعليقي وارد شوند.
اما طبق بيان ما كه عبادت به معناي پرستش است، معنا منحصر ميشود به آنچه كه عرفاً و ذاتاً عنوان پرستش دارد، يعني نتيجه اين ميشود كه، خود صلاه حائض، چون ذاتاً عنوان پرستش دارد، نهي از آن، نهي از عبادت ميشود. در صلاه حائض نيازي نداريم كه، از راه تعليق، مسئله را درست كنيم.
مرحوم آخوند(ره) در صلاه حائض و صوم عيدين، از راه عبادت تعليقي وارد شده، فرمودهاند: اينكه نهي به اينها به عنوان عبادت تعلق پيدا كرده، يعني اگر نهي نبود، جاي اين نهي، امر متوجه اينها بود و اين يك عبادت تعليقي ميشود. اما امام(ره) فرمودهاند: نبايد از راه عبادت تعليقي وارد شويم، عبادت آن است كه ذاتاً و عرفاً عنوان عباديت دارد، که صلاه حائض هم ذاتاً و هم عرفاً عنوان عباديت دارد.
نقد و بررسي اين نظريه امام(ره)
حال آيا اصل اين بيان امام(رضوان الله عليه) درست است يا نه؟ آيا در شريعت، آنچه كه عنوان عباديت دارد، همان است كه در عرف و لغت به آن عبادت ميگويند؟ ابتداً وقتي دقت كنيم، موارد نقض زيادي در باب حج و طواف ببينيم. طواف يكي از اركان حج هست، عنوان عبادت هم دارد، ولي اگر نهيي به اين طواف تعلق پيدا كرد، مثلاً شارع فرمود: طواف نكن در حاليكه مختوم نيستي، چون عباديت طواف ذاتي نيست، اگر شارع چيزي بنام طواف را قرار نميداد، تا آخر قيامت هم، هيچ عاقلي به ذهنش خطور نميكرد كه، چرخيدن دور اين سنگها، عنوان عباديت دارد.اينكه دايرة عبادت را منحصر به پرستش كنيم و بگوييم: آنچه كه در عرف و ذاتاً عنوان پرستش دارد، عبادت ميشود، موارد نقض زيادي دارد كه، يك موردش، مسئلة حج است. در حج اركان و اجزائي داريم که، در آن قصد قربت معتبر هست و عنوان عبادت هم دارد. در باب زكات و خمس دفع مال است، که واجبي است اعم از مالي و بدني، اما در طواف و سعي كه عنوان عبادت دارد، هيچ عنوان پرستش هم ندارد.
وقتي نماز ميخوانيد عرف ميگويند كه: خدا را پرستش و بندگي ميكنيد، اما وقتي طواف ميكنيد، عرف ميگويد: شما دستور خدا را انجام ميدهيد و اطاعت خدا ميكنيد، آنجا عنوان پرستش نيست، ولي عنوان تعبدي به اصطلاح فقهاء و اصوليين قطعاً هست، يعني ميتوانيم بگوييم: اين اصطلاح كه واجب يا تعبدي است يا توسلي، اصلاً بر طبق اصطلاح اصوليين و فقهاست، گفتهاند: آنچه كه در آن قصد قربت معتبر است، به آن تعبدي ميگوييم، بله در تطهير لباس كه قصد قربت معتبر نيست، اگر كسي قصد قربت كرد، اين هم حكم واجب تعبدي را پيدا ميكند، ولو اينكه قبول داريم که به آن عنوان پرستش نميگويند.
نكتهاي كه ميخواهم عرض كنم اين است كه، طبق بيان امام(ره) مسئلة تعليقي بودن در صلاه حائض، حل ميشود که، در صلاه حائض، صلاه عنوان پرستش ذاتي دارد و ديگر نيازي به امر تعليقي نداريم. ولي همه جا كه نميتوانيم اينطور بگوييم، بالاخره موارد بسياري وجود دارد كه، راهي جزء اينكه از راه همين امر تعليقي وارد شويم نداريم.
لذا از اين راه مرحوم آخوند(ره)، ديگران هم تبعيت كرده كه در اكثر مواردي كه نهي به عبادتي تعلق پيدا ميكند، بايد از راه امر و عباديت تعليقيه وارد شويم و چارهاي غير از اين نيست.
معناي صحت و فساد در ما نحن فيه
مرحوم آخوند(ره) طبق بياني كه در باب صحيح و اعم داشته، فرمودهاند: صحت و فساد دو عنوان و وصف اضافي هستند، يعني يك عمل بالاضافه الي جزء، صحيح ميشود و بالاضافه الي فقدان جزء آخر، فاسد ميشود. عملي براي مسافر، اگر نماز دو ركعتي بخواند، اين نماز براي او صحيح است، اما براي آدم حاضر، فاسد است.صحت و فساد ترديدي نيست كه از اوصاف حقيقية ثابته نيستند، بلکه از اوصاف اضافيه است که، بالاضافه الي الاشخاص و الاجزاء مختلف ميشود.
نكتة ديگر اينكه گرچه فقهاء و متكلمين، هر كدام براي صحت معنايي كردهاند، اما همانطوري كه مرحوم آخوند(ره) فرموده: در بحث صحيح و اعم گفتيم اينجا هم همان حرف هست كه، تمام اينها به يك معناي واحد بر ميگردند و آن عبارت از تماميت و عدم تماميت است.
صحيح يعني تام الاجزاء و فاسد يعني ناقص الاجزاء و الشرائط. البته به ذهنم ميآيد که، در همان بحث صحيح و اعم، در اين قسمت مناقشهاي با مرحوم آخوند(ره) داشتيم، اما در اين مقدمه اين دو بحث محوريت ندارد، يعني اينكه آيا اينها امران اضافيان يا امران حقيقيانند؟ آيا تمام اين معاني به يك معناي واحد بر ميگردد يا نه؟ اينها در اين مقدمه خيلي بحثي ندارد و بحثش موكول به همان بحث صحيح و اعم شدهاست.
آنچه كه در اينجا مد نظر است اين است كه، آيا صحت يك عنوان مجعول شرعي است؟ اگر گفتيم: صحت يك مجعول شرعي است، قابليت استصحاب دارد و اگر صحت از لوازم انتزاعي عقلي است، قابليت استصحاب عند الشك را ندارد.
اينجا بيان مرحوم آخوند(ره) را ببينيد که به بيان مرحوم آخوند چند اشكال وارد شده اينها را هم ملاحظه بفرماييد تا فردا ان شاء الله.
نظری ثبت نشده است .